ساخته شدن چنین آلبومی چندان هم دور از انتظار نبود. موسیقی راک چند دهه است که در بین جوانان ایرانی نفوذ کرده است. این ردهی سنی مانند جوانان دیگر کشورها «راک» را ابزاری یافتهاند که از طریق آن میتوانند انرژی خود را تخلیه کنند، اعتراض کنند، طغیان کنند و فریاد بکشند. سالها بود که قطعات «راک» و «متال» در گروههای خودجوش ایرانی اجرا میشد و حرکات نوآورانه و تجربی بعضی از نوازندگان طراز اول، نشان از آن داشت که جوان ایرانی در جستوجوی موسیقی اعتراضی و انتقادیای است که مال خودش باشد. یک موسیقی راک ایرانی.
اولین تلاشها سخت مأیوسکننده بود. اکنون که سالها از تجربههای آغازین میگذرد، گرچه در زمینهی اجرا، ضبط و… پیشرفتهایی دیده میشود اما اشکال اساسیای که در «مبنا» هاست همچنان بر سر جای خود باقی است. گاه سستی مبانی این آثار، دل را سخت میآزارد و این سؤال را به ذهن متبادر میکند که چرا نسل هنرمند ما باید بدون توجه به ریشهها و خاستگاه راک، فقط به تقلید کورکورانه بپردازند و در این میان بنیادیترین اصول هنری را نادیده بگیرند.
بیایید قدم به قدم پیش برویم. سالهای میانی دههی ۵۰ شاهد نشوونمای نوعی موسیقی مردمپسند بود که ابتدا «راکاند رول» و سپس «راک» نام گرفت. گرچه راکاند رول بیشتر جنبهی رقص و شادی داشت اما راک بهتدریج راه خود را از آن جدا کرد. موسیقی راک خشن بود و عمیقتر. وسیلهای بود که نسل جوان میتوانست به راحتی در قالب آن فریادها و اعتراضات خود را بیان کند. هرچه به دههی ۸۰ نزدیک میشویم، راک خشنتر میشود. دههی ۸۰ شاهد تمایل نوجوانان به «هوی متال» بود، گونهای راک که طبلهای کوبنده، بأس بسیار قوی و غریو لگام گسیختهی گیتارهای الکتریک از ویژگیهای آن شمرده میشود. به دنبال «هوی متال»، نوعی موسیقی به نام «رپ» در میان جوانان شهرنشین سیاهپوست آمریکایی پا گرفت. این موسیقی در آغاز، گفتاری ریتمیک بود که با همراهی یک صفحهچی اجرا میشد. هوی متال و رپ در دهههای ۸۰ و ۹۰ محبوبیتی روزافزون یافتند. شنوندگان هوی متال از همان آغاز، نوجوانان سفیدپوست طبقهی کارگر بودند. رپ نیز پس از دههی ۹۰ از دیگر گونههای موسیقی مردمپسند تأثیر پذیرفت و شنوندگانی تازه یافت.
اشعار موسیقی راک، در طی چند سال توانستند جایگاه مشخص خود را پیدا کنند. ترانههای راک اغلب مرتبط با موضوعات روز مانند جنگ و نابرابری نژادی بود. مواد مخدر، نظامهای سیاسی موجود، عدم عدالت در جنبههای مختلف اجتماعی و خلاصه هر آنچه که نسل جوان را به انتقاد و اعتراض وامیداشت، مضمون مناسبی بود که میتوانست با این موسیقی طغیانگرانه همسو و هماهنگ باشد. البته اشعار راک در ضمن داشتن مضامین روزمره، پیچیدگیهای خاص کلامی خود را نیز دارند که آنها را با اشعار «آرتور رمبو» [شاعر قرن نوزدهم فرانسه] قابل مقایسه میسازد. معلوم است که موسیقی راک با تمام خشونتش [بر خلاف بعضی از ژانرهای موسیقی مردمپسند دیگر]، بستر مناسبی برای اشعار عاشقانه نیست و اگر عشق بخواهد راهی برای بیان در این موسیقی پیدا کند، بیشتر به تمایلات جنسی نزدیک میشود. آنگونه که اشارهی بیبندوبار به مضامین جنسی، وجه مشخصهی بسیاری از سبکهای زیرشاخهی راک یا متال است. کلیهی این مطالب، آشکارا علت توجه روزافزون جوانان به راک را مشخص میسازد.
و اما راک ایرانی. بگذارید عوامل ساختاری این موسیقی را یکی یکی بررسی کنیم:
کلام: در بعضی از آلبومها اولین چیزی که سخت جلب توجه میکند، بیتوجهی به شعر و ترانه است. امروزه دیوان حافظ در هر خانهای پیدا میشود. گاه خواننده/آهنگسازها در بعضی موارد حتی زحمت سرودن یا انتخاب شعر را به خود نمیدهند. دیوان حافظ یا مثنوی مولوی که هست، دنبال شاعر گشتن هم نمیخواهد، هزینهای هم نباید به شاعر اختصاص دهیم؛ پس آن را برمیداریم و بدون کمترین توجهی به مضامین و معانی آن، رویش آهنگ میگذاریم. غلط خواندن شعر در جایجای بعضی از آلبومها نشان از آن دارد که آهنگساز/خواننده حتی یک بار هم زحمت توجه به معانی اشعار را به خود نداده، چه برسد به دقت کردن در زمینهی تلفیق شعر و موسیقی.
همانطور که گفته شد وجود مضامین روزمره و اجتماعی، از مشخصات اولیهی اشعار راک است. این مضامین است که میتواند با لحن راک هماهنگی و همانندی داشته باشد. اما شعر عارفانهی حافظ و مولوی را چه به این موسیقی؟! عرفا معمولاً در مقام «رضا» قرار دارند و کمتر میل دارند مبارزه یا عصیان کنند. گرچه نیش و کنایههای حافظ به زاهد ریایی، محتسب و… در اشعارش کم نیست اما این با خط مشی و تفکری که فرهنگ راک از آن ریشه میگیرد، یکسره متفاوت است. عارف عصیان نمیکند، فریاد نمیزند و سر جنگ ندارد. البته استفاده از اشعار عرفا در همهی آلبومهای راک فراگیر نشد و بیشتر نمونههای بعدی دارای ترانههای امروزی بودند که تا حدی میتوانستند در قالب موسیقی راک قرار گیرند [هرچند هنوز فاصله بود بین آنها با آنچه ما از اشعار راک میشناسیم]. با این حال یک مشکل اساسی همچنان باقی بود، مشکلی که در اکثر کارهایی که از این دست انجام شده شدیداً به چشم میخورد: ملودی و تلفیق آن با کلام.
ملودی و تلفیق آن با کلام: راک ابتدا در آمریکا و انگلستان شکل گرفت و طبیعی است که ملودیهای آن بر اساس تکیهها و استرسهای زبان انگلیسی باشد. در لهجهی انگلیسی تکیهی اکثر کلمات روی سیلاب اول است. ضمناً بسته به این که راجع به چه نوع انگلیسیای صحبت میکنیم، مشخصات دیگری قابل ذکر است. مثلاً در انگلیسی اصیل، سرعت و چابکی و سبکی کاملاً مشهود است. اما انگلیسی گاوچران یا کابویهای غرب، تنبل و کشدار است و همینطور انگلیسی نیویورکی از لحاظ سنکپهای عجولانه و دلربایی توأم با خشونتش متفاوت است. پس طبیعی است که موسیقی بلوز دارای ملودیهای کشدار و لخت و راکاند رول سریع و چابک باشد و تأکیدها روی سیلابهای اول کلمات قرار گیرد.
حال وقتی الگوهای ملودیک راک و بلوز را میگیریم و شعر فارسی روی آن میگذاریم چه بلایی به سر زبان فارسی میآید؟ واضح است. لهجهی فارسی کاملاً متفاوت است و تأکیدهای آن فرق میکند. در زبان فارسی، استرس یا تأکید روی سیلاب آخر «اسم» ها قرار میگیرد [دقیقاً برعکس انگلیسی]. فقط در بعضی از موارد مثل افعال امر و نهی است که تأکید روی سیلاب اول قرار میگیرد. بنابراین ملودیهای بلوز و راک که به خاطر هماهنگی با لهجهی انگلیسی دارای تأکید روی ضربهای اول هستند، وقتی با اشعار فارسی تلفیق میشوند اثری یکسره التقاطی و بیهویت پدید میآید که شنونده نمیتواند با کلام آن و در نتیجه کل اثر ارتباط بر قرار کند.
این مسئله فقط مربوط به زبان فارسی و انگلیسی نیست. شما هرگونه موسیقی ملی یا محلی را که بخواهید با زبان کشور دیگری بیامیزید، به همین مشکل برمیخورید. مثال در زبان فرانسه تقریباً هیچ نوع تأکید قوی وجود ندارد و تقریباً تمام هجاها مساویاند، نه در طول بلکه در تأکید. زبان ایتالیایی به دلیل حروف صدادار طولانی و زیبایش معروف است. این توقف ممتد روی حروف صدادار در اغلب موسیقیهای ایتالیایی منعکس شده است. از طرف دیگر، در اسپانیایی روی حروف صدادار توقف زیادی نمیشود بلکه حروف بیصدا مهمتر به شمار میآیند. البته زبان آلمانی زبان سنگینی است با واژههای طولانی و ترکیبات خیلی طولانی از صداها.
پس واضح است که ما نمیتوانیم به همین راحتی ملودیهای فولکلوریک کشور را برداریم و روی آن شعری با زبان کشور دیگری بگذاریم. این کار به معنی فدا کردن شعر و موسیقی -هردو- است و همان کاری است که در اکثر این کار دقیقاً کارهای راک ایرانی انجام شده است. حتی دیده شده است که بعضی از خوانندگان لهجهی فارسی خود را در بیان مخارج بعضی از حروف [مثل حرف»ر«] تغییر دادهاند و آن را منطبق بر زبان انگلیسی کردهاند. تقلیدهایی تا این حد کورکورانه خبر از فاجعهای تلخ میدهند: بعضی از آثار هنری ما به جز تقلید و ازخودبیگانگی حرف دیگری ندارند. شبیه این مطلب را در عرصههای دیگر نیز میتوان یافت. استفاده از سازهای ایرانی در غیر از جایگاه و ظرفیت بیانی خود و بدون توجه به مشخصات ذاتی آنها نیز نشان از شتابزدگی و عدم تفکر دارد. چه چیز باعث میشود بعضی فکر کنند صدای تار با صدای گیتار دیستورشن میتواند همخوانی و هماهنگی داشته باشد یا بیانی رسا و جذاب را عرضه دارد؟ چه عاملی باعث میشود که ریشهها فراموش شود و فقط بخواهیم با تلفیقی سطحی و شتابزده، با کارهایی جدید که بدون تفکر و اندیشه صورت گرفتهاند، نوعی موسیقی آوانگارد و احتمالاً توخالی تولید کنیم؟
استفاده از کلمات عامیانه و گاه الفاظ رکیک در اشعار معدودی از این موسیقیها، هیچگونه همخوانیای با فرهنگ ایرانی ندارد و از دیگر نمونههای مسخ است در برابر فرهنگ غرب که ریشهها و خاستگاههایی متفاوت دارد. این جنبشها که از یکی دو دههی پیش شروع شد، متأسفانه اکنون نیز به اشکال گوناگون ادامه دارد.
در تحلیل چرایی این جریانها، نکات مختلفی را میتوان برشمرد. برخی از ِ این هنرمندان مفتون موسیقی مردمی، پیشرفته و تکنیکی غرب هستند. این به خودی خود اصلاً ایرادی محسوب نمیشود، میتواند بسیار هم خوب باشد و به غنای موسیقی ما بی افزاید؛ اما در صورتی که موسیقی را به عنوان یک واحد جدا از زبان، فرهنگ، اجتماع و… نگاه نکنیم. گروه دیگر کسانی هستند که کفگیرشان به ته دیگ خورده و چون حرف جدیدی برای گفتن ندارند، سعی میکنند با تلفیق موسیقیهای مختلف، به کار بردن الفاظ بیمعنا یا رکیک و کارهایی از این دست خود را نشان دهند و طرحی نو دراندازند. انگیزه در این گروهها یا افراد فقط متفاوت بودن است، حتی اگر خوب هم نباشد. یکی از این خواننده – نوازنده – آهنگسازان در فیلمی که در موردش ساخته شده، میگوید:
«هر کاری ما میخواهیم مشخصاً بکنیم قبلاً کردهاند!»
اگر کسی به این مرحله برسد طبیعتاً یا کارهایش تکراری است یا متفاوت است اما بیارزش و گاه ضد ارزش. نکتهی دیگری که میتواند در این جریان مؤثر باشد این است که محدود کردن بیش از حد موسیقی در سالهای اخیر، تکامل طبیعی آن را سد کرده و باعث شده است موسیقی از طرقی غیرمعقول و ناهنجار به راه خود ادامه دهد. زمانی بود که اگر مجوزی داده نمیشد، موسیقیای هم به بازار نمیآمد. اما سالهاست که موسیقیهای بدون مجوز بازارهای خود را یافتهاند و بدون هرگونه نقد یا کیفیت قابل قبول و اصلاحی به گوش مخاطبان خود میرسند. نتیجه این است که انبوه عظیمی از آثار کمارزش، به دور از هرگونه منطق هنری و تفکر متعالی وارد عرصهی هنر میشوند و فضای آن را سخت میآلایند.
اما نباید ناامید بود. فرهنگ به هر حال عناصر کمارزش را پس خواهد زد و خود به پالایش خودش خواهد پرداخت. فقط زمان میبرد و البته این چیز کمی نیست. نگاه من در این مقاله معطوف به موسیقی راک بود اما همین مطالب در مورد دیگر موسیقیهای مردمپسند مثل پاپ، رپ و الکترونیک نیز مصداق دارد. قصدم آزردن هنرمند، گروه یا مخاطبینی خاص که به نوعی از موسیقی دل بستهاند، نبود. از این رو، نامی از کسی نیاوردم و اگر اشاراتی خاص داشتم، برای گویا شدن مطلب بود و چارهی دیگری نبود. به هر حال نقد گاه مانند دارویی تلخ است که برای بهبود نیازمند آنیم و شاید یکی از دلایل رشد نیافتن موسیقی ما کم بودن تحلیلها و نقدهای مناسب است.
این نوشته اولین بار در ماهنامه با ترانه به قلم ویلیام نیری منتشر شده است.