کارگردان: بلیک ادوارز

سال ساخت: ۱۹۶۱

بازیگران: آدری هپبورن، جورج پیپارد، پاتریشیا نیل

میانگین امتیازات در آی‌ام‌دی‌بی: ۷.۶ از ۱۰ | میانگین امتیازات در راتن تومیتوز: ۸۸ از ۱۰۰  میانگین امتیازات در متاکریتیک: ۷۶ از ۱۰۰

 گریه‌ها و خنده‌های بی دلیل اولین نشانه‌ی عاشق شدن در یک زن است…

این فیلم دربارهٔ هالی گولایتلی با بازی «آدری هیپبورن»، دختر جوانی است که به‌ تنهایی زندگی می‌کند. ‌هالی دختری ساده، زیبا و عصیانگری است که در ۱۵ سالگی ازدواج می‌کند ولی پس از مدت کوتاهی به قصد بازی در فیلم، همسرش را ترک کرده و به‌هالیوود می‌رود، اما در آن‌جا هم ماندگار نمی‌شود و راهی نیویورک می‌شود. آشنایی‌ِ هالی با نویسنده جوانی به نام پل وارجک باعث دگرگونی زندگی هر دوی آن‌ها می‌شود.

ترومن کاپوتی رمان کوتاه صبحانه در تیفانی را در سال ۱۹۵۸ منتشر کرد. نثر کاپوتی در این رمان را هم می‌توان اوج پختگی نثر او دانست، تا جایی که همین کتاب باعث شد نورمن میلر، نویسنده همدوره کاپوتی، او را «کامل‌ترین نویسنده‌ی نسل من» بنامد. بلیک ادواردز، کارگردان امریکایی، فیلمی ‌از روی این رمان ساخت که با آن‌که مثل بیشتر اقتباس‌های سینمایی از رمان ضعیف‌تر است، اما باعث شهرت بیش‌ازپیش رمان شد. فیلم روی احساسات متناقض تمرکز ویژه‌ای دارد.

فیلم روی احساسات متناقض تمرکز ویژه‌ای دارد، تناقضی که آدری هیپبورنِ زیبا و معصوم به هوشمندی اجرا می‌کند

در این فیلم آدری هیپبورن شکننده‌تر و ظریف‌تر از آن است که بخواهد گربه‌ی بی‌نامش را زیر باران رها کند تا مثلاً نشان بدهد زنی نیست که در قفس مردها گرفتار شود. اما این‌جاست که انتخاب هیپبورن، هوشمندانه جلوه می‌کند. گذشته‌ی مبهم ‌هالی و رفتارهای ابهام‌برانگیز کنونی‌اش، پال را در تشخیص هویت واقعی این زن زیبا ناکام می‌گذارد. او لحظه‌ای به پال ابراز علاقه می‌کند اما لحظه‌ای بعد، خیلی بی‌مقدمه، می‌زند زیر همه‌چیز. خودش را‌هالی معرفی می‌کند اما بعد معلوم می‌شود اسم واقعی‌اش این نیست. انگار هیچ‌چیز درباره‌ی او قطعیت ندارد. اوضاع بهم‌ریخته و آشفته‌ی زندگی‌اش هم این را نشان می‌دهد؛ وسایلی پخش‌و‌پلا و البته از همه مهم‌تر، گربه‌ای که هیچ اسمی‌ندارد و به قول پال در آن مونولوگ عصبانی نهایی، انگار دلیل این بی‌اسم بودن، همان روحیه‌ی متغیری‌ست که‌هالی می‌خواهد خودش را آن‌گونه نشان دهد. روحیه‌ای وحشی که لگام زدن به آن سخت است اما خب این‌جا پای موجود ظریفی به نام هیپبورن وسط است و نمی‌توانیم بپذیریم او عاشق نشود.

زومجی