در بسیاری از قصهها، برخی از شخصیتهای داستان که لزوماً قهرمان داستان نیستند، پس از مرگ به شکلی دیگر به این دنیا باز میگردند. بیشتر این شخصیتها که به ناحق کشته شدهاند، برای یاری به کسی که در این جهان بر جا مانده است و یا از بابت جانش بیم دارند، باز میگردند. این بازگشت معمولاً در جلد یک حیوان و یا گیاه صورت میگیرد.
افسانۀ معروف «نارنج و ترنج» بازگشت چندباره قهرمان داستان را در قالبهای مختلف به تصویر میکشد. این داستان بیشتر با تلاش شاهزادهای برای به دست آوردن دختری خاص و با راهنمایی پیرزنی شروع میشود. این دختر خاص درون میوهای و در باغی است که دیوها از آن نگهداری میکنند. پسر با خود سه میوه از باغ بیرون میآورد. دو میوه اول در راه باز میشوند و دخترانی که از آن بیرون میآیند، از پسر طلب آب میکنند و چون پسر نمیتواند به آنها آب بدهد، میمیرند. سومین دختر در کنار چشمۀ آب از میوه بیرون میآید و پسر موفق میشود به او آب بدهد و اینگونه دختر زنده میماند؛ اما دختر به لباس نیاز دارد. پسر او را در کنار چشمه میگذارد و میرود که برای او لباس بیاورد و بتواند او را به عنوان عروس با خود به شهر ببرد. در این میان دختری که بیشتر مانند کنیزی سیاهرو تصویر میشود، او را میکشد و جایش را میگیرد و به عنوان عروس به قصر میرود. دختر پس از مرگش به شکل گیاهان مختلفی به زندگی باز میگردد و هر بار کنیز سیاهرو شرایطی را فراهم میکند که شاهزاده او را از بین ببرد؛ اما دختر باز به شکلی دیگر بر میگردد و در نهایت، به شکل دختری در خانۀ پیرزنی به زندگی انسانی باز میگردد (بهرنگی و دهقانی، ۱۳۴۸، ۹۳/۲ – ۱۰۳ — انجوی، ۱۳۹۳، ۳۷۹، ۴۱۶ — میهن دوست، ۱۳۵۲، ۴۱ – ۴۳).
در قصۀ «نارنج و ترنج»، پریزاده هر بار به شکل گیاهی باز میگشت و مادامی که به شکل گیاه بود کاری از او ساخته نبود. در آخر داستان، او به شکل دختری در میآید و اینگونه موفق میشود هم انتقام خود را بگیرد و هم به وصال شاهزاده برسد.
در یکی از قصهها، درویش دو دختر بزرگ پادشاه را به بهانهای به خانۀ خود میبرد و آنها را به کاری سخت وا میدارد، دو دختر از عهده کار سخت بر نمیآیند و به دست درویش کشته میشوند؛ اما هر کدام از این دخترها را که میکشد، قطره خونی میجهد و به کبوتری بدل میشود. دختر سوم از امتحان سربلند بیرون میآید؛ اما در فرصت مناسب از دست درویش فرار میکند، با شاهزادهای رو به رو میشود و با او ازدواج میکند؛ اما درویش به دنبالش میرود و درست زمانی که میخواهد او را بکشد، خواهرهایش به شکل دو کبوتر به سراغش میآیند و راه رهایی را به او نشان میدهند (بهرنگی و دهقانی، ۱۳۴۸، ۷۲ – ۷۹). در این داستان هر دو دختر به شکل کبوتر در میآیند و به همان حال باقی میمانند و در آخر داستان حضوری کوتاه، اما مؤثر دارند و سبب نجات خواهر خود میشوند. نجات دختر به کشته شدن درویش میانجامد و اینگونه این دو کبوتر نه تنها خواهر خود را نجات دادهاند؛ بلکه مقدمات انتقام خود را فراهم کردهاند.
در داستانی دیگر که به قصۀ «کهن ماهپیشانی» شهرت دارد، مادر ماه پیشانی در ابتدای داستان میمیرد. روایتی که صبحی در کتاب خود آورده است، مرگ مادر را که به دست دختر خود و به فریب ملاباجی اتفاق میافتد، به شکل تبدیل مادر به یک گاو زرد نشان میدهد. مادر اینگونه در داستان و در کنار دخترش باقی میماند. در برخی از روایتها مادر در آخر داستان دوباره به همان حالت اولیۀ انسانی خود باز میگردد و دختر نه تنها به وصال پادشاه میرسد؛ بلکه این فرصت را مییابد که مادر خود را برگرداند و از او بابت کاری که کرده است طلب بخشایش کند.
«بلبل مقتول» از دیگر قصههایی است که بازگشت مظلومی را به زندگی، در قالبی دیگر نشان میدهد. زنبابایی تلاش میکند پسر شوهرش را بکشد، خواهر دو بار مانع این امر میشود؛ اما بار سوم پسر کشته میشود، پسر به شکل بلبلی به زندگی باز میگردد و پدر و زن بابا را میکشد و خواهر را عزیز میکند (وکیلیان، ۱۳۷۷، ۲۷۷ – ۲۸۴). وکیلیان چند روایت مختلف از این قصه را در کتاب خود آورده است. نقطۀ مشترک همۀ روایتها، کشته شدن مظلومانۀ پسر، بازگشتش به شکل بلبل و گرفتن انتقام است. در دو روایت پسر در آخر داستان به شکل انسانی خود باز میگردد. یکبار به این دلیل که خواهر خدا را قسم میدهد و بسیار گریه میکند و یکبار به این دلیل که توانسته است انتقام بگیرد. در روایت سوم دلیل تبدیل شدن پسر به بلبل این است که خواهر استخوانهای برادر را با آب زمزم شسته است.
رو به رو شدن راوی با مرگ در برخی از قصهها به بازگشت مرده در قالب دیگر رخ میدهد. قالب جدید، نشانهای از طبیعت است. برای مثال مردن دختر و بازگشتن او به شکل گیاه، نشانهای از رستاخیز طبیعت است. میوهای که دختر بیشتر از آن بیرون میآید نارنج، ترنج، انار و یا خیار است. انار در فرهنگ آریایی میوهای مقدس و باشکوه است. به دلیل رنگ سبز تند برگهایش و رنگ و شکل غنچۀ گل آن که شبیه آتشدان است، همواره تقدیس میشده است. در این مورد میتوان دید که دختر موجودی ماوراءالطبیعه است. او به کمک کسی نیاز ندارد و هربار بیواسطه به جسمی دیگر بدل میشود و در آخر به شکل یک دختر آشکار میشود.
در موارد دیگری که بازگشت به انواع دیگر را میتوان مشاهده کرد، این اتفاق برای یک انسان روی میدهد. ما شاهد هیچ نیرو و فرایند خاصی در این میان نیستیم و واسطهای نیز مشاهده نمیشود. از طرفی هم مردهای که به شکل دیگر بازگشته است، جز در یک مورد به شمایل انسانی خود بازگشت نمیکند. هر کدام از این موارد نمودی در زندگی روزمره مردم دارد. البته، باید توجه داشت که این امر با پیکرگردانی به معنای تغییر شکل ظاهری و هویت انسانی متفاوت است؛ زیرا در پیکرگردانی فرد تغییر کرده، هنوز زنده است و در فرایندی جادویی چنین تغییری در او رخ داده است. پیکرگردانی به دلیل تخطی و نادیده گرفتن پند راهنما، ضعف در مقابل نیازهای غریزی مثل تشنگی و گرسنگی، مجازات بدکرداری و یا نافرمانی از شخصیتهای شریر افسانه صورت میگیرد حال آنکه مورد بحث ما اینجا تغییر فرد بر اثر مرگ است. برای مثال، بازگشت به شکل کبوتر ممکن است به باوری قدیمی بازگردد که کبوتران را روح مردگان میدانند. مردم در یوش (شهرستانی در استان مازندران) روح (در اصطلاح محلی:vurun) را پرندهای دیدنی میدانند که به خانۀ خود سر میزند و عقیده دارند که با دیدن آن باید نام خدای را بر زبان آورند و حمد و سوره خوانند تا باز گردد. در منطقۀ آذربایجان اگر کبوتری را به ویژه در شب جمعه در قاب پنجره ببینند به باور اینکه روح یکی از درگذشتگانشان است و برای درخواست خیرات آمده است، حلوا میپزند و یا خرما خیرات میکنند. این باور و باورهای شبیه به این در قصههای مختلف آشکار است؛ اما بازگشت مادر به شکل گاو در افسانۀ ماه پیشانی، ریشه در باورهای کهنتری دارد.
گاو در اساطیر ایرانی جایگاه ویژهای دارد. بر پایۀ اسطورههای ایرانی پیدایش و آفرینش انسان از یک گاو آغاز شده است. از مشهورترین گاوهای اسطورهای ایرانی نیز برمایه است که به نوعی مادر دوم فریدون، پادشاه اسطورهای ایران است. شاید بتوان گفت که حضور دوباره مادر در افسانه، آن هم به شکل یک گاو بیانگر این باور کهن است که این موجود علاوه بر زایش در زمینۀ پرستاری و حمایت نیز جایگاهی دارد. بازگشت به صورت بلبلی که میخواهد انتقام بگیرد، زیرا به ناحق و مظلومانه کشته شده است، نیز به باور دیگری باز میگردد که همواره از زبان قدیمیترها شنیده شده است. اشاره افسانه به تبدیل شدن خون ریخته بر زمین به یک بلبل، و انتقام گرفتن بلبل از قاتلان خود، به باوری بر میگردد که میگوید خون مظلوم پای ظالم را میگیرد. به این معنا که ظالم بیشک تاوان کار خود را پس خواهد داد. یکی از معروفترین مثالهای خون ریخته بر زمین و تبدیل آن به موجودی دیگر، ریختن خون سیاوش بر روی زمین است.
این مطلب اولین بار به قلم عاطفه غفوری منتشر شده است.