بسیاری از انسانها بخش قابل توجهی از زندگی خود را بدون اینکه بدانند، به خانواده اختصاص دادهاند؛ به حمایت از افرادی که به آنها نیاز دارند. این وسط فرقی نمیکند که موضوع راجع به چند دوست، جامعه، کار یا هر مورد دیگر باشد؛ آدمها در بسیاری از مواقع اصلا نمیفهمند که چهقدر وقت زیادی را در طول زندگی به اشخاصی غیر از خود اختصاص میدهند. ولی بالاخره زمانی میرسد که انسان متوجه میشود برای رفتن به سراغ خواستهی واقعی، هیچ گزینهای جز رها کردن برخی از طنابهای اتصال ندارد؛ میفهمد که اگر میخواهد کاری را انجام بدهد، قطعا توسط عدهای خودخواه خطاب خواهد شد.
فیلم The Bélier Family راجع به چنین فردی است؛ تنها فرد شنوای خانوادهای تشکیلشده از افراد ناشنوا. اما چه میشود اگر او بتواند با قدم گذاشتن به پاریس و فاصله گرفتن از زندگی همیشگی خود واقعا موفق شود؟ آیا باید با خانوادهی خود بماند یا رویاها را دنبال کند؟ مردم چه خواهند گفت؟ او را خودخواه خطاب خواهند کرد یا به وی لقب فردی را میدهند که قدر استعداد خود را دانست و برای پرورش آن تلاش کرد؟
فیلم La Famille Bélier بهعنوان یک درامدی (کمدی-درام) گرهخورده به موسیقی، کار خود را به شکلی قابل قبول انجام داده است؛ تا قصهای بگوید که در آن تماشاگر فرصت لمس احساسات شخصیتها را دارد و میتواند به آنها اهمیت بدهد. این وسط کارگردان طی چند لحظهی شاعرانه موفق به خلق سکانسهایی میشود که شاید صداهای بلندی را در آنها بشنوید، ولی در حقیقت فقط و فقط به قصهگویی تصویری اهمیت دادهاند.