در این مقاله با ۱۱ کمیک بوک دیسی آشنا میشوید که برای ساختن سریالهای تلویزیونی عالی هستند و به نظر میرسد اگر آنها را برای اقتباس دستمایه قرار دهند، آثار پرتماشاگری تولید خواهد شد.
اقتباسهای سینمایی از کمیکهای دیسی نتایج خیلی خوبی نگرفتهاند و با فراز و نشیبهای زیادی مواجه شدهاند، ولی ماجرای سریالهایشان کاملا جداست. هرچقدر که در سینما نتوانستند به موفقیت عظیم مارول دست پیدا کنند و جهانی منسجم و جذاب بسازند، در قاب کوچک تلویزیون به خوبی عمل کردند و تعدادی از بهترین سریالهای ابرقهرمانی را ساختند. جهانی که دیسی برای سریالهای تلویزیونی خود خلق کرده گسترده و هیجانانگیز و تماشایی است. از سریالهایی مثل «کماندار» (Arrow) و «فلش» (Flash) و «آذرخش سیاه» (Black Lightning) گرفته تا «استارگرل» (Stargirl) و «سوپرمن و لوییس» (Superman & Lois)، جهان تلویزیونی دیسی پر است از داستانهای متنوع و گوناگون که هواداران آثار ابرقهرمانی را سرگرم میکنند. دیسی بر خلاف مارول که روی انسجام و توالی تکتک فیلم و سریالهایش حساس است، آزادی عمل بیشتری در اختیار سازندگان گذاشته تا با دستی بازتر داستانهایشان را روایت کنند و نگران ارتباط با جهان سینمایی و روایت غالب تمام قصهها نباشند.
هنوز داستانهای ناگفتهی زیادی در کمیکهای دیسی وجود دارند، کمیکهایی جذاب و خواندنی/تماشایی که تا کنون سریالی از آنها ساخته نشده. با وجود شبکههایی مثل CW و HBO MAX که خودشان را وقف ساخت و پخش سریالها و محصولات دیسی کردهاند، میتوان انتظار داشت که طی سالهای آینده شاهد سریالهای بیشتری باشیم که از کمیکهای کمتر دیده شده استفاده کنند.
شاید نتوانیم دقیقا پیشبینی کنیم که آیندهی سریالهای دیسی چگونه رقم خواهد خورد، ولی حداقل میتوانیم بگوییم دوست داریم چه چیزهایی ببینیم.
۱. آخرت (Kingdom Come)
آخرت مجموعه کمیکی است که مارک وید و الکس راس سال ۱۹۹۶ منتشر کردند و ایدهاش شباهت زیادی به سریال «پسرها» (The Boys) محصول آمازون دارد، منتهی اینجا با ابرقهرمانهای معروفی سروکار داریم که همگی از بچگی میشناسند. داستان در آیندهای نزدیک از جهان دیسی میگذرد و در آن میبینیم که نسلی تازه از ابر انسانها بر همه جا مسلط شدهاند. نسلی که اهمیتی به وجدان و اخلاق نمیدهند و با بیرحمی تمام عمل میکنند. سوپرمن که بعد از مرگ لوییس لین بازنشسته شده، در انزوا زندگی میکند و معتقد است در این زمانهی جدید، مردم برای قهرمانهای سنتی مثل او ارزش و جایگاه زیادی قائل نیستند.
بعد از اینکه نبردی بین ابر انسانها منجر به فاجعهای هستهای در آمریکا میشود، سوپرمن از بازنشستگی در میآید و لیگ عدالت را بار دیگر گرد هم میآورد، به این امید که بتوانند نظم و آسایش را حاکم کنند. اما همه از بازگشت لیگ عدالت استقبال نمیکنند. بتمن گروهی دیگر از قهرمانها را کنار هم میآورد تا مقابل اقدامات افراطی لیگ عدالت بایستند. از سویی دیگر، لکس لوثر شزم را شستوشوی مغزی داده و از او بهعنوان سلاحی علیه سوپرمن استفاده میکند. دولت آمریکا هم که از رفتارهای فراقانونی ابرقهرمانها به ستوه آمده، تصمیم میگیرد برای جلوگیری از آنها اقداماتی کند. تمام این ماجراها سمت نقطهی اوج هیجانانگیزی حرکت میکنند که زمین را به معنای واقعی کلمه به لرزه در می آورد.
اگر سریال آخرت ساخته شود، تلفیقی فوقالعاده خواهد بود از یک اکشن ابرقهرمانی و داستانی آخرالزمانی. چون ماجراها در آینده میگذرد، مخاطبان به راحتی با چهرههای جدید که قرار است نقش قهرمانهای محبوبشان را بازی کنند کنار خواهند آمد. تصور کنید بازیگری میانسال نقش یک سوپرمن بازنشسته را بازی کند که به خودش شک دارد و از روزهای اوجش فاصله گرفته. سریال اقتباسشده از این کمیک با وجود درام پرتنش، صحنههای اکشن و شخصیتهای افسانهای حتما موفق و پربیننده خواهد شد.
۲. ضدحال محض (Major Bummer)
ضدحال محض یکی دیگر از کمیکهای اواخر دههی ۹۰ میلادی دیسی است، ولی کمتر معروف شده و به ندرت کسی آن را یادش هست. این کمیک که به قلم جان آرکودی نوشته شده و طراح تصاویرش داگ مانکی است، داستانی واقعا بامزه دارد. لو مارتین پسری ۱۹ ساله و به شکل حیرتانگیزی تنبل است که سوژهی آدم فضاییها میشود و رویش آزمایشاتی ترتیب میدهند. اما مشکل اینجاست که در آزمایشهایشان خرابکاری میکنند و در نتیجهی آن لو قدرت و هوشی مافوق تصور پیدا میکند و بدنش مثل هالک تنومند و حجیم میشود. این ماجرا همانطور که بارها دیدهایم میتوانست خاستگاه و داستان شکلگیری یک ابرقهرمان باشد، ولی مشکل اینجاست که لو هیچ علاقهای به ابرقهرمان شدن ندارد و ترجیح میدهد صبح تا شب جلو تلویزیون لم دهد و بازی کامپیوتری کند و هله هوله بخورد، ولی قدرتهای عجیبش مدام سد راهش میشود.
ساخت اقتباس از کمیک ضدحال محض کمی ظرافت و دقت بیشتری میخواهد. اول اینکه باید بازیگری را برایش انتخاب کنند که نقش را به قدر کافی جذاب و دوستداشتنی در بیاورد. دوم حسوحال دهه نودی قصه است که یا باید حفظش کنند یا با کمترین خدشه به روزرسانیش کنند و آن را به زمان حال بیاورند و مولفههای متفاوتش را با دوره و زمانهی الان وفق دهند. البته جوانهای ۱۹ ساله امروزی هم مثل لو مارتین هستند و احتمالا به جای تلویزیون، خودشان را با ساختن ویدیو در تیک تاک سرگرم میکنند. در هر صورت سریال این کمیک با حضور یک نویسندهی خوب کمدینویس که شوخیها را بشناسد، اثری جذاب و تماشایی خواهد شد.
۳. سوپرمن قرمز/سوپرمن آبی (Superman Red/Superman Blue)
وقتی یک سوپرمن انقدر موثر و نیرومند است و بانی خیر، حتما وقتی دوتا سوپرمن داشته باشیم همه چیز دوبرابر بهتر خواهد شد نه؟
سوپرمن در مقطعی از کمیکها، متوجه میشد که به دو نفر تبدیل شده. صحبت سر کلون و نسخهی شبیهسازی از او نبود، صرفا متوجه میشدیم به ناگاه دو سوپرمن وجود دارند که اساسا یک نفر هستند. طبیعتا این اتفاق باعث شد تا اثرگذاری این ابرقهرمان دوچندان شود، ولی مشکلاتی هم به همراه داشت و زندگی او (یا آن دو) را دچار پیچیدگیها و مشکلاتی میکرد.
از این داستان دو نسخه وجود دارد، یکی سال ۱۹۶۳ منتشر شد و یکی ۱۹۹۸. اولی یکی از داستانهای غیررسمی کمیکها بود و ارتباطی با روایت اصلی نداشت. دومی اما بخش پایانی مجموعهکمیک «سوپرمن الکتریکی» (Electric Superman) به حساب میآمد، مجموعهای که طی آن ابرقهرمانها قدرتهای کاملا جدیدی به دست میآوردند و اواخر دههی ۹۰ منتشر شد.
برای ساخت یک سریال اقتباسی میتوانند از هر دوی این نسخهها استفاده کنند. مثلا یک سری اقدامات سوپرمن نسخه ۱۹۶۳ که طی آن تلاش میکند (و تا حدودی موفق میشود) آرمانشهر جهانی دلخواهش را بسازد و به اهداف بلندمدتش برسد، پتانسیل خوبی برای بازتعریف در دنیای مدرن دارد. در هر صورت احتمالا باید آن را به شکل یک مینی سریال بسازند، ولی یک مینی سریال واقعا جالب و جذاب خواهد بود.
۴. مرگ سوپرمن (The Death of Superman)
اگر کسی قصد دارد یکی از داستانهای دهه نودی سوپرمن را منبع اقتباس سریالش قرار دهد، چه بهتر که سراغ مشهورترین کمیکش برود؛ داستان مرگ سوپرمن. البته میتوانند یک نسخه از این داستان را در سریال سوپرمن و لوییس پیاده کنند. اگرچه مرگ سوپرمن در حالی که دو بچه دارد تلختر و غمانگیزتر خواهد بود. از طرفی هم میتوانند آن را به شکل یک مینی سریال مستقل بسازند و به جایی هم بر نمیخورد. چون همه میدانیم که دیسی مثل مارول نیست و اصراری روی همبستگی تمامی آثارش ندارد. نکتهی مهم اینجاست که این ماجرایی دراماتیک و تأثیرگذار در دنیای سوپرمن است و به هر شکلی که روایتش کنند جذاب خواهد بود. سوپرمن در این کمیک با تهدیدی بزرگ روبهرو میشود که قدرتهای او را به چالش میکشد، چالشی که تا پیش از این سابقه نداشته. سوپرمن متوجه میشود که تنها راه شکست دادن دومزدی، فدا کردن خودش است.
داستان همین جا تمام نمیشود. جالبترین بخش این ماجرا وقتی است که دوستان، خانواده و متحدین سوپرمن به مرگ او واکنش نشان میدهند و سعی میکنند دنیایی بدون او را مدیریت کنند. در کل قصهی شاد و امیدوارکنندهای نیست، ولی سریال دراماتیک و تأثیرگذاری از آن در میآید.
۵. سلطهی سوپرمنها (Reign of the Supermen)
اگر سریال مرگ سوپرمن ساخته شود، به احتمال زیاد سراغ اتفاقاتی که بعد از مرگ نابهنگام او رخ داد هم خواهند رفت. ماهها بعد از کشته شدن سوپرمن، ناگهان چهار سوپرمن جدید ظاهر میشوند که هر کدام بخشی از ویژگیهای این ابرقهرمان را در خودش دارد، ولی هیچوقت به طور کامل مثل او نمیشود. یکی از آنها سوپرمنی بیاحساس است که هیچ رحم و شفقتی نسبت به خلافکاران نشان نمیدهد، یکی دیگر کلون (نسخهی شبیهسازیشده) نوجوان سوپرمن است که کاپشن چرم میپوشد، دیگری سوپرمنی سایبورگی و فراموشکار است، و آخری هم جان هنری آیرونز مردی عادی با لباس زرهای است که ادعایی ندارد سوپرمن واقعی باشد ولی میخواهد میراث او را زنده نگه دارد.
طبیعی است که همهی این سوپرمنها قهرمان و آدم خوب نیستند، و هیچکدام هم سوپرمن واقعی نیست. وقتی سوپرمن اصلی دوباره زنده میشود، نبردی مهیب بین پنج سوپرمن در میگیرد که ابعادی کیهانی دارد و در این میان گریلن لنترن هم به مبارزه میپیوندد. سلطهی سوپرمنها با وجود خط داستانی پیچیده و تعداد شخصیتها (همین ۵ سوپرمن خودش برای یک سریال کافی است) پتانسیل تبدیل شدن به یک سریال محشر و تماشایی را دارد. مثلا فکر کنید هر کدام از این سوپرمنها را طی چند قسمت بشناسیم و بعد داستان همه به یکدیگر پیوند بخورد.
۶. بتمن: سقوط شوالیه (Batman: Knightfall)
داستان وقتی که بین کمر بتمن را شکست. احتمالا از خودتان میپرسید این داستان را در «شوالیهی تاریکی برمیخیزد» (The Dark Knight Rises) ندیده بودیم؟ پاسخش این است که تا حدودی. مجموعهکمیکی که داستان مقابلهی بتمن و بین را روایت میکرد و دههی ۹۰ میلادی منتشر شد داستان کاملا متفاوتی با فیلم نولان داشت. مجموعهکمیکی که کلی قصه و ماجرا دارد و بهراحتی میتوان از آن یک سریال ۱۰ قسمتی در آورد. بین در این کمیکها به دنبال نابودی گاتهام نیست، میخواهد بتمن را نابود کند. بین در ابتدا مستقیم سراغ بتمن نمیرود و طی چند مرحله پروژهی نابودی او را کلید میزند. در کمیک شمارهی ۴۹۱ بتمن، بین تمام دشمنان بتمن را از زندان فراری میدهد و شوالیهی تاریکی عملا مجبور میشود یکی پس از دیگری با تمام کسانی که شکستشان داده بود، دوباره مبارزه کند. همین موقعیت دشوار و طاقتفرساست که بتمن را به زانو در میآورد و بین با سو استفاده از وضعیت او، در کمیک شمارهی ۴۹۷ کمرش را میشکند.
در همین مقطع است که شخصیتی به نام عزرائیل جای بتمن را میگیرد تا بروس وین فرصت داشته باشد حالش خوب شود و جراحاتش بهبود یابد. عزرائیل اما به شیوههای خشنتری اعتقاد دارد و اقدامات افراطی او باعث میشود تا بتمن بعد از بهبودی، سراغش برود و جلوی او را بگیرد. از این بخش داستان تا به حال اقتباسی ندیدهایم و پتانسیل تبدیل شدن به یک فصل سریال را دارد.
۷. تمیسکیرا (Themyscira)
دیسی سابقهی دور و درازی در ساختن سریالهایی دربارهی گذشتهی قهرمانهایش دارد. سریالهایی که کودکیها و نوجوانیهای قهرمانهای معروف را نشانمان میدهد ولی به زمان اصلی قهرمان شدن او نمیرسد (حداقل یعنی با فرم بزرگسالش که میشناسیم). آن اوایل مثلا «اسمالویل» (Smallville) را داشتیم که داستان یک کلارک کرک نوجوان و شهری که درش بزرگ شد را روایت میکرد. بعد این اواخر سریال «گاتهام» (Gotham) ساخته شد که عملا همان رویکرد اسمالویل را اینبار برای بتمن استفاده میکرد و نوجوانیهای بروس وین را میدیدیم. حالا هم سریال «کریپتون» (Krypton) را داریم که ماجراهای سیارهی زادگاه سوپرمن را روایت میکند، آن هم قبل از به دنیا آمدنش. سوال اینجاست که چرا تا الان سراغ گذشته و بچگیهای زن شگفتانگیز (Wonder Woman) نرفتهاند؟ هر چه نباشد او از جزیرهای باستانی میآید که منزلگاه زنان جنگجوی آمازون است و قطعا در آنجا ماجراهای هیجانانگیز و جذاب زیادی برای روایت وجود دارد.
اگر سریالی با اقتباس از کمیکهای تمیسکیرا ساخته شود میتوانند از بین شخصیتهای آمازونی انتخاب کنند و ماجرایشان را بگویند. مثلا میشود داستان را روی ملکه هیپولیتا و مشاور و دست راستش فیلیپوس متمرکز کرد، یا داستان تعدادی از آمازونیهای سابق بر این ناشناس را روایت کرد که ماجراجوییهای خودشان را دارند. حتی میتوان داستانهایی از مأموریتهای آمازونیها در خارج از جزیره روایت کرد و آنها را ببینیم که به شکل مأمور مخفی به جاهای دیگر میروند، چون میخواهن جزیرهاشان مخفی و پنهان باقی بماند. اقتباس از این کمیکها فرصت و بستری فراهم میکند تا داستانهای ماجراجویانهای با محوریت قهرمانهای زن بسازند، چیزی که این روزها حسابی روی بورس است و هوادار دارد. همچنین با تکیه بر ارتباطهای شخصیتهای داستان با دایانا و زن شگفتانگیز، میتوانند تماشاچیان بالقوه را سمت سریال بکشانند.
۸. گروهان گرین لنترن (Green Lantern Corps)
همه سریالهای پلیسی دوست دارند، حتی کسانی که از پلیسها خوششان نمیآید. سریال گروهان گرین لنترن شبیه یک سریال پلیسی علمی تخیلی خواهد بود که داستانش در فضا میگذرد. هر هفته گرین لنترنها برای حل یک پروندهی جنایی به جاهای ناشناختهی کهکشان سفر میکنند و ماجراهای عجیب و هیجانانگیزی از سر میگذرانند. اگر این سریال ساخته شود و جلوههای ویژهی خوبی هم داشته باشد، چیزی را خواهیم دید که شبیهاش را تا به حال ندیدهایم. البته داستان روی گرین لنترن معروف زمین یعنی هال جوردن مانور نخواهد داد، ولی احتمالا جان استوارت، گای گاردنر یا کایل رینر را خواهیم دید، بسته به اینکه کدامیک از اینها در فیلمهای آیندهی دیسی نقش اساسی ایفا کنند. داستان این مجموعه در جایی شبیه کلانتری فضایی میگذرد که در آن گروهی از لنترنها شامل انسان و موجودات فضایی، هر بار مسؤول پروندهای جنایی میشوند و یک خط داستانی اصلی هم در زمینهی این ماجراها جریان خواهد داشت.
کمیکهای گرین لنترن شخصیتهای گوناگون و متنوع زیادی به مخاطبانش معرفی میکند. در کنار گرین لنترنهای انسانی متعدد، موجودات غریب و جالبی مثل کیلووگ که هوشش همه را شگفتزده کرده، کهنهسربازی به نام تومار – ری، آرکیس چاماک که شبیه گرگینههاست، آریسیای جوان و سادهلوح، بودیکا که زنی جنگجو و پرشور است هم حضور دارند که همگی به جذابیت ماجراها کمک کردهاند. حالا اگر روزی خواستند سریالش را بسازند دستشان باز است که چه شخصیتهایی را برای نقشهای اصلی بگذارند و کدامشان را در پسزمینهی قصهها استفاده کنند. در هر صورت سریالی دیدنی خواهد شد که شخصیتهای متعددی دارد و داستانهای سرگرمکنندهای روایت میکند.
۹. جامعهی عدالت آمریکا (Justice Society of America)
جامعهی عدالت که از اولین تیمهای قهرمانی دیسی به حساب میآید تا الان چندباری در سریالهای تلویزیونی ظاهر شدهاند. حتی در همین سریال استارگرل از بخشهای مهم داستان هستند و حضور دارند. در سریال «افسانههای فردا» (Legends of Tomorrow) و پیش از آن در اسمالویل هم دیده بودیمشان. جامعهی عدالت آمریکا بهعنوان اولین گروه قهرمانی جهان سینمایی دیسی شناخته میشوند، و برای همین میتوان با داستانهایی از میراث و سنت در دنیای ابرقهرمانها سراغشان رفت. علاوهبراین، خودشان هم ماجراجوییها و قصههای جذاب خودشان را داشتهاند و روایت همهی اینها در یک سریال تماشایی اتفاق هیجانانگیزی خواهد بود.
اگر بخواهند سریال جامعهی عدالت آمریکا را بسازند، بهترین مدلش این است که آن را به شکل یک سریال تاریخی شروع کنند و قهرمانهای کهن را در همان زمان قدیمشان نشان دهند. یا مثلا داستان را در زمان جنگ جهانی دوم روایت کنند و قهرمانها را در حالی ببینیم که میخواهند با جاسوسها مبارزه کنند و ابرشرورها را هم از پا در بیاورند. در همین حین بخشی از تلاش آنها صرف این میشود که جایگاه خودشان را در دنیایی تازه و دائما در حال تغییر تثبیت کنند. چنین سریالی به خاطر تصویر بکر و کمتردیدهشدهای که از ابرقهرمانها ارائه میدهد، حسابی جذاب خواهد شد. تصور کنید با لباسهایی چشمنواز و دنیایی که رنگوبوی گذشته دارد طرف هستیم و ابرقهرمانهایی را با ابزارآلاتی میبینیم که شبیه ابزارهای بقیهی قهرمانها نیست. قهرمانهایی زمینی و ملموس مثل وایلدکت، آورمن و اتم بدون نیاز به جلوههای ویژه میتوانند در سریال حضور پیدا کنند تا سازندههای سریال بودجهی جلوههای ویژه را صرف به تصویر کشیدن قهرمانهایی مثل هاوکمن، دکتر فِیت و اسپکتر کنند. کافی است درامهای مدرن را به حسوحال دهه چهلی این ابرقهرمانها تزریق کنند تا با یک سریال همه چیز تمام طرف باشیم.
۱۰. هنگ ابرقهرمانها (Legion of Super-Heroes)
برعکس جامعهی عدالت که باستانی و کهن بودند، هنگ ابرقهرمانها متشکل از قهرمانهای جوانی است که در قرن ۳۱ام زندگی میکنند. بعضی از آنها را همین الانش در سریال «سوپرگرل» (Supergirl) دیدهایم. ولی به جای اینکه بخواهند یک اسپینآف از سوپرگرل بسازند، ارزشش را دارد که یک سریال تمام و کمال و مخصوص هنگ ابرقهرمانها ساخته شود. بخشی از جذابیت این گروه ابرقهرمانها از این میآید که همگی نوجوان هستند و بهترین حالت ممکن هم این است که بازیگران نوجوان را برای سریال انتخاب کنند تا تماشاگران نوجوان هم به سریال جذب شوند. وقتی گروهی مملو از قهرمانهای نوجوان داشته باشید که بعضیهایشان هم از سیارههای دیگر آمدهاند، درام و قصه خودبهخود شکل میگیرد، ولی در کنار این قضیه قرار است ماجراهای آنها را دنبال کنیم که در یک آیندهی مملو از تکنولوژیهای خیرهکننده، با جرم و جنایت مبارزه میکنند.
اگر سریال هنگ ابرقهرمانها را بسازند داستانش احتمالا در ابتدا روی سه نفری متمرکز میشود که این گروه ابرقهرمانی را احداث میکنند؛ یعنی سترن گرل، کازمیک بوی و لایتنینگ لد. پس از آن کمکم باقی گروه به جمع اضافه میشوند و داستانهای آنها را دنبال میکنیم. این سریالِ احتمالی با اتمسفری که آینده و تکنولوژیهای مافوق تصور را نشان میدهد، لباسهای رنگارنگ و تیم بازیگران متنوع میتواند تماشاگران انبوهی داشته باشد و حسابی معروف شود.
۱۱. جامعهی مخفی ابرشرورها (Secret Society of Super-Villains)
تا اینجا به گروههای ابرقهرمانی پرداختهایم، ولی دیدن سریالی با محوریت گروهی از ابرشرورها هم هیجانانگیز خواهد بود. به یکی از سریالهای محبوبتان که دربارهی جنایتکاران و خلافکاران بود فکر کنید، مثلا «سوپرانوز» (The Sopranos) یا «اوزارک» (Ozark). حالا تصور کنید سریالی با همین سبکوسیاق ولی با حضور ابرشرورها بسازند.
جامعهی مخفی ابرشرورها تیمی است که برای اولین بار سال ۱۹۷۶ رونمایی شد، در داستانی نوشتهی گری کانوی و پابلو مارکوس. کمیکهای این گروه از ابرشرورها طی دههی ۸۰ هم منتشر شد و از آن زمان تا کنون چندباری دوباره سراغشان رفته و داستانشان را بازتعریف کردهاند. ولی اینکه اسم این گروه را چه بگذاریم یا چه کسانی بینشان باشند خیلی مهم نیست، نکتهی جذاب این است که گروهی از شخصیتهای شرور و منفی دنیای دیسی دور هم جمع میشوند. بر خلاف مثلا جوخهی انتحاری که به اجبار کارهای دولت را انجام میدادند، در اینجا ابرشرورهایی را داریم که به کار همیشگیاشان یعنی جرم و جنایت مشغول هستند. روی کاغذ، موفقیت این سریال تضمینشده به نظر میرسد و کافی است بازیگرانی درجهیک و قصهای درگیرکننده به معادله اضافه کنند تا یکی از بهترین سریالهای ابرقهرمانی ساخته شود و تماشاگران بیشماری را در سراسر دنیا سر ذوق آورد.
منبع: Looper