زندگی مشترک آقای محمودی و بانو فیلمی به کارگردانی روحالله حجازی و نویسندگی علی طالب آبادی محصول سال ۱۳۹۱ است. فیلم های بسیاری در سال های اخیر بنا به تحولات زیستی جامعه ایرانی در تقابل دیدگاه سنت زده با تابوی مدرنیسم ساخته شده است که اصغر فرهادی با ترکیبی مناسب از پیچیدگی درام در بستر زندگی رو به گذار ایرانی در این خصوص سهمی بسزا داشته است. تغییری که زاییده ترویج نگره وارداتی تجدد به سرای قدمت یافته سنت بوده و پژواک چالشی از ذهنیت نوگرا در پستوی باوری از فرهنگ ایرانی است. فیلم زندگی مشترک آقای محمودی و بانو هم در این پیمایش در صدد بوده تا در تعریف دیدگاه دو زوج با چنین نگره ای،کاشتی دوباره در باغچه ذهن تماشاگر بوجود آورد. خانواده آقای محمودی و زوج بی قاعده! ساناز و رامتین حال به بهانه یک دیدار، به درون خفته خود فرصت تامل داده تا آن چه را که بنا به قاعده تصادف و یا انتخابی ناخواسته بدان رسیده اند را به مرحله بازبینی رسانند. اما آن چه دستاورد چنین ایده ای است، پرسه هایی بی هدف و بدون چهارچوب مشخص در مهندسی روایت داستان است.
فیلم زندگی مشترک آقای محمودی و بانو با تیتراژ زیبایی از قاب خانه ای معلق در سینه ی دریاچه ای حیران از تکاپوی امروز آغاز می گردد، اما در ادامه با روایتی ناهمگون و پرداختی بی منطق از شخصیت پردازی به سکانس هایی بی هویت می رسد تا تلاش های محدود در اثر قبلی سازندگان هم ادامه ای نیابد. فیلم قبلی سید روح الله حجازی، زندگی خصوصی آقا و خانم میم، با ایجاد بستری از دوگانگی جایگاه فردی با ته مانده ی باوری از فرهنگ گذشته در برابر جامعه رو به تحول، سعی نموده بود بدون وجود شعارزدگی، تاملی به ذهنیت مخاطب خردورز داده و علامت سوالی در برابر پرسش چرایی و چگونگی این دوران قرار دهد. واقعیتی از تغییر نگرش فرهنگی رو به انحطاط که زاییده گرایش ذهنیتی نوگراست. در فیلم زندگی مشترک…، خانه به عنوان پایه و مبنای گشایش تحول در داستان، جایگاه مشخصی نیافته و به اشاره ای کوتاه از تغییر ساختار آن بسنده شده است. در حالی که هیچ نمایی باز و بسته از بنای مورد اشاره به قاب دیده ی مخاطب نمی رسد. سید روح الله حجازی و علی طالب آبادی در زندگی مشترک آقای محمودی و بانو، به بهانه نمایش انتخابی معلق از گزینش رفتاری هایی متمایز از خاستگاه سنت در برابر نگره ی مدرنیسم به فراموشی ترسیم تابلویی مشخص از درون و برون گاه فکری پرسوناژها افتاده اند، به نحوی که هیچ یک از کاراکترها دارای رفتاری منطبق با منحنی تحول براساس سیر تکاملی رویدادها نمی باشند.
برای مثال، آقای محمودی گاه چنان به تصویر در می آید که نشانه ای از پدرسالاری داشته و گاه به صریح ترین حالت به بازی شیطنت آمیز با ساناز می نشیند و این چرخش بدون هیچ منطقی از سویی به سویی دیگر می غلتد که از جالب ترین صحنه های این دوگانگی رفتار در شخصیت ها، هم کلامی رامتین با محدثه و بیان دیالوگ های بی وصله ای است که با دیدن و عطر برنج آشپزخانه رخ می دهد! همچنین گزینش بازیگر نقش ساناز با فیزیک چهره ترانه علیدوستی همخوانی نداشته و بیان دیالوگ و ادای لحن کاراکتری در مایه های اغواگرانه از سوی خانم بازیگر به صورتی خارج از پذیرش و حتی مضحکانه جلوه می دهد. فیلم سوم کارگردان، مملو از نماها و نشانه هایی ظاهری است که به شکلی تصنعی به نمایش شعارهایی در باب نابودی اصالت و باورها می رسد که ابزاری مفصل از دیوار و دیگ تا بی نهایت از آن را می توان ردیف نمود!
همچنین وجود بی مقدمه ساناز و زوج محترم! در خانه آقای محمودی به منظور مدرن سازی عمارت قدیمی نیز دم دست ترین ارایه از تخریب هویت توسط سازندگان است. فیلم، اگرچه در اجرا به ساختی مناسب رسیده است، اما بدون وجود پیکره ای مناسب در فیلمنامه همچون دیالوگ رامتین با صدها ستون نیز پابرجا نخواهد ماند.
جدیدترین ساخته روحالله حجازی، داستانی خانوادگی است که تقابل بین سنت و مدرنیته و انتخاب سبک زندگی در یکی از این دو قالب را به نمایش میگذارد. زنی متعلق به شیوه سنتی حیات زنانه، خاله دختری است که تحمل محدودیتهای سبک زندگی نسل پیشین خود را ندارد و هر دو از کاستیهای زندگیشان در رابطه با نگرش مردانشان آسیب میبینند و بین این دو، دختر نوجوانی که متحیر است چه نقشی را بازی کند تا در سلوک با مردان موفق باشد. خانم و آقای محمودی زندگی نسبتاً متعادلی دارند. هرچند مادر و دختربه دلیل اختلاف نسل کمی تنش داشته و پدر به خوبی در این میانه به مدیریت روابط میپردازد. تا این که خواهرزاده محدثه- همسر آقای محمودی- به بهانه مرگ مادربزرگ و بازسازی خانه قدیمی او، به همراه همسرش وارد زندگی آنها میشود و با حواشیای که با خود به همراه میآورند، نقطه ضعفهای سرپوش گذاشتهشده زندگی صاحبخانه را عریان میکند. خانم محمودی زنی است که فوقدیپلم ادبیات دارد و کاملاً خود را وقف زندگی زناشویی و وظایف خانهداری کرده است و آقای محمودی مردی است که در عین اقتدار، جدیت و سردی خاصی نسبت به خانواده خود دارد؛ جدیتی که در مقابل ساناز- مهمان شاد و شوخ و اجتماعیشان- در هم میشکند و به شور و شوق و شوخطبعی تبدیل میشود. محدثه زنی است مدیر و سختگیر که با جدیت غمانگیزی خود را وقف کار منزل کرده است و حس میکند که زحماتش توسط همسرش نادیده گرفته میشود و با ورود مهمانها حرفهایی از همسرش میشنود که این باور را در او تقویت میکند؛ چراکه آقای محمودی او را سرزنش میکند که چرا مثل “کلفتها” سلامت و وقت خود را صرف کار منزل کرده است. جنگ ساناز –خواهرزاده محدثه- با تصویر سنتی از زن، با نمادهایی مانند شوخی با مردان، سیگار کشیدن، نظر نخواستن از همسرش و گریز از عقد دائم به دلیل پابندشدن، به نمایش درآمده است و از طرفی عدم رضایت هر دو مرد از تصویر همسرانشان، جایگاه این زنان را تحتتأثیر قرار میدهد و در نهایت هر پنج شخصیت این فیلم تنها، کلافه و سرگردان به خلوت خود پناه میبرند؛ چرا که این معما که کدام زن، زن بهتری است؟؛ حل نشده باقی میماند. از طرفی ساناز با شوهرخالهاش درباره سبک زندگی مورد علاقهاش درددل کرده و درباره روابط باز خود صحبت میکند و توجه آقای محمودی را به نقطهضعفهای شخصیتی همسرش جلب میکند. همچنین جذابیت شخصیتی خود را به رخ شوهرخالهاش میکشد و از سویی همسر ساناز، با محدثه همکلام میشود و شخصیت و تلاش او را به خاطر زندگی مشترکش میستاید. انگار این فیلم به چهار قسمت مساوی تقسیم شده است که هر یک از شخصیتها، احساساتی مثبت و منفی را درباره حیات زنانه در دو سبک رایج امروزه، تجربه میکنند و این درحالی است که این ارزشگذاری به قضاوت مردانه سپرده شده و براساس آن سنجیده میشود. ساناز زن بدی است؛ چون نظر رامتین را درباره مسائل خود جویا نمیشود و روابط آزادی دارد که مورد پسند رامتین نیست، و زن خوبی است؛ چراکه مثل نسیم زنده و رو به جلوست و از نظر آقای محمودی “زنی اجتماعی” است و روابط عمومی بالایی دارد. محدثه زن بدی است؛ چراکه به تعبیر همسرش مراودهای نداشته، هنوز هم پشت کوه زندگی میکند، هر روز صبح تا شب در آشپزخانه میلولد و با دست آسیبدیدهاش مثل کلفتها به نظر میآید. در عین حال محدثه زن خوبی است؛ چراکه از نظر رامتین حرفشنو و متین است و سرش به زندگیاش گرم است و خدا را به خاطر زندگیای که دارد شکر میکند و خوشبختی را در رسیدگی به همسر و فرزندش میبیند و حتی بلد است خوراکیهای قدیمی مانند برنجک تدارک ببیند. در نهایت قاضی این خوبی و بدیها یک مرد است؛ چراکه هر دو زن تا اواخر فیلم از تصویر شخصیشان از خویش راضیاند و دختر کوچک خانه سرگردان بین انتخاب یکی از این دو سبک برای آینده خود است؛ از طرفی از سبکسریهای دخترخالهاش وحشت میکند و از سویی از سیگار کشیدن او لذت میبرد و محدودیتهای مادرش را نمیپسندد. در نتیجه این دو نوع حیات زنانه و تقابل آنها با دیدگاه همسرانشان، دو نوع زندگی زناشویی شکل گرفته است؛ اولی زندگی آقا و خانم محمودی است که آنچنان به هم قفل شدهاند که هیچیک قادر به هیچ تغییری در سنتهایشان نیستند و حتی کمی محدودکننده به نظر میآید و از سوی دیگر زندگی ساناز و رامتین است که حتی در عقدشان هم سستاند و هر آن ممکن است زن، این زندگی را ترک کند. اضطراب از همپاشیدگی زندگی هر دو را تحتتأثیر قرار میدهد و پریشانی در هردوی آنها واضح است. در زندگی خانم و آقای محمودی، این مرد خانواده است که در اشارهای کوتاه و گذرا متهم به خیانت میشود و مورد سوءظن قرار میگیرد و در زندگی ساناز و رامتین، ساناز متهم به عدم تعهد و خیانت است و در نهایت آن چه برای همه این افراد به جا میماند، سردرگمی و عدم آرامش است. مردانی که در تنهایی خود عصبی، بیقرار و ناراضی چنبره زدهاند و زنانی که نسبت به آینده خود دچار دلهره و نسبت به تصویر فعلی خود دچار تردیدند و دختر نوجوانی که مردد و متحیر بین زنان پیش روی خود، مبهوت به روبهرویش چشم دوخته و از همه بیپناهتر ساناز است که به تعبیر رامتین مانند کولیها از زندگیای به زندگی دیگر میرود و در سکانس پایانی، زیر یک روکش توری، یک محافظ کمجان و یک ناامنی محض، هق هق تنهایی خود را پنهان میکند و در نهایت قضاوت به مخاطب سپرده میشود که چه نوع زنی باشد یا چه نوع زنی را بپسندد.
برگرفته از مووی مگ و سلام سینما