شهرام مکری، از همان اولین فیلم‌های کوتاهش توانست نام خود را بر سر زبان‌ها بیندازد. حالا پس از گذشت سال‌ها دیگر به راحتی می‌توان گفت که او در سینما چه جایگاهی دارد و در جهان فیلم‌سازی‌اش به دنبال چه چیزی می‌گردد. آن هم در دورهای که مشکل بسیاری از کارگردان‌های ما دقیقاً در این است که در سینما و فیلم‌هایشان نمی‌دانند به دنبال چه چیزی می‌گردند. ولی شهرام مکری از این جریان مستثنا است. او به طرز عجیبی قدم‌های درستی را برداشته و قدم به قدم پیشرفت کرده، بدون اینکه ذرهای از مسیرش منحرف شود. برخی میگویند «ماهی و گربه» همان «محدوده‌ی دایره» در قالب فیلم بلند سینمایی است و این را یک ایراد بزرگ برای شهرام مکری می‌دانند؛ ولی برعکس، این نکته‌ی مثبت ماجرا است. مکری در «ماهی و گربه» همان کاری را انجام می‌دهد که در «محدوده‌ی دایره،» اما این اثر درجه یک سینمایی کجا و آن فیلم ساده دانشجویی (که البته در مقیاس خودش حرف برای گفتن دارد) کجا؟ بی‌اغراق می‌توان گفت که هر کدام از فیلم‌های او یک گام بزرگ نسبت به فیلم قبلی برداشته‌اند و در این میان «ماهی و گربه» گامی است بسیار بلند و حتی فراتر از انتظار. چرا که با قاطعیت تمام در دفاع از جهان فیلم‌ساز بر می‌خیزد و ثابت می‌کند که تجربه‌های پیشین او صرفاً از سر ذوق‌زدگی نبوده است. این سینمای شهرام مکری است و در دل همین سینما هم رشد می‌کند. او در «ماهی و گربه» یک داستان بسیار ساده را دستمایه‌ی کارش قرار می‌دهد و به وسیله‌ی نبوغش در روایت داستان و طراحی بازی‌های پیچیده‌ی زمانی، از آن یک تریلر فوق‌العاده می‌سازد که بدون نشان دادن کوچک‌ترین خشونت و خونریزی، برگ برندهای به نام هـوش تعلیق داستان را (تنها به واسطه‌ی روایت و خلق میزانسنهای دقیق) در سطحی بسیار فراتر از قصه به مخاطب خود منتقل و او را درگیر فیلم می‌کند. نکته‌ی قابل توجه در «ماهی و گربه» این است که فیلم، روی ماجرای هیچ‌کدام از کاراکترها دقیق نمی‌شود.

به هیچ وجه سعی نمی‌کند که در مشکلات و دغدغه‌هایشان عمیق شود. تنها از کنار آنها می‌گذرد و به گوش چشمی درگیرشان می‌شود. در این میان، در تب و تاب همه‌ی رفت و برگشت‌های زمانی، گذرهای دوباره از کنار این قصه‌ها، هم جنبه‌ی تأکیدی به اثر می‌بخشد (به خوبی برای تماشاگرش تعیین می‌کند که چه چیزی را باید دقیق و با جزئیات ببیند و چه چیزی را اصلاً نباید ببیند) و هم به واسطه‌ی عدم درگیری دراماتیک با آنها به خوبی در حفظ ریتم اثر به کار می‌آیند. فیلم در تمام مدت دو ساعت و ده دقیق‌هایش از ریتم نمی‌افتد و در عین حال، همزمان با اوج گرفتن تعلیق، در فرم هم شروع به شکستن الگوهای پیشین خود می‌کند که بارزترینشان مربوط به قصه‌ی سیاوش و لادن است. عاشقانه نابهنگامی که یک‌باره در میان آن آشفتگی‌ها سربلند می‌کند و جنس فیلم را برای لحظاتی تغییر می‌دهد. حالا به تدبیری که برای ریتم چیده شده است، استفاده به جا از موسیقی کریستف رضایی، افکت‌های صوتی بی‌پروا و بلند پروازانه‌ی فیلم و فیلم‌برداری سیال و فوق‌العاده‌ی محمود کلاری را هم اضافه کنید تا ببینید که شهرام مکری چطور دارد فراتر از زمانه و سینمای این روزهای ایران فکر می‌کند و جسورانه بر آن جامعه‌ی عمل می‌پوشاند. «ماهی و گربه» نه به خاطر ایده‌ی جذابش، هوشمندی‌ها و ریزبینی‌های رکوردی‌اش و نه حتی به خاطر پلان-سکانس بودنش، که به خاطر جسارت و هوش فیلم‌سازش، فیلم مهمی در سینمای ایران است. شهرام مکری قبل از اینکه تکنسین باشد، فیلم‌ساز هوشمندی ست؛ عنصر مهمی که سال‌هاست در بین فیلم‌سازانمان جای خالی‌اش احساس می‌شود.

این مطلب اولین بار در ماهنامه آزما به قلم حسام حاجی پور منتشر شده است.