در این مقاله ۱۵ نبرد فرضی بین ابرشرورهای معروف را که دوست داریم ببینیم بدون ترتیب مشخصی کنار هم آوردهایم تا ببینیم برتریهای هر کدام از شخصیتهای پلید بر دیگری چیست.
کمیک بوکها پر از شخصیتهایی هستند که قدرتهای خداگونه و تکنولوژی و هوش فوقالعاده دارند. برای همین تماشای مبارزهی آنها آنقدر جذاب و دلچسب است. این روزها دیدن شخصیتهایی که از سریالها و فیلمهای متفاوت هستند ولی در کنار هم ظاهر میشوند اتفاق معمولی به حساب میآید. معمولا با کنار هم قرار دادن چند شخصیت گوناگون که هر کدام قهرمان و شخصیت اصلی سریال یا فیلم خودشان هستند، صحنهها و اپیزودهای هیجانانگیزی خلق میشود چون به مخاطبان فرصت میدهد تا شاهد تقابل و تعامل ابرقهرمانهای محبوبشان باشند و لذت ببرند.
ولی ما فقط از تماشای سروکله زدنهای ابرقهرمانهای فیلمهای گوناگون لذت نمیبریم. راستش را بخواهید نبرد و تقابل بین ابرشرورها شاید حتی جذابتر و حماسیتر و دلچسبتر هم باشد. ابرشرورهایی پلید و قدرتمند که به جز سلامت و پیروزی خودشان به چیز دیگری اهمیت نمیدهند و حاضرند برای شکست دادن حریفشان هر کاری بکنند.
فرض کنید تمام این نبردهای فرضی در حالی شکل میگیرند که ابرشرورهای اشارهشده در آمادهترین و ورزیدهترین حالت خود هستند و تمام ابزارآلاتی که میخواهند در اختیار دارند و از کمک تمام متحدانشان بهره میبرند.
۱. دکتر دوم (چهار شگفتانگیز نسخهی ۲۰۰۵) در برابر الکترو (مرد عنکبوتی شگفتانگیز ۲)
با اینکه هیچ کدام از دو فیلم اشارهشده فیلمهای بهیادماندنی و خوبی نبودند، ولی شخصیتهای شرورشان ارزش بررسی و اشاره دارند. دکتر دوم (Doom) در چهار شگفتانگیز تا الان بهترین نسخهی سینمایی است که از این شخصیت دیدهایم (البته اگر شوخیهای کلامی بیمزهاش را در نظر نگیریم). همینها را دربارهی الکترو هم میتوان گفت، ولی ظاهری که از او در مرد عنکبوتی شگفتانگیز ۲ دیدیم تا الان تنها اقتباس سینمایی است که از این شخصیت ساخته شده.
تماشای مبارزهی بین این دو ابرشرور الکتریکی احتمالا تجربهی باحال و سرگرمکنندهای خواهد بود (اگرچه ممکن است چشمانمان از دیدن حجم عظیمی از جرقه و رعد و نور سفید کور شود). با اینکه قدرتهای نسبتا مشابهی دارند، ولی شخصیتهایشان کاملا متفاوت است. الکترو در ابتدا مهندس برقی منزوی و تنها بود که کسی درکش نمیکرد و به او محل نمیداد، ولی دکتر دوم از همان اولش هم آدمی ظالم و خودکامه بود که با ذهن بقیه بازی میکرد و بعد از اینکه به قدرت مافوق بشریش دست مییافت هیچ ابایی از کشتن آدمها نداشت.
دکتر دوم همچنین زرهای از فلز ارگانیک روی پوستش شکل داده بود ولی این قابلیت در مقابل قدرتهای الکتریکی الکترو احتمالا به نقطه ضعفش تبدیل میشد. در مقابل، الکترو میتواند نیروی الکتریسیته را با بدنش جذب کند، پس به نظر میرسد برای مبارزه با دکتر دوم باید بیشتر مغز و فکرش را به کار بگیرد. با توجه به اینکه استفاده از نیروی فکر و برنامهریزی از ویژگیهای اصلی دکتر دوم است، تماشای مبارزهی بین ایندو واقعا هیجانانگیز و جذاب خواهد بود.
۲. لیزارد (مرد عنکبوتی شگفتانگیز) در برابر کیلر کراک (جوخهی انتحاری)
در قسمت اول مرد عنکبوتی شگفتانگیز لیزارد با بازی ریس ایفانز حضور داشت. لیزارد نتیجهی آزمایشهای دانشمندی بود که از سر استیصال روی خودش اعمال میکرد. دکتر کرت کانرز با تزریق سرمی به خودش تبدیل به یک خزندهی هیولاوار و عظیمالجثه میشد که قصد داشت موجودات بیشتری شبیه خودش خلق کند.
در تضاد با دکتر کانرز، کیلر کراک قاتلی باالفطره است که نقشش را ادیویل آکینویه-آکبایه بازی کرده. این موجود وحشی یک آدمخوار بیرحم است که نوعی بیماری پوستی وحشتناک و مشکل کنترل خشونت دارد و هیولای درون و بیرونش را با آغوش باز پذیرفته چون سعی نمیکند چیز دیگری باشد.
مبارزهی بین دو هیولای وحشتناک که تا پای مرگ به جان هم میافتند و پنجه میکشند و دندان نشان میدهند، هرگز جذابیتش را از دست نخواهد داد. هردوی اینها شکارچیانی قدرتمند و شکستناپذیر هستند. لیزارد به ما نشان داد که بهخوبی میتواند مقابل مرد عنکبوتی بایستد، کیلر کراک هم که بهقدری خطرناک و قدرتمند بود که آماندا والر او را در تیم جوخهی انتحاری آورد. اگر هیچکدام از سلاح یا ابزار ویژهای علیه دیگری استفاده نکند، سخت است پیشبینی کنیم چه کسی پیروز خواهد بود.
۳. دندانخنجری (خاستگاه مردان ایکس: ولوورین) در برابر ونوم (مرد عنکبوتی ۳)
نسخهای که از دندانخنجری در خاستگاه مردان ایکس محصول سال ۲۰۰۹ دیدیم نسبت به فیلم اصلی مردان ایکس به کمیکها شباهت بیشتری داشت. ویکتور کرید که عطش خون دارد و خوی وحشی و بدویاش را تماموکمال پذیرفته، یک رقیب درستوحسابی برای ونوم نسخهی مرد عنکبوتی ۳ به حساب میآید.
در مقابل، ادی براک به خاطر وجود ونوم روی بدنش قدرتهایی مافوق تصورش پیدا کرده و حتی مهارتهایی دارد که میتواند با آن مقابل مرد عنکبوتی بایستد. با فکی پر از دندانهای بلند و تیز مثل تیغ، پوششی از موجودی فضایی که روی بدنش را گرفته و تارهای مخصوص خودش را تولید میکند، بهراحتی میتواند در مبارزهای فرضی با دندانخنجری موفق عمل کند و ضربههایی کاری وارد آورد.
نمیدانیم نویسندههای هر کدام از این فیلمها چقدر به منبع اقتباسشان وفادار بودهاند و قدرتهای این دو ابرشرور تا چه اندازه مطابق با کمیکها نوشته شده. برای مثال ونوم در کمیکها قابلیت استتار دارد و میتواند به شکل کامل در محیط حل شود. حتی اگر ونوم این قدرتش را به کار گیرد، دندانخنجری با حواس پنجگانهی حیرتانگیزش بهراحتی میتواند حضور او را حس کند و استتارش خنثی میشود.
آیا پنجههای تیز و برندهی دندانخنجری درون پوست ونوم فرو خواهد رفت؟ ونوم در مقابل خاصیت ترمیم بدن دندانخنجری چه خواهد کرد؟ دقیقا به خاطر همین سؤالها و گمانهزنیهاست که دلمان میخواهد نبرد بین این دو ابرشرور را ببینیم.
۴. آیرون مانگر (مرد آهنی) در برابر ویپلش (مرد آهنی ۲)
این دو شخصیت چه وجه اشتراکی دارند؟ هر دو با تکنولوژیهای مرد آهنی ساخته شدهاند و هر دو به دست تونی استارک این میلیاردر دخترباز شکست خوردند. ولی اگر در مقابل هم قرار بگیرند چه خواهند کرد؟ آیرون مانگر زرهای حجیم و بزرگ دارد که از طراحی اولیهی تونی استارک و مرد آهنی اولیه الهام گرفته. این سازهی غولآسا امکانات پروازی مثل یک سفینهی فضایی را دارد و همچنین مجموعهای از سلاحهای گوناگون و جورواجور در جاهای متفاوت زره جای گرفته است. اوبادایا استین که طمع قدرت و ثروت دارد، در جایی تلاش میکرد که تونی استارک را به قتل برساند و احتمال هم داشت که موفق شود، اگر پپر پاتز و رآکتور غولآسای کنار دستش نبود.
انگیزهی ویپلش انتقام بود، ولی مثل اوبادایا اهمیتی به جان اطرافیانش نمیداد. در یک نبرد فرضی بین ایندو، پیداست که ویپلش از لحاظ تکنولوژی برتریهایی نسبت به آیرون مانگر دارد و میتواند از ناوگان کامل پهبادیش استفاده کند. آیا آیرون مانگر میتواند از پس چنینی ارتش بر بیاید؟ و اگر موفق شود، ویپلش در مقابل زره قدرتمند او چه راه حلی خواهد داشت؟
۵. دومزدی (بتمن در مقابل سوپرمن) در برابر نابودگر (ثور)
دومزدی یک مخلوق کریه و عجیبالخلقه است که از بازماندههای یک ژنرال اهل سیارهی کریپتون به وجود آمده. نیمی از اعضای لیگ عدالت کنار هم جمع شدند تا بتوانند بالاخره او را از پا در بیاورند و در نتیجهاش سوپرمن هم کشته شد که البته مرگی موقت بود. این هیولای خاکستریرنگ که از استخوانهای بیرونزدهاش بهعنوان سلاح و پنجه استفاده میکند با عناصری از موجودات بیگانه خلق شده بود و سرخود عمل میکرد. ولی نابودگری را که در ثور دیدیم خدایان اسکاندیناوی ساخته بودند تا از گنجینههای آزگارد محافظت کند و از راه دور کنترل میشد.
در آنجا میدیدیم که لوکی میتواند نابودگر را در کنترل خود در بیاورد و قدرتهای ذهنی لوکی به نابودگر برتری تاکتیکی میداد تا در مقابل دشمنان بهخوبی عمل کند. آیا این محافظ فلزی آزگاردی توانایی ایستادگی در مقابل هیولایی فضایی که صرفا برای نابودی خلق شده دارد؟ این سازهی رباتیک که بهنظر میرسد برای کشتن خدایان هم آمادگی دارد، میتواند قاتل سوپرمن را هم به زمین بزند؟
نبرد بین ثور و نابودگر که انقدر سهمگین و ویرانگر بود، تصور کنید اگر نبردی بین نابودگر و دومزدی در بگیرد چه خرابیهایی به بار میآید. تازه معلوم هم نیست که اصلا مبارزهی ایندو پایانی خواهد داشت یا نه چون پیشبینی برندهی این جدال واقعا غیرممکن است و احتمال دارد تا ابد به جان هم بیفتند و کل دنیا را نابود کنند.
۶. رأسالغول (بتمن آغاز میکند) در برابر دثاستروک (کماندار)
رأسالغول با بازی لیام نیسون، رهبر مرموز انجمن سایهها شخصا بتمن را آموزش داده و همین گواهی است بر مهارتهای مبارزهای حیرتانگیز و مثالزدنی او. رأسالغول همچنین ارتشی از نینجاهای ماهر و آموزشدیده را به خدمت گرفته و بارها ثابت کرده که از هوش بالا و ذهن استراتژیستی برخوردار است. حتی بهترین کارآگاه دنیا (بتمن) هم نتوانست از نقش او در خرابیهای گاتهام سر در بیاورد و تا آخرین لحظه متوجه او نشد.
هواداران فیلمها و سریالها و کمیکهای بتمن همنظرند که رأسالغول حتی بدون گودال لازاروس معروفش هم حریفی سرسخت برای دثاستروک (که آدمکشی تعلیمدیده دارای قدرتهای مافوق بشری است) به حساب میآید. دثاستروک / اسلید ویلسون که نقشش را در سریال کماندار مانو بنت بازی میکند، مردی شریف بود که با سرم میراکو به فساد کشیده شد.
میراکو مادهای بود که جانش او را نجات میداد و همزمان قدرت و استقامت و سرعت باورنکردنی برایش به ارمغان میآورد. پیش از آن، اسلید ویلسون سرباز مزدوری آموزشدیدهی سرویس اطلاعات مخفی استرالیا بود. دثاستروک استاد فنون جنگی است، در نبردهای تنبهتن فوقالعاده عمل میکند و تیراندازی حرفهای به حساب میآید. تمام مهارتهایی که در نظر رهبر انجمن سایهها قابل احترام است.
رأسالغول و دثاستروک هردو ایدههای رادیکال و عجیبی دربارهی عدالت دارند و تماشای مبارزهی آنها اتفاق هیجانانگیزی خواهد بود و اصلا نمیشود نتیجهاش را حدس زد.
۷. مستر فریز (بتمن و رابین) در برابر ال دیابلو (جوخهی انتحاری)
بتمن و رابین از فیلمهای خوب بتمن نبود، ولی حداقل شخصیت مستر فریز را به تصویر کشید و نسخهای سینمایی از آن به ما نشان داد. شخصیتی که در کمیکها سرنوشت غمانگیزی داشت و فقط میخواست همسرش را از مرگی آرام و طولانی نجات دهد.
نسخهای که فیلم به ما نشان داد با بازی آرنولد شوارتزنگر به تصویر کشده شده بود و به جای یک ضدقهرمان تراژیک و تلخ، یک آدم روانپریش بیپروا را میدیدیم که شوخیهای بیمزهای هم میکرد و سلاحی داشت که میتوانست با آن در عرض یک لحظه جمعیتی را منجمد کند.
برخلاف مستر فریز، ال دیابلو با بازی جی هرناندز شخصیتی غمزده است که میتواند آتش را کنترل کند و از اقدامات گذشتهاش پشیمان شده. با اینکه اسمش غلطانداز است و ما را به یاد شیطان و شرارت میاندازد، ولی ال دیابلو در بین اعضای جوخهی انتحاری از بقیه اخلاقمدارتر است و حتی جانش را فدا میکند تا بقیه را نجات دهد. مثل آتش و یخ، این دو ابرشرور از جهات بسیاری در تضاد با یکدیگر قرار میگیرند و گزینهای عالی برای نبرد بین ابرشرورها به حساب میآیند.
۸. جوکر (شوالیهی تاریکی) در برابر بِین (شوالیهی تاریکی برمیخیزد)
در این مبارزه جنگی تمامعیار بین دو نیروی شبهنظامی در میگیرد؛ سربازان مزدور تحت فرماندهی بین و جنایتکاران زیرزمینی حامی جوکر. اولی یک انقلابی بیرحم است که میخواهد جامعه را از هم بپاشد، دومی هرجومرجطلبی دیوانه است که فقط «میخواهد برای تفریح دنیا را به آتش بکشد و نگاه کند.» یکی از نظر فیزیکی قدرتی شگفتانگیز دارد و دیگری چنان آشوبطلب است که نمیتوانید هیچکدام از حرکاتش را پیشبینی کنید. در کنار همهی اینها، هردو هوش و درایتی مثالزدنی دارند که زیر ظاهر دیوانهوارشان پنهان شده.
بین، آنطور که در شوالیهی تاریکی برمیخیزدِ کریستوفر نولان تصویر شده موفق میشود بدون ذرهای تلاش، کمر بتمن را بشکند و او را دچار ترس و تردیدی فلجکننده کند. جوکر برای اجرای نقشهها و توطئههای مرگبارش وقت و انرژی عجیبی میگذارد و برخلاف بین که انگار از سر مسؤولیت قدام میکرد، جوکر از تکتک کارهایش لذت میبرد. او با قربانیهایش مثل اسباببازی رفتار میکند.
جوکری که هیث لجر بازی کردن تجسم تماموکمال آشوب بود. جوکر نمیتوانست در یک نبرد تنبهتن مقابل بتمن پیروز شود، ولی این مانعش نشد تا نقشههایی هوشمندانه بکشد و ابرقهرمان محبوب ما را تا آستانهی شکست ببرد.
۹. برینیاک (اسمالویل) در برابر هکتور هاموند (گرین لنترن)
در سریال اسمالویل شخصیتهای بزرگی را به تصویر کشیدند، یکی از آنها برینیاک بود که از قدرتمندترین دشمنان سوپرمن به حساب میآید. ابرکامپیوتری که به دست پدر سوپرمن یعنی جور-ال خلق شده و قادر است کارهای خارقالعادهای بکند. از جذب اطلاعات گرفته تا تسخیر ذهن انسانها. او که از مواد ارگانیک و غیرارکانیک تشکیل شده و مدام همه چیزش را بهروز میکند، روی کاغذ بهراحتی میتواند هکتور هاموند را شکست دهد.
هکتور هاموند قبلا یک زیستشناس موجودات فضایی بوده که در تماس با جسد یک موجود بیگانه قدرتهای ماورایی پیدا کرده و در نتیجهی آن به جنون کشیده شده. هاموند که حالا تغییر شکل داده و دفرمه شده، خود مفهوم ترس را در اختیار خودش در میآورد و با استفاده از قدرتهای ذهنی فوقالعادهای که دارد به بقیه آسیب میرساند. وقتی منبع قدرتهای یک ابرشرور موجودی کیهانی و مافوق بشری باشد، حتما فکر میکنید شکستناپذیر خواهد بود. ولی هاموند در برابر برینیاک با چالشهایی جدی روبهرو خواهد بود بهویژه که او ماهیتی غیرانسانی دارد و با مفهومی به اسم ترس آشنا نیست.
۱۰. ژنرال زاد (مرد پولادین) در برابر مرد هستهای (سوپرمن ۴)
خیلی از دشمنهای سوپرمن شخصیتهای شروری هستند که قدرتهایشان تا مرز قدرتهای خداگونه پیش میرود. ژنرال زاد که مثل هر کریپتونی دیگر به خاطر خورشید قدرتهایی حیرتانگیز دارد، بیش از ۵۰ سال است که دشمن قسمخوردهی سوپرمن به حساب میآید. در فیلم مرد پولادین ساختهی زک اسنایدر، دشمنی سوپرمن و ژنرال زاد را به طور کامل میبینیم که کلی خرابی و ویرانی با خودش به بار میآورد. ژنرال زاد ابرشروری خونسرد و بیرحم است و هیچ اهمیتی به جان انسانهای روی کُرهی زمین نمیدهد و تمام فکروذکرش معطوف محافظت از سیارهی کریپتون و احیای آن شده.
اگر شخصیتی مثل مرد هستهای که در «سوپرمن ۴: در جستوجوی آرامش» (Superman IV: Quest for Peace) مارک پیلو نقشش را ایفا میکرد گذرش به ژنرال زاد بیفتد و مبارزهای بین آنها در بگیرد، چه اتفاقی خواهد افتاد و چه کسی پیروز خواهد شد؟
مرد هستهای به دست لکس لوثر و تنها به هدف نابودی سوپرمن خلق شده بود. به همین منظور، لکس از DNA سوپرمن استفاده کرد تا مرد هستهای تمام قدرتهای یک کریپتونی را در کنار قدرتهای دیگر داشته باشد.
مرد هستهای چنگالهایی چنان تیز داشت که در پوست و گوش سوپرمن فرو میرفت و میتوانست گرمایی شدید و مافوق تصور درون بدنش ایجاد کند که با هر قدم زمین زیر پایش ذوب شود. تنها نقطه ضعف او وابستگیاش به نور خورشید بود، پس سؤال این است که آیا زاد میتواند او را به اندازهی کافی زیر سایهها و به دور از نور خورشید نگه دارد یا نه.
۱۱. بیزارو (اسمالویل) در برابر رونان (محافظین کهکشان)
بیزارو کسی است موفق میشود از کلارک کنت کلون و نسخهای شبیهسازیشده بسازد تا جایگزین بدن و جسم خودش بشود. چرا که سایر بدنهایی که بیزارو بهعنوان میزبان انتخاب کرده بود موقتی بودند و مدت کوتاهی پس از تسخیرشان میمردند (البته مرگ آنها اصلا اذیتش نمیکرد). بیزارو تمام قدرتها و تواناییهای یک کریپتونی را داراست، ولی هیچکدام از نقاط ضعفشان را ندارد (اگرچه با کریپتونایت آبی میتوانید او را از بین ببرید).
رونان از سوی دیگر به دنبال نابودی سپاهیان نوا و بازگرداندن کری به قدرت است. او موجود متعصبی است که قدرت یکی از سنگهای ابدیت را در اختیار دارد و به خاطر همین میتواند با یک ضربهی پتکش سیارهها را به تمامی نابود کند.
با این حال چنین قدرتی برای شکست دادن بیزارو کافی نیست، چون بیزارو تمام قدرتهای محافظین کهکشان را دارد و همانطور که دیدیم، رونان از آنها شکست خورد. نبرد بین ایندو مبارزهی حیرتانگیز و خیرهکننده خواهد بود، ولی مبارزهای است که هرگز نخواهیم دید.
۱۲. کماندار سیاه (کماندار) در برابر بولزآی (دِردویل – ۲۰۰۳)
یکی دیگر از نبردهای جذابی که دو دنیای دیسی و مارول را به هم پیوند میدهد، مبارزهی بین مالکوم مرلین ملقب به کماندار سیاه و بولزآی است. هردو آدمکشهای آموزشدیدهای هستند که تیراندازیاشان حرف ندارد. با اینکه هر کدام در سطح متفاوتی از مهارتها قرار دارند، ولی در یک نبرد تنبهتن بهخوبی میتوانند از پس یکدیگر بر بیایند. مالکوم مرلین سمت پیشین رأسالغول را برعهده گرفته و حالا رهبر انجمن سایههاست. بولزآی از سوی دیگر چیزی به جز اراده و شهامت و مهارتهای خودش ندارد.
ولی همینها اگر برای شکست دادن الکترا و دردویل کافی بود، پس در مقابل مالکوم مرلین هم مشکلی نخواهد داشت. مرلین از سوی دیگر در خفا و حملهی بیسروصدا هم برتری دارد، ولی بولزآی پیش از هر حملهای حرکات و رفتارهای حریفش را بهدقت بررسی میکند و بیپروا به دل خطر نمیزند. پیشبینی اینکه کدامیک از این آدمکشهای حرفهای در نهایت پیروز خواهد شد کار واقعا سادهای نیست.
۱۳. پارالاکس (گرین لنترن) در برابر گالاکتوس (چهار شگفتانگیز: قیام موجسوار نقرهای)
اگر میخواهید بدانید یک نبرد حماسی در آسمانها چگونه خواهد بود، کافی است تصور کنید که پارالاکس (تجسم کیهانی ترس و وحشت) با گالاکتوس (موجود تاریکی که جهان را میبلعد) وارد مبارزهای بزرگ میشود.
گالاکتوس با وجود اینکه جهانخوار است، ولی هنوز موجودی هوشمند به حساب میآید و برای همین نسبت به ترس و وحشت آسیبپذیر خواهد بود که یعنی پارالاکس احتمالا در جاهایی نسبت به او برتری دارد. البته اگر مبارزهای بین ایندو در بگیرد شاید از نظر بصری چندان جذاب و دیدنی نباشد، ولی ابعاد این اتفاق به حدی عظیم است که کنجکاو نتیجهاش باشیم.
گالاکتوس همچنین میتواند از تخته موجسواری نقرهایش هم استفاده کند، همانطور که در قسمت دوم فیلم چهار شگفتانگیز محصول ۲۰۰۷ دیدیم، که البته تقلب به حساب نمیآید چون پارالاکس هم میتواند آذرخشهای زردرنگ پرتاب و نیروی زندگی را از بیشتر موجودات جذب کند.
۱۴. انچنترس (جوخهی انتحاری) در برابر آپوکالیپس (مردان ایکس: آپوکالیپس/آخراالزمان)
جنگ بین ایندو احتمالا سر این خواهد بود که کدامیک حق نابودی زمین و تمام مصنوعات بشر را خواهد داشت و شرارت بیشتری دارد. از نگاه آنها، بشریت از راه خود منحرف شده و در فساد فرو رفته، حالا یا به خاطر ضعف (از نظر آپوکالیپس) یا بیاعتقادی (به عقیدهی انچنترس).
انچنترس و برادرش باور دارند که جهان به نقطهای رسیده که باید به بشریت نشان دهند ریشههایش کجاست و آدمها چه کسانی را باید بپرستند. این ساحرهی باستانی با اینکه قلبش را از سینه در آورده بودند باز هم موفق شد یک شهر را به طور کامل نابود کند و تحت کنترل خودش در بیاورد. او قدرتمندترین شخصیت جوخهی انتحاری است که قدرتهایش حد و اندازه ندارد و حتی در جایی موفق میشود خود واقعیت اطراف را به بازی بگیرد و کاری کند تا بقیه چیزی را ببینند که او میخواهد.
آپوکالیپس هم توانایی تغییر شکل و ساختار جهان اطرافش را دارد و حتی روی موجودات زنده هم تأثیر میگذارد. او با استفاده از مهارتهای گستردهای که طی قرنها کسب کرده، خودش را یک خدا میداند، خدایی که وظیفهاش رهانیدن انسانها از بند ترس و وحشت است. اگر ایندو روزی مقابل هم قرار بگیرند، کل عالم احتمالا دوپاره خواهد شد چرا که هر کدام به تنهایی میتواند هرچه هست و نیست را به نابودی بکشاند.
۱۵. لوکی (انتقامجویان) در برابر لوسیفر مورنینگاستار (لوسیفر)
نبرد بین نمادهای اسطورهای بهندرت نتیجهای جز حیرت و بهت به همراه دارد و احتمالا هیچ نبردی خیرهکنندهتر از مبارزهی بین دو شخصیت مذهبی/اسطورهای نخواهد بود؛ لوکی خدای آزگاردی مکر و حیله و لوسیفر فرشتهی مقرب سقوطکرده. هیچ هوادار کمیک بوکی پیدا نمیشود که از دیدن تام هیدلستون در نقش لوکی لذت نبرده باشد، یا از دیدن نقشآفرینی جذاب و دوستداشتنی تام الیس در نقش شیطان کیف نکرده باشد.
جدای از اینکه هردوی اینها شخصیتهایی هستند که ابتدای اسمشان با L شروع میشود، ویژگیهای مشابهی هم دارند (هر چه نباشد ادیان از اسطورههای زیادی وام گرفتهاند) و هر دو قربانی غرورشان شدهاند و هر دو به خاطر خیانتی که از طرف پدرشان شده عصبانی و خشمگیناند. حالا این را در نظر بگیرید که هم لوکی و هم لوسیفر به خاطر مکر و حیله و نیرنگ معروف شدهاند.
تصور کنید وقتی قرار است با هم مبارزه کنند چه استراتژیها و نقشهها و توطئههایی ردوبدل خواهد شد. لوکی قدرت ایجاد توهم و تخیلات را دارد و لوسیفر میتواند کاری کند که مردم به او تمام حقیقت را بگویند.
اگر فرض کنیم که لوسیفر تسلیم توهمات لوکی نخواهد شد، میتواند سراغ آزگاردیها برود و نقشههای لوکی را تماموکمال از زیر زبانشان بیرون بکشد و برای ضدحملهای جانانه آماده شود. اما این تنها در صورتی است که لوسیفر بتواند از چنگ توهمات لوکی خلاص شود، که همه میدانیم کار سادهای نیست و قدرتهای بزرگی مقابل او به زانو در آمدهاند.
منبع: CBR