در فصل تابستان زندگی کردن راحت است. باید خوش گذراند. مثل موسیو اولو فیلم «تعطیلات موسیو اولو» (ژاک تاتی – ۱۹۵۳) که سوار ماشین زهوار در رفته‌اش می‌شود و به یک تعطیلات کنار دریا می‌رود. در همین فصل تابستان است که دوازده عضو هیئت منصفه فیلم «دوازده مرد خشمگین» (سیدنی لومت – ۱۹۵۶) در گرمایی عرق‌سوزان در دادگاهی در نیویورک مشغول بگومگو می‌شوند. در همین تابستان است که ساندرا دی در فیلم گجت (پل وندکوس – ۱۹۵۹) سوار بر تخته‌ی موج‌سواری‌اش می‌شود.

در تابستان موج گرما می‌آید و جک لمون و والتر ماتائو در فیلم «زوج عجیب» (جین ساکس – ۱۹۶۷) برای فرار از گرما مجبورند در یخچالشان را باز کنند. جولی فیلم «سلین و ژولی قایق‌سواری می‌کنند‌» (ژاک ریوت – ۱۹۷۴) بعد از این که در یک بعدازظهر جادویی در پاریس سلین را می‌بیند که با سرگشتگی در پارک قدم می‌زند، تعقیبش می‌کند. ریور فنیکس و دوستانش در فیلم «کنار من بمان» (راب رینر – ۱۹۸۶) تلاش می‌کنند یک جسد گم‌شده را پیدا کنند. جسی آیزنبرگ فیلم «سرزمین ماجراجویی» (گرگ موتلا – ۲۰۰۹) غرور خود را نادیده می‌گیرد تا بتواند شغلی در یک پارک تفریحی محلی به دست بیاورد.

وقتی به نمایش فصل تابستان در دنیای سینما فکر می‌کنیم، ذهنمان بلافاصله پر از تصاویر این چنینی می‌شود. دهه ۱۹۵۰ پر از فیلم‌های تابستانی فرانسوی است با مهمانی‌‌های ساحلی و رقص و پایکوبی («ژول و جیم» – ۱۹۶۲، «پی‌یرو خله» – ۱۹۶۵). کلی فیلم‌های نوجوانانه هم داریم که به بررسی فرآیند بلوغ در فصل طولانی تابستان می‌پردازند. و فیلم‌هایی هم هستند که گرمای تابستان در شهرهای بزرگ را فرصتی می‌کنند برای سروکله زدن با آدم‌هایی بی‌اعصاب («بعدازظهر سگی» – ۱۹۷۵، «فروپاشی» – ۱۹۶۲). فیلم‌هایی داریم که در نیم‌کره شرقی می‌گذرند، در گرمای ویتنام و تایلند، جایی که رطوبت به حدی زیاد است که شما بلافاصله غرق در عرق می‌شوید («شعاع عمودی آفتاب» – ۲۰۰۰، «ارادتمند شما» – ۲۰۰۲).

فهرست فیلم‌های تابستانی عالی انتهایی ندارد. فیلم‌های تابستانی مثل تعطیلات تابستانی هستند، هرکسی ذائقه‌ی خودش را دارد. ولی در هر صورت، در این مطلب یک فهرست ده‌تایی از فیلم‌های تابستانی آماده کرده‌ایم که باعث می‌شوند گرمای تابستان، روزهای طولانی و شب‌های شرجی، و از همه مهم‌تر، آن حس آزادی‌اش را احساس کنید.

۱۰. گردشی بیرون شهر (Partie de campagne‎)

گردشی بیرون شهر
  • کارگردان: ژان رنوآر
  • نویسنده: ژان رنوآر
  • بازیگران: سیلویا باتای، ژان رنوآر، ژرژ باتای، ژاک بکر
  • سال: ۱۹۴۶

ژان رنوآر در دهه ۱۹۳۰ در فرانسه، در سیاسی‌ترین حالت ممکنش بود. او در این دوره یک مجموعه فیلم کارگردانی کرد که نمایان‌گر کمال‌گرایی سوسیالیستی احزاب چپ و میانه‌رو فرانسه بودند. اما در «گردشی بیرون شهر»، فیلم سال ۱۹۴۶ او که اقتباسی از یکی از داستان‌های گی دو موپاسان است، رنوآر عصر حاضر را رها کرده و همچون پدر نقاشش، به سراغ قرن نوزده می‌رود (فیلم در اصل سال ۱۹۳۶ فیلمبرداری شد، اما به دلیل بدی آب‌وهوا فیلمبرداری فیلم نیمه‌تمام ماند و رنوآر هم هیچ‌وقت پیگیرش نشد. در سال ۱۹۴۶، تهیه‌کننده‌ی فیلم هرچه که فیلمبرداری شده بود را تدوین کرد تا حداقل زحمتشان بی‌نتیجه نماند).

فیلم داستان ساده یک خانواده بورژوای پاریسی است که در یکی از روزهای تابستان، سفری به بیرون شهر می‌روند و در آن‌جا، مادر و دختر خانواده وارد رابطه‌ای عاشقانه با دو مرد روستایی می‌شوند. در این فیلم رنوآر از نظر کاوش‌های سینمایی همیشگی خود در اوج است، در تک‌تک نماهای آن می‌توان احساس، سیما و نور و عمقی که رنوآر مد نظر داشته است را مشاهده کرد. اگر این ادعا را باور ندارید، به سراغ آن صحنه‌ی معروف از فیلم بروید که مردان عاشق‌پیشه پنجره‌ای که رو به باغ است را باز می‌کنند، آن‌جا آنریت (سیلویا باتای) را می‌بینند که دارد با یک قو بازی می‌کند. به یک‌باره موجی از نور وارد قاب می‌شود و عمقی به صحنه می‌دهد، و باعث می‌شود که با صحنه‌ای تماشایی و سینمایی به صورت توامان، مواجه شویم.

«گردشی بیرون شهر» چهل دقیقه است و اغلب به عنوان فیلمی ناقص در نظر گرفته می‌شود. ولی به قول دیوید تامسن منتقد: «اگر اولین فیلمی که در عمرتان می‌بینید همین باشد، ناخودآگاه از خودتان می‌پرسید اصلا چرا همه‌ی فیلم‌ها این‌قدر زمان ندارند؟»

۹. تابستان با مونیکا (Summer with Monika)

تابستان با مونیکا
  • کارگردان: اینگمار برگمان
  • نویسنده: آندرس فوگلستورم، اینگمار برگمان
  • بازیگران: هاریت آندرشون، لارس آکبورگ، اوکه گرونبری، آکه فریدل
  • سال: ۱۹۵۳

در دهه ۱۹۵۰ سوئدی‌ها تقریبا کل فیلم‌های تابستانی را مال خود کرده بودند. کلی فیلم اغواگرانه درباره جوانان زیبایی ساختند که زیر آفتاب اسکاندیناوی، وارد دوران بزرگسالی می‌شدند. «تابستانی پر از خوشبختی» از ارنه ماتسون یکی از بهترین نمونه‌های آن‌هاست. «تابستان با مونیکا»، از اولین فیلم‌های موفق اینگمار برگمان، باعث شد درباره کشور سوئد یک تصور زیبا شکل می‌گیرد: ملتی با آزادی‌های جنسی که در آن، برهنه شنا کردن و جستجو برای پیدا کردن روح درون، به یک اندازه اهمیت دارند.

فیلم در منطقه‌ای نسبتا بی‌رنگ و روح در حومه‌ی استکهلم آغاز می‌شود. جایی که عشاق جوان، هری (لارس آکبورگ) و مونیکا (هاریت آندرشون)، به خاطر شغل‌های بی‌فایده و کم درآمد خود دچار ملال شده‌اند. ولی کمی بعد هری قایق پدرش را می‌دزدد و هر دو عازم یک سفر تابستانی رخوتناک در جزایر سوئد می‌شوند. از این‌جا به بعد تغییری در ریتم و چشم‌اندازها می‌بینیم، چرا که شخصیت‌های داستان با قایق از بندر کنار شهر می‌گذرند و به دریای آزاد پناه می‌برند، برگمان هم با تدوین نماهایی خالق‌العاده و رویایی، خیلی خوب به این جنبه‌ی فیلم قوت می‌بخشد. اولین تجربه‌ی فیلم یک احساسی خاص دارد، اما این سفر آن‌قدری که در ابتدا تصور می‌شد زیبا نیست. این زوج مسافر کم‌کم درگیر خستگی‌ و مشکلات و مسئولیت‌های دوران بزرگسالی می‌شوند. ولی بخش میانی فیلم «تابستان با مونیکا» به شکلی جذاب و فرینده موفق می‌شود آن حس‌وحال فصل تابستان را به خوبی منتقل کند.

برگمان که معمولا به واسطه‌ی درام‌های روانشناختی‌اش شناخته می‌شود، اتفاقا داستان خیلی از آثار موفق ابتدایی‌اش در فصل تابستان می‌گذرند: «میان‌پرده‌های تابستانی» (۱۹۵۱)، «لبخندهای یک شب تابستانی» (۱۹۵۵) و «توت‌فرنگی‌های وحشی» (۱۹۵۷) که یک صحنه پیک‌نیک تابستانی دارد.

۸. پنجره‌ی عقبی ( Rear Window)

پنجره‌ی عقبی
  • کارگردان: آلفرد هیچکاک
  • نویسنده: کرنل وولریچ، جان مایکل هیز
  • بازیگران: جیمز استوارت، گریس کلی، ریموند بر
  • سال: ۱۹۵۴

«پنجره‌ی عقبی» شاید گزینه‌ای عالی برای قرار گرفتن در فهرست بهترین فیلم‌های تابستانی نباشد، ولی باید اعتراف کرد آلفرد هیچکاک هنرمندانه موفق شده که گیر افتادن یک نفر در یک فضای بسته، زیر آفتاب سوزان را به تصویر کشید. می‌توان گفت این بهترین نمونه در میان فیلم‌های این‌چنینی است.

موج گرما در نیویورک راه افتاده است و ال. بی. جفری عکاس که در اثر تصادف پایش گچ گرفته شده، در آپارتمان خود گیر کرده است. خیلی از افرادی که در چنین موقعیتی گیر می‌کنند، معمولا سعی می‌کنند دوران نقاهت خود را با فیلم دیدن بگذرانند و از واقعیت زندگی فرار کنند. ولی در دهه ۱۹۵۰ که دی‌وی‌دی و اینترنت نبود، به همین دلیل جفری خسته و بی‌حوصله تصمیم می‌گیرد وقت خود را با دید زدن آدم‌های آپارتمان روبه‌رو سپری کند. کم‌کم به تماشای زندگی روزانه و یکنواخت آن‌ها عادت کرده که متوجه می‌شود یکی از همین همسایه‌ها همسایه‌اش را به قتل رسانده است.

تمهید زیرکانه و هوشمندانه فیلم طوری است که انگار جفری هم دارد یک فیلم می‌بیند. او هم مثل ما تلاش می‌کند در این زندگی روزانه، معنا و درونمایه‌ای پیدا کند. این فیلم تحسین‌برانگیز هیچکاک همچنین خیلی خوب موفق می‌شود حس‌وحال آن شب‌های تابستانی گرمی را به نمایش بگذارد که پنجره را باز گذاشته‌اید و می‌خواهید چرتی بزنید، و سروصداهای شبانه خیابان هم از بیرون به گوش می‌رسد.

۷. پایان تابستان (The End of Summer)

پایان تابستان
  • کارگردان: یاسوجیرو ازو
  • نویسنده: کوگو نودا، یاسوجیرو ازو
  • بازیگران: ستسوکو هارا، یومی شیراکاوا، آکیرا تاکارادا، چیشو ریو
  • سال: ۱۹۶۱

درام‌های بومی آرام یاسوجیرو ازو همه درباره‌ی گذر زمان، تغییر و ناراحتی اجتناب‌ناپذیر همراه با آن‌ها هستند. به همین دلیل، فصل‌ها نقش پررنگی در اثار او دارند. شروع پاییز یا آغاز بهار در فیلم‌های او نمایان‌گر سال‌هایی هستند که همچون برق می‌گذرند، داستان خانواده‌‌هایی که در چنین شرایطی باید با مسائلی همچون مرگ، ازدواج و جدایی بچه‌ها دست‌وپنجه نرم کنند. فیلم‌های ازو خودشان یک تقویم کامل هستند: «اوایل بهار» (۱۹۵۶)، «اواخر بهار» (۱۹۴۹)، «اوایل تابستان» (۱۹۵۱)، «اواخر پاییز» (۱۹۶۰)، «یک بعدازظهر پاییزی» (۱۹۶۲)، … .

برای آن‌هایی که عاشق شب‌های دلنشین و گرم تابستانی هستند، حتما این عنوان فیلم یاسوجیرو ازو خیلی غم‌انگیز است: «پایان تابستان»؟ البته نسخه ژاپنی فیلم ترجمه امیدبخش‌تری دارد: «پاییز برای خانواده کوهایاگاوا». ازو در این فیلم تغییراتی که در زندگی یک خانواده می‌گذرد را با چرخه‌ی طبیعی فصل‌ها مقایسه می‌کند. در حقیقت، در بخش عمده‌ای از فیلم «پایان تابستان» کارگردان پیوسته در میان دو روحیه‌ی غم و خوشحالی در چرخش است. مانبی کوهایاگاوا (گانجیرو ناکامورا) که پدر خانواده است، دختران جوان خود را پیوسته اذیت می‌کند، اما شعله‌ی یک عشق قدیمی در خودش زنده می‌شود و او هم وارد بازی‌های کودکانه‌ای می‌شود. «پایان تابستان» را می‌توان احساسی‌ترین فیلم ازو در نظر گرفت، پر از گرمای سوزان و حشره‌های مزاحم. همیشه هم این نگرانی وجود دارد که این فصل ناجور خانواده کوهایاگاوا شاید به یک گرمای پاییزه تبدیل شود (یک دوره‌ی زمانی دارای هوای گرم و خشک نابهنگام است که گاهی در فصل پاییز در نیم‌کره شمالی زمین وجود دارد).

۶. آرواه‌ها (Jaws)

آرواره‌ها
  • کارگردان: استیون اسپیلبرگ
  • نویسنده: پیتر بنچلی، کارل گوتلیب
  • بازیگران: روی شایدر، رابرت شاو، ریچارد درایفس، لورین گری
  • سال: ۱۹۷۵

مارتا وین‌یارد، ایالت ماساچوست، فصل تابستان. زنی جوان از یک مهمانی ساحلی پرشور فاصله می‌گیرد و با لوندی روی شن‌ها پیش می‌رود. یک دوست تازه هم عاشقانه در پی اوست. از زن می‌پرسد: «کجا می روی؟» پاسخ می‌آید: «می‌روم شنا کنم.» شب دارد از راه می‌رسد. نور مهتاب روی سطح دریا منعکس شده است. و یک قاتل لویاتان در اعماق دریا پناه گرفته تا این شب تابستانی شیرین را به یک سوگنامه تبدیل کند (لویاتان هیولا یا اژدهای عظیم‌الجثه‌ای اسطوره‌ای است که از دریا سَرک می‌کِشد و مثل و مانند ندارد. اسطوره‌ی شر).

«آرواره‌ها»، این تریلر کوسه‌ای استیون اسپیلرگ، یک فیلم تابستانی از تمام جهات است. هم شور و شوق ناشی از شنا در دریا را به نمایش می‌گذارد و هم از زمان اکران خود تا به‌حال، به سنگ محکی برای ارزش‌گذاری فیلم‌های پرفروش تابستانی بعد از خود تبدیل شده است. یک پلیس (روی شایدر)، یک دانشمند (ریچارد درایفس) و یک دریانورد (رابرت شاو)، رهسپار دریا می‌شوند تا کوسه‌ی عظیمی را بکشند که در طول تعطیلات تابستان به مردم کنار ساحل کرده است. اسپیلبرگ هنرمندانه یک «موبی-دیک» مدرن می‌سازد، در فیلم او هم یک انسان و یک موجود دریایی، جنگ قدرتی را با هم آغاز می‌کنند.

۵. پرتو سبز (The Green Ray)

پرتو سبز
  • کارگردان: اریک رومر
  • نویسنده: اریک رومر، ماری ریوی‌یر
  • بازیگران: ماری ریوی‌یر، رزت، بئاتریس روموند
  • سال: ۱۹۸۶

همچون معدود کارگردان‌هایی که پیرو یاسوجیرو ازو شدند، اریک رومر هم کارگردان فصل‌ها است. او در فیلم «زانوی کلر» (۱۹۷۰) و «پائولین در ساحل» (۱۹۸۲)، درام‌های حسی پرشوری را در تابستان‌های فرانسه روایت می‌کند. در «شب من نزد مود» (۱۹۶۹)، شهر کلرمون-فران زمستانی را جلوه‌ای خاص می‌بخشد. یک چهارگانه هم با محوریت چهار فصل سال دارد و به این چرخش سالیانه ادای دین می‌کند.

ولی رومر در اعماق وجودش، قلبش با تابستان است. او این نقل‌قول آرتور رمبو، شاعر قرن نوزده فرانسه را در ابتدای فیلم «پرتو سبز» به‌کار می‌برد: «بگذار زمانی برسد که قلب‌ها شیفته‌ی هم هستند.» و زمان مدنظر او سه ماه گرم تابستان است. جایی که رهایی و آزادی این فصل تعطیلات، فرصتی می‌شود برای دست یافتن به اقبال و شانس.

در فیلم، دِلفین به تازگی جدا شده و تنها در پاریسی زندگی می‌کند که آماده استقبال از تابستان است، او تعطیلات خود را با شور و هیجان در توقف‌گاه‌های مختلفی می‌گذراند. در یک‌جا می‌ماند و ناهار می‌خورد، یک جای دیگر دنبال دوستی می‌گردد، ولی باز هم نمی‌تواند آن رضایت خاطر درونی که می‌خواهد را پیدا کند. این فیلم رومر که در آمریکا با نام کوتاه «تابستان» اکران شد، تلاش می‌کند دل‌مشغولی‌ها و تردیدهای قلبی یک شخص را در سواحل زیبای فرانسه به تصویر بکشد. تماشای افق شما را به یک رستگاری کیهانی می‌رساند که در قالب یک پرتو سبز دیده می‌شود. این پرتوی سبز، یک سوسوی گذرای نوری زمردین است که در هنگام غروب خورشید دیده می‌شود.

۴. کار درست را بکن (Do the Right Thing)

کار درست را بکن
  • کارگردان: اسپایک لی
  • نویسنده: اسپایک لی
  • بازیگران: دنی آیلو، اوسی دیویس، روبی دی، ریچارد ادسون
  • سال: ۱۹۸۹

این فیلم جنجال‌برانگیز اسپایک لی که در یک روز عرق‌ریزان گرم در نیویورک رخ می‌دهد، اتفاقات کوچکی را به تصویر می‌کشد که باعث بروز یک شورش بزرگ در بدفورد استایوسنت منطقه بروکلین می‌شود. کانون اتفاقات هم پیتزافروشی است که یک ایتالیایی-آمریکایی متعصب به نام سال (دنی آیلو) آن را اداره می‌کند. ارنست دیکرسون فیلمبردار، فیلم را با رنگ‌های اشباع شده تصویربرداری کرده است، به همین دلیل می‌توان گرمای روز را در نزدیک‌ترین حالت ممکن تصور کرد. فیلم همچنین شخصیت‌های جذابی دارد، از آن فیلم‌هاست که دوست دارید با شخصیت‌هایش روی یک راه‌پله بنشنید، وقت بگذرانید و درباره مسائل مختلف بحث کنید.

اگرچه نمایش شلوغ و تیزهوشانه اسپایک لی از زندگی آن محله‌های نیویورک جذاب است، ولی باید پذیرفت که «کار درست را بکن» یک خشم نهفته در خود دارد، یک نارضایتی و انتقاد تند و تیز از زندگی مدرن شهری. فیلم در زمان اکران خود کلی حساسیت‌برانگیز شد، حتی آکادمی اسکار هم از ترس همین موارد خیلی آن را تحویل نگرفت و فیلم جسورانه لی، نامزد اسکار بهترین فیلم نشد. آن سال، سال «رانندگی برای خانم دیزی» (بروس برسفورد – ۱۹۸۹) بود، فیلمی که تصویری خوشایندتر از تعامل‌های بین نژادی نشان می‌داد.

۳. مات و مبهوت (Dazed and Confused)

مات و مبهوت
  • کارگردان: ریچارد لینکلیتر
  • نویسنده: ریچارد لینکلیتر
  • بازیگران: جیسون لاندن، روری کوچرین، وایلی ویگینز، آدام گلدبرگ، متیو مک‌کانهی
  • سال: ۱۹۹۳

در تابستان مدرسه تعطیل است. به نظر می‌آید در «مات و مبهوت»، فیلم برانگیزاننده‌ی ریچارد لینکلیتر که یک داستان بلوغ تماشایی است،  این تعطیلی ابدی است. فیلم داستان آخرین روزهای دبیرستان گروهی از نوجوان‌های تگزاسی است که می‌خواهند خود را برای یک تابستان گرم و طولانی، و دوران بلوغ آماده کنند.

داستان فیلم در سال ۱۹۷۶ رخ می‌دهد، تنها چند سال بعد از این‌که آلیس کوپر خواننده آهنگ جاودانه‌ی خود، «مدرسه تعطیل» را منتشر کرد، تک‌آهنگی که آن شور و شوق ناشی از پایان ترم را هنرمندانه در سه دقیقه خلاصه می‌کرد. فیلم لینکلیتر کلی بازیگر عالی مثل بن افلک، میلا یوویچ و متیو مک‌کانهی دارد، البته این بازیگران آن موقع تازه اول راه بودند (کلا فیلم به این معروف است که تیم بازیگرانش بعدها همه به ستاره‌های مشهوری تبدیل شدند). این بازیگران شخصیت‌هایی را بازی می‌کنند که با آن‌ها آشنایی داریم: از ورزشکار و آدم‌های دست‌وپا چلفتی گرفته تا آن‌هایی که ترک تحصیل می‌کنند. ولی چیزی که باعث می‌شود «مات و مبهوت» از دیگر فیلم‌های مشابهش متمایز شود، نگاه همدلی‌برانگیز لینکلیتر با تک‌تک شخصیت‌ها، و هم‌چنین تلاشش برای نمایش دوران زیبای گذشته با نهایت دقت و فضاسازی است، طوری که انگار در همان دوره داریم زندگی می‌کنیم. «مات و مبهوت» که یادآور فیلم‌های دهه هفتادی چون «آخرین نمایش فیلم» (پیتر بوگدانوویچ – ۱۹۷۱) و «دیوارنویسی آمریکایی» (جرج لوکاس – ۱۹۷۳) است، تلاش می‌کند قدم‌ زدن‌ها و مهمانی‌ها و دیوانه‌بازی‌های مختلف و آن حس غمناک شخصیت‌های بی‌خیالش را به نمایش بگذارد، چنان‌که گویی برای آن‌ها دیگر هیچ تابستانی این‌گونه نخواهد بود.

۲. تابستان عشقی من (My Summer of Love)

تابستان عشقی من
  • کارگردان: پاوو پاولیکوفسکی
  • نویسنده: پاوو پاولیکوفسکی
  • بازیگران: ناتالی پرس، امیلی بلانت، پدی کانسیداین
  • سال: ۲۰۰۴

گرمای تابستان در بریتانیا به قدری نایاب است که کلی جوک درباره‌اش ساخته‌اند. ولی در «تابستان عشقی من»، فیلم پاوو پاولیکوفسکی، چیزی را می‌بینیم که در فیلم‌های بریتانیایی خیلی کم دیده می‌شود: گرما. گرمایی که در تپه‌ها و چمنزارهای یورکشایر، و در کنار تیرهای مخابراتی حس می‌شود که تا دوردست ادامه دارند. پاولیکوفسکی لهستانی، درام‌های آشپزخانه‌ای کثیف سینمای بریتانیا را رها می‌کند و یک تابستان گرم بریتانیایی را به تصویر می‌کشد، به قدری گرم که می‌توان روی یک تپه آفتاب گرفت، سرمای رودخانه‌ای در دل جنگل را پذیرفت و چند ساعت پایانی غروب خورشید را در یک باغ گذراند.

فیلم داستان دختری نوجوان به نام مونا (ناتالی پرس) است که علیه برادرش می‌‌شورد و با همسایه‌ی سرشناسش تاسمین (امیلی بلانت) آشنا می‌شود. والدین تاسمین بیشتر تابستان را در خانه نیستند، فرصت خوبی برای این دو دوست است تا در آن اطراف بگردند، برای هم داستان‌هایی تعریف کنند، بازی کنند و عاشق شوند. سال‌ها از زمان ساخت این فیلم پاولیکوفسکی گذشته، اما همچنان یکی از بهترین فیلم‌های تابستانی تاریخ است.

۱. ماه آگوست عزیز ما (Our Beloved Month of August)

ماه آگوست عزیز ما
  • کارگردان: میگل گومیس
  • نویسنده: میگل گومیس
  • بازیگران: سونیا باندیرا، فابیو اولیویرا
  • سال: ۲۰۰۸

دوست داشتن این فیلم عالی که در روزهای داغ تابستان کوهستان‌های مرکز پرتغال می‌گذرد، کار سختی نیست. می‌توان آن را یک «نشویل» (رابرت آلتمن – ۱۹۷۵) پرتغالی در نظر گرفت. همچون فیلم آلتمن، «ماه آگوست عزیز ما» هم درامی استدرباره چند آدم سرخوش که در یک جشنواره موسیقی رخ می‌دهد، داستان و واقعیت را ترکیب می‌کند و چیزی شبه‌مستند می‌سازد که واقع‌گرایی و جزئیاتی تماشایی دارد. به نظر می‌آید میگل گومیس کارگردان علاقه‌ی زیادی به نمایش جنبه‌های درهم و برهم زندگی، با تمام فراز و فرودهایش دارد.

«ماه آگوست عزیز ما» همچنین فیلمی درباره فیلمسازی است. در فیلم شخصیتی به نام گومیس به روستا آمده تا بر اساس داستان «شنل قرمزی»، یک فیلم ترسناک بسازد. ولی برنامه‌ریزی برای ساخت آن فیلم به حاشیه می‌رود. در عوض، عوامل تولید فیلم تصمیم می‌گیرند تجربه حضور اجتماع خود در این لحظه‌های تابستانی را ثبت کنند. کم‌کم فیلم حالتی مستند-داستانی به خود می‌گیرد و دختری به نام تانیا (سونیا باندیرا) که خواننده یک گروه پاپ اروپایی است وارد داستان می‌شود، او به یکی از فامیل‌های خود که سری به آن منطقه زده، علاقه‌مند می‌شود. میگل گومیس بعدا به خاطر فیلم «تابو» (۲۰۱۲) خیلی بیشتر از این‌ها مورد تحسین قرار گرفت، ولی اولین‌بار در «ماه آگوست عزیز ما» بود که آدم‌هایی را به تصویر کشید که متوجه می‌شدند هم آدم‌های عجیب‌وغریبی هستند و هم مهارت‌های خاص تازه‌ای دارند.

منبع: BFI

منبع