به مناسبت هفته اسکار و کسب جوایز مهمی که نصیب فیلم La La Land شد تصمیم گرفتم تا به اثر قبلی دمین چزل (Damien Chazelle) بپردازم. Whiplash از تجارب شخصی گارگردان/فیلمنامه نویس نشات می گیرد.
این فیلم ابتدا به شکل یک ایده در قالب فیلم کوتاه ساخته شد و بعد از ستایش بسیار در فستیوال Sundance تبدیل به یک فیلم بلند شد. نکتهای که در تحلیل فیلم بسیار مهم است توجه به فرآیند تولید فیلم و دقت کارگردان به تمام جنبههای فیلم است که میتوان کنترل Damien Chazelle به سوژهاش را مشاهده کرد.
اما قبل از اینکه وارد تحلیل فیلم شوم به نتیجهای که از کنکاش در این اثر رسیدم خواهم پرداخت. این فیلم در دستهای از فیلمها قرار میگیرد که هسته مرکزی آن یک مسئله است و آن هم “مرض میان مایگی” است. این نام را از یکی از جملههای فیلم آمادئوس گرفتهام. در یکی از صحنههای معروف فیلم سالیری جملهای میگوید که بسیار تاثیرگذار است، او خود را پیامبر میان مایگی مینامد و به این مسئله میپردازد که چه احساسی در برابر موتزارت داشته است اما مسئلهای که در این مقاله به آن میپردازم دیدگاه سالیری میان مایه نیست بلکه موتزارت است، شخصی که فرای میان مایگی میرود و چگونه خود و دنیایش را فدا میکند تا از خود ابدیت را در نامش (هنر) باقی گذارد. در سال ۲۰۱۰ فیلم (Black Swan) به کارگردانی درن آرنوفسکی هم به همین مسئله میپردازد. پروتاگونیست داستان تلاش میکند از میان مایگی بگذرد و به فرای آن برود در Black Swan رقصنده باله برای نقش قوی سیاه شدن تلاش میکند و در Whiplash اندرو برای اینکه بهترین نوازنده درام شود (چارلی پارکر بعدی شود) این تلاش هنرمند برای کامل شدن در هنرش تم جدیدی نیست بلکه مثالی که از ادبیات میتوان زد به دوران ادبیات مدرن در ژاپن بر میگردد و نویسندهای به نام ریونوسوکه آکوتاگاوا که داستان کوتاه پرده جهنم را نوشته است.
داستان کوتاه پرده جهنم درباره نقاشی است که برای بازنمایی پردهای از جهنم حاضر میشود از همه چیز بگذرد و در نهایت عذاب بکشد و بمیرد، که البته باید به جزییاتی که آکوتاگاوا برای نشان دادن روان شخصیت نقاش هم اشاره کرده که میتواند سنگ بنای داستانهایی همچو Whiplash و Black Swan شود.
فیلمنامه
در ابتدا باید اشاره کرد تفاوتی در فیلمنامه نسبت به محصول نهایی دیده میشود که قابل توجه است. در مورد اول میتوان به خرده پیرنگ انتقال اندرو از مدرسه شیفر به کلمبیا اشاره کرد که در فیلمنامه نوشته شده است اما در فیلم کاملا حذف شده است و البته دیالوگهایی هم که در آن صحنه در فیلمنامه شروع میشود و در ادامه فیلم موثر هم هستند شامل میشود. در این صحنهها تاکید زیادی بر شک اندرو و مقابلهی او با مرض میانمایگی، میشود. باید در نظر داشت در آن زمان دمین چزل فیلمنامه را بر اساس بازیگران ننوشته بوده است و خرده پیرنگ انتقال مدرسه کاملا نقش Exposition دارد که بعد از نهایی شدن فیلمنامه و انتخاب بازیگران فیلمنامهنویس / کارگردان صلاح دیده تا دیالوگی که بین اندرو (شاگرد) و دکتر فلچر (استاد) درباره میان مایه بودن رد و بدل میشود را حذف کند و در صحنههایی که این دو موسیقی را تمرین میکنند در بازیگری آنها، نحوه قاببندی و تدوین داستان فرعی را پیش ببرد.
فیلمنامه کاملا با در نظر داشتن تبدیل شدن شخصیت اندرو شروع میشود در صحنه ابتدایی او به تنهایی به تمرین دوربین به او نزدیک میشود تا لحظهای که فلچر وارد صحنه میشود.(در فیلمنامه فلچر شخصیتی جدی است که کاملا سیاهپوش است و اندرو شاگردی است که به تنهایی با لباس سفیدش در اتاقی دیده میشود) باید در نظر داشت که شوق اندرو برای تبدیل شدن به بهترین و رفتار سادیستیک فلچر از همان ابتدا آغاز میشود. باید در نظر داشت که فیلمنامه Whiplash شخصیت محور است و بر اساس تداوم زمان در یک راستا پیش میرود.(اندرو به عنوان شاگرد در برابر فلچر قرار میگیرد، فلچر به دنبال چارلی پارکر بعدی است و اندرو هم برخلاف پدر میان مایهاش میخواهد بهترین باشد و برخورد این دو شخصیت داستان را بوجود میآورد و البته شصیت پدر اندرو، جیم و دوست دختر اندرو نیکول هم مهم هستند زیرا این اشخاص دنیای اندرو را بوجود میآورند و نهایتا با پیشرفت داستان آنها صدمه میبینند و اندرو است که مسیر بهترین شدن را طی میکند) فیلمنامهنویس در فیلمنامه از صفتهای بسیار زیادی استفاده میکند که زیر آنها هم خط کشیده که کاملا انتقال این صفتها را در بازی بازیگرها دید. در صحنه ابتدایی تعامل اندرو و پدرش در سینما، جیم به این شکل توصیف میشود از هر نظر متوسط ( اشاره به میانمایگی ) و این متوسط بودن در ادامه فیلمنامه به گونهای تاثیر خواهد بود که عملا بزرگترین تصمیم اندرو در صحنه آخر بخاطر همین برخورد با متوسط بودن است که دیگر او نمیتواند آن را برتابد. در فیلمنامه اشاره میشود که نیکول (در سینمایی کار میکند که اندرو با پدرش در آنجا به تماشای فیلم میرود) هم مثل اندرو تنها است و او هم همچو اندرو نمیتواند روابط اجتماعی خوبی برقرار کند که بعد از آن هم از مادرش میگوید که در جوانی میخواسته بازیگر شود (که نشده است) و نه تنها، تنهایی عامل مشترک اشتیاق آنها به یکدیگر میشود بلکه والدینی که در میان مایگی ماندهاند و نتوانسته اند به آرزوهای خود برسند (البته در دیالوگها به این مسئله میشود که انسانها یا نهایت تلاش خود را میکنند یا از رویای خود دست میکشند چون از اول رویای اصلی آنها نبوده است، نمونه مثال: دیالوگ اندرو و نیکول درباره انتخاب رشتهشان و رفتن به دانشگاه در پیتزا فروشی. اندرو بسیار هدفمند است اما نیکول هدف خاصی ندارد و گذران زندگی می کند). نکتهی دیگری که باید به آن اشاره کرد دقت فیلمنامهنویس به موزیکی است که در فیلم اجرا میشود او صحنهها را کاملا بر اساس موسیقی صحنهها تنظیم کرده است و نام آنها را در فیلمنامه به کار برده است همچو دو قطعه Whiplash و Caravan که قطعات معروفی در سبک جز هستند. البته فیلمنامهنویس در همان ابتدای فیلمنامه به خوبی دنیای نوازندگان جوان جز را پایهریزی میکند او در فیلمنامه تاکید میکند که در بین نوازندگان دختری وجود ندارد و در دنیای مردانه او زبان خاصی را به کار میبرد که نه تنها دکتر فلچر از آن برای تحقیر نوازندگان استفاده میکند بلکه خود باقی پسران هم از این زبان توهینآمیز برای خطاب یکدیگر هم استفاده میکنند و اندرویی که در ابتدای فیلم پسری تنها مشغول نوازندگی است تبدیل به یک شخص با زبان خاص فلچر میشود ( نمونه مثال صحنه رانندگی اندرو و فحشهایی که نثار نوازنده پیانو میکند).
در صفحه چهل و پنج نوشته میشود که چگونه کاتهای فیلم با الگوی نواختن درام هماهنگ میشود و فیلمنامهنویس از Cut to های پشت سر هم استفاده میکند تا ضرباهنگ درام را تقلید کند.
البته باید به دقت فیلمنامه نویس در تغییر و تحول شخصیت اصلی هم توجه کرد زیرا او آگاهانه (در لحظهای که شخصیت از یک دانشآموز عادی موسیقی تبدیل به هنرمندی میشود که خواهان کمال است) در فیلمنامه مینویسد: ” چیزی اساسی تغییر کرده بود ” و این لحظهای است که اندرو تصمیم میگیرد که تحقیر فلچر را در صحنه آخر پاسخ دهد و خودسر شروع به زدن کیت درامش میکند. این فیلم صحنه پایانی بسیار قابل توجهی دارد زیرا نه تنها بسیار برروی فیلمبرداری آن دقت شده است بلکه بر روی کاتها و فضایی که بر آن حاکم است کار شده است و این صحنهای است که با دقت تمام با توجه به تکنیکهای درام زنی نوشته شده است ( توجهی که چزل در نوشتن به دسی بل صدای درام و تکنیکهای آن دارد ) اما این تجربه زمانی کامل میشود که تبدیل به تصویر متحرک میشود زیرا به قول کوبریک فقید (کوبریک هنرمندی وسواسی بود مانند شخصیت اندرو) فیلمنامه برای ساختن نوشته میشود نه برای خوانده شدن. اما باید به نکته نهایی اشاره کرد این داستان بر اساس چند پایه نهاده شده است. ابتدا روند تغییر است که همانطور که اشاره شد از مرحلهای در آموزش شخصیت اول شروع میشود و تا انتهای تحول او میرود (حتی در تغییر پوشش شخصیت دیده می شود، در ابتدا لباس سفید به تن دارد و در صحنه نهایی همچو استاد خود کاملا سیاه پوش است) و استاد او که مثل کاتالیزور عمل میکند و اندرو را تا مرز تواناییاش میبرد ( در داستان پرده جهنم شاه این نقش را ایفا میکند و در قوی سیاه استاد باله) و کسانی که در راه تکامل این هنرمندان وسواسی صدمه میبینند ( در این فیلم پدر و دوست دختر اندرو و در پرده جهنم دختر نقاش ) این گونه داستانها ارزش دارند تا تاملی عمیق بر مناسباتشان شود.
تدوین
در تدوینی که دمین چزل کارگردان به همراه Tom Cross تدوینگر انجام داده است اولویت اصلی بر ریتم بوده و البته اینجا منظور فقط ریتم تدوین نیست بلکه تدوینگر باید با توجه به ریتم موسیقی (بخصوص درام) صحنهها را به هم متصل میکرده و البته برخوردی که نسبت با تعاملات شخصیتها در برش فیلم دیده میشود صحنههایی که اندرو با پدرش هست کند ترند و صحنههای اندرو با نیکول است رمانتیک و آهسته است اما صحنههایی که اندرو در حال تمرین با فلچر است کاملا برشها ناگهانی و تند است. تدوین به شیوهای سوبژکتیو صورت گرفته تا دنیای اندرو را نشان دهد. (دنیای سرسامآور و پر استرس)
جدولی که در بالا قرار دارد تصویری است از ریتم فیلم با توجه به تعداد شاتهای فیلم و طول آنها و خط قرمزی که در میانهی جدول قرار دارد نشان دهنده تدوینی ریتمیک است که تناسب در آن به شکل کلی دیده میشود. از منظر مکانی و زمانی به شکل کلی فیلم چارچوب تداومی را دنبال میکند و به جز صحنهای که وکیل به دیدن اندرو میآید ( در این صحنه اینترکاتهایی از تغییر زندگی اندرو دیده میشود) سیر کلی رعایت می شود. اما در رابطه گرافیکی تدوین هم فیلم درخشان است زیرا دقت در نوع قاببندیها و حرکت دوربین و حتی در نورپردازی و اصلاح رنگ (این مرحله در Post Production انجام میشود) اندیشه دیده میشود. فیلم از نظر رنگی به سه بخش تقسیم شده است که در انتقال به یکدیگر بسیار چشم نواز عمل میکند. ابتدا در صحنههایی از فیلم که اندرو احساس تنهایی یا خوشحالی میکند رنگ غالب بر فضا آبی است. ( همچو صحنه هایی که به تنهایی ساز می زند ) اما در صحنه هایی که او تحت فشار روحی یا فیزیکی قرار میگیرد رنگ به زرد تغییر میکند (صحنههایی که برای فلچر اجرا میکند و صحنههای سینما که میخواهد با نیکول قرار بگذارد) و البته رنگی که ماحصل ترکیب این دو رنگ است، سبز ( بحثی که در خانه عمو با پدرش میکند، بعد از تمرین قیل تصادف زمانی که از تمرین قبل تصادف بیرون از ساختمان میآید) که این صحنهها، صحنههای هستند که در خود آرامش را دارند و هم آشوب مانند ترکیب دو رنگ.
تصویر بالا سینه متریکس چهارده دقیقه پایانی است. این صحنه نه تنها از نظر ریتم و سرعت صحنهها قابل توجه است بلکه رنگ هم نقش اساسی در روایت آن دارد، این صحنه با رنگ زرد و فشاری که بر شخصیت است شروع میشود لحظهای به آرامش میرسد (آبی) و زمانی که اندرو به کیت درام بازمیگردد رنگ زرد غالب میشود تا زمانی که او کاملا تبدیل به بهترین (چارلی پارکر) شده است و فیلم با Smash Cut رو به سیاهی میرود.
این فیلم با توجه به اینکه درباره موسیقی است اما از برشهای فیلمهای اکشن تابعیت کرده که بخوبی بر ساختار فیلمنامه آن نشسته است.
کارگردانی
این بخش میتواند پایان مناسبی بر این مقاله باشد. دمین چزل از مرحله نوشتن تا کارگردانی پروژه را بر دوش کشیده است، در هنگام نوشتن او سوژهای را انتخاب کرده که بر آن کنترل کاملی دارد، به ساختار و روند پیشرفت داستان و فیلمنامه توجه کرده و در مراحل فیلمبرداری تمام تلاش خود را کرده تا بتواند دنیای شخصیت اصلی را به شکل سوبژکتیو نشان دهد و در طراحی صحنه از امکانات موجود خود به نحو احسن استفاده کرده است تا به جان فیلمنامه خود تصویر ببخشد. توجه به رنگ غالب در فیلم مهم است زیرا رنگ قابلیت هدایت ذهن تماشاگر را دارد، و در بخش صداگذاری و موسیقی او از موسیقی استفاده کرده که کاملا به فضای فیلمش میخورد و از بازیگران خود بخصوص دو بازیگر اصلی (مایلز تلر و جی کی سیمونز) به بهترین شکل ممکن بازی گرفته تا آنها را به شخصیتهایی که در فیلمنامه هستند نزدیک کند.
سر آخر میتوان به اینکه نکته اشاره کرد که همیشه مقدار کم بد نیست، دمین چزل با امکانات کم و با توجه به عصارههای اصلی سینما فیلمی ساخته که قابل تامل است.
نویسنده: اوستا محمودوند