- کارگردان: اینگمار برگمان
- بازیگران: لیو اولمان، بی بی اندرسون
- محصول: ۱۹۶۶، سوئد
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۱٪
اینگمار برگمان را به واسطهی درامهای عمیقش میشناسیم؛ درامهایی با شخصیتهایی که درگیر مشکلات عادی و روزمره نیستند و به ورم کردن رگ گردن و جستجوی ذرهای شادیهای سطحی رضایت نمیدهند و از ندانستن جواب سؤالاتی ازلی ابدی رنج میبرند که از آنها انسانهایی عمیقتر از شخصیتهای فیلمهای معمولی میسازد. در جهان او آدمها مشکلات عادی ندارند، مشکلاتشان دغدغههایی هستی شناسانه است که بیشتر در یک فضای ذهنی جریان دارد. از این منظر قطعا با کارگردانی طرف هستیم که چندان باب طبع مخاطب عام نیست اما قطعا مخاطب جدی سینما او را خوب میشناسد و چندتایی از کارهایش را دیده است؛ به ویژه که برگمان کارگردان پرکاری هم بود و همه جور اثری در کارنامهی خود دارد؛ از درامی روانشناختی وعجین شده با المانهای سینمای وحشت مانند فیلم «ساعت گرگ و میش» (hour of the wolf) تا اثری در باب مرگ مانند فیلم «مهر هفتم» (the seventh seal) که طنین داستانش از پهنهی تاریخ میگذرد و به گوش مخاطب امروز میرسد.
در فیلم «پرسونا» با دو زن سرگشته و گمشده روبهرو هستیم که نمیدانند از زندگی خود چه میخواهند. آنها در محیطی دورافتاده و به دور از دیگران، با ترسهای درونی خود درگیر هستند و سعی میکنند به علت وجودی خود پی ببرند. در چنین چارچوبی اینگمار برگمان بساط درام روانشناسانهی خود را پهن میکند و کاری میکند که مخاطب با گذر کردن از لایهی سطحی وجود شخصیتها به درون آنها نفوذ کند. پس حتما باید شخصیتهایی وجود داشته باشند که به درستی پرداخت شدهاند و آن قدر عمیق باشند که بتوان فیلم «پرسونا» را یک شاهکار نامید.
فیلم «پرسونا» یکی از کاملترین فیلمها در کندوکاو وجود زنانه است و عجیب این که سازندهاش یک مرد است. سالها برگمان با درگیریهای درونی در باب عدم توان شناخت زنان زندگیاش و عدم توان فهم توقعی که از آنان دارد، رنج میبرد و به همین دلیل سعی میکرد با ساختن این رنجها و طرح کردن سوالات ذهنیاش، کمی از این رنج را بکاهد. به همین دلیل در زندگی روزانهی خود هم به این کاوش مشغول بود و در نهایت وقتی افکارش را تبدیل به اثری مانند «پرسونا» میکرد، ستایش همگان را با خود به همراه داشت. چرا که از وجود کارگردان سرچشمه میگرفتند و بیان کنندهی دغدغههای حقیقی وی بودند و برای خوشایند این و آن یا درخشیدن در جشنوارهها و به قصد قدم زدن روی فرش قرمز ساخته نمیشدند.
تصاویر سیاه وسفید فیلم به همراه دکور مینیمالیستی آن و هم چنین نورپردازی که سینمای اکسپرسیونیسم را یادآور میشود، فضای مناسبی برای درک وضعیت بغرنج روحی زنان فیلم میسازد. فضایی ذهنی که به همان اندازه که در برابر ما است، به درون شخصیتها هم ارتباط دارد و بر اساس تشویشهای آنها ساخته است. یکی از این زنان بازیگری است که سکوت پیشه کرده و دیگری دختر جوانتری است که در ظاهر شور و شوقی برای زندگی دارد. نقش زن اول را لیو اولمان و نقش دخترک را بی بی اندرسون بازی میکند. دو بازیگر بزرگ سینمای سوئد که بارها هر دو را در فیلمهای اینگمار برگمان دیدهایم. به همین دلیل هر دو به خوبی میدانند که برگمان از آنها چه میخواهد و به خوبی در نقشهای خود حل میشوند.
احتمالا بعد از تماشای فیلم آن چه که بیش از همه در ذهن مخاطب حک میشود، نماهای درشت بازیگران اصلی در برابر دوربین فلیمساز باشد. برگمان چشمان و صورت آدمها را معمایی میدید که میشد در آن غرق شد و به کشف و شهود پرداخت.
«بازیگری به نام الیزابت تصمیم به روزهی سکوت میگیرد. او قصد دارد که دیگر حرف نزند تا مشغول به بازیگری در نقشهای مختلف نباشد؛ چرا که دیگر نمیداند کیست و دچار بحران هویت شده است. او در یک مرکز درمانی بستری میشود. پرستاری به نام آلما مسئول نگهداری از الیزابت است؛ دختری که بر خلاف الیزابت هنوز شور زندگی دارد یا در ظاهر این گونه وانمود میکند. رفته رفته دو زن چنان به هم نزدیک میشوند که گویی یک شخص واحد هستند …»