- کارگردان: آلفرد هیچکاک
- بازیگران: جیمز استیوارت، کیم نواک
- محصول: ۱۹۵۸، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۴٪
فیلم «سرگیجه» نمادی از تمام حسرت آدمی و غمخواری برای چیزهای از دست رفته است. هر انسانی در هر گوشهی دنیا میتواند بنشیند و آن را ببیند و چند صباحی با شخصیت اصلی فیلم همذات پنداری کند و برای شکستهایش اشک بریزد. اسکاتی، شخصیت اصلی این فیلم به تمامی نمایندهی همهی ما آدمیان معمولی است؛ انسانهایی با تمام ضعف و قدرتهای بشری. همین موضوع از او قربانی میسازد، چرا که بازیچهی دست دیگران قرار گرفته است و این او را هر چه بیشتر به ما انسانهای زمینی تبدیل میکند.
فیلم «سرگیجه» درامی عاشقانه هم هست و البته یکی از عجیبترینهای آنها در تاریخ سینما؛ مردی دلباختهی زنی است که نمیداند کیست و بعد از شکست در تصاحب او، زن را شبیه به تصویر آرمانی خود میکند. از سوی دیگر آهسته آهسته زن هم عاشق مرد میشود و به وی دل میبازد. آلفرد هیچکاک تمام این دلدادگی را در سکوت برگزار میکند و شخصیتها را با کمترین کلام به هم نزدیک میکند. قضیه زمانی پیچیده میشود، که هر دوی این آدمیان متوجه جنایت فرد دیگری میشوند و خود را قربانی او میبینند.
از سمت دیگر فیلم «سرگیجه» تصویری اثیری از زن، به عنوان نمادی از زندگی و عشق نشان میدهد، انسانی به عنوان سرمنشا آرامش که در کنارش جایی برای رهایی وجود دارد. تصویر این زن یکی از غریبترین تصویرهای یک انسان در تاریخ سینما است و همین موضوع به وی، بعدی افسانهای بخشیده است؛ گویی زن قصه متعلق به این دنیا نیست و به جایی در ورای دست یافتنیهای این دنیا تعلق دارد و همین او را چنین سرگشته کرده است.
تعریف کردن داستان فیلم «سرگیجه» کار مشکلی است. روایت فیلم آنقدر پیچیده است که نوشتن خلاصه داستان آن را عملا غیر ممکن میکند اما به طرز با شکوهی فیلمی قابل فهم برای همه هم هست. این موضوع دقیقا به تواناییهای خارقالعادهی آلفرد هیچکاک به عنوان یک فیلمساز نابغه باز میگردد؛ او چنان در کار خود استاد بود که میتوانست از پیچیدگی به یک سادگی بی عیب و نقص برسد.
فیلم «سرگیجه» چند سکانس معروف تاریخ سینما را در خود جای داده است؛ از جمله سکانسهای تعقیب کردن زن توسط اسکاتی به ویژه سکانس قبرستان پشت کلیسا یا سکانس جنگل با آن دیالوگهای با شکوه دربارهی کوچک بودن اهمیت حضور آدمی در پهنهی تاریخ که مستقیما سکانس پایانی فیلم «شمال از شمال غربی» (north by northwest) یا سکانس موزهی فیلم «حقالسکوت» (the blackmail) را به یاد میآورد. سکانس دیگر سکانس خلیج سان فرانسیکو است که زن خود را درون آب میاندازد و اسکاتی وی را نجات میدهد اما قطعا مشهورترین نمای فیلم، صحنهی سرگیجه گرفتن شخصیت اصلی است که مخاطب آن را از نمای نقطه نظر او میبیند.
بازی جیمز استیوارت در فیلم «سرگیجه» شاید بهترین بازی کارنامهی او باشد. بازی درخشان در قالب مردی که از ترس از ارتفاع رنج میبرد و همین موضوع باعث شده تا بازنشسته شود. عاشق زنی می شود که هیچ از او نمیداند و از سویی آن زن را به عنوان همسر دوست خود میشناسد و به همین دلیل احساس عذاب وجدان هم میکند. کیم نواک هم بهترین بازی خود را در این فیلم انجام داده است. او اساسا چندان بازیگر درخشانی نبود و به غیر از این فیلم چندان نامی از خود در تاریخ سینما بر جای نگذاشته اما حضور در قالب اغواگرترین زن تاریخ سینما، به وی جایگاهی دست نیافتنی بخشیده است.
وقتی پای نظرسنجی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما به میان میآید، فیلم «سرگیجه» همواره یکی از آثار ثابت آنها است. هیچ نظرسنجی نیست که بدون این فیلم کامل شود و این موضوع علاوه بر جنبههای هنری «سرگیجه»، به موارد دیگری هم مانند احساسی که به مخاطب منتقل میکند، بازمیگردد.
فیلم «سرگیجه» در آخرین نظرسنجی مجلهی سینمایی سایت اند ساوند در سال ۲۰۱۲ میلادی در جایگاه برترین فیلم تاریخ سینما قرار گرفت و توانست برای اولین بار فیلم «همشهری کین» ساختهی ارسن ولز را کنار بزند. این موضوع از اهمیت این فیلم میگوید تا تماشایش برای هر علاقهمندی به سینما را تبدیل به امری واجب کند. جالب این که فیلم اصلا نامزد دریافت جایزهی اسکار نشد و در نهایت هم اسکار بهترین فیلم به «ژی ژی» (gi gi) ساختهی موزیکال وینسنت مینلی رسید.
«اسکاتی کارآگاه پلیسی است که ترس از ارتفاع دارد. او زمان قرار گرفتن در ارتفاع زیاد، دچار سرگیجه می شود. در ابتدای فیلم به دلیل همین موضوع، نمیتواند به پلیس دیگری کمک کند و آن مرد کشته میشود. در ادامهی داستان اسکاتی از کار بازنشسته میشود و این در حالی است که هنوز به دلیل آن مرگ، عذاب وجدان دارد. در این میان دوستی قدیمی با او تماس میگیرد و از اسکاتی میخواهد تا همسرش را تعقیب کند. مرد تصور میکند همسرش مشکلی دارد و میخواهد از آن مشکل سر دربیاورد اما قبول این موضوع اسکاتی را وارد ماجرایی پر رمز و راز میکند …»