• کارگردان: ریدلی اسکات
  • بازیگران: سوزان ساراندون، جینا دیویس، هاروی کایتل و برد پیت
  • محصول: ۱۹۹۱، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۸۵٪

ریدلی اسکات کمتر فیلمی ساخته که مخاطب پس از تماشای آن احساس خستگی کند و تصور کند وقت خود را هدر داده است. هر فیلم او اتفاقی مهم در سینما است و حتی سال گذشته هم که دو فیلم نه چندان خوب بر پرده داشت، باز هم به قدر کافی خبرساز شد؛ موضوعی که نشان می‌دهد این کارگردان بزرگ هنوز هم می‌تواند جهان سینما را با قدرت خود فتح کند و البته طرحی نو دراندازد. در فیلم «تلما و لوییز» او به داستان دو زن پرداخته که هنوز درکی از هویت خود ندارند؛ پس ریدلی اسکات بساطی پهن می‌کند که آن‌ها با گذر از موانع خطرناک با درون خود و ترس‌هایشان روبه‌رو شوند و از این طریق بتوانند حداقل چند مدتی با درک توانایی‌های خود زندگی کنند.

سال‌ها پیش وقتی هنوز خبری از جنبش‌های فمینیستی در این شکل و شمایل امروزی نبود و زنان به جای فضای مجازی، طلب حق خود را در فضای واقعی و جهان حقیقی فریاد می‌زدند، ریدلی اسکات یک بانی و کلاید معرکه ساخت با این تفاوت که نقش هر دو شخصیت را زنان بازی می‌کردند. زنانی رانده شده از سیستم مردسالارانه‌ی جامعه‌ی به اصطلاح متمدن قرن بیستمی که بر علیه همه چیز می‌شورند و تمام پل‌های پشت سر خود را خراب می‌کنند؛ زنانی در جستجوی استقلال و آزادی که تصمیم می‌گیرند چند صباحی به میل خود و تحت اختیار خود زندگی کنند تا تحت نفوذ قدرت مردان. ریدلی اسکات به درستی برای نمایش قدرت زنان فیلمش در ابتدا از ضعف آن‌ها شروع می‌کند تا توان این زنان در آخر فیلم بیشتر به چشم بیاید؛ ضمن این که در چنین درامی درک سیر تحول شخصیت بسیار اساسی است و اسکات تلاش می‌کند که تک تک تحول شخصیت‌ها را قابل لمس سازد.

ریدلی اسکات هیچ ابایی از نمایش بی پرده‌ی این جامعه و نمایش زورگویی مردان ندارد. یکی از زنان قصه از همان ابتدا بازیچه‌ی دست شوهرش است و یاد نگرفته که باب میل خود زندگی کند و همواره در ترس زیسته. شوهرش تمام آرزوها و تمایلات وی را سرکوب کرده و جامعه کماکان از وی می‌خواهد که نقش همسری فداکار را بازی کند. اما زن از جایی وا می‌دهد و دوستی‌اش با زن دیگری که انگار سال‌ها پیش همه این چیزها را تجربه کرده است، باعث می شود که راهی برای فرار از این زندگی جهنمی پیدا کند. حال این دو در برابر دنیا قرار می‌گیرند و راهی را می‌روند که هم به قدر کافی اکشن دارد و هم به قدر کافی از احساسات مختلف انباشته شده است که هر مخاطبی را عمیقا راضی کند.

بازی سوزان ساراندون از آن بازی‌های معرکه در تاریخ سینما است. او نقش شخصیتی را بازی می‌کند که از بیرون قوی به نظر می‌رسد اما زخم‌هایی عمیق بر پیکرش نشسته است. ساراندون به خوبی توانسته این شخصیت را بازی کند و عملا همه‌ کاره‌ی هر نمایی است که در آن حضور دارد. از سویی دیگر فیلم «تلما و لوییز» معرف برد پیت به سینما هم هست. این ستاره‌ی آینده‌ی سینما در این فیلم نقشی گذرا اما کلیدی دارد، نقشی که مسیر متفاوتی در برابر یکی از شخصیت‌های اصلی قرار می‌دهد.

فیلم «تلما و لوییز» از همان ابتدا مورد توجه مردم و منتقدان قرار گرفت و توانست در مراسم اسکار، جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه‌ی اوریجینال را از آن خود کند. از همان ابتدا مردم بر روی جنبه‌های فمینیستی آن دست گذاشتند و فیلم را در راستای تحقق خواسته‌های عدالت‌خواهانه‌ی زنان دانستند.

«تلما و لوییز دو زن ساده هستند که در آرکانزاس زندگی می‌کنند. تلما با مردی کنترل کننده ازدواج کرده است و لوییز با آدمی پخمه ارتباط دارد. آن دو تصمیم می گیرند که آخر هفته را در شهر سپری کنند. زمانی که برای توقف در یک رستوران بین راهی می‌ایستند، مردی به نام هارلن به تلما دست درازی می‌کند و لوییز مجبور می‌شود که او را بکشد. از این جا سفر جاده‌ای این دو و فرار آن‌ها از دست پلیس و مأموران قانون آغاز می‌شود …»