این روزها مارول تبدیل به لطف امپراطوری دیزنی تبدیل به یکی از شناخته شده‌ترین برندهای دنیا شده است.از وقتی که این انتشارات توسط دیزنی در سال ۲۰۰۹ خریداری شد، شخصیت‌های مختلف مارول به دیزنی‌لند پیوستند، سریال‌ها برای سرویس دیزنی پلاس ساخته شدند و والت دیزنی سالیانه تعدادی از آثار دنیای سینمایی مارول را روانه بازار کرده است. این گونه مارول و دیزنی از یکدیگر جدایی ناپذیر به نظر می‌رسند و سخت است که به یاد آوریم زمانی بوده که استودیوهای فیلم‌سازی دیگری نیز وجود داشته‌اند تا از شخصیت‌های مهم مارول آثار رسانه‌ای می‌ساختند.

اما قبل‌ها، وقتی یک دهه به وقوع پیوستن معامله بین مارول و دیزنی باقی مانده بود، مارول یک قرارداد ساخت طولانی مدت با آرتیسان اینترتیمنت (Artisan Entertainment) بسته بود تا شخصیت‌های کمیک بوکی آن‌ها تبدیل به محصولات رسانه‌ای شوند. اگر با اسم آرتیسان اینترتیمنت آشنا نیستید به این خاطر است که این کمپانی حدود دو دهه است که از بین رفته است. اما زمانی آرتیسان یک برند نسبتاً قابل توجه در توزیع فیلم‌ها به سالن‌های سینما محسوب می‌شد. این کمپانی از سرمایه‌گذاری مشترک در فیلم‌هایی مثل Reservoir Dogs شروع به کار کرد و در اواسط دهه ۹۰ با انتشار آثاری مثل The Blair Witch Project به توزیع سینمایی روی آورد.

این استودیو با معامله‌ای با مارول به دنبال این بود تا خود را به سطحی دیگر برساند که در آن ۱۵ شخصیت از کمیک‌های مارول به محصولات مهم رسانه‌ای، از سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های خانگی تا فیلم‌های سینمایی لایو اکشن، تبدیل می‌شدند. در بین ویژگی‌های خاص این همکاری مقدار مالکیت مارول در این ساخته‌های بود. در حالی که قراردادهای دیگر مارول شامل فروش حقوق شخصیت‌های این انتشارات به کمپانی‌های رسانه‌ای می‌شد اما در این معامله، مارول به اندازه آرتیسان در این پروژه‌ها سهیم بود. در نگاه اول، چنین چیزی یک نمای دور از سطوح کنترل بیش‌تر مارول نسبت به محصولات مستقل مارول استودیوز بود.

در بین پروژهایی که خیلی زود مطرح شدند، نام‌های کاپیتان آمریکا و ثور قرار داشتند. ددپول نیز به عنوان یکی از برنامه‌های معامله آرتیسان و مارول مطرح شده بود. شخصیت‌های مدرن‌تر خلق شده در دنیای کمیک‌ها مثل لانگ‌شات (Longshot) و مورت نوجوان نامیرا (Mort the Dead Teenager) نیز به عنوان آثاری برای معرفی ستاره‌های جدید در پلتفرم‌های نامشخص رسانه‌ای در نظر گرفته شده بودند. همچنین تأکید شده بود که هیچ کدام از این محصولات بلاک‌باسترهای گران قیمت نخواهند بود و فیلم‌های سینمایی در سطح بودجه متوسط تولید می‌شدند.

چیزی که باعث جذاب شدن این قضیه می‌شود صحبت یکی از مدیران اجرایی آرتیسان اینترتیمنت بود که می‌گفت: «این جامع‌ترین معامله‌ای بود که در آرتیسان انجام داده‌ام، یک جهان فرانچایز کامل این جا وجود دارد»

حالا چرا شرکتی که دلیل خلق بسیاری از شخصیت‌های ماندگار دنیای کمیک‌هاست با استودیویی فیلم‌سازی همکاری می‌کرد که چهار سال پس از انجام این معامله اصلاً وجود نداشت؟ معامله بین آرتیسان و مارول نشان‌گر وضعیت هر کدام از این کمپانی‌ها در حدود سال ۲۰۰۰ بود. مارول هنوز تحت تأثیر ورشکستگی سال ۱۹۹۶ خود بود. یکی از روش‌های خروج از آن اوضاع بد مالی فروختن حقوق فیلم‌های ابرقهرمانان محبوب مارول به استودیوهای مختلف بود.

در ماه می سال ۱۹۹۷، کمپانی فاکس قرن ۲۰ام چندین محصول مهم از مارول را برای تبدیل به فیلم خریداری کرده بود. معاملاتی شبیه به همین در کل هالیوود در جریان بود اما صرفاً به خاطر این که استودیوهای مختلف برای چنین محصولاتی پول خرج می‌کردند به این معنی نبود که مارول یک برند بزرگ مثل این روزها محسوب می‌شود. معامله آرتیسان و مارول دو ماه قبل از اکران X-Men در سینماها انجام شد تا این فیلم تبدیل به اولین اقتباس از کمیک‌های مارول شود که بیش از ۱۰۰ میلیون دلار به طور داخلی فروخته باشد. با این حال، مارول نه تنها هنوز نیاز به پول داشت بلکه هنوز سابقه خوبی نیز در میزان سودآوری از خود ثبت نکرده بود تا بتواند با استودیوهای بزرگ‌تر قراردادهای طولانی مدت ببندد.

در همین حال نیز آرتیسان اینترتیمنت تشنه گسترش و پیشرفت در شروع قرن بیست و یکم بود. اثر ترسناک این کمپانی با نام The Blair Witch Project توانسته بود به طور جهانی ۲۴۸.۸ میلیون دلار بفروشد و نشان می‌داد که آرتیسان می‌توانست به اندازه استودیوهای بزرگ دیگر فیلم‌هایی اکران کند که پتانسیل فروش بالایی دارند. در ابتدای سال ۲۰۰۰، آرتیسان جاه‌طلبی‌اش برای گسترش را با اعلام عرضه اولیه سهامش نشان داد. طبق گزارش The Los Angeles Times، آرتیسان در این دوران تعدادی از عناوین قابل توجه را در اختیار داشت اما آنالیزورهای رسانه‌ای به چشم‌اندازه بلند مدت این استودیو مشکوک بودند چرا که در کنار مشکلات دیگر، آرتیسان به جز فرانچایز Blair Witch در انتشار فیلم‌هایی که مورد توجه قرار بگیرند دچار کشمکش شده بود.

یک قرارداد با مارول مطمئناً یکی از راه‌های فروکش کردن از نگرانی‌های ایجاد شده خارج از آرتیسان اینترتیمنت بود. با گذر ماه‌ها، اخبار بیش‌تری درباره پروژه‌هایی که قرار بود این دو استودیو با هم روی آن کار کنند منتشر می‌شد. دو روز پس از آغاز سال ۲۰۰۱، اخباری منتشر شد که طبق آن اولین پروژه مشترک آرتیسان و مارول یک فیلم از آیرون فیست با نویسندگی جان تورمن و ایفای نقش ری پارکر در نقش اصلی این پروژه بود.

با تمام این اوصاف اما چنین چیزی مهم‌ترین پیشرفتی بود که برای هر کدام از پروژه‌های ابتدایی اعلام شده در معامله آرتیسان و مارول اتفاق می‌افتاد. تعدای از نویسندگان مثل ادگار رایت برای Ant-Man استخدام شده بودند اما به طور کلی اکثر محصولات در حالت توقف شده قرار داشت. حتی Iron Fist نیز پس از تأخیرات مداوم کنسل شد. با این که هیچ وقت دلیلی رسمی برای توقف پروژه‌های آرتیسان و مارول اعلام نشده بود اما نکته جالب در این است که هر کدام از این عقب‌نشینی‌ها مصادف با رویدادهای بزرگ برای هر کمپانی بود. اولاً، آرتیسان کم‌تر از یک سال پس از اعلام همکاری با مارول به مشکلات مالی برخورد کرد. در ماه مارس ۲۰۰۱، خبرگزاری CNN گزارش داد که آرتیسان برنامه‌هایش برای عرضه اولیه سهامش را کنار گذاشته و حتی به فکر خرید یک کمپانی رسانه‌ای دیگر افتاده است. سپس، مارول با X-Men و Spider-Man شروع به تجربه آثار موفق در باکس آفیس کرد که سقف پرواز اقتباس‌های مارول در باکس آفیس را افزایش داده بودند. همچنین اثبات شد که مخاطبان دوست داشتند به تماشای ابرقهرمانان محبوبشان بر روی پرده‌های سینمای به عنوان محصولات مجلل بشینند، نه تلاش‌های کم‌ارزش به صورت فیلم‌های خانگی.

اما تمام این چالش‌ها به این معنی نبود که معامله آرتیسان و مارول هیچ ثمره‌ای نداشت. در واقع، در بهار سال ۲۰۰۲، اعلام شد که یک فیلم بر اساس شخصیت پانیشر جایگزین آیرون فیست به عنوان اولین همکاری این دو کمپانی خواهد شد. حال و هوای نزدیک به واقعیت‌تر این شخصیت توانست با محدودیت‌های مالی ساخت فیلم آرتیسان اینترتیمنت جور درآید. در واقع، ریچارد سپرستاین به عنوان مسئول تولید آرتیسان درباره این فیلم گفت «پانیشر یک همکاری ایده‌آل بین آرتیسان و مارول است. بر اساس یک شخصیت قدرتمند است و نیاز به بودجه زیاد جلوه‌های ویژه برای ساخت ندارد.»

در یک دنیای دیگر، The Punisher می‌توانست آن قدر خوب عمل کند که الهام بخش ماجراجویی‌های بیش‌تر بین آرتیسان و مارول باشد، حتی وقتی که مارول در حال پایه‌ریزی جاه‌طلبی‌هایش با شروع به کار استودیوی اختصاصی خود بود. با این حال، آخرین میخ به تابوت این قرارداد در اکتبر سال ۲۰۰۳ زده شد، وقتی که لاینزگیت (Lionsgate)، آرتیسان اینترتیمنت را خریداری کرد. قیمت خرید این استودیو ۱۶۰ میلیون دلار بود، یا به عبارتی، کم‌تر از بودجه Spider-Man 2؛ یک علامت که آرتیسان هیچ وقت استودیوی مناسب برای ساخت آثار اقتباسی از شخصیت‌های کمیک‌های مارول نبوده است.

قرارداد آرتیسان و مارول حالا تبدیل به قرارداد لاینزگیت و مارول شده بود و طبق گزارشاتی، این دو استودیو حالا روی ساخت فیلم‌های اقتباس شده از بلک ویدو و آیرون فیست کار می‌کردند. با این حال، با وجود استخدام دیوید هیتر برای به دست گرفتن فیلم بلک ویدو، هیچ کدام از این آثار ساخته نشدند تا مارول استودیوز دوباره حقوق این شخصیت‌ها را به دست آورد. با این اتفاق، معامله آرتیسان و مارول تقریباً به انتهای خود رسید، البته به جز این که لاینزگیت با مارول در انتشار The Punisher سال ۲۰۰۴ و دنباله این فیلم با نام Punisher: War Zone در سال ۲۰۰۸ همکاری کرد.

قرارداد آرتیسان و مارول احتمالاً در تمام مدتش تا میزانی محکوم به نابودی بود، بیش‌تر هم به خاطر وضعیت ناپایدار مالی آرتیسان در سال ۲۰۰۰. حالا که بعد از حدود دو دهه به این قضیه نگاه می‌کنیم، بیش‌تر متوجه می‌شویم که چنین ماجرایی چگونه به شدت روی نحوه کار مارول در ساخت آثار اقتباسی از شخصیت‌هایش اثر گذاشته است. با این همکاری، مارول قصد داشت تا اجازه دهد حتی بزرگ‌ترین شخصیت‌های کمیک بوکی‌اش مثل کاپیتان مارول به صورت فیلم‌های کم‌بودجه روی پرده‌های سینماها بروند، آن هم در آثاری که کنترل کاملی بر روی آن‌ها نداشت.

به سال ۲۰۲۱ برمی‌گردیم، جایی که مارول استودیوز حالا به قدری به شخصیت‌های ناشناس مثل اترنالز (Eternals) اعتماد دارد که برایشان بودجه‌های بیش از ۲۰۰ میلیون دلار اختصاص می‌دهد. تحت مالکیت دیزنی، پول دیگر یک دغدغه محسوب نمی‌شود و مارول آزاد است تا هر ابرقهرمانی و با هر درجه شناخت بین مردم را به تصویر بکشد. معامله آرتیسان و مارول شاید به جز اولین فیلم قرن بیست و یکم پانیشر ثمره‌ای نداشت اما حالا کمک می‌کند که تلاش‌های مارول در طول این سال‌ها در پروسه اقتباس شخصیت‌های کمیک بوکی به آثار رسانه‌ای را بهتر درک کنیم.

منبع