مینی‌سریال «گامبی وزیر» به کارگردانی اسکات فرانک بر اساس فیلمنامه‌ای اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته والتر تویس در ٧ قسمت ساخته شده است.

سریالی که توانست در مدت زمانی کوتاه پس از انتشار در نتفلیکس پرمخاطب شده و همزمان مورد توجه منتقدان جهانی قرار بگیرد و در عین حال جوایز مهمی از جمله گلدن گلوب را به دست آورد. وقتی فراگیری این سریال حتی به افزایش علاقه عمومی جهانیان به بازی شطرنج می‌انجامد، به نظر می رسد باید «گامبی وزیر» را مورد بازبینی موشکافانه‌تری قرار داد.

این سریال به زندگی پرفراز و نشیب یک دختربچه یتیم به نام بث هارمون از کودکی تا بزرگسالی می‌پردازد که یک نابغه شطرنج است و در عین حال با مشکلات روحی، عاطفی و شخصیتی دست و پنجه نرم می‌کند تا به قله‌های موفقیت دست پیدا کند.

روند تبدیل شدن بث به قهرمان زندگی خود -که می‌تواند یک شعار نخ‌نما و کلیشه‌ای باشد که در آثار مختلف به آن پرداخته شده– طبق الگوهای مشابه با فراز و نشیب‌های بسیار همراه است که در نهایت به غلبه او بر موانع می‌انجامد و از این وجه قابل پیش‌بینی است و برای مخاطب تازگی به همراه ندارد.

حالا این سوال به وجود می‌آید که چه جذابیتی در این سریال نهفته که می‌تواند این مسیر چه بسا از پیش تعیین شده را برای مخاطب آن‌چنان تأثیرگذار و همراهی‌برانگیز کند که قصه‌ای بارها شنیده شده را با انتخاب و اختیار دنبال کند؟

برای رسیدن به پاسخ این سوال طبعاً باید رجوعی به رمان داشته باشیم. رمانی که مطابق با الگوی یک اثر زندگینامه‌ای به نگارش درآمده به‌گونه‌ای که حتی خواننده را به تردید وامی‌دارد که با واقعیت مواجه است نه تخیل نویسنده. اما وقتی با جستجوی نام بث هارمون یا دختر نابغه شطرنج در اخبار دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی آمریکا به نتیجه‌ای نمی‌رسد، مجبور می‌شود بپذیرد که این فقط یک قصه و برآمده از ذهن خلاق نویسنده با رنگ‌آمیزی مستندگون از نمونه‌های واقعی هم‌عصر خود است!

پس سنگ بنای محکم این درام را در درجه اول نویسنده رمان بنا نهاده که چند مولفه مهم و در عین حال کلیشه‌ای را مدنظر قرار داده و تلاش کرده خوانشی جذاب از آنها داشته باشد.

در اولین گام انتخاب دختربچه‌ای یتیم و تنها در یک یتیم‌خانه که با قدرت و کشش عجیب خود به بازی شطرنج مواجه می‌شود، می‌تواند خالق قهرمانی منحصر به فرد شود که مسیر چالش‌برانگیز موفقیت او، به موازات خط زندگی مردمان عادی جامعه است. مردمانی که هر یک در درون خود رویای فتح قله موفقیت را حمل می‌کنند.

بخصوص که پیچیدگی‌های این کاراکتر و ارتباطی که با مهره‌های شطرنج در خیالاتش برقرار می‌کند، با تمهید مصرف قرص‌های آرام‌بخشی که در یتیم‌خانه به عنوان جیره روزانه به بچه‌ها خورانده می‌شود، نهادینه می‌شود. حالا قهرمانی داریم با قدرتی که او را فراتر از انسان زمینی جلوه می‌دهد ولی در عین حال نقاط ضعف زمینی دارد.

نکته مهم دیگر انتخاب دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی در آمریکا به عنوان بستر درام است که همراه با خود تصویر یک دوران با مشخصه‌هایی همچون تقابل نسل‌ها، اهمیت یافتن حقوق زنان و خوانش‌های مختلف از رویای آمریکایی را به دنبال دارد. دورانی که بستری نوستالژیک برای مستندنمایی تلاش بث برای تبدیل شدن به بزرگترین زن شطرنج‌باز جهان به‌واسطه شرکت در مسابقات شهری، کشوری و جهانی محسوب می‌شود.

طبعا شطرنج و نفس انتخاب این بازی/ ورزش می‌تواند چالش بزرگ نویسنده برای دراماتیزه کردن این بازی به‌ظاهر خشک، ساکن و غیرجذاب باشد که فقط با روانشناسی ذهن و تسلط بازیکنان بر قوانین پیچیده سر و کار دارد. بازی/ ورزشی که کمترین اکت بیرونی را به همراه دارد درحالی‌که طوفانی در ذهن طرفین حکمفرماست و دلیل فراگیری کمتر آن نسبت به رشته‌های مشابه دیگر می‌تواند همین ویژگی‌ها باشد.

نویسنده با این انتخاب علاوه بر به چالش کشیدن مهارت‌های خود، یک بستر غیر کلیشه‌ای برای درام و حرکت قهرمان خود انتخاب کرده که قرار است از ورای یک مهارت و توانایی تازه و ساختارشکنانه، مخاطب را با خود و داستان زندگی‌اش همراه کند.

به‌ همین دلیل هم آشفتگی ذهنی بث و درگیری‌های او با اوهام و خیالات به‌واسطه داروهای آرام‌بخش را تبدیل به عنصری تعیین‌کننده در رفتارشناسی قهرمان می‌کند. کنشی نمادین که بخصوص در ساخت سریال به مدد کارگردان می‌آید تا صحنه‌های اعجاب‌آوری از شطرنج بازی بث با خودش روی سقف خوابگاه یتیم‌خانه خلق شود و این فانتزی را به‌گونه‌ای بسط و گسترش دهد که تبدیل به ویژگی مهارنشدنی او شود تا برای مدد جستن از این فانتزی در بزرگسالی هم به مواد مخدر و الکل پناه ببرد و در اوهام خود غرق شود.

این شیوه طراحی و پرورش کاراکتر که وجه انسانی و فراانسانی به گونه‌ای در هم ادغام شوند که قابل تمیز نبوده و در عین حال به کارکردی جدید در متمایز کردن کاراکتر بدل شوند، پرداخت منحصر به فردی است که نویسنده توانسته با مهارت در رمان به آن بپردازد و زمینه‌های تبدیل شدن آن به یک اثر تصویری جذاب را هم فراهم کند.

به همین دلیل به نظر می‌آید خوانش متمایز نویسنده از این سه مولفه؛ قهرمان، ویژگی قهرمانانه و بستر زمانی قصه، باعث شده «گامبی وزیر» واجد نگاهی تازه به مسیر کلیشه‌ای قهرمانی و بخصوص بازخوانی این شعار باشد؛ «قهرمان زندگی خودت باش».

کارگردان این مینی‌سریال با انتخاب رمانی که سال ۱۹۸۳ نوشته شده، به نوعی بر این مولفه‌های منحصر به فرد رمان صحه گذاشته و تلاش کرده در راستای بهترین بروز و نمود از آنها حرکت کند تا یک قصه قهرمانی جذاب بر بستری تازه و همراهی برانگیز بسازد.

سریالی که با انتخاب آنیا تیلور جوی در نقش بث هارمون توانست متفاوت و منحصر به فرد بودن این کاراکتر را هم در فیزیک و ظاهر و هم در حس‌های درونی و اکت‌های ظریف این بازیگر تداعی کند و به گفته بهتر تبلور دقیقی از کاراکتری باشد که روی صفحات کاغذ خلق شده است.

نگاه بسط‌یافته به زن، قدرت‌ها و توانایی‌های او در رمان و به تبع آن در سریال، منحصر به کاراکتر بث نیست چراکه در این درام به واسطه خط داستانی زندگی او با زنانی سر و کار داریم که به‌واسطه طردشدگی خود را می‌بازند؛ از مادر تا مادرخوانده و حتی دختر سیاه‌پوست یتیم‍خانه. این خطوط فرعی به‌واسطه پرداخت موجز و بجای فیلمساز که توانسته برداشتی حساب شده از رمان داشته باشد، باعث قوام شخصیت بث شده تا تصمیم نهایی او را به مثابه کنشی قهرمانانه در سطح قهرمانی شطرنج قرار دهد؛ دختری که مسیر فروپاشی را در پیش دارد اما به موقع و چه بسا لبه پرتگاه رجعتی به خود دارد.

طبعا ساز و کار بازی شطرنج همان‌طور که اشاره شد می‌تواند خشک و غیر قابل انعطاف و بخصوص غیر تصویری و ناجذاب برای تبدیل شدن به یک درام تصویری تلقی شود. اما باز هم کارگردان پیش‌زمینه‌های ذهنی ما را به هم می‌ریزد تا سازنده سریالی پویا و خوش ریتم نه فقط از مسیر حرکت دختر قهرمان قصه بلکه اتفاقا از همان بازی شطرنج به ظاهر خشک و بی‌روح باشد که به‌واسطه طراحی موقعیت‌ها، میزانسن‌ها، زوایای دوربین، تقطیع نماها، تدوین هوشمندانه و حتی موسیقی بجا تبدیل به عامل جذابیت، تعلیق و پویایی کار می‌شود.

وجه فانتزی شخصیت بث که کارگردان به تأسی از رمان وارد کار کرده، این کاراکتر را بر مرزی از جنون و نبوغ به گونه‌ای ظریف ترسیم می‌کند تا زوایای پیدا و پنهان او را برای مخاطب ملموس کند. در صحنه‌هایی که بث خلسه‌وار به صفحه شطرنج ذهنی خود چشم دوخته و مهره‌ها را جابجا می‌کند تداعی است از فاعلیت بر صفحه زندگی‌اش که با حرکت‌های تعیین‌کننده، آن را به تسخیر درآورده و بازی خودش را می‌کند.

این تعبیر و تعابیر فرامتنی مشابه بخصوص در میزانسنی نهادینه می‌شوند که کارگردان به شکلی هنرمندانه به دراماتیزه کردن این رفتار اختصاص داده تا پیش پاافتاده یا چه بسا مضحک جلوه نکند. حال با دخترکی سر و کار داریم با عطش سیری‌ناپذیر به شطرنج و البته رقابت که این بُعد از شخصیت‌اش به خوبی خاستگاه طردشده او را در یک یتیم‌خانه و اهمیت پناه بردن به یک توهم یا رویای شخصی را اجتناب‌ناپذیر جلوه می‌دهد.

بی‌دلیل نیست که بعد از انتشار این سریال میزان علاقه‌مندی عمومی به بازی شطرنج در سراسر دنیا افزایش یافته و حالا مخاطب با بُعد جدیدی از این بازی/ ورزش مواجه شده که می‌تواند جهان ذهنی خاص هر فرد را پرورش داده و چه بسا نهفته‌های درون آدم‌ها را به منصه ظهور برساند. همه اینها به این دلیل است که سریال به‌گونه‌ای دقیق و مستند وجه شطرنجی کاراکتر و درام خود را طراحی کرده که هم شطرنج‌بازان حرفه‌ای از آن لذت ببرند، هم مخاطبان شطرنج ندان از آن بهره ببرند. در یک کلمه تلفیق درستی از دستمایه‌های مستعد هر دو وجه برای تبدیل شدن به یک جذابیت جدید فراهم کرده است.

به این ترتیب جذابیت‌های مضاعفی متناسب با جنس و بستر درام وارد کار شده که از آن جمله می‌توان به موسیقی مهیج کار اشاره کرد که «گامبی وزیر» را تبدیل به یکی از سریال‌های شاخص مقاطع اخیر با فراگیری گسترده میان عامه مردم و افراد حرفه‌ای حیطه سینما و شطرنج کرده است. سریالی که ٧ قسمت خوش ساخت آن را نمی‌توان بی وقفه تماشا نکرد!

تنها بعد از اتمام سریال است که مخاطب به بازشناسایی دلایل جذابیت آن می‌اندیشد و کالبدشکافی آن‌چه او را واداشته تا مجموعه‌ای را دنبال کند که چه بسا می‌توان حدس زد در پایان با چه فینالی همراه است.

چرا مخاطب با درام‌های قهرمانی که رئالیته آنها برجسته‌تر و زمینی‌تر باشد، ارتباط گسترده‌تر و فراگیرتری پیدا می‌کند؟ به نظر می‌آید پاسخ این پرسش بیش از هر چیز به اتمسفر جهان امروز ما مرتبط باشد که نیاز به مابازاءهایی برای اطمینان از آینده داریم؛ اطمینان به این‌که تلاش و کوشش بالاخره به نتیجه می‌رسد، اطمینان به این‌که یک انسان با همه نقاط قوت و ضعف می‌تواند با امید و پشتکار به قله‌های دست‌نیافتنی برسد، اطمینان به این‌که هنوز می‌توان قهرمان زندگی خود بود بی‌آن‌که در انتظار نجات‌دهنده یا یک قهرمان بیرونی، عمر را سوزاند.

منبع