زندگی با چشمان بسته فیلمی به کارگردانی رسول صدرعاملی و تهیه‌کنندگی محمدرضا تخت‌کشیان محصول سال ۱۳۸۷ است. این فیلم همچنین با نام یک خاطره بگو حواسمو پرت کن نیز شناخته می‌شود.

« زندگی با چشمان بسته » را رسول صدرعاملی کارگردانی کرده است. صدرعاملی کارگردانی است که با ساخت فیلمهایی درباره زندگی دختران جوان و مشکلات اجتماعی شان ، توانسته به جایگاه مناسبی در سینمای کشورمان دست پیدا کند. « من ترانه ۱۵ سال دارم » تا به امروز موفق ترین فیلم او در مقام کارگردان بود که توانست افتخارات زیادی هم برای او به همراه بیاورد. او همچنین سالها پیش فیلمنامه « می خواهم زنده بمانم » را نوشته بود که با کارگردانی ایرج قادری تبدیل به پرفروش ترین فیلم سال ۱۳۷۴ شده بود. در کارنامه صدرعاملی فیلمی با عنوان« شب » هم دیده می شود که هنوز بعد از گذشت چند سال از ساخته شدنش اش مجوز اکران نگرفته.

خلاصه فیلم زندگی با چشمان بسته

پرستو دختر جوانی از خانواده‌ای متوسط است. علی برادر پرستو سالیانی است دور از خانه به سر می‌برد و انتظار برای بازگشت وی و دوستی به نام پریسا که سنخیت چندانی با علی ندارد و بیتا زنی که چند سالی از پرستو بزرگتر است… در غیاب برادر به دلیل نبود انسجام خانوادگی افراد محل در مورد رفتار پرستو دچار سوءتفاهم شده‌اند و وی بدنام شده است. امید دوست علی که عاشق پرستو است به علی می‌گوید در مورد خواهر اشتباه می کند و پرستو بی گناه است اما…

مروری بر زندگی با چشمان بسته

« زندگی با چشمان بسته » در ادامه فیلمهای « دختری با کفشهای کتانی » ، « من ترانه ۱۵ سال دارم » و « دیشب باباتو دیدم آیدا » ساخته شده. یعنی داستان دختر جوانی که مشکلات خانوادگی و اجتماعی دارد.
از چهره مردمی که به تماشای این فیلم آمده اند مشخص است که به دنبال یک فیلم خیلی خاص هستند!
اولین مشکل بزرگ « زندگی با چشمان بسته » اغراق در رفتار شخصیت های داستان است. اصلی ترین شخصیت اغراق شده فیلم پدر پرستو است. او مدام به مسجد می رود و هرکس را که لازم باشد نصیحت می کند اما حتی یک لحظه با دخترش درباره مشکلاتش صحبت نمی کند! این پدر در یک صحنه عجیب چند لحظه ایی به یک چاقو خیره می شود و خود را آماده می کند تا با این چاقو به سراغ دخترش برود تا او را قمه قمه کند! فکرش را بکنید که بدون دلیل بخواهید دختر خودتان را تکه پاره کنید.
فیلم یک صحنه ی اسلشری هم دارد و آن زد و خورد پرستو با یک راننده است که در نوع خودش خیلی جالب است. در این صحنه سَرِ پرستو به داشبورد کوبیده می شود و پرستو هم یک لگد نثار راننده می کند که صورت اش را خونی می کند! فیلم یک مشکل قدیمی ( که تقریباً در تمام فیلمهای ایرانی یافت می شود ) هم دارد و آن اینکه شخصیت ها به جای فکر کردن به راه حل مشکلاتشان، مدام بر سر و صورت خودشان می کوبند تا شاید مشکلشان حل شود!
شخصیت پرستو در فیلم هیچ پرداخت درست و حسابی ندارد و تماشاگر باید حدس بزند که چه به روز وی آمده که به این روز افتاده. اینکه یک دختر مذهبی که اتفاقاً خانواده اش هم مذهبی بوده ، یکدفعه دچار تحولات بنیادی در اعتقاداتش شود، نکته ایی است که فقط در یک فیلم ایرانی یافت می شود وضعیت شخصیت علی بدتر از پرستو است. علی گذشته نامعلومی دارد؛ معلوم نیست به چه دلیل به دریا رفته ؟ اصلا آنجا چه کار می کند؟ و اینکه چرا بازگشته است. صدرعاملی در « زندگی با چشمان بسته » تنها توانسته داستان فیلمش را کم و بیش تعریف کند اما در شخصیت پردازی نتوانسته کاری از پیش ببرد. در کل می توان گفت که شخصیت های فیلم « زندگی با چشمان بسته » تنها یک مدل تک بعدی از آدمهایی هستند که با پیچیدگی چند برابر در جامعه امروز ایران وجود دارند.
فیلم یک مشکل عجیب هم دارد و آن استفاده از آب به عنوان نماد در تمام صحنه های فیلم است. اینکه در یک فیلم نماد وجود داشته باشد اتفاق خوبی است اما اینکه در این کار افراط شود می تواند منجر به بیزاری تماشاگر از هرچی نماد در فیلم است شود!. « زندگی با چشمان بسته » به شکل آزار دهنده صدای دریا را در پس زمینه دارد که برای تماشاگر دلیل وجود آن مشخص نیست. اینکه صدرعاملی قصد داشته با این کار نمادسازی کند درست اما آیا لازم نبود به تماشاگر هم دلیل این آب بازی ها توضیح داده شود!؟ جدای از صدای دریا ، تماشاگر در « زندگی با چشمان بسته » شاهد خیره شده شخصیت ها به آب ، باز و بسته کردن فلکه ی آب ( به همراه نگاه پر رمز و راز به آن ! ) ، کوچه و خیابان های خیس، اعتراف گیری به وسیله آب و در کل هرچیزی که آبی باشد خواهد بود.
در فیلم سکانسی وجود دارد که علی به اتاق پرستو می رود و در کشوی او سکه و سند و مقداری پول نقد می یابد و پس از آن ناگهان قاطی کرده و باور می کند که خواهرش مشکل اخلاقی دارد! ظاهراً فیلم قصد داشته با این صحنه ها تماشاگر را به اشتباه بیندازد که شخصیت پرستو مشکل دار است اما همه چیزی که تماشگر بعد از این سکانس متوجه می شود که این است که ذهن جناب سازنده مشکل داشته است!
این یکی از دیالوگ های فیلم است ” تو یه راز داری که من چند ساله نگهش داشتم و هرشب کابوسش رو می بینم” ! نحوه باز شدن گره های داستان یکی دیگر از مشکلات فیلم « زندگی با چشمان بسته » است. در این فیلم امید ( پولاد کیمیایی ) چنان دم از داشتن راز می زند که تماشاگر فکر می کند این راز قرار است در یک لحظه حساس فاش شود اما این راز در یک سکانس خیلی ساده در کنار حوض و به شکلی کاملا ناشیانه برملا می شود. البته رازی هم که گفته می شود چندان مهم نیست! « زندگی با چشمان بسته » دچار ممیزی های فراوانی شده که این موضوع سبب شده تا فیلم مدام قطع و وصل شود. به عنوان مثال سکانس جمع کردن امضاء از مردم به منظور اخراج خانواده پرستو از محله بی آنکه سرانجام واضحی داشته باشد، به حال خود رها می شود.
در زندگی با چشمان بسته » صحنه های کش دار زیاد است. یکی از این صحنه به این شکل رخ می دهد که مادر پرستو در حال نظاره کردن مردم محله است که در حال جمع کردن استشهاد برای محکوم کردن دخترش هستند. این صحنه در حالی رخ می دهد که هیچ سرانجام واضحی ندارد و تنها مدت زمان فیلم را افزایش می دهد. دیگر صحنه کش دار فیلم مربوط به پدر پرستو است که چند لحظه به یک چاقو خیره می شود بدون آنکه اتفاقی بیفتد! از این دست صحنه های خسته کننده در « زندگی با چشمان بسته » کم نیست.
این فیلم همچنین چند سکانس کاملا بی ربط به سوژه اش دارد که از جمله آن می توان به ملاقات مجدد پرستو با یک پسر که در ابتدای فیلم به او شماره  داده بود اشاره کرد. فلاشبکی که در این لحظه زده می شود کاملاً غیرضروری است و هیچ کمکی به درک تماشاگر از شرایط موجود ندارد.
ترانه علیدوستی بهترین بازیگر فیلم است. ترانه یکی از بازیگران خوب ایرانی است که حداقل تا به امروز کلاس بالای بازیگری اش را حفظ کرده و در یک مسیر سالم قدم برداشته است. حضور او در « زندگی با چشمان بسته » غنیمتی است. بازی حامد بهداد در نقش علی هیچ تفاوتی با فیلمهای گذشته بهداد ندارد. ظاهراً خودِ بهداد هم متوجه شده که با این نوع متد بازیگری اش ( طبق گفته خودش ” الگوبرداری از مارلون براندو ” ) در هر شرایطی که باشد، مردم او را قبول خواهند کرد! بازی پولاد کیمیایی در « زندگی با چشمان بسته » نزدیک به فاجعه است. کافی است نگاهی به نحوه فریاد زدن او در صحنه ایی که در میان برگهای پاییزی است نگاهی بیندازید تا عمق فاجعه را درک کنید.

برگرفته از مووی مگ

زندگی با چشمان بسته، فیلمی که باید با تامل دید

این فیلم را باید دنباله ای بر دیگر فیلم های رسول صدرعاملی کارگردان سینمای اصفهانی نامید.دنباله ای برای ترانه و آیدا و تداعی که باز هم به نگاه غیرمنصفانه جامعه به دخترها می پردازد.
“زندگی با چشمان بسته” نه از حیث فنی که از حیث محتوایی، فیلم مهمی در کارنامه‌ صدرعاملی به شمار می‌آید.
این فیلم با بازی ترانه علیدوستی،حامد بهداد،پولاد کیمیایی و فرهاد آئیش داستان خانواده‌ای مذهبی را روایت می‌کند که در محله‌ای سنتی روزگار می‌گذرانند. پرستو و علی فرزندان این خانواده هستند که علی به دلیل موقعیت شغلی‌اش چند سالی است که از خانواده جدا شده است. در این میان، پرستو پس از گذشت مدتی از تحصیلش در دانشگاه، به دلیل یک مشکل انضباطی- اخلاقی از دانشگاه اخراج می‌شود. همین موجب تغییراتی در رابطه‌‌ او با پدر و مادر مذهبی‌اش می‌شود. پرستو هم در این میان تصمیم می‌گیرد تا سبک زندگی‌اش را عوض کند. این تغییر سبک زندگی موجب بدگمانی خانواده و ساکنان محله به پاکدامنی او می‌شود تا جایی که خانواده‌اش نقشه‌ قتل او را می‌کشند. اما درست در همان شبی که قرار است این اتفاق بیفتد، علی پسر خانواده از سفر دور و دراز چندین ساله‌اش بازمی‌گردد و به زودی روی باورهای خانواده و حتی محله‌ی سنتی‌اش تأثیر می‌گذارد.
“زندگی با چشمان بسته” از آن جهت در کارنامه‌ صدرعاملی جایگاه ویژه‌ای می‌یابد که بی پرده‌ترین و صریح‌ترین فیلم او در نقد یک جامعه‌ سنتی است. زندگی با چشمان بسته،روایت‌گر نسلی‌ است که تنها ظاهر امر را می‌بیند و به‌ باطن توجه نمی‌کند. درواقع پدر و مادرهایی که نمی‌خواهد بیش‌تر از آن ‌چیزی که باید ببیند را ببیند. نسلی که می‌تواند اثرات بدی بر نسل بعد از خود بگذارد. آدم‌های سنتی‌ای که پاکی را در ظاهر می‌بینند نه چیزی غیر از آن. فیلم مختص ایران است، کدهایی در آن است که تنها ایرانی ها و کسانی که در این محیط بزرگ شده اند می توانند آن را درک کنند.مطمئنا از این فیلم در جشنواره های خارجی استقبال نمی شود چرا که فیلم مختص کسانی است که این دوران ها را تجربه کرده اند. کدهایی مثل عناصر آب و صدای دریا که به تکرار شنیده میشود از کلیدی ترین کدهای فیلم محسوب می شوند و تلاطم و ناهمگونی و تضادهای فکر و عمل آدم ها را نشان می دهند.
درواقع فیلم دختری باکفش های کتانی ، یک هشدار بود درباره نسلی که در ادامه یواشکی زندگی کردن به شدت آسیب پذیر میشوند؛ من ترانه ۱۵ سال دارم ، کاملا آرمانی بود. ترانه نماد اسطوره پایداری بود ، شخصیتی که به دروغ نزدیک است، دروغی دوست داشتنی که همه دوست دارند باورش کنند؛ دیشب باباتو دیدم آیدا، دوباره از زاویه بچه ها به خانواده ها نگاه می شود.وحالا طعم زندگی در “زندگی با چشمان بسته” فرق کرده است. نسلی که خود کارگردان نیز به آن متعلق هستند نسلی هستند که به زندگی امیدوار بوده و برای حرف مردم زندگی می کرده اند.نسلی که حالا حتی طعم امیدواری را از پرستو می گیرند به بهانه اینکه رفتارهایش را نمی پسندند.شخصیت پرستو در این فیلم منطقی سه گانه رادنبال کرده ولی علی وامید شخصیت هایی آرمانی هستند. شخصیت هایی که تن به قضاوت نمی دهند .
فیلم از دو بخش تشکیل شده بخش اول که همه با هم خوب و رابطه ها پایدار است ؛ بخش دوم که پر است از قضاوت های عجولانه و بی رحمانه افراد درباره ی یکدیگر.واینکه چگونه می توان با چشمان بسته زندگی کرد وقتی تمام عمر با چشمان باز زندگی کردیم وبه این قضاوت های عجولانه رسیدیم.
در صحنه ای از فیلم سینمایی “زندگی با چشمان بسته” پرستو (ترانه علیدوستی) به برادرش علی (حامد بهداد) دیالوگی میگوید با این مضمون که تو هم سالها پیش از این خانه فرار کردی، اما پسر بودی و … واکنشی که خانواده به بازگشت علی از این سفر نشان می دهند شادی و پایکوبی است، اما هر شب وقتی پرستو به خانه برمی گردد باید کفشهایش را آهسته دربیاورد و دزدانه از پله ها بالا برود تا از نگاه های ملامتگر مادر و پدر رها شود.
بخش مهمی از دغدغه های کارگردان در همین دیالوگ و موقعیت مطرح شده و می توان از همین سکانس فهمید که فیلم چه طرز فکر و نگرشی را نقد می کند، نگاهی که ایستادن دربرابرش ساده نیست و می تواند به قیمت ویرانی یک زندگی تمام شود.
بی توجهی بی رحمانه مادر به دخترش در صحنه ای که برادر به خانه بازگشته و مشغول صرف نهار هستند،یا صحنه ای پدر چاقو به دست گرفته و مادر نیز با کشتن دخترش موافق است همه و همه سعی در نشان دادن این موضوع دارد که چطور نگاه های پرسشگر و پچ پچ های اهالی یک محله قدیمی می تواند فاجعه ای بزرگ را در یک خانه کوچک رقم بزند.
پرستو دختر خوبی است اما بلد نیست از این خوب بودن و پاکی اش دفاع کند.در واقع انگار بیشتر از همه این اوست که با دیرآمدن هایش به خانه و سکوتش با چشمان بسته زندگی می کند.این اوست که دیگران را نمی خواهد ببیند و خنده های قشنگش از سوی اهالی محله بد تعبیر می شود.
علی به عنوان یک منجی می آید و قرار می شود به خانواده سروسامانی بدهد.او حتی در ابتدا به پرستو بدبین هم می شود اما در نهایت سکانس زیبای خانه امید و بازی سوال و سرفرو بردن در حوض آب گویی همه گره های فیلم را باز می کند و حتی قهرمان را نیز تطهیر.اما در نهایت انگار باید یک نفر به شیوه آئین های مذهبی در این خانواده قربانی بشود و آن یک نفر نه پرستو که”علی” است.او در میانه راه به قصه وارد شد، همه‌چیز را درست کرد و به ساده‌ترین شکل جانش را از دست داد؛ آن‌ هم زمانی که آدم‌های به‌ظاهر ناپاک قصه به رستگاری رسیده بودند.اما با مرگ علی همه چیز درست می شود.اهالی محله به خانه پرستو می روند و حتی مادر نیز با او سخن می گوید.
فیلم در جاهایی کمی گنگ به نظر می رسد و حتی تدوین هایده صفی یاری نیز نمی تواند کمکی بکند.علتش نیز سانسور ۱۱ دقیقه از فیلم است.برای نمونه در تیتراژ نام همایون ارشادی نیز در میان بازیگران دیده می شود.اما او حضوری در این فیلم ندارد. درواقع حذف یازده دقیقه از فیلم به نظم درونی قصه ضربه زده است.
با همه این ها، زندگی با چشمان بسته فیلم خوبی است.فیلمی که از همه نقطه کور صفحه های حوادث روزنامه های این روزها و دخترانی که به دست پدر و برادر کشته می شوند گره گشایی می کند.
شاید این نگاه ها در جامعه روشنفکری کمی عجیب به نظر برسند اما هنوز محله ها و خانه هایی در این شهر هستند که به دلایل واهی وناکافی چشم به روی دخترانشان می بندند.

نویسنده نازنین صادقی