• کارگردان: ژرژ فرانژو
  • بازیگران: پیر براسور، ادیت اسکوب و آلیدا ولی
  • محصول: ۱۹۶۰، فرانسه و ایتالیا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۸٪

ژرژ فرانژو از دهه‌ی ۱۹۴۰ فعالیت خود را با ساختن فیلم‌های مستند در فرانسه آغاز کرد. او به جاهای مختلف سر می‌زد و موضوعات خود را طوری به تصویر می‌کشید که یا مصائب جنگ جهانی دوم و اردوگاه‌های مرگ نازی‌ها را یادآور شود یا به طور کلی از پلیدی جنگ بگوید. به همین دلیل جایی مانند کشتارگاه حیوانات در دستان وی تبدیل به نمادی از این اردوگاه‌ها می‌شد و فرانژو چنان از قدرت تدوین استفاده می‌کرد که در سینمای مستند آن دوران چندان مرسوم نبود. در همان دوران مستندهایی پیرامون زندگی پیشگامان سینما و علم ساخت. یواش یواش وی به سمت سینمای داستانی کشیده شد و آثاری ساخت که همان قدر که در فضایی عینی می‌گذرند، به درون و ذهن شخصیت‌ها هم می‌پردازند. در این میان احتمالا معروف‌ترین و بهترین فیلم او همین فیلم «چشمان بدون چهره» باشد؛ اثری ترسناک پیرامون زندگی دختری آسیب دیده از تصادف که که پدر دیوانه‌اش در تلاش است که از پوست صورت زنان دیگر استفاده کند اما متوجه نیست که در این راه هویت دخترش را از وی می‌گیرد.

در این جا با دکتر مجنونی طرف هستیم که دختران جوان و زیبا را می‌دزدد و از پوست صورت آن‌ها استفاده می‌کند تا صورت دختر غریب و زشت منظر خود را که در یک تصادف آسیب دیده ترمیم کند. در چنین چارچوبی فرانژو فیلمش را تبدیل به کندوکاوی در ماهیت خیر و شر می‌کند و از طریق نشان دادن عشق پدر، فضایی ترسناک خلق می‌کند که فراتر از زمانه‌ی خودش، تبدیل به اثری قابل بحث می‌شود. این داستان زمینه‌ای می‌شود تا فرانژو سری هم به شخصیت‌های زن داستان خود بزند. عمل پیوند پوست صورت اشخاص مختلف، تبدیل به وسیله‌ای می‌شود تا فیلم‌ساز به بحران هویت در وجود شخصیت  زن داستان بپردازد. انگار این دختر معصوم که فقط چشمانش دیده می‌شود، با به دست آوردن یک صورت جدید، هویت دیگری پیدا می‌کند. پس در این جا رابطه‌ی میان جسم و هویت در مرکز درام قرار دارد؛ از این طریق که دختر با به دست آوردن یک صورت جدید دیگر نمی‌داند کیست.

فیلم «چشمان بدون چهره» اثری است آشکارا ترسناک که در کشور آمریکا با نام اتاق ترس دکتر فاستوس پخش شد. فیلم از کتابی به قلم ژان رودون اقتباس شده است و در زمان پخش بسیار پر سر و صدا شد. میزان خشونت فیلم برای مخاطب آن زمان چندان معمول نبود و همین هم جلوی اکران آن را تا مدتی گرفت. منتقدان به فیلم واکنش مثبت نشان ندادند و باید زمان می‌گذشت تا اثر دوباره دیده شود و تاثیر خود را بگذارد. خوشبختانه امروزه فیلم «چشمان بدون چهره» جایگاه خود را پیدا کرده و به عنوان یکی از برترین آثار ترسناک تاریخ و یکی از بهترین فیلم‌ها در باب شناخت ریشه‌های ترس شناخته می‌شود. در چنین چارچوبی است که خود ژرژ فرانژو هم به عنوان یکی از خدایان سینمای وحشت مورد ستایش قرار می‌گیرد.

دلیل این امر به فضاسازی خوب فیلم بازمی‌گردد. فرانژو به خوبی توانسته موقعیت دختر و دیوانگی‌های پدرش را به تصویر بکشد. فضای اثر، گاهی ذهن پریشان پدر دیوانه و گاهی روان آشفته‌ی دختر را نمایان می‌کند و مخاطب از این طریق می‌تواند هم با داستان همراه شود و خود را به جای آن‌ها بگذارد.

خوبی فیلم این است که به دنبال پیدا کردن جواب سؤالاتی که مطرح می‌کند نیست و به جای آن مخاطب را در فکر فرو می‌برد. بازی بازیگران فیلم هم در ارائه نهایی موثر است. در چنین چارچوبی فیلم «چشمان بدون چهره» تبدیل به اثری ترسناک می‌شود که هنوز هم می‌توان آن را دید و از تعلیقش لذت برد؛ چرا که شخصیت‌هایی قابل لمس و پرداخت شده دارد و داستان آن به خوبی تعریف شده است.

«دکتر ژنسیه به دنبال آن است که صورت از ریخت افتاده‌ی دختر خود را که در یک تصادف آسیب دیده، با پیوند پوست زنان دیگر ترمیم کند. در این میان دستیارش زنان جوان دانشجو را که صورتشان شباهتی با دختر پروفسور دارد به خانه می‌کشاند تا پروفسور بتواند به نقشه‌ی شوم خود جامه عمل بپوشاند اما …»