انتهای خیابان هشتم پنجمین فیلم سینمایی علیرضا امینی و محصول سال ۱۳۸۹ است. چندین سکانس این فیلم در زمان اکران سانسور شد.

خلاصه فیلم انتهای خیابان هشتم

نیلوفر (ترانه علیدوستی) دختری که به همراه نامزدش بهرام (صابر ابر) طی سه روز به آب و آتش می‌زند تا تنها برادرش سعید را از اعدام نجات دهد، آنها قصد فراهم کردن ۱۰۰ میلیون پول نقد را دارند در حالی که فقط ۳۰ میلیون آن را تهیه کرده‌اند، از طرفی موسی (حامد بهداد) که در اصطبلی مشغول کار و مسابقات زیرزمینیست می‌خواهد مبلغی را برای کمک به نیلوفر تهیه کند و دوستش سعید را نجات دهد، اما این تلاش شکل دیگری به خودش گرفته و منتهی به انتهای خیابان هشتم می‌شود!

مروری بر انتهای خیابان هشتم

انتهای خیابان هشتم فیلمی تلخ در ژانر اجتماعی است که مثل فیلم قبلی کارگردان، هفت دقیقه تا پاییز با وقوع یک فاجعه به پایان می رسد. داستان فیلم در طول سه روز اتفاق می افتد و روایتگر زندگی اشخاصی است که باید در این مدت کوتاه برای آزادی یک اعدامی متهم به قتل ۱۰۰ میلیون تومان پول فراهم کنند و رضایت شاکی را بگیرند.

امینی در فیلم خود با مطرح کردن موضوعات ممنوع سینمای ایران مثل خودفروشی، قمار و ورزش های زیرزمینی کار با ارزش و بزرگی را انجام داده است و دست گذاشتن روی همین موضوعات است که مدت ها انتهای خیابان هشتم را درگیر گرفتن پروانه نمایش کرده بود و باعث جرح و تعدیل هایی برای این فیلم شد.

ابهامات بسیاری در طول فیلمنامه وجود دارد که من بعضی از آن ها را به پای همان جرح و تعدیل ها گذاشتم اما در مصاحبه ای با علیرضا امینی خواندم که فقط ۲ الی ۳ دقیقه از فیلم برای اکران حذف شده پس باید این ابهامات را به پای ضعف فیلمنامه گذاشت.

این فیلم بزرگترین ضربه را از شخصیت پردازی ضعیف خود خورده است. شخصیت های فیلم همه در هاله ای از ابهام قرار دارند. سعید که در زندان است تا پایان فیلم نشان داده نمی شود و البته از این نظر خرده ای بر فیلمنامه نیست، اما لطمه از آن جایی وارد می شود که مثلاً تا پایان فیلم معلوم نمی شود این قتل چگونه اتفاق افتاده یا به طور مثال در جایی نیلوفر( با بازی ترانه علیدوستی) خواهر سعید موفق به دریافت وامی می شود اما به دلیلی که احتمالاً به پدر آن ها مربوط است و تا آخر فیلم هم مشخص نمی شود، وام را به او نمی دهند. شخصیت پدر اگر کاملاً هم از فیلم درآورده شود به روند داستان هیچ اشکالی وارد نمی شود. شخصیتی که هیچ دیالوگی ندارد و کارگردان در جاهایی از فیلم با نشان دادن کتاب های او می خواهد چیزهایی از گذشته اش به مخاطب نشان دهد که باز هم موفق نمی شود. هیچ وقت در طول فیلم به درستی به روابط آدم ها پرداخته نمی شود: رابطه موسی با بهرام، رابطه موسی با آن زن هرزه، رابطه آن زن با دختر موسی و دلیل علاقه اش به این دختر، رابطه پدر با فرزندان و حتی رابطه نیلوفر با بهرام (همسرش).

فیلم بسیار ریتمیک و تند است و فیمبرداری به شیوه دوربین روی دست برای نشان دادن التهاب و هیجانی که در داستان وجود دارد مناسب بود اما متاسفانه مرتضی غفوری در این سبک فیلمبرداری بسیار بزرگنمایی کرده که در جاهایی حتی آزاردهنده است.

موضوع اصلی که همان جور کردن پول دیه است بسیار دیر به مخاطب شناسانده می شود و بیننده دقایق ابتدایی در حالت سردرگمی است که این همه تلاش و تقلای شخصیت ها برای چیست؟ شاید این کار در جهت ایجاد تعلیق و بیشتر کردن حس اضطراب صورت گرفته، اما به روند داستان و ارتباط برقرار کردن بیننده با آن لطمه وارد کرده است.

علیرضا امینی معتقد است که هدف اصلی فیلم نشان دادن بحران های اجتماعی و فضاهایی است که افراد در مواجهه با آن اعتقادات و شخصیت خود را به طور کامل فراموش می کنند و می توانند در طول ۴۸ ساعت و کمتر به انسان های دیگری تبدیل شوند. شخصیت موسی(با بازی حامد بهداد) که برای نجات رفیقش از اعدام حاضر می شود فرزند خود را با یک اسب تاخت بزند و یا شخصیت محکم نیلوفر که حاضر به تن فروشی می شود و شخصیت بهرام (با بازی صابر ابر) که وقتی می فهمد نیلوفر چه کار می خواهد بکند دچار جنون شده و قصد آتش زدن خود را می کند.

از بازی های خوب و روان فیلم نمی توان گذشت. ترانه علیدوستی که نقطه قوت فیلم به شمار می رود در بازی خود حس غم، اضطراب و التهاب را به خوبی نشان می دهد و به جرات می توان گفت که نقش نیلوفر یکی از بهترین اجراهای او به حساب می آید. حامد بهداد در نقش یک بکسر اجرایی کمی متفاوت داشت و بازی خوب و باور پذیری ارائه داد. یکی از بهترین صحنه های فیلم آنجایی است که نیلوفر می خواهد کلیه خود را بفروشد و با مسئول پذیرش برای این که درست جوابش را نمی دهد دعوا می کند و حسابی از خجالتش در می آید و دیالوگ های جالبی در این میان رد و بدل می شود.

با وجود همه اینها و با تمامی اشکالاتی که به فیلم وارد است، انتهای خیابان هشتم می تواند را با داستان های فرعی خود که متاسفانه به هیچ کدام از آن ها به درستی پرداخت نشده در کنار داستان اصلی ذهن مخاطب را درگیر کند و با موضوعات جذاب خود در ذهن ماندگار شود.

برگرفته از نقد فارسی

تحلیل فیلم «انتهای خیابان هشتم» از چشم انداز روان کاوی

دکتر سید حسین مجتهدی، تحلیل فیلم را از نگاه روانکاوانه از سه بعد مورد بررسی قرار می دهد:

الف نمادها
مجتهدی اسم شخصیت ها و رنگ های به کار گرفته شده در فیلم را به صورت نمادین این گونه معرفی می کند: «واژه نیلوفر نام قهرمان نقش اول زن که از ضمیر ناآگاه فیلمنامه نویس برگزیده شده از منظر تبارشناسی به معنای نئیرو فرافر است که تداعی کننده نیروی فراوان ایزدی است. در ایران باستان جشنی را در شش تیر به نام نیلوفر برگزار می کردند که نشانگر جایگاه قدسانی این گیاه است که ریشه اش در آب و چهره اش رو به آسمان است.» وی تجلی پیوند آب و نیلوفر را این گونه توصیف می کند: «نیلوفر قهرمانی که برای پیکار با مرگ و تلاش برای زندگی برادرش می کوشد زمانی که در خودرو صاحب پمپ بنزین پیشنهاد غیراخلاقی خودفروشی را دریافت می کند در همان سکانس آب روی ماشین ریخته و در اینجا پیشنهاد را رد می کند.» مجتهدی در مورد نام قهرمان نقش اول مرد نیز بیان می دارد: «نام بهرام نقش اول مرد در اوستا به معنای یورش، حمله و پیروزی است. وی در فیلم برای رسیدن به نیلوفر و حل مشکل او با تمام وجود به تلاش و چالش می پردازد. شرایط زندگانی بهرام و پیمان مهر بستن وی با نیلوفر در گرو پیروزی بر مرگ برادر نیلوفر است اما این ایزد پیروزی در انتها خود را به کام مرگ و نابودی می کشاند و کارگردان ناآگاهانه اقتدار ایزد پیروزی را در هم می شکند.» سیدحسین مجتهدی در مورد رنگ های به کاررفته در فیلم می گوید: «رنگ ها و نورپردازی های مربوط به فیلم با نماد شناسی روانی – هنری رنگ نقشی بسزا دارد. در فیلم ما شاهد دو رنگ هستیم؛ رنگ قرمز و سیاه که در نماد شناسی روانی رنگ ها، ترکیب قرمز و سیاه رنگ شیطان است که پلیدی، وحشیگری و دوزخی بودن را در خود دارد. در لباس رییس پمپ بنزین (مردی که پیشنهاد بی شرمانه به نیلوفر می دهد) و لباس های دختران خانه ای که از شواهد می توان دریافت کرد مرکز فساد است همگی از تلفیق این دو رنگ استفاده شده است. رنگ دیگر فیلم که به چشم می آید، رنگ آبی روشن یا آسمانی است که از سویی پاکی را متجلی می کند و از سویی آرزو و در لایه ای ژرف تر در خود خزیدگی را. رنگ آبی در فیلم در لباس پدر نیلوفر نمایان است که مردی خانه نشین، بیمار و تحت مراقبت ناظرانی ناپیدا در خارج از خانه است که به دلیل نداشتن کارت ملی (و سابقه گویا سیاسی)، باعث محرومیت از گرفتن کمک مالی برای دیه فرزندش می شود. این رنگ نشان دهنده آن است که «پدر چو دریا پاک است تو ناپاک مخوانش». مجتهدی نماد دیگر را نماد آتش با بنزین معرفی می کند: «پمپ بنزین از سرنوشت سازترین مکان های فیلم است که آتش نهفته ای را در سینه روایت فیلم دربر دارد. آتش نرینه (تعبیری کیمیاگرانه) با شکافتن هرچیز به درون و گوهر آن می رسد. این گشودن و شکافتن با تصاحب همراه است که نمادی جنسی پرخاشگرانه نیز هست. آرزوهای واپس زده رانه های مرگ و زندگی شعله ور می شود. در انتهای فیلم زمانی که بهرام متوجه می شود زنش راضی به خودفروشی شده، با آمدن به پمپ بنزین و دیدن خودرو عروس و داماد در آنجا این معنا را برای او تقویت می کند که زنش امشب دست به کار غیراخلاقی می زند اما عروس و داماد فارغ از دغدغه های او در کنار هم هستند. یا وقتی فیلم را مرور می کنیم، می بینیم از آغاز تا پایان فیلم، آتش در زمینه فیلم در پشت پمپ بنزین که بهرام پیوسته به نوعی در ارتباط با آنجاست دیده می شود. موسی (برادر بهرام و رفیق سعید) یک بار برای گرفتن پول، به بنزین و تهدید به آتش افروزی متوسل می شود اما در آن وضعیت کاملا آگاه است و می داند که مانوری برای تهدید است، حتی بهرام دچار ترس شده و می کوشد مانع او شود اما اتفاقی که برای بهرام می افتد کاملا متفاوت است. او با برنامه برای انفجار به سوی پمپ بنزین نمی رود بلکه ویژگی های شخصیتی و بستر رابطه ها و رویدادها او را به این مرحله می رساند.

ب شخصیت ها و روابط
دکتر مجتهدی شخصیت های فیلم و روابط، نیلوفر، بهرام و موسی را مورد تحلیل روانکاوانه قرار می دهد: «خود پنداره نیلوفر چندپاره است. سکانس آینه شکسته در آسانسور که در حال تعمیر است و نیلوفر خود را در آن می بیند پژواک آن است.»
روابط نیلوفر این گونه خلاصه می شود.
نیلوفر پدر: در این فیلم شاهدیم که مانند سایر فیلم های ایرانی رابطه دختر پدر مورد توجه ویژه و خاصی قرار دارد و نیلوفر با ادغام نقش های سه گانه مادر همسر دختر محور خانواده است. او درمان پدر را مادرانه دنبال می کند و در بحران زندگی به تنهایی بار سنگین مادرانه همسرانه را بر دوش می گیرد. حتی وی در خانواده دارای نقش مردانه است چراکه حیات و ممات پدر و برادر نیز بر دوش وی است و این نقش آنقدر پررنگ است که سهمی برای بهره مندی بهرام از عشق نیلوفر نمی گذارد.
نیلوفر برادر: به دلیل رابطه عاطفی که بین این دو نفر است، نیلوفر امکان انتقال سرمایه گذاری عاطفی را بر موضوع عشق های دیگر نمی یابد و شاهد آنیم که محور همه زندگی نیلوفر، سعید است و اگر او به این نتیجه برسد که سعید نجات خواهد یافت برای کمک به وی کلیه یا تن خود را می فروشد و بهرام هیچ جایگاهی در روان وی ندارد که در جریان گذاشته شود و معنای شریک زندگی در این رابطه حضور نمی یابد چراکه سرمایه گذاری های روانی او در خانواده تثبیت شده است. وقتی از زندان ساک سبز (سبز نماد زندگانی و طراوت) سعید به بهرام و نیلوفر داده می شود داخل آن ساک، کفشی است که نیلوفر آن را در آغوش می گیرد و در حضور آن ساک و کفش تمام تلاش بهرام برای ارتباط با او رنگ می بازد.
این روانکاو در مورد شخصیت بهرام اعتقاد دارد که در فیلم پدر و مادر بهرام غایبند و برادر بزرگ (موسی) شخصیت متفاوتی از بهرام دارد که احساس مسوولیتش نسبت به این قضیه بسیار عمیق است. در رابطه عاطفی، بهرام برای زنش از جایگاه سوم بعد از پدر و برادر قرار دارد تا آنجا که نیلوفر وی را در هیچ یک از تصمیم گیری های کلانش (کلیه فروشی و خودفروشی) به حساب نمی آورد و نکات فوق به ما می گوید که بهرام در سراسر زندگانی گسست های عاطفی عمیقی را تجربه کرده است و از لذت یک دلبستگی عاطفی ایمن پیوسته محروم بوده و از این رو شخصیتی وابسته و هیجانی را شاهدیم که در بحرانی شدید تنها به ارضای موضوع عشق خود می اندیشد و با «هم احساسی» و نه «هم دلی» گام به گام با همسان سازی با زنش، شریک تجربه های روانی او می شود. مجتهدی شخصیت موسی را به این صورت تحلیل می کند: «وی در فیلم موسیو (آقا) خوانده می شود و بازتابی از شخصیت روان گسیخته است که از روابط اجتماعی به دور است و از ابراز هیجان بازداری می کند. چنین شخصیتی از روابط نزدیک لذتی نمی برد و به آن تمایل نشان نمی دهد حتی به عضو یک خانواده بودن. موسی فعالیت های انفرادی را انتخاب می کند و در ارتباط های انسانی سرد و فاصله گذار است و در انزوا با اسب هایش زندگی می کند. وی برای نجات جان یک انسان، در ورزش های زیرزمینی شکست و آسیب جسمی را پذیرا می شود و یگانه علاقه زندگی خانوادگی اش، دخترش را برای آینده ای متفاوت از خودش به دیگری می سپارد.»

ج ارزش جان و روان شناسی اخلاق
دکتر مجتهدی در نهایت گفت: «از نکات ممتاز فیلم، پرداختن به ارزش جان و زندگی است. حرمت جان جهان در ایران باستان تا به آن پایه است که حتی صدمه زدن به گیاهان جرم محسوب می شود و مستوجب تنبیه بوده است. در قرآن کریم نیز در آیه ۳۲ سوره مائده، ارزش جان انسان والاست که نجات یا کشتن یک نفر معادل نجات یا کشتن همگان قلمداد شده است. کسی که به مرحله ای از رشدیافتگی روانی اخلاقی رسیده است خود را در قبال نقض اصول اخلاقی اش در جامعه مسوول می بیند چراکه نقش خود را در جامعه ای بحران زده انکار نمی کند.»

نقد و بررسی فیلم از منظر روان شناسی
دکتر هرایر دانلیان، روان شناس معتقد است از آنجا که این فیلم با روان انسان ها ارتباط برقرار می کند در نتیجه نقد فیلم باید براساس بررسی تحلیل رفتار شخصیت هایی باشد که در موقعیت ها شکل گرفته است. وی در رابطه با رفتارهای انتهایی دو قهرمان زن و مرد فیلم براساس شخصیت سازی سه موقعیت را تبیین می کند: «انسان اصولا در برخورد با مشکلات درونی و بیرونی در سه وضعیت قرار دارد؛ یا قبل از موقعیت یا در حین یا پس از آن. در روان شناسی تحلیلی اعتقاد بر این است که عکس العمل ها و رفتارهایی که انسان حین مشکلات یعنی در خود موقعیت از خود نشان می دهند، واقعی ترین رفتار ها و عکس العمل هاست که به شخصیت واقعی فرد نزدیک تر است. سوال این است که آیا پاسخ فرد برای حل مشکل در موقعیت حساس مناسب است یا خیر؟ و اگر نیست آیا فرد قادر است آن را تغییر دهد یا خیر؟ روان شناسی تحلیلی بر این باور است که اگر رفتار فرد به حل مشکل او کمک نمی کند و او نیز قادر نیست پاسخ را تغییر دهد و رفتار بهتری را انتخاب کند نشان دهنده آن است که منشاء این رفتار در دوران کودکی وی است.»

دانلیان در تحلیل روان شناسی خود به بررسی قهرمان زن و مرد فیلم پرداخت: «نیلوفر هم در قبل و هم حین موقعیت تنش آور قرار دارد. قبل از اعدام برادر و حین فراهم کردن پول برای دیه وی محتمل ترین پاسخ به ناکامی پرخاشگری است. تمامی رفتارهای نیلوفر در موقعیت هایی که به ناکامی می رسد پرخاشگرانه است در حالی که این رفتارها به حل موضوع و رسیدن به هدف کمک نمی کند اما وی آنها را ادامه می دهد، در سکانس اهدای کلیه، در ارتباط با شوهرش و سایر موقعیت ها که این باعث پیچیده تر شدن موقعیت نیز می شود که نشان دهنده نابالغی وی است. تفاوت انسان ها در چنین موقعیت هایی است که برخی بر خود مسلط می شوند و از بین پاسخ ها متناسب ترین را برای حل مساله انتخاب می کنند ولی فردی دیگر این توانایی را ندارد.» وی همچنین در زمینه اینکه آیا انتخاب نهایی نیلوفر متناسب با شخصیتش است، متذکر می شود: «هنگامی که انسان ناکامی های متعددی را تجربه می کند وارد فاز درمانگری می شود و در این هنگام سمت و سوی پرخاشگری از بیرون به درون خود فرد معطوف می شود. یعنی همان تکانه نابودی خویش که به گفته فروید و لاکان می تواند باعث خودکشی یا افسردگی شود. خودفروشی برای نیلوفر که آن را رفتاری ناپسند می داند، نشان دهنده همین تغییر جهت پرخاشگری از بیرون به درون می شود.» این روان شناس در زمینه شخصیت بهرام معتقد است که وی دارای شخصیتی منفعل است و مصداق های آن را در موقعیت های مختلف فیلم خصوصا در مواجهه با خشم نیلوفر می بینیم. رفتار انتهایی بهرام نیز به نوعی یک رفتار منفعلانه است یعنی از بین تمام پاسخ هایی که می توانست در این موقعیت داشته باشد مثل به دنبال نیلوفر رفتن، به پمپ بنزین رفته و آن را به عنوان نمادی از خشم خودش تهدید به آتش زدن می کند. «دکترهرایر دانلیان» در زمینه زوج های مکمل، بهرام و نیلوفر را زوجی مکمل می داند چراکه زوج های مکمل نیازهایشان در رابطه توسط طرف مقابل برطرف می شود که اگر چنین باشد باعث انگیزه ادامه رابطه می شود. از نظر وی این دو شخصیت رابطه شان براساس اصول روان شناسی معنادار است و به همین دلیل تداعی های قوی برای بیننده ایجاد کرده است.

برگرفته از سیاووشان