- کارگردان: ارسن ولز
- بازیگران: ارسن ولز، جوزف کاتن
- محصول: ۱۹۴۱، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۹٪
امروزه کمتر کسی است که فیلم «همشهری کین» را بزرگترین فیلم تاریخ سینما نداند؛ حتی کسانی که دوستش ندارند هم این بزرگی را باور دارند. در سال اکران فیلم، اثر معرکهی جان فورد یعنی «دره من چه سرسبز بود» هم حضور داشت و در نهایت به اسکار رسید. نمیدانم اگر آن فیلم معرکه در آن سال نبود و اسکار بهترین فیلم را به اثر دیگری میدادند، چگونه میشد این اهمال کاری اعضای هیات انتخاب را نادیده گرفت. اما هر چه که بود در گذر سالها «همشهری کین» حتی از آن شاهکار بی بدیل هم فاصله گرفت و تبدیل به یکی از مهمترین آثار هنری قرن بیستم شد.
سخن گفتن از «همشهری کین» بسیار سخت است. چرا که دربارهی آن، آن قدر نوشته شده و داستانها گفته شده، که دیگر حرف تازهای باقی نمانده است. این شاهکار یگانهی ارسن ولز توسط منتقدین به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما شناخته میشود و هر منتقدی در هر جایگاهی برای اینکه بتواند هویتی برای خود دست و پا کند، اول باید تکلیفش را با این فیلم مشخص کند. پس وقتی از «همشهری کین» صحبت میکنیم در واقع از یکی از آثار برتر هنری تمام دوران سخن میگوییم.
اهمیت «همشهری کین» در تاریخ سینما چنان است که بدون شک تمام فیلمهای ساخته شده پس از آن، با واسطه یا بدون واسطه، تحت تأثیرش شکل گرفتهاند. «همشهری کین» فیلمی بود که به کارگردانان تمایل به جاهطلبی داد تا جهان یگانهی خود را خلق کنند و بدانند که در وادی هنر هفتم همه چیز امکانپذیر است.
سهم ارسن ولز در این میان قطعا بیش از هر کس دیگری است. او جوانی با استعدادی عجیب و غریب بود که در ۲۴ سالگی قراردادی یکه با کمپانی آر. کی. او به دست آورد و فیلمی ساخت که همهی مراحل تولیدش دست خودش بود و از سمت کمپانی هیچ مزاحمتی نمیدید. همین موضوع سبب حسادت بسیاری شد تا دست و پای ارسن ولز در ادامهی راه بسته شود و البته طبع سرکش ولز با چنین شرایطی کنار نمیآمد.
فیلم «همشهری کین» علاوه بر دستاوردهای تکنیکی در نحوهی داستانگویی هم بدعتی سینمایی به شمار میرفت. در زمانی که همهی فیلمها روایتی سرراست داشتند و فیلمسازان از تدابیر تداومی برای تعریف کردن داستان آثار خود استفاده میکردند، ولز همه چیز را به هم ریخت و رواتی اپیزودیک از ۷۵ سال زندگی مردی گفت که همهی آمریکا زمانی به او احترام میگذاشتند اما در انتهای عمر خود به شدت تنها بود و در تنهایی جان سپرد.
این پس و پیش کردن زمان در سال ۱۹۴۱ هنوز بدیع بود و ممکن بود تماشاگر را به زحمت بیاندازد اما هر چه که اتفاق افتاد و هر چه در آن سالها گذشت دیگر امروزه اهمیتی ندارد بلکه موضوع با اهمیت ساخته شدن فیلمی است که باعث پیشرفت سریع دستور زبان سینما شد. امروزه نام ارسن ولز در کنار نام بزرگانی مانند آلفرد هیچکاک، کاندیدای انتخاب به عنوان بزرگترین کارگردان تاریخ سینما است. همانطور که گرگ تولند، فیلمبردار خارقالعادهی اثر در زمینهی فیلمبرداری چنین جایگاهی دارد.
کار گرگ تولند به عنوان مدیر فیلمبرداری این فیلم، همواره به عنوان یکی از بزرگترین دستاوردهای هنری قرن بیستم شناخته میشود. او بود که توانست به ایدههای دیوانهوار ارسن ولز برای نورپردازی فیلم یا استفاده از عمق میدان جامهی عمل بپوشاند. او بود که با همکاری کارگردن فیلم، دستور زبان تازهای برای سینما نوشت و امکانات سینما را گسترش دارد. او بود که توانست میان نورپردازی پر کنتراست فیلم، و داستان پر از تناقض زندگی یک انسان، پلی بزند و حماسهای تصویری برپا کند که ارسن ولز بتواند در کنارش شاهکاری برای تمام دورانها خلق کند.
البته گروه سازندهی نابغهی فیلم به همین افراد ختم نمیشود. برنارد هرمان نابغه، آهنگساز فیلم بود که بعدها در کنار آلفرد هیچکاک یکی از بهترین زوجهای آهنگساز/ کارگردان در تاریخ سینما را تشکیل داد و البته جوزف کاتن جا سنگین در یکی از نقشهای اصلی حضور داشت و کار خود را به شکلی استثنایی انجام داد. البته خود ارسن ولز در قالب نقش اصلی فیلم، اجرایی دیدنی دارد. اضافه کنید همکاری هرمن منکهویتس، به عنوان همکار فیلمنامه نویس ارسن ولز، که سهمی مهم در نتیجهی پایانی کار دارد. همهی اینها دست به دست هم داد تا بهترین فیلم تاریخ سینما ساخته شود.
البته کیست که نداند ارسن ولز شخصیت چالز فاستر کین را بر اساس شخصیتی واقعی به نام ویلیام رندولف هرست، غول رسانهای بزرگ آمریکا ساخته است.
«فردی ثروتمند به نام چارلز فاستر کین که صاحب بخش عظیمی از رسانههای آمریکا است در تنهایی و در قصر بزرگ خود با نام زانادو میمیرد. آخرین کلمهای که او بر زبان آورده، غنچهی رز است که باعث به وجود آمدن کنجکاویهای مختلف شده است. حال خبرنگاری برای یافتن معنای این کلمه سراغ نزدیکترین افراد به کین میرود تا قصهی زندگی او را از زبان ایشان بشنود …»