- کارگردان: آندری تارکوفسکی
- بازیگران: مارگاریتا ترخووا، ایگنات دانلیزف
- محصول: ۱۹۷۵، اتحاد جماهیر شوروی
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۱۰۰٪
تارکوفسکی فیلم «آینه» را با توجه به زندگی خودش در کنار مادرش ساخته است. گرچه همهی فیلمهای آندری تارکوفسکی پر است از سؤالهای ازلی- ابدی که مکان و زمان خاصی ندارند اما در عین حال آثاری بسیار شخصی هم هستند که از دغدغههای او سرچشمه میگیرند. او بر خلاف کارگردانانی که در دل سینمای صنعتی مشغول به کار هستند، اصلا به مخاطب و این که فیلمش چه تأثیری روی او میگذارد و آیا آثارش فروش میکنند یا نه، فکر نمیکند. وی مانند نقاشی است که تابلویی کاملا شخصی میکشد و اندیشههای آن لحظهاش را بر بوم خود پیاده میکند. اما در این دنیای کاملا خصوصی، فیلم «آینه» از همه شخصیتر است؛ چرا که به نوعی زندگی نامهی خود فیلمساز است که به زبان تصویر در آمده و از ضمیر ناخودآگاهش خارج شده و در مقابل دوربین او جان گرفته است. پس حتما با دیریابترین فیلم او هم روبهرو هستیم؛ پس اگر کمی از زندگی شخصی او و آن چه که بر وی گذشته با خبر باشیم، از فیلم لذت بیشتری میبریم. گرچه این به آن معنا نیست که جهان فیلم بر مبنای این پیش فرضها ساخته شده است و مخاطب ناآگاه نسبت به زندگی تارکوفسکی، هیچ لذتی از فیلم نمیبرد. همان طور که گفته شد تارکوفسکی در حین ساختن فیلم کمتر به بازخورد مخاطب فکر میکند.
آندری تارکوفسکی تا زمان ساختن فیلم «استاکر» (Stalker) معتقد بود که فیلمهای سیاه و سفید نزدیکتر از فیلمهای رنگی به واقعیت هستند؛ چرا که مخاطب به محض تماشای رنگ، حواسش پرت میشود و به جای تمرکز در قاب، به دنبال بازی رنگها و چگونگی کارکرد آنها میگردد. چه این موضوع را قبول داشته باشیم و چه نه، آندری تارکوفسکی از این اعتقاد خود به رنگ، استفادههای هنرمندانهی بسیار کرده است. او تا پیش از فیلم «نوستالژیا» (nostalghia) رنگ را بیشتر در زمانهایی به کار میبرد که حادثهای غیرواقعی را به تصویر میکشد. مثلا اولین استفادهی او از رنگ در سکانس پایانی فیلم «آندری روبلف» (andrei rublev) است که ما در حال تماشای نقاشیهای این نقاش بزرگ روسی هستیم. تارکوفسکی از این طریق هم شکوه کار این هنرمند را نمایان میکند و هم نشان میدهد که رنجهای او در زندگی چه نتیجهی درخشانی از خود به جای گذاشته است.
در فیلم «سولاریس» (solaris) که داستان آن در آیندهای نامعلوم میگذرد و به ژانر علمی- تخیلی وابسته است، این جلوهگری رنگها فزونی مییابد. گرچه تصاویر تمام نماهای فیلم تماما رنگی نیست و برخی از نماها با فیلترهایی تک رنگ ساخته شده است اما بر خلاف «آندری روبلف» و به ویژه «کودکی ایوان» (ivan’s childhood) که تماما سیاه و سفید است، با فیلمی سراسر متفاوت روبهرو هستیم. از این منظر فیلم «آینه»، قدمی رو به جلو برای گسترش این نگاه خاص تارکوفسکی در زبان سینما است. در فیلم «آینه» هم تصاویر سیاه و سفید وجود دارد و هم تصاویر تماما رنگی و هم تصاویری که از یک طیف رنگی در آنها استفاده شده است. بماند که کارکرد رنگها در دو فیلم آخر او یعنی «نوستالژیا» و «ایثار» (the sacrifice) کاملا متفاوت است.
روایت فیلم «آینه»، روایتی ناپیوسته است که مدام در زمان عقب و جلو میشود. بخشی از آن به زمان پیش از جنگ جهانی دوم اختصاص دارد، برخی در زمان جنگ میگذرد و بخش دیگری پس از جنگ و البته بخشی هم به حوالی چهل سالگی شخصیت اصلی اشاره دارد. این بازی با زمان، در واقع دربرگیرندهی خاطرات و البته حال تارکوفسکی است و این خاطرات تمام آن چه که حقیقتا اتفاق افتاده نیست بلکه تصویری ذهنی از آنها است که فیلمساز به شیوهای هنرمندانه پشت سر هم قرار داده تا یک کلیت واحد بسازد.
فیلم «آینه» در ستایش مادر و جایگاه او در زندگی شخصیت اصلی یا همان فیلمساز است. مادر در سرتاسر فیلم حضور دارد و دوربین تارکوفسکی مانند زائر ستایشگری دور او طواف میکند. در سینمای آندری تارکوفسکی همسر هم جایگاهی مانند مادر در زندگی مرد دارد؛ به همین دلیل است که نقش همسر شخصیت اصلی و مادر او را یک نفر بازی میکند. در خوابهای قهرمان فیلم «نوستالژیا» این همانندی و نزدیکی مادر و همسر به یکدیگر به گونهای و در فیلم «سولاریس» به شکل دیگری وجود دارد. در «نوستالژیا» مادر مرد و همسر او مدام همدیگر را در آغوش میکشند و یکی میشوند و در فیلم «سولاریس»، تصویرهای مادر به همسر یا برعکس قطع میشود. از این مسیر تارکوفکسی به چیزی اشاره میکند که در وجود هر مردی با خصوصیات او است؛ این که گاهی از همسر خود توقع مهر مادری دارد. همان گونه که مادر فیلم «سولاریس» دانشمند فیلم را در رویاهایش تر و خشک میکند و بعد در واقعیت میبینیم که در حقیقت این تجسم همسر او است که به این کار مشغول بوده.
فیلم «آینه» برای آندری تارکوفسکی دردسرهای بسیاری در کشورش درست کرد. بسیاری از مقامات شوروی سابق فیلم او را نخبهگرا میدانستند و به او این برچسب را میزدند که فیلمی ساخته که مردم عام آن را نمیفهمند. چرا که این افراد گمان میکردند ذات سینما برای آگاهی بخشی است و فیلمی که تودهی مردم از آن سر در نیاورند به درد نمیخورد و مبتذل است. حتی برخی از همکاران او هم در این موضوع با مقامات هم داستان شدند و تارکوفسکی و فیلمش را مورد انتقاد قرار دادند. به همین دلیل فیلم «آینه» در شوروی چندان تحویل گرفته نشود و در شهرهایی مانند مسکو پخش نشد و فقط تک سانسهایی این جا و آن جا رنگ پرده را دید. باید زمان میگذشت و فیلم در محافل اروپایی مورد توجه قرار میگرفت تا دستگاه سانسور شوروی اجازهی پخش گستردهی فیلم را صادر کند.
«فیلم آینه با نوجوانی به نام ایگنات شروع میشود که در مقابل تلویزیون نشسته است و برنامهای را تماشا میکند. این پسر، پسر نوجوان الکسی، شخصیت اصلی فیلم است. در ادامه به روستایی در قبل از جنگ جهانی دوم میرویم و با زنی آشنا میشویم که مادر الکسی است. از این پس فیلم با پس و پیش رفتن در قبل از زمان جنگ جهانی دوم و پس از آن الکسی را نمایش میدهد که با مادر خود در تماس است و البته گاهی او را در رویاهای خود میبیند. فیلم آینه یک اتوبیوگرافی از زندگی خود آندری تارکوفسکی است.»