ابرقهرمانان همیشه نهایت تلاش خودشون رو میکنند، اما آنها نمی توانند همه جا باشند و اتفاقات بد و غم انگیز، باز هم رخ می میدهند.
مقدمه: ابرقهرمانان همیشه نهایت تلاش خودشون رو میکنند، اما آنها نمی توانند همه جا باشند و اتفاقات بد و غم انگیز، باز هم رخ میدهند. در هر صورت، این یک حقیقت در عالم کمیک و البته دنیای مارول است. حتی قدرتمند ترین و توانا ترین قهرمانان هم نمی توانند از همه فجایع جلوگیری کنند و جان همه را نجات دهند. به این موضوع هم توجه کنید که آنها مسئولیت های زیادی به عهده دارند و اغلب سرشان شلوغ است، از مبارزه با خدایان شرور گرفته تا دفاع در برابر تهاجم بیگانگان. بنابراین نباید انتظار داشت که همیشه قهرمان داستان برنده شود و همه چیز به خوبی و خوشی به پایان برسد. گاهی اوقات وقایعی رخ میدهند که قلب خواننده را در هم میشکند و چشم هایش را نمناک میکند. معمولا این تراژدی های غم انگیز تاثیر عمیق و قابل توجهی بر قهرمانان و شهروندان دنیای مارول میگذارند. حالا با ما همراه باشید تا به معرفی ۱۰ اتفاق غم انگیز و دردناک کمیک های مارول بپردازیم.
۱۰- مرگ گولیاث
در رویداد معروف و مهم “جنگ داخلی” (Civil War) به خاطر “قانون ثبت نام ابرقهرمانان” (Superhuman Registration Act)، قهرمانان زمین به دو گروه مخالف تقسیم شدند. رهبر تیم موافق این قانون، آیرون من بود و در طرف مقابل هم، انتقام جو و دوست دیرینه او، کاپیتان آمریکا بود. در این رویداد آیرون من کار های وحشتناک زیادی انجام داد اما قطعا بدترین آنها کشتن «بیل فاستر» (Bill Foster) ملقب به «گولیاث» (Goliath) بود. آیرون من یک کلون سایبرنتیکی از ثور ساخت که با شلیک صاعقه ای به سینه گولیاث او را به قتل رساند. این اتفاق نشون داد که آیرون من چقدر میتواند موجود ترسناکی باشد. در ضمن، بعد از این واقعه بسیاری از اعضای تیم آیرون من به گروه کاپیتان آمریکا پیوستند. بعد از آن معلوم شد که آیرون من، این کلون را با استفاده از DNA تار موهای ثور ساخته بود. او در اولین ملاقات گروه اونجرز، تار مو های ثور را برای روز مبادا برداشته بود. با وجود اینکه گولیاث به دست کلون ثور کشته شد، اما مقصر مرگ او تونی استارک است، چون وقتی از این کلون در این نبرد استفاده کرد، هیچ کنترل و محدودیتی بر روی آن قرار نداد و حتی در نبرد نهایی باز هم از او استفاده کرد. نکته دیگر درباره مرگ گولیاث این است که مرگ او جز محدود مرگ های پایدار و پا بر جای دنیای کمیک است. یعنی از آن موقع به بعد گولیاث هرگز زنده نشد و به دنیای کمیک بازنگشت.
۹- ثانوس نیمی از عالم را فقط با یک بشکن نابود میکند
رویداد “دستکش بینهایت” (Infinity Gauntlet) یکی از مهم ترین رویداد های تاریخ مارول است. به علاوه در این رویداد یکی از فجیع ترین کارهایی که یک ابر شرور میتواند انجام دهد، اتفاق افتاد. ثانوس برای به دست آوردن دل بانوی مرگ فقط با یک بشکن، نیمی از کل عالم را از بین برد. پس از آن، ثانوس انبوه قهرمانانی که برای متوقف کردنش آمده بودند را یکی پس از دیگری از صفحه روزگار محو کرد. شکی نیست که این اتفاق، یک فاجعه وحشنتناک بود اما زیاد دوام نداشت و با گرفتن دستکش از ثانوس، همه چیز خنثی شد. با این حال ثانوس برای زمان کوتاهی کل جهان را به سوگواری عزیزانشان نشاند.
۸- اسکارلت ویچ دوستانش را میکشد
شاید بتوان گفت داستان Avengers Disassembled بدترین روز تاریخ اونجرز بود. بعد از اینکه اسکارلت ویچ فهمید که اونجرز حافظه او را پاک کرده بودند، دچار فروپاشی ذهنی شد و حسابی قاطی کرد. او از توانایی تغییر واقعیتش برای حمله به هم تیمی هایش استفاده کرد. واندا در نهایت، ویژن، مرد مورچه ای و هاکای را به قتل رساند و عمارت اونجرز را کاملا نابود کرد. در طول تاریخ، اتفاقات بد زیادی برای اونجرز افتاده بود اما هیچکدام به این اندازه بد نبودند. یک دوست و هم تیمی قابل اعتماد، اعضای اونجرز را کشت و جایی که سال ها خانه آنها بود را با خاک یکسان کرد. این اتفاق غم انگیز جراحتی بر نیرومند ترین قهرمانان زمین گذاشت که سال ها طول کشید تا بهبود یابد.
۷- اسکارلت ویچ نیروی فوق بشری میلیون ها جهش یافته را میگیرد
اگه فکر میکنید حمله واندا به اونجرز نابخشودنی ترین کار اوست، باید بگویم که سخت در اشتباهید. در بین اشتباهات واندا، بدترین مورد از بین بردن قدرت فوق بشری بخش عظیمی از جهش یافته ها بود. او در رویداد “خاندان ام” (House of M) تنها با گفتن “No More Mutants” (جهش یافته دیگه بسه) نیروی فوق بشری ۹۰ درصد جهش یافته ها را از آن ها گرفت. او این کار رنج توصیف ناپذیری برای نژاد جهش یافته ایجاد کرد. اما دردناک ترین بخش ماجرا این نیست که اکثر جهش یافته ها قدرت خود را از دست دادند، بلکه این است که بسیاری از آنها برای زنده ماندن به قدرت هایشان وابسته بودند. بنابراین مرگ بی شمار جهش یافته به دست واندا رقم خورد، اما او هیچوقت برای اعمالش محاکمه نشد.
۶- کاپیتان آمریکا هایدرایی میشود
کاپیتان آمریکا همیشه سمبل آزادی بوده است، اما همه چیز به خاطر یک مکعب کیهانی تغییر کرد. بعد از اینکه «رد اسکال» (Red Skull) به مکعب کیهانی دست یافت، با استفاده از آن خاطرات گذشته استیو راجرز را کاملا تغییر داد و او را به یک مامور وفادار هایدرا تبدیل کرد. استیو هم نقشه ای کشید و به خاطر اینکه قابل اعتماد ترین قهرمان زمین بود، موفق شد با این سازمان فاشیست آمریکا را تصرف کند. انبوهی از مردم آمریکا توسط هایدرا زندانی و سلاخی شدند و کاپیتان آمریکا بی وقفه دوستان سابق خود را شکار می کرد. کسی که روزگاری مظهر آزادی و شهامت بود، عامل فاشیسم و سرکوب شد و یک جنگ سهمگین و خونین را علیه هم نوعان خود به وجود آورد. با وجود اینکه در انتهای رویداد “امپراطوری مخفی” (Secret Empire) استیو راجرز واقعی برگشت و کاپیتان آمریکای هایدرایی را سرنگون کرد، اما این موضوع هرگز ماهیت غم انگیز این داستان را تغییر نمی دهد.
۵- مرگ کاپیتان آمریکا
در انتهای رویداد جنگ داخلی، کاپیتان آمریکا تسلیم شد و توسط گروه آیرون من دستگیر شد. اما دشمن دیرینه او، رد اسکال، با کمک «دکتر فاست» (Doctor Faustus)، «شارون کارتر» (Sharon Carter) را شتسشوی مغزی دادند تا کاپیتان آمریکا را به قتل برساند. هرچند بعد ها معلوم شد استیو واقعا نمرده است (در واقع شارون از اسلحه ای خاص استفاده کرده بود که ذهن و جسم استیو را در نقطه ای ثابت در فضا و زمان گیر می اندازد)، اما مرگ او یک اتفاق تراژیک بود که کل جهان مارول را عزادار کرد. حتی تونی استارک هم که در آن زمان دشمن اصلی بود، غم زده رو به جنازه استیو نشست و پس از گفتن سخنانی احساسی و سوزناک، در پایان اعتراف کرد که هیچکدام از این جنگ ها و دشمنی ها، ارزشش را نداشتند. بعد از آن یک مراسم خاکسپاری آبرومندانه برای او گرفته شد و یک مجسمه یادبود هم بر سر مزار او در “آرلینگتون” (Arlington) ساخته شد. البته بعد از آن معلوم شد که جنازه ای که در آرلینگتون خاک شده بود جعلی بوده و جسد واقعی استیو توسط تونی استارک، «هنک پیم» و «ژانت ون داین» به قطب شمال برده شده تا دوباره در یخ ها قرار بگیرد. «نیمور» (Namor) هم که در این مراسم ختم کوتاه حضور داشت قسم خورد تا وقتی حکمران دریا هاست، هیچکس استراحت استیو را به هم نخواهد زد.
یک سال بعد، ثور برای ادای احترام به استیو، روح او را فرا خواند (چون استیو قبل از مرگ به میولنیر سوگند یاد کرده بود) و پس از مکالمه ای صمیمانه و غم انگیز، ثور به استیو پیشنهاد میکند که انتقامش را بگیرد اما استیو نمی پذیرد و توضیح میدهد که هیچوقت برای انتقام جویی کاری نکرده. پس از آن ثور به فضا می رود و با شلیک صاعقه ای عظیم، تمام ماهواره ها و دستگاه های مخابراتی کره زمین را از کار می اندازد تا کل جهان به احترام محافظ آزادی و رهبر انتقام جویان، یک دقیقه سکوت کنند.
۴- قتل عام فجیع «مورلاک ها»
«مورلاک ها» (Morlocks) جامعه بزرگی از جهش یافته ها بودند که به خاطر ظاهر زشت و زننده شان مجبور بودند در فاضلاب زیر شهر منهتن زندگی کنند. «مستر سینیستر» (Mister Sinister) به این نتیجه رسید که مورلاک ها یک بن بست تکاملی هستند، بنابراین گروهی به نام “غارتگران” (Marauders) را به داخل تونل ها فرستاد تا مورلاک ها را بکشند. غارتگران به رهبری «گمبیت» (Gambit) پناهگاه مورلاک های بیچاره را پیدا کردند و آنها را به طرز وحشیانه ای به قتل رساندند. با وجود اینکه اندکی از مورلاک ها زنده ماندند، اما این گروه هیچوقت دوباره ساخته نشد و برای همیشه نابود شد. این اتفاق انقدر غم انگیز بود که برای سال ها به عنوان بزرگترین تراژدی نژاد جهش یافته ها شناخته میشد. زندگی اسفناک مورلاک ها به عنوان جهش یافته های بیگناه و زشتی که در فاضلاب زندگی میکردند به خودی خود ناراحت کننده بود، بنابراین مرگ آنها یک فاجعه فوق العاده تلخ و غم انگیز بود.
۳- بیماری M-Pox بی شمار جهش یافته را میکشد
بعد از اینکه «بلک بولت» (Black Bolt) “غبار تریجن” (Terrigen Mist) را در اتمسفر زمین آزاد کرد، بسیاری از ناانسان ها به قدرت های فوق بشری دست یافتند اما این غبار عواقب سنگینی برای جهش یافته ها داشت. به خاطر ژن های متفاوت جهش یافته ها، غبار تریجن تاثیر متفاوتی بر روی آنها دارد. وقتی که یک جهش یافته در معرض این غبار قرار میگیرد، بیماری به نام M-Pox در او ایجاد میشود که عوارض خطرناکی در پی دارد. این بیماری تاثیر خود را به شکل های متفاوتی در جهش یافته های مختلف نشان داد. بیماری M-Pox بر روی بعضی از جهش یافته ها تاثیری نداشت، اما بسیاری از آنها را عقیم کرد یا کشت. اگر این شرایط ادامه پیدا میکرد باعث انقراض جهش یافته ها میشد بنابراین این بیماری باعث بروز جنگی میان جهش یافته ها و ناانسان ها شد. اگرچه در نهایت ناانسان ها غبار تریجن را از بین بردند، اما صدماتی که بر جهش یافته ها وارد شده بود، جبران ناپذیر بودند.
۲- مرگ گوئن استیسی
تصور این مقاله بدون مرگ گوئن استیسی غیر ممکنه. زندگی اسپایدرمن همیشه بسیار تراژیک بوده، اما قطعا یکی از تلخ ترین و غم انگیز ترین لحظات زندگی او، مرگ گوئن استیسی بوده است. گوئن استیسی اولین عشق حقیقی پیتر بود اما سرانجام قربانی شرارت نورمن آزبورن شد. در شماره ۱۲۱ از کمیک های “مرد عنکبوتی شگفت انگیز” گرین گابلین دوست دختر پیتر پارکر یعنی گوئن استیسی را دزدید تا اسپایدرمن را به بالای پل بروکلین شهر نیویورک بکشاند. (البته آن طور که در طراحی ها مشخص است. پلی که گرین گابلین روی آن رفت. پل بروکلین است اما نویسنده در دیالوگ ها نوشته که این پل، پل “جورج واشنگتون” است!!!). در طی نبرد آنها، گرین گابلین گوئن را از پل به پایین پرت کرد و پیتر سعی کرد با پرتاب تاری به پای او، نجاتش بدهد. اما همین کار او باعث شد که گردن گوئن بشکند و بمیرد (البته این موضوع هیچوقت تایید نشد). بنابراین این موضوع که پیتر خود را به اندازه دشمنش مقصر مرگ گوئن میداند، این اتفاق را غم انگیز تر میکند. پیتر بعد از مرگ گوئن هیچوقت آن آدم سابق نشد و تا ابد به خاطر این واقعه عذاب میکشید. این تراژدی نه تنها اسپایدرمن و حال و هوای ماجرا هایش، بلکه کل عالم کمیک را برای همیشه دگرگون کرد.
۱- کشتار ۱۶ میلیون جهش یافته در جینوشا
ظاهرا هیچوقت قرار نیست آب خوش از گلوی جهش یافته ها پایین بره. غم انگیز ترین بلایی که سر جهش یافته ها آمد، نابودی اولین ملت و خانه امن آنها، یعنی “جینوشا” (Genosha) بود. جینوشا کشوری جزیره ای بود که سازمان ملل متحد آن را به مگنتو داده بود تا کشوری امن برای جهش یافته ها بسازد (این مقاله را بخوانید). اما دقیقا در زمانی که همه فکر میکردند جهش یافته ها بالاخره یک روز خوش به چشم خواهند دید، «کاساندرا نوا» (خواهر دوقلو و دیوانه چارلز اگزاویر) سه مگا سنتینل به کشور نوپای جنوشا فرستاد و در عرض چند دقیقه، ۱۶ میلیون جهش یافته از صفحه هستی پاک شدند. بدون شک این اتفاق بزرگترین تراژدی در کل تاریخ جهش یافته ها و بدترین نسل کشی تاریخ کمیک بود. با وجود اینکه پروتکل های زنده سازی کروکوآ برای زنده کردن جهش یافته های مرده با موفقیت کار کرد، اما این هیچ چیز از بار احساسی و تراژیک این فاجعه کم نمی کند. میلیون ها مرد، زن و بچه معصوم و بیگناه، قربانی نژاد پرستی انسان ها شدند.