یکی از دلایلی که والدین نمی‌توانند ارتباط خوبی با نوجوانان برقرار کنند، نداشتن آگاهی از خواسته‌های فرزندشان و چگونگی برخورد با آنهاست. گاهی والدین هنگامی که باید قاطعیت داشته باشند، با رفتار ملایم خود به گونه‌ای به نوجوان آزادی عمل می‌دهند که دیگر نمی‌توانند رفتارهای او را مهار کنند و برعکس، زمان دیگری که باید رفتار دوستانه‌ای با فرزندشان داشته باشند، آن‌قدر با نوجوان با خشونت رفتار می‌کنند که او ترجیح می‌دهد از والدین خود فاصله بگیرد. درواقع شناخت رفتارهای درست و بجا از رفتارهای اشتباه، نقطه‌ای است که اگر والدین بتوانند در آن به‌درستی رفتار کنند حتماً به موفقیت بیشتری در ارتباط با فرزندان خود خواهند رسید و شروع یک رفتار اشتباه خیلی زود آن را تبدیل به عادت‌های مخربی می‌کند که ترک آنها بسیار سخت خواهد بود؛ اما چگونه می‌توان از این عادت‌های مخرب فاصله گرفت و رفتارهای درستی را جایگزینشان کرد؟ در این خصوص با دکتر سید علی قاسمی، روانشناس تربیتی و مربی رسمی بین‌المللی و عضو هیئت علمی موسسه ویلیام گلسر صحبت کرده‌ایم.

تهدید

وقتی والدین نوجوان را به خاطر منع کردن از کاری تهدید می‌کنند، او هم مقاومت بیشتری به خرج می‌دهد. مثلاً اگر از نوجوان خواسته‌ایم هنگامی که می‌خواهد دیر به خانه بیاید، اطلاع بدهد و او هر بار فراموش می‌کند یا به نوعی پشت گوش می‌اندازد، باید به او بگوییم:

« عزیزم تو ظاهراً دوست نداری به ما اطلاع بدهی کجا هستی. تو فکر می‌کنی ما می‌خواهیم تو را محدود کنیم؟ خیر! ما چون نگران تو می‌شویم، دوست داریم تو به ما اطلاع بدهی؛ پس تو هم به نظر ما احترام بگذار. ولی اگر تو نخواهی به ما احترام بگذاری، چطور توقع داری ما به تو احترام بگذاریم؟»

به این ترتیب و با لحنی دوستانه ما فقط به او اطلاعات می‌دهیم؛ بدون اینکه تهدیدی در کار باشد. در تهدید کردن و ترساندن ما به‌طورکلی و مبهم می‌خواهیم طرف مقابل را از انجام دادن رفتاری بترسانیم و به آنچه میگوییم، عمل نمی‌کنیم؛ پس طرف مقابل هم هیچ اهمیتی به آن نمی‌دهد. به همین خاطر تهدید و ترساندن، رفتاری کاملا بی‌اثر است؛ ضمن اینکه در تهدید ما حالت خصمانه‌ای داریم و پیامدهای تهدید هم اغلب عقلانی و کاربردی نیستند. توجه داشته باشید که ما نباید وقتی نوجوان به خواسته‌های ما هیچ توجهی نمی‌کند، همچنان مطابق میل او رفتار کنیم و درواقع به او باج بدهیم. ما به جای تهدید باید با بستن «قرارداد رفتاری» به فرزندمان بگوییم که قرار نیست همیشه همه‌چیز مطابق میل او پیش برود.

تنبیه

تنبیه یعنی ما از قبل در مورد یک رفتار خاص به کسی اطلاعات نمی‌دهیم، ولی وقتی فرد آن‌گونه عمل می‌کند، محرک نامطلوبی را به او ارائه می‌کنیم یا یک محرک مطلوب را از او می‌گیریم. پژوهش‌های روانشناسی نشان می‌دهند تنبیه در کاهش رفتارهای نامطلوب هیچ تأثیری ندارد؛ بلکه فقط به تنبیه شونده این پیغام را می‌دهد که می‌توان انسان‌های ضعیف‌تر را تنبیه کرد. وقتی پدر و مادر بچه را تنبیه می‌کنند، بچه تنها چیزی که یاد می‌گیرد این است که من هم می‌توانم در آینده و وقتی زورم به کسی رسید، همین کار را با او بکنم؛ چون والدین من همین کار را با من می‌کنند؛ ضمن اینکه تنبیه شونده همیشه نسبت به تنبیه‌کننده احساس خصمانه‌ای دارد و از او فاصله می‌گیرد و درواقع مترصد فرصت است تا بتواند به تنبیه‌کننده ضربه بزند؛ بنابراین به جای تنبیه باید پیامد رفتاری را تقویت کنیم؛ یعنی از قبل به فرزندان خود چگونگی رعایت قانون را اطلاع دهیم که مثلاً اگر معدلت کم شد، چه پیامدهایی در انتظار توست.

برای درک بهتر چگونگی وضع قوانین می‌توانیم به قوانین راهنمایی و رانندگی توجه کنیم. در قوانین مربوط به این حوزه، از قبل اطلاع داده می‌شود که بر اثر چه اشتباهی، چه جریمه‌ای به فرد تعلق می‌گیرد؛ زمانی هم که اعلام کردند، هیچ تخفیف و بخششی صورت نمی‌گیرد. مثلا وقتی کسی کمربند ایمنی‌اش را نبندد، باید در کمال احترام، جریمه شود و هیچ عذری هم پذیرفته نیست. در مورد نوجوان هم وقتی او نمی‌تواند به قولی که داده، عمل کند، فقط باید با احترام و قاطعیت و بدون هیچ بخششی، مطابق قانون و قراردادی که از قبل وضع شده، عمل شود. نکته مهم هم این است که بعد از وضع قانون، نباید پرخاشگری صورت بگیرد و نه ارفاق و بخششی در کار باشد.

باج دادن

یکی دیگر از عادت‌های مخرب والدین که فکر می‌کنند می‌تواند مؤثر واقع شود، باج دادن است؛ یعنی به این وسیله به فرزند خود این پیام را می‌دهند که من کاری را در حق تو می‌کنم تا تو هم در عوض، همان کاری را بکنی که من می‌خواهم. مثلا به فرزندمان میگوییم که اگر تو درست را خوب بخوانی، برایت دوچرخه می‌خرم. 

به این ترتیب فرزندمان فقط برای دوچرخه درس می‌خواند و درس خواندن بی‌ارزش تلقی می‌شود و تنها چیزی که برای نوجوان باارزش است، رسیدن به دوچرخه است. فراموش نکنیم که اگر با این روش نوجوان موفق هم بشود، این موفقیت فقط ظاهری خواهد بود، چون او درس می‌خواند برای اینکه جایزهای به او تعلق بگیرد، نه اینکه به ارزش درس خواندن پی برده باشد.

اگر قصد داریم به فرزندمان محبت کنیم، به جای باج دادن به او باید فقط محبت بدون توقع داشته باشیم؛ یعنی اگر می‌خواهیم برای فرزندمان چیزی بخریم، این کار را فقط به این خاطر نکنیم که او هم در مقابلش آن‌گونه رفتار کند که ما می‌خواهیم. دادن پاداش اگر طرف مقابل را به نوعی شرطی کند، اشتباه است و نفس عمل آسیب می‌بیند؛ پس محبت باید حتماً بدون شرط و شروط و توقع باشد. در واقع ما باید فرزندمان را تشویق کنیم، نه اینکه به او باج بدهیم. پس اگر نوجوان را تشویق می‌کنیم که خوب درس بخواند، باید بداند که این کار را برای خود او و پیشرفتش انجام می‌دهیم؛ به این صورت او متوجه می‌شود اگر خوب درس بخواند، چطور می‌تواند به موفقیت بیشتری دست پیدا کند. درواقع ما باید فرزندان خود را از فواید خوب درس خواندن آگاه کنیم؛ مثلا به آنها بگوییم گرفتن نمره بهتر و کسب موفقیت در مدار ج علمی چگونه می‌تواند آینده بهتری برای او به دنبال داشته باشد.

عادت‌های بهبوددهنده رابطه

نخستین چیزی که برای برقراری ارتباط موفق در هر سطحی باید وجود داشته باشد، کنترل درونی به جای کنترل بیرونی است؛ یعنی باید بپذیریم کنترل رفتار هر انسانی فقط از درون خود او امکان‌پذیر است و اینکه مثلا ما در یک موقعیت چه حرفی بزنیم یا چه فکری بکنیم، فقط تحت کنترل خود ما صورت می‌گیرد و هیچ‌کس نمی‌تواند آن را تغییر دهد؛ درواقع رفتارهای ما از درون برانگیخته می‌شود نه از بیرون و ما هم به گونه ای رفتار می‌کنیم تا به نیازهای وجودی خودمان پاسخ بدهیم. مثال هنگام گرسنگی هر چقدر هم موقعیت خود را تغییر دهیم، از میزان گرسنگی‌مان چیزی کم نمی‌شود، چون همچنان پیام و سیگنال گرسنگی را از « درون » خود دریافت می‌کنیم. والدین صرف نصیحت کردن نمی‌توانند نوجوان را از توجه به نیازهای واقعی درونی‌اش منحرف کرده و توجه او را به سمت آنچه خود می‌خواهند، جلب کنند؛ بنابراین در هر نوع ارتباطی منشأ آنچه هر دو طرف به آن فکر می‌کنند، از درون آنهاست و تلاش برای تغییر فرزندمان تلاشی بیهوده است و ما فقط می‌توانیم به گونه‌ای عمل کنیم که بر او تأثیرگذار باشیم.

مثلاً وقتی نوجوان می‌خواهد برای رفتن به مهمانی لباسی بپوشد که به نظر ما مناسب نیست، گاهی ما با تحقیر، غرغر و سرزنش سعی می‌کنیم او را از پوشیدن آن لباس پشیمان کنیم و به‌نوعی مخالفتمان را با او اعلام می‌کنیم. با این رفتارها ما به گونه‌ای می‌خواهیم او را مجبور و وادار کنیم قید پوشیدن آن لباس را بزند. اما در کنترل درونی، ما فقط در مورد نگرانی‌ها و دغدغه‌های خود و حتی اطلاعاتی که در مورد آن مهمانی داریم، توضیح می‌دهیم؛ مثلاً میگوییم به نظر من این لباس برای این مهمانی مناسب و شایسته تو نیست، ولی این احترام را هم برای طرف مقابل قائل هستیم که اجازه دهیم با توجه به گفته‌ها و دانسته‌های ما درنهایت خود او تصمیم بگیرد که چه لباسی بپوشد. افراد در ارتباط باید توجه داشته باشند مهم‌ترین موضوع، برقراری ارتباط خوب است و هیچ‌چیزی هم ارزش خراب کردن این ارتباط را ندارد.

این مطلب اولین بار در دوهفته نامه موفقیت به قلم یکتا فراهانی منتشر شده است.