بازشناسی هویت‌ها از طریق واکاوی در ریشه‌ها و اصل و نسب افراد، یکی از دغدغه‌های مهم بسیاری از آدم‌ها در طول زندگی‌شان است. این بازشناسی البته برای کودکان بی سرپرست و رها شده در مکان‌های عمومی، مراکز مذهبی و زیارتگاه‌ها، همواره با تلخی‌های فراوانی همراه می‌شود. داشتن هویت، در هر شرایطی، یکی از بدیهی‌ترین حقوق اولیه کودکان به حساب می‌آید و بی هویتی، در هر جغرافیایی، به معنای بی ریشه بودن و نداشتن اصل و نسب مشخصی است و در سنین نوجوانی، جوانی و به ویژه در بزرگ‌سالی، آرزوی بازیابی و شناسایی اصل و ریشه خانوادگی می‌تواند شیرین‌ترین رویای کودکان رها شده دیروز باشد! هویت تنها به داشتن نام و نام خانوادگی محدود نمی‌شود و شناسایی اصل و نسب، زادگاه اولیه و نخستین سال‌های رشد و پرورش و محل زندگی نیز می‌تواند برای هر کسی دارای جذابیت‌های خاصی باشد. البته نباید فراموش کرد که در این میان، گاه با تعداد انگشت شماری از بزرگسالانی رو به رو می‌شویم که به دلیل خاطرات تلخ رهاشدگی و سر درآوردن از شیرخوارگاه‌ها و پرورشگاه‌ها و خیریه‌ها، آشکارا و آگاهانه هویت واقعی خود را مخفی می‌کنند و همواره می‌کوشند تا کسی از هویت اصلی آنان با خبر نشود. در سینما، چه در قالب ملودرام‌های اشک انگیز و چه در قالب فیلم‌های مستند، به موضوع بازشناسی هویت آدمی، زیاد پرداخته شده است. از شباهت‌های موضوعی و حتی مضمونی بسیاری از این فیلم‌های سینمایی یا مستند که بگذریم، یکی از بارزترین وجوه ممیزه چنین فیلم‌هایی را می‌توان در نوع پرداخت و به‌ویژه در تفاوت زاویه دید فیلم‌سازان جستوجوکرد.

در فیلم «در جست و جوی فریده،» کار مشترک آزاده موسوی و کوروش عطایی، با دستمایه قرار دادن موضوع کودک رهاشده و تلاش برای بازشناسی هویت فردی در بزرگسالی، در مقایسه با دیگر نمونه‌های مستند یا مستند داستانی، این تفاوت را می‌توان مشاهده کرد که فریده، کودک شش ماهه و شیرخواره رها شده در حرم امام رضا (ع)، که پس از انتقال به شیرخوارگاهی در تهران توسط یک زوج هلندی به فرزندی گرفته می‌شود، در جایی رشد و پرورش می‌یابد که به دلیل تفاوت‌های فرهنگی، اجتماعی و باورهای دینی و مذهبی، به خودی خود می‌تواند چالشی متفاوت به وجود آورد. فیلم اگرچه تصویر چندان روشنی از نوع نگاه زوج هلندی به عنوان خانواده سرپرست فریده به مخاطبان خود ارائه نمی‌دهد و از قضا به همین دلیل نیز به خاطر نزدیک نشدن به خانواده هلندی فریده، آسیب می‌بیند، با این همه، با استفاده از تکه فیلم‌های خانوادگی از سال‌های کودکی و نوجوانی و سال‌های جوانی و دوران تحصیلی و جشن‌های تولد و… فریده، می‌کوشد ما را با شرایط زیستی و رشد و پرورش او آشنا سازد. صد البته چیزی که به جذابیت‌های هرچه بیشتر فیلم افزوده است، نمایش تلاش و جست و جوهای خود خواسته فریده است که حالا در آستانه ۴۰ سالگی با درونی ناآرام و با بی قراری‌های پایان ناپذیر، برای بازشناسی هویت گمشده خود اقدام کرده است.

سفر فریده به ایران و عزیمت او به زادگاهش (مشهد) به عنوان نخستین سفر به ایران، پس از سال‌ها ترس و تردید و دودلی در انجام چنین سفری، در واقع اولین گام‌های جدی او در مسیر بازیابی هویت گمشده اوست. رویارویی فریده با سه گروه مختلف از خانواده‌های شهری و روستایی در خراسان که هرکدام از آنها مدعی اند که فریده همان کودک رها شده خودشان است، جذاب‌ترین و پر کشش‌ترین بخش‌های تأثیرگذار فیلم است و تماشای واکنش‌های متفاوت و دور از انتظار بسیاری از افراد همین خانواده‌ها، فضایی پرجاذبه در فیلم ایجاد کرده است که صد البته برای مخاطبان برون مرزی چنین فیلمی نیز می‌تواند پرکشش باشد. فریده اگرچه در پایان این سفر و جست‌وجوی همراه با بیم و امید خود، نمی‌تواند به هویت واقعی و اصل و نسب خانوادگی خویش پی ببرد، با این همه، در جریان همین دیدارها، مهمان شدن‌ها و حضور در میان هر خانواده‌ای که آرزو می‌کند تا هرچه زودتر وابستگی نسبی فریده از طریق آزمایش‌های دیانای اثبات شود، با مجموعه‌ای از کنش‌ها و واکنش‌ها، منش‌ها و خلق و خوهایی آشنا می‌شود که به نوعی می‌تواند معرف فرهنگ و خلقیات اجتماعی ایرانی‌ها باشد و به او اثبات کند که شاید اصلی‌ترین چیزی که می‌تواند وجه ممیز دو فرهنگ غربی و شرقی یا ایرانی و هلندی باشد، تماشای همین تفاوت‌های رفتاری است.

پایان سفر فریده و بازگشت او به هلند را به هیچ روی نباید پایان یک جست‌وجوی بی حاصل و بازگشت از سفری بی فایده با دست‌های خالی دانست. او حالا دیگر با نمونه‌های مثالی و با خانواده‌هایی شبیه خانواده اصلی و ناشناخته خود به خوبی آشنایی دارد و بیش از گذشته به تضادها و تناقض‌های میان خانواده‌های ایرانی و هلندی پی برده و چه بسا، هر بار که بخواهد تصویری از خانواده خود را در خیالش زنده کند، خاطره یکی از همان مهمانی‌های شلوغ و نشستن بر سر سفره رنگین یکی از خانواده‌های خراسانی را در ذهنش مرور کند و به آرامش روحی برسد. گذشته از همه اینها، بعد از این سفر، حالا دیگر همه ترس‌ها و تردیدهایش را کنار گذاشته و برای خانواده هلندی و خویشاوندان سببی خود در هلند نیز تبلیغ کننده صادقی برای آشنا ساختن آنها با ایرانی‌های خونگرم، مهمان نواز و با عاطفه باشد و بیننده چنین فیلمی هم می‌تواند امیدوار باشد که خانم الین فریده کونینک حالا دیگر به «فریده» بودن و «ایرانی  تبار» بودن خود افتخار می‌کند و چه بسا در سفر بعدی خود به ایران، خانواده هلندی‌اش را نیز بی هیچ ترس و تردیدی با خود همراه کند! پرداخت مناسب فیلم، همراه با فیلم‌برداری متناسب با فضای چنین اثری (کار محمد حدادی) در کنار تدوین مناسب آن (توسط حمید نجفی راد) برای ایجاد ضرباهنگ متوازن با محتوای فیلم و به ویژه با توجه به حفظ یک خط قصه داستان پردازانه و ایجاد کشش‌های لازم، به خصوص در بخش‌های مربوط به حضور در میان سه خانواده میزبان خراسانی، لحظه‌های گرم و گیرایی سرشار از بیم و امید را رقم زده است که بر پویایی این سفر و جاذبه‌های روایت جست و جو گرانه فیلم افزوده است. شاید یکی از مهم‌ترین امتیازهای چنین اثری، تلاش برای همراه ساختن مخاطب فیلم با شخصیت محوری آن، یعنی فریده، و همراهی و مشارکت با او در جریان بازیابی هویت گمشده اوست.

این مطلب اولین بار در ماهنامه هنر و تجربه به قلم عزیزالله حاجی مشهدی منتشر شده است.