Cast Away – 2000
دور افتاده نام فیلمیست حماسی درام محصول سال ۲۰۰۰، فاکس قرن بیستم و دریمورکس به کارگردانی رابرت زمکیس و با بازی تام هنکس و هلن هانت. این فیلم در مورد یک مأمور پُست شرکت فدکس است که بر اثر سقوط هواپیمایش، ۴ سال در یک جزیره به تنهایی زندگی میکند. چاک نولاند تحلیلگر سیستم شرکت پستی فدکس است که به سرتاسر جهان سفر میکند و در پی حل مشکلات بهرهوری در انبارهای این شرکت است. او رابطه بسیار نزدیکی با کلی فریرز دارد و با او در ممفیس زندگی میکند. آنها قصد دارند که با هم ازدواج کنند، ولی سر چاک خیلی شلوغ است و این فرصت ایجاد نمیشود. چاک جشن کریسمسی که با حضور اقوام برگزار میشود را نیمه کاره رها میکند زیرا برای حل یک مشکل در خارج از کشور باید اقدام کند. در فرودگاه، دو زوج هدیههای کریسمس را به همدیگر میدهند. کلی به چاک ساعت جیبی پدربزرگش را میدهد که عکس خودش هم در آن است و چاک به او ظاهراً یک انگشتر میدهد که به او هم میگوید که در روز کریسمس آن را باز کند، بعد از اینکه او برگشت. زمانی که هواپیما در آن شب طوفانی بر فراز اقیانوس آرام جنوبی در حال پرواز است توسط رعد و برق مورد اصابت قرار میگیرد که در نتیجه هواپیما در اقیانوس سقوط میکند…
Into the Wild – 2007
بهسوی طبیعت وحشی فیلمی در ژانر درام زندگینامهای به کارگردانی شان پن در سال ۲۰۰۷ میباشد. این فیلم با اقتباس از کتابی به همین نام اثر جان کراکائر (Jon Krakauer) در سال ۱۹۹۶ و بر مبنای سفرهای کریستوفر مککندلس (Christopher McCandless) در آمریکای شمالی و زندگی او در طبیعت وحشی آلاسکا در اوایل دهه ۹۰ میلادی ساخته شدهاست. این فیلم در هشتادمین دوره جوایز اسکار نامزد بهترین نقش مکمل و بهترین تدوین شده بود.
Midnight in Paris – 2011
نیمهشب در پاریس عنوان فیلمی کمدی-رمانتیک-فانتزی به نویسندگی و کارگردانی وودی آلن است. فیلم چاشنیهای نوستالژیک و اگزیستانسیالیسم دارد و براساس این ایده پرداخت شده که انسان هرگز از زمان حال راضی نیست و گذشتهها را رمانتیکتر، خالصتر، و برای زندگی بهتر میداند. گیل (اوون ویلسون) به همراه همسر و پدر و مادرزنش به پاریس سفر میکند و شدیداً تحت تأثیر شهر و زیباییهایش قرار میگیرد. اما همسرش، اینز (ریچل مکآدامز) و بقیهٔ خانواده چنین احساسی ندارند. همزمان، جیل به فکر کار کردن روی رمانش با موضوع نوستالژی است. آنها در پاریس با دوستان قدیمی اینز (پائول و کارول) برخورد میکنند. اینز که دوست قدیمی پائول بوده، او را فردی باهوش میداند و ترجیح میدهد بیشترِ وقتش را همراه با او بگذراند. جیل شب را در خیابانهای پاریس قدم میزند و جلو کلیسایی با صدای زنگ نیمهشب ماشینی قدیمی میآید و او به قرن ۲۰ و دورانی که برای جیل رؤیایی است میرود و با نویسندهها و هنرمندان آن دوره ملاقات میکند…