- کارگردان: دیوید لینچ
- بازیگران: نائومی واتس، لورا هارینگ
- محصول: ۲۰۰۱، آمریکا و فرانسه
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۴٪
دیود لینچ یکی از بزرگترین فیلمسازان زندهی دنیا است که در سراسر جهان طرفدارانی جدی برای خود دارد. او با ساختن فیلم «کله پاک کن» (earasehead) در سال ۱۹۷۷ میلادی سر و صدایی به پا کرد و فیلمی را روانهی سینماها کرد که هیچکس از درونمایهی آن اطلاع قطعی نداشت.
همین موضوع باعث شد تا حدس و گمانها پیرامون فیلم بعدی او افزایش پیدا کند و این سؤال مطرح شود که اصلا فیلمسازی چنین رادیکال، امکان پیدا کردن بودجهی آثارش را پیدا خواهد کرد؟ دیوید لینچ در ادامهی فعالیت خود به عنوان فیلمساز در پروژه بعدی خود به سال ۱۹۸۰ میلادی یک تغییر مسیر کامل انجام داد و فیلمی هنری با معیارهای تثبیت شده ساخت که موفقیت آن باعث شد تا ادامهی کار او راحتتر شود؛ فیلم «مرد فیلمنما» (the elephant man) با بازی عالی جان هارت و آنتونی هاپکینز در قالب نقشهای اصلی. او بالاخره در سال ۱۹۸۶ با ساختن فیلم «مخمل آبی» بود که راه خود را پیدا کرد و تا کنون از آن راه خارج نشده است؛ راهی که در نهایت به ساختن همین فیلم «جاده مالهالند» ختم شد. این راه چیزی نیست جز ساختن فیلمهایی پست مدرنیستی با بهرهگیری از عناصر سینمای جنایی و همچنین قرار دادن پرسوناژها در فضایی که به سوررئالیسم نزدیک است و به راحتی قابل تفسیر نیست.
فیلم «جاده مالهالند» در تمام نظرسنجیهای انتخاب بهترین فیلمهای قرن حاضر، جایی در صدر فهرست برای خود دست و پا کرده است. داستان زندگی دو زن برای رسیدن به موفقیت در شهر لس آنجلس به شکل عجیبی به هم گره میخورد. ترسها و تلواسههای تنها زندگی کردن و ترس از آینده در محیطی مردسالار در این جا به شکلی کاملا سوررئالیستی به تصویر در آمده و دیوید لینچ در نمایش درونمایهی فیلمش به مخاطب خود باج نمیدهد و همه چیز را به شکلی پیچیده به تصویر میکشد، به طوری که گاهی برای فهم یک سکانس باید ذهن را رها کرد و با ضرباهنگ فیلم همراه شد.
این موضوع از آن جا ناشی میشود که دیوید لینچ مرز میان واقعیت و رویا را به هم ریخته تا مخاطب خودش دست به تشخیص آن بزند. اما در نهایت واقعا فهم این چیزها مهم نیست؛ چرا که کارگردانی مانند لینچ به دنبال کشف و فهم چیزی فراتر از واقعیت از نگاه رئالیستی است چرا که معتقد است با نگاه واقعگرایانه به دنیا نمیتوان تمام ابعاد واقعیت را درک کرد.
از سوی دیگر فیلم «جاده مالهالند» فیلم هیجانانگیزی هم هست. داستان زندگی دو زن در شهر لس آنجلس در دستان دیوید لینچ، علاوه بر ابعادی روانشناسانه، تبدیل به داستانی جنایی و خوش ضرباهنگ هم میشود تا فیلمساز صاحب سبک سینمای آمریکا یکی از بهترین فیلمهای خود را خلق کند.
بازی نائومی واتس در قالب شخصیت اصلی، بازی بسیار خوبی است. شخصا چندان وی را بازیگر خوبی نمیدانم و تصور میکنم گاهی بیش از حد تحویل گرفته میشود اما اگر قرار باشد فقط یک بازی خوب از کارنامهی نائومی واتس نام ببرم، همین فیلم دیوید لینچ را انتخاب خواهم کرد. فیلم «جاده مالهالند» توانست جایزهی بهترین کارگردانی جشنوارهی کن را برای دیوید لینچ به ارمغان آورد.
«زنی سیاه موی پس از یک تصادف، مخفیانه وارد خانهی پیرزنی میشود. پیرزن به مسافرت رفته و کسی متوجه حضور زن نمیشود. از سوی دیگر زن جوانی به نام بتی به تازگی برای پیشرفت در حرفهی بازیگری از کانادا به لس آنجلس آمده است. او در خانهی خالهاش که به کانادا رفته زندگی میکند که با زن سیاه مو روبهرو میشود. زن سیاه مو که حافظهاش را از دست داده خود را به نام ریتا، یکی از شخصیتهای فیلمی کلاسیک معرفی میکند. از سوی دیگر پسری در یک رستوران داستان کابوسی هولناک را که به تازگی دیده، برای شخص دیگری تعریف میکند …»