زمانی که ادموند هیلاری نیوزلندی در ۲۹ ماه می سال ۱۹۵۳ میلادی پس از حدود ۲ ماه تلاش به اتفاق تنزینگ نورگیشرپا نپالی به قلۀ اورست صعود کرد و این قله برای اولین بار توسط انسان فتح شد نام کشور نپال سر زبانها افتاد. در آن زمان بود که مردم دنیا دریافتند نپال سرزمینی است با کوههای سر به فلک کشیده و پربرف و البته طبیعتی فوقالعاده زیبا که بین هند و چین واقع شده است. از همان وقت کوهنوردان زیادی قصد صعود به این قله را داشتهاند که برخی از آنان پس از ماهها تلاش به دلیل برف و بوران و بدی راه موفق به این امر نشدند؛ برخی از میانۀ راه برگشتند و البته تعدادی هم بر اثر یخزدگی و سقوط از درهها و بلندیها از بین رفتند. صحبت از نپال است. کشوری واقع شده بین هند و چین که درآمد اصلی آن از راه صادرات برنج و برخی محصولات کشاورزی و البته گردشگری تأمین میشود. به خصوص کوهنوردانی که قصد صعود به قلل مرتفع این کشور را دارند درآمد خوبی عاید این کشور میکنند. هزینۀ اخذ مجوز صعود به قله اورست در حال حاضر برای هر نفر مبلغ ۲۵ هزار دلار است. آن هم بعد از ماهها انتظار. بار دیگری که نام کشور نپال بر سر زبانها افتاد و تعجب جهانیان را برانگیخت عصر روز اول ژوئن سال ۲۰۰۱ میلادی بود. در آن هنگام، دیپندرا، ولیعهد و پسر بیرندرا پادشاه نپال، به ناگاه در تالاری را که پادشاه، ملکه، پسر و دختر شاه به اتفاق تعدادی از بستگانشان و درباریان در آن در حال برگزاری جشنی مذهبی بودند باز میکند و با مسلسل پدر، مادر، برادر، خواهر و همۀ حاضرین را به رگبار میبندد و پس از کشتن حداقل ۹ نفر با اسلحهای که در دست داشت به سوی خود شلیک میکند و خود را نیز میکشد.
البته تاکنون انگیزۀ این کشتار خانوادۀ سلطنتی مشخص نشده است ولی بسیاری از مردم نپال بر اساس شنیدهها اعتقاد دارند که ولیعهد عاشق دختری خارج از خانوادۀ دربار بوده و قصد ازدواج با او را داشته است، ولی پدر و مادر یا به عبارتی شاه و ملکه با این ازدواج مخالف بودند و او هم بالأخره تصمیم خود را میگیرد و این کشتار را به راه میاندازد. پس از کشته شدن شاه و ولیعهد و بر اساس قوانین مملکتی، گیانندرا، برادر شاه، که در گذشته متهم به قتل و مورد نفرت مردم بود، به عنوان شاه جدید سوگند یاد میکند و بر تخت سلطنت مینشیند. از آنجایی که از سالها قبل از این ماجرا احزاب فعال و گروههای سیاسی در نپال با شاه و حکومت پادشاهی موافق نبودند و برای برکناری شاه، مشی مسلحانه اتخاذ کرده بودند و ظرف ۱۰ سال حدود ۶۰ هزار نفر در درگیریهای سیاسی کشته شده بودند، نهایتاً ۶ سال بعد یعنی سال ۲۰۰۶ مائوئیستها که از احزاب چپ و از جمله مخالفین اصلی حکومت پادشاهی بودند شاه را مجبور به استعفا نمودند و از سال ۲۰۰۸ حکومت جمهوری دموکراتیک فدرال را به وجود آوردند. هرچند هم اکنون حدود ۱۰ سال از روی کار آمدن جمهوری در این کشور آسیایی میگذرد، ولی وضعیت مردم تغییر چندانی نکرده است و پیشرفتی دیده نمیشود. نپال به واسطۀ یک رویداد دیگر که هرچند سال یکبار اتفاق میافتد هم مشهور است و آن ماجرای انتخاب ملکۀ «کوماری» است.
قرنهاست که در نپال، دختر بچههای کم سن و سال به عنوان بت زنده یا کوماری انتخاب و توسط مردم و حتی پادشاه پرستیده میشوند. در فرهنگ و آداب و رسوم نپال کوماری به عنوان یک الهۀ باکرۀ زنده برگزیده میشود و تا زمانی که به سن بلوغ نرسیده است در نقش الهه پرستیده میشود. کوماری در زبان سانسکریت به معنی «شاهدخت» است. او تا قبل از دوران بلوغ در یک معبد حبس میشود و در طول سال تنها ۱۳ بار و آن هم در مراسم مذهبی اجازه حضور در فضای بیرون از معبد را دارد. در آن روزها نیز در کجاوهای بر دوش کاهنان حمل میشود. بیرون معبد، پاهای کوماری نباید به زمین بخورد؛ بنابراین همیشه او را حمل میکنند. کوماری به جز اعضای خانواده و کاهنان معبد با کس دیگری صحبت نمیکند. او حتی حق رفتن به مدرسه و دیدن کودکان همسن و سال خود و بازی کردن با آنها را نیز ندارد. کوماری وقتی به سن بلوغ برسد، با اولین قاعدگی جایگاه خود را از دست میدهد و از معبد اخراج میشود. مخارج زندگی کوماری و خانوادهاش توسط کمک ماهیانۀ دولت و همچنین کسانی که به زیارت کوماری میآیند تأمین میشود. نپالیها اعتقاد دارند در کالبد کوماری، روح «درگا» یکی از الهههای مقدس مقیم است. مورخین بر این باورند که این سنت از قرن دوازدهم با دستور یکی از پادشاهان نپال آغاز شده است. لازم به ذکر است که دادگاه عالی نپال چندی پیش حکم صادر کرده است که کوماری نیز چون سایر کودکان باید از حق رفتن به مدرسه برخوردار شود.
دادگاه اعلام کرده است: هیچ توضیحی وجود ندارد که این دختران که در سنین پیش از بلوغ به سر میبرند و به کوماری شهرت دارند، از سنتی رنج ببرند که به قرنهای گذشته ارتباط دارد. لازم به ذکر است کوماری فعلی نپال در حال حاضر ۹ ساله است. البته نپال باز هم به یک چیز دیگر خیلی مشهور است و آن وجود شهری در جنوب این کشور به نام «لومبینی» است که به شهر بودا معروف است و گفته میشود محل تولد بودا بوده است. هیچکس به درستی نمیداند بودا در چه زمانی متولد شده است، ولی احتمال داده میشود بین ۵ تا ۶ قرن پیش از میلاد مسیح، بودا در شهر لومبینی، که در آن زمان جزء کشور هند بوده و اکنون جزئی از نپال است، متولد شده است. همچنین پوسکارینی، یعنی حوض مقدسی که در آن مادر بودا پیش از تولد وی غسل کرده بود و بودا را نیز پس از تولد برای نخستین بار در آن شست، در همین مکان قرار دارد. در نزدیکی لومبینی، مکانهای دیگری هم قرار دارند که به اعتقاد بوداییان، بوداهای پیشین در آنها متولد شده، به روشنایی رسیده و در نهایت دنیا را وداع گفتهاند. در سال ۱۹۹۷ لومبینی در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسید. نپال به غیر از دارا بودن قلۀ اورست و ۸ قلۀ دیگر با ارتفاع بیش از ۸ هزار متر، به داشتن آثار تاریخی و جاذبههای طبیعی نیز مشهور است. کشوری با وسعت ۱۴۰.۷۹۷ کیلومتر مربع و ۳۰ میلیون جمعیت است که ۶۰ درصد آن هندو، ۲۲ درصد بودایی، ۱۰ درصد مسلمان، ۵ درصد مسیحی و ۳ درصد پیرو سایر ادیان هستند.
قصر پاتان، دربار بهاکتاپور، معبد بودانات، معبد پاشوپاتینات، معبد سوایامبونات استوپا در شهر کاتماندو پایتخت این کشور، جنگلهای بکر و دست نخوردۀ منطقۀ چیتوان با حیوانات وحشی آن و …. از جمله آثار تاریخی و جاذبههای طبیعی و زیبای این کشور هستند. اگر به پیشینۀ این کشور واقع شده در جنوب آسیا نگاهی بیندازیم در مییابیم چگونه این کشور طی صدها سال گذشته همواره با فقر و محرومیت دست و پنجه نرم کرده است. در دهۀ ۶۰ و ۷۰ میلادی، زمانی که مردمان این کشور در نهایت بدبختی به سر میبردند، اعتیاد در این کشور بیداد میکرد. کاشت، فرآوری، فروش و استعمال ماریجوآنا یا همان حشیش در این کشور آزاد و منبع درآمدی بود برای مردمان فقیر آن. از سوی دیگر در دهۀ ۶۰ میلادی برخی از جوانان غربی که از زندگی مدرن و لوکس ماشینی به ستوه آمده بودند گروههای بیهدف و متنفر از جامعۀ شهری را به وجود آوردند که به نام هیپیها شهرت یافتند. هیپیها جمعیتی لاابالی، پوچگرا و پشت پا زننده به همۀ مظاهر زندگی مدرن بودند که عموماً از تحصیل دست کشیده بودند، سر و دست و صورتشان را خالکوبی میکردند، موهایشان را بلند میگذاشتند، برای اقامت از شهرها فاصله میگرفتند و در جاهایی همچون سواحل دریا، جنگل و هر کجا که طبیعت زیبایی داشت به سبک و سیاق انسانهای اولیه زندگی میکردند.
هیپیها از جمله کارهایی که میبایست انجام میدادند تا به قول خودشان به عالم معرفت سیر کنند، مصرف مواد مخدر از جمله ماریجوآنا بود و نپال مرکز اصلی این ماده، بهشت گمشدهای بود برای هیپیهای دهۀ ۶۰ که بیشترشان از آمریکا و اروپا به این کشور آمد و شد میکردند؛ مدتی در شهر کاتماندو و یا ساحل دریاچۀ فیوا در شهر پکارا اقامت میگزیدند و حشیش موردنیازشان را از فروشگاههایی در منطقۀ تامیل شهر کاتماندو یا مغازههای کنار دریاچۀ فیوا (که در کیسه گونیهای بزرگ به صورت کاملاً آزاد قرار داده شده بود،) با قیمت بسیار ارزان خریداری و مصرف میکردند. در آن زمان بخشی از درآمد نپال از راه فروش مواد مخدر به هیپیها و توریستهایی که از غرب فقط برای مصرف ماریجوآنا به آنجا میآمدند، تأمین میشد. در سالهای دهۀ ۴۰ شمسی آن زمان که محصل دبیرستان بودم و در کنار پدر و مادر در مشهد زندگی میکردیم، همه روزه شاهد حضور دهها هیپی بودم که با قطار از اروپا و از راه ترکیه به تهران و سپس مشهد میآمدند و از آنجا با اتوبوس از راه افغانستان به پاکستان، هند و سپس نپال عزیمت میکردند. به واسطۀ عشق و علاقهای که به مطالعه داشتم پیگیر سرنوشت هیپیها بودم که در اکثر مجلات و روزنامههای آن زمان چاپ و منتشر میشد.
به خاطر دارم سلسله مقالاتی در این رابطه در مجلۀ «اطلاعات هفتگی» سال ۱۳۴۷ منتشر شده بود: چه جوانهایی که به کاتماندو سفر نمیکردند و غرق در اعتیاد نمیشدند، چه دخترانی که به فحشاء کشانده نمیشدند (برخی از آنها برای بهدست آوردن ذرهای حشیش، حتی مجبور به فروش پاسپورت خود میشدند،) و بالأخره چه جوانانی که در همانجا از فرط اعتیاد و یا فقر نمیمردند. از آنجایی که دنیا دائماً در حال پیشرفت بوده و هست و علم و تکنولوژی باعث رشد و شکوفایی جوامع بشری شده و میشود و تغییر در همۀ کشورها امری است اجتنابناپذیر، دولت نپال هم بالأخره به خود آمد و طی دهههای گذشته سختگیریهایی برای جلوگیری از عرضۀ مواد مخدر اعمال کرد و شرایط را برای استفاده کنندگان آن سختتر نمود. در نتیجه اولین اتفاقی که افتاد این بود که آهستهآهسته هیپیها مجبور شدند مسیرشان را عوض کنند و برای استفاده از مواد مخدر و همچنین زندگی در طبیعت زیبا به جاهای دیگری از جمله سواحل غرب هند به نام «گوا» کوچ کنند.
در ادامه دولت به فکر افتاد با داشتن جاذبههای منحصر به فرد این کشور، امکاناتی جهت جذب توریست فراهم آورد. به همین خاطر طی سالهای گذشته با تدارک امکانات زیربنایی از جمله احداث هتلهای فراوان، برقراری خطوط هوایی داخلی، تسهیلات رفاهی، اقامتی و … سیل توریست به این کشور سرازیر شده است و در تمامی طول سال تعداد بیشماری جهانگرد از کشورهای مختلف جهان به این کشور آمد و شد میکنند و از جاذبههای بینظیر آن دیدار مینمایند.
۱۲ خرداد ماه سال،۱۳۹۷ تعدادی از مربیان و دستاندرکاران یوگا جهت دیداری هشت روزه از جاذبههای این کشور منحصر به فرد عازم نپال شدند تا ضمن دیدار از آنجا، با مردمان این کشور آشنا شوند، فرهنگ آنان را ارزیابی کنند و از آثار طبیعی، تاریخی و فرهنگی آن دیدار نمایند.
ساعت ۲۳:۴۰ شنبه ۱۲ خرداد ماه ۹۷ تکتک اعضای گروه در فرودگاه امام به یکدیگر ملحق میشویم و با پرواز قطری، تهران را به مقصد دوحه، پایتخت قطر، ترک میکنیم. پس از ورود به فرودگاه قطر و با اندکی توقف، مجدداً با پرواز عازم شهر کاتماندو، پایتخت نپال، میشویم. حدود ۵-۴ ساعت بعد یعنی ۸:۳۰ صبح به وقت نپال از هواپیما پیاده میشویم. فرودگاه کاتماندو داخل شهر واقع شده و اطراف آن مملو از جنگلهای انبوه است. زمان ورودمان مصادف است با توقف بارش باران؛ در آنجا خرداد ماه زمان شروع بارانهای موسمی است و به همین خاطر همه روزه به خصوص صبح هنگام هوای لطیف و بهاری انسان را به وجد میآورد و گروه ایرانی پس از پیاده شدن از هواپیما این وجد و سرور را کاملاً حس میکنند. همۀ اعضا در صف متقاضیان اخذ ویزا قرار میگیریم. لازم به توضیح است دولت نپال به دلیل فقدان منابع درآمدزا و نداشتن امکانات مالی جز در چند کشور بزرگ مثل آمریکا، شوروی، انگلیس، فرانسه، استرالیا، چین و ژاپن، در هیچ کشوری سفارتخانه ندارد. بنابراین، همۀ خارجیهایی که برای دیدار عازم این کشور میشوند، میبایستی در بدو ورود در فرودگاه کاتماندو، که ساختمانی قدیمی با نمای آجری دارد و حداقل ۵۰ سال از عمرش میگذرد، نسبت به اخذ ویزا اقدام نمایند، برای ویزای یک ماهه، دو ماهه و سه ماهه هر نفر بایستی هزینهای معادل ۵۰،۲۵ یا ۷۵ دلار بپردازد.
گروه پس از پر کردن فرم و پرداخت حق ویزا به ترتیب و به صورت ایستاده در صف برای زدن مهر ورود در پاسپورت، به کیوسکهایی که برای خارجیان و نپالیها به طور جداگانه در سالن ورودی قرار دارد مراجعه میکنند و پس از انجام دادن تشریفات گذرنامه در نهایت به سالن بعدی که محل تحویل چمدان و وسایل است میروند. در ازدحام و شلوغی سالن هر کدام از اعضاء وسایل و ساک خود را برمیدارد و سپس همگی به اتفاق از سالن فرودگاه خارج میشویم. با هماهنگیهای قبلی که از ایران انجام گرفته است، ماشین تویوتا هایس ۱۲ نفره که مخصوص حمل مسافر است در فرودگاه حاضر است تا ما را به هتل برساند. راننده به محض دیدن گروه ایرانی به همراه کمک راننده به سمتمان میآیند تا در حمل چمدانها و قرار دادن آنها در اتومبیل کمک نمایند. پس از جای دادن چمدانها در قسمت عقب اتوبوس توریستی، گروه در قسمت جلو روی صندلیها مینشینند و اتومبیل به سمت هتل محل اقامت حرکت میکند. پس از حدود ۲۰ دقیقه رانندگی، اتومبیل به محلۀ تامیل که منطقۀ توریستی شهر کاتماندو است و در عین حال بسیار شلوغ و پرجمعیت وارد میشود. خیابانهای تامیل کم و بیش از کوچههای تهران باریکتر است و در آنها دو اتومبیل به زحمت میتوانند از کنار هم بگذرند، با معطلی زیاد و عبور از خیابانهای کوچهای شکل بالأخره به هتل محل اقامت وارد میشویم. ورود به هتل بسیار لوکس با همۀ امکانات رفاهی در این منطقۀ توریستی و استقرار اعضاء در اتاقهای آن و استراحتی چند ساعته، همۀ خستگی و بیخوابی پرواز شب گذشته را از تن خارج میکند.
ساعت ۵ عصر گروه آماده است تا گشتی در شهر بزند. به همین خاطر با اتومبیلی که از قبل در پارکینگ هتل انتظار گروه را میکشد، رهسپار دیدار از یکی از معروفترین آثار تاریخی شهر کاتماندو به نام بودانات میشویم. بودانات نام بنای بزرگی است در شرق شهر کاتماندو که از جمله بزرگترین استوپاهای نپال است. استوپا یا بنای گنبدی شکل از جمله آثار معماری بسیار قدیمی بودایی است که در سراسر شبه قارۀ هند و از جمله نپال دیده میشود و در جهان غرب نیز هر روز رو به افزایش است. استوپا در کشورهای متعددی در آسیای جنوب شرقی هم به وفور وجود دارد. استوپاها در ابتدا از گل یا در مکانهای کم آب از تودههای سنگ ساخته میشده است. در اعتقادات بوداییان گفته میشود پس از درگذشت بودا، جسدش سوزانده میشود، خاکسترش تقسیم میشود و زیر ۸ استوپا دفن میگردد. بعدها هم دو استوپا روی خاکستر و زغالهایی که پیکر بودا با آتش آن سوزانده شده بود، ساخته میشود. دربارۀ هشت استوپای اولیه، اطلاعات چندانی در دست نیست. در عین حال گفته میشود تعدادی از استوپاهای قدیمی مانند سارنات و سانچی که در هند واقع شدهاند با انجام تزییناتی بر روی گنبدهای اصلی به وجود آمدهاند. استوپاها از این نظر که گنبد آنها نقش مقبره داشته باشد یا اینکه تنها به منظور نیایش ساخته شده باشند، اهمیت متفاوتی دارند و در نهایت شکل ظاهری آنها با یکدیگر فرق دارد. در خصوص بنای بودانات گفته میشود این بنا در قرن ۱۴ میلادی و پس از حملۀ مغولها ساخته شده است. افسانههای اساطیری متنوعی دربارۀ علل ساخته شدن این بنای پر رمز و راز وجود دارد که از بحث ما خارج است.
ولی آنچه مشخص است زمانی که چین در سال ۱۹۵۹ به تبت حمله کرد و آنجا را اشغال نمود، دالایی لاما به اتفاق تعدادی از پیروانش از شهر لهاسا، پایتخت تبت، به نپال که با تبت هم مرز است فرار میکند و به این نقطه میآید و در آن زمان این بنا به عنوان یکی از مهمترین مراکز بودیسم معروف میشود و تا امروز به عنوان یک مکان مقدس زیارتی مهم به شمار میرود. شکل بنای بودانات از بالا شبیه یک ماندالا است (شکل هندسی مقدسی از داستان هستی مرتبط با مذهب بودایی.) در تمام ماندالاهای تبتی، پنج شکل مشاهده میشود که در باور بوداییها مرکز هستی محسوب میشود. این پنج شکل به عناصر پنجگانۀ زمین، آب، آتش، هوا و عنصر آسمانی اتر یا فضا نسبت داده میشوند. معمولاً استوپاها دارای نمادهایی هستند و به ۹ طبقه تقسیم بندی میشوند. ۹ طبقه بودن آنها نمادی از کوه افسانهای مرو در مرکز کهکشانها است و ۱۳ حلقه نشان دهندۀ مسیر روشنگری و همچنین راههایی برای رهایی و رسیدن به شعف درونی هستند. شکل مثلث نماد انتزاعی آتش است و در بالای برج هم یک سایبان طلاکاری شده قرار دارد. در قسمت پایین آن دو چشم نقاشی شده به چشم میخورد. بر اساس باور بوداییان دو چشمی که در بالای این بنای ۳۶ متری قرار دارد کردار انسانها را کنترل میکند و این مطلب را به پیروان انتقال میدهد که مواظب کردارهای خود باشند و هیچگاه کار خطا انجام ندهند. در کنار چشمان نقاشی شده، به جای بینی یک علامت سؤال وجود دارد که نمادی از یگانگی است و تنها راه رسیدن به شعف درونی، اعتقاد به آن است.
در بالای چشمها چشم سومی هم هست که علامت خرد است. در پایین استوپای بودانات هم دیواری ۱۶ وجهی و نامنظم با نقاشیهای گوناگون وجود دارد. پرچمهایی هم که به نوک استوپا وصل شدهاند و با وزیدن باد تکان میخورند حاوی ذکرها و دعاهای تبتی هستند. پایۀ استوپا سه سکوی بزرگ دارد که از نظر اندازه به صورت کاهنده بالا میروند. این سکوها نمادی از زمین هستند. در این مجموعه شماری از تبتیها و نپالیها را میتوان دید که برای دعا و نیایش و مراقبه و زیارت آمد و شد میکنند. استوپای بودانات بزرگترین استوپای نپال و مقدسترین معبد بوداییان تبتی در خارج از تبت به شمار میرود. محوطۀ دور این مجموعۀ تاریخی شامل کوچه پس کوچههای فراوان با صومعههای رنگارنگ، ساختمانها و خانههای ریز و درشت است که بهصورت تنگاتنگ در کنار هم قرار گرفتهاند. همچنین دهها فروشگاه و مغازه و هتل و رستوران متعلق به تبتیهای چشم بادامی که غالباً با لباسهای مخصوص سنتی خود آمد و شد میکنند چشم هر تازهواردی را به سوی خود جلب میکند و همین عاملی است که همه روزه عدۀ زیادی توریست و گردشگر از نقاط مختلف جهان به این مکان میآیند تا از شگفتیهای آن دیدار نمایند. گروه ایرانی پس از تهیۀ بلیت و ورود به محوطه، محو تماشای بودانات، این بنای عظیم و بزرگ گنبدی شکل که پایین آن به رنگ سفید و قسمت هرمی شکل بالای آن طلایی است میشود. آنها دقایقی به گرفتن عکس از جهات مختلف آن مشغول میشوند و سپس برای تماشای جزء جزء این اثر به دور این بنای عظیم میچرخند تا قسمتهای مختلف این بزرگترین استوپای نپال را از فاصلۀ بسیار نزدیک ببینند و محو نقشه و معماری آن شوند.
همان طور که قبلاً گفته شد، استوپاها یا همان بناهای گنبدی شکل، بنایی توپر است و محفظۀ درونی ندارد. در عوض پلکانی در سمت شمالی بنا وجود دارد تا کسانی که مایل هستند توسط آن خود را به بالای این بنای گنبدی شکل برسانند و از بالا صدها صومعهها، بناها و آثاری که تماماً با معماری تبتی بنا شده است را نظاره کنند و صحنههای جالب و دیدنی آن را تماشا کنند. و حالا سیزدهمین روز از خرداد ۹۷ فرصت مناسبی برای این گروه ایرانی پیش آمده است تا از تمامی قسمتهای این بنای منحصر به فرد نپال دیدار نمایند. گروه پس از دیدار از این استوپای عظیم از دهها مغازه که در اطراف آن قرار دارند و مملو از اجناس توریست پسند هستند دیدار میکنند و کم و بیش به خرید یادگاریهای ساخت نپال میپردازند و در آخر با خاطرهای خوش و گرفتن تعداد زیادی عکس و فیلم (که حدود دو ساعت طول میکشد) به سوی اتومبیل که در آن نزدیکی پارک شده است حرکت میکنند تا به هتل برگردند. به هنگام عبور از خیابانهای کاتماندو صحنههای عجیبی به چشم میخورد. جمعیت زیاد و به هم فشرده در حال عبور و مرور از پیاده و سوارهرو، حرکت اتومبیلها، موتورسیکلتها و بوقهای ممتدی که به صدا درمیآید، همچنین مشاهدۀ اختلاف طبقاتی بیش از حد در خیابانهای کاتماندو گروه را به تعجب وا میدارد.
عبور و مرور لوکسترین و معروفترین اتومبیلهای برند خارجی در کنار اتومبیلهای قدیمی و کهنۀ غالباً ساخت هند، لباسهای بسیار شیک بر تن افراد پولدار در کنار لباسهای کهنه و مندرس بر تن ساکنان فقیر، کودکان کراوات زدۀ مدارس ابتدایی و نوجوانانی که در مدارس ملی گرانقیمت دروس را از زمان کودکی به زبان انگلیسی فرامیگیرند در کنار کودکان و نوجوانانی که با لباس معمولی و بعضاً مندرس به مدارس دولتی رایگان میروند، وجود ساختمانهای لوکس در کنار مناطق فقیرنشین از جمله صحنههایی است که کموبیش در تمام خیابانهای شهر کاتماندو به چشم میخورد. یکی از مهمترین مشکلات پایتخت نپال، هوای آلودۀ آن است. این شهر با حدود ۳ میلیون نفر جمعیت، در درهای واقع شده که اطراف آن پوشیده از جنگل است. جنگلها روز به روز تخریب میشوند و در آن ساختمانهای ناهمگون متعدد احداث میشوند. دود اتومبیل و وسایل نقلیۀ موتوری و همچنین آلودگی برخی کارخانجات هوای دائماً غبارآلودی را به وجود میآورد. به همین خاطر در طول سال بیشتر جمعیت کاتماندو به هنگام عبور و مرور از پارچههایی که جلوی دهان و بینیشان را میپوشاند استفاده میکنند.
آلودگی دیگر این شهر رودخانهای در وسط شهر است که مملو از فاضلاب و زبالههای انباشته شده است و از فاصلۀ نهچندان دور بوی تعفنش مشام عابرین را میآزارد. گروه ایرانی همچنان که در اتومبیل نشسته و به سمت هتل عزیمت میکنند از اختلاف طبقاتیای که به وضوح شاهد آن است رنج میبرد. آنان از پشت شیشۀ اتومبیل نظارهگر شلوغی شهر، عبور و مرور وسایل نقلیۀ نامتجانس فراوان، آلودگی بیش از حد هوا، زندگی تجملاتی و لوکس در کنار زندگی فقیرانه و بسیاری چیزهای دیگر که بعضاً در کشورهای مرفه به چشم نمیخورد، هستند. پس از حدود ۴۰ دقیقه اتومبیل وارد هتل میشود و افراد گروه رهسپار اتاقهای خود میشوند. صبح روز ۱۴ خرداد، در سومین روز سفر، صبح هنگام گروه پس از استراحت و صرف صبحانه آماده است تا از یکی دیگر از جاذبههای شهر کاتماندو بازدید کند. ایرانیان پس از آماده شدن، سوار بر اتومبیلی که در اختیار دارند میشوند و به سمت معبد سوایامبونات واقع در ارتفاعات غرب شهر کاتماندو حرکت میکنند.
در ۱۴ خرداد و در دومین روز از سفر، گروه آمادۀ دیدار از یکی دیگر از جاذبههای نپال میشود و اینک ادامۀ مطلب. معبد سوایامبونات یکی از زیباترین و مشهورترین و قدیمیترین بناهای شهر کاتماندو است و حال و هوای باستانی آن هنوز هم به چشم میخورد. سوایامبونات به معنی «خودساخته» است. این بنا درواقع یک استوپاست و در حاشیۀ غربی شهر کاتماندو واقع شده است. در مورد ساخت این بنا افسانههایی وجود دارد. اما تنها سند مکتوب وجود یک سنگ نوشته مربوط به قرن ۵ میلادی است. هرچند پژوهشگران تاریخچۀ تأسیس آن را به قرن اول میلادی نسبت میدهند. معبد سوایامبونات دو بخش دارد. محوطۀ پایین که شامل صحن وسیعی است با یک حوض آب بزرگ که در وسط آن محفظهای قرار دارد و افراد برای برآورده شدن خواسته و حاجت خود از فاصلهای چند متری سکه به درون آن پرتاب میکنند. اگر سکه در محفظه وسط حوض جای گرفت به این معناست که به آرزویشان میرسند. ولی در عین حال تعداد زیادی سکه بیرون از محفظه، زیر آب و در کف حوض دیده میشوند که معلوم است به هدف اصابت نکردهاند. صحن بعدی که در واقع بخش اصلی معبد است و بنای استوپا در کنار آن قرار گرفته است، در قسمت بالای این محوطه قرار دارد و برای رسیدن به آن بایستی از ۳۶۵ پله بالا رفت. گروه ایرانی پس از ورود به صحن پایین ابتدا به کنار حوض میرود و سپس به تماشای انداختن سکه توسط افراد مختلف که میخواهند شانسشان را امتحان کنند میپردازند.
بعد از مجسمههای مختلفی که در صحن پایین و اطراف حوض قرار دارند عکس و فیلم تهیه میکنند. همانطور که گفته شد، بخش اصلی معبد سوایامبونات در بالای تپۀ بلند و مشرف به منطقهای سرسبز و جنگل مانند قرار گرفته و محصور بین درختان زیادی است که در میان آنها صدها میمون در همه جا در حال جست و خیز هستند. گروه ایرانی همچنان که از ۳۶۵ پلۀ معبد آرام آرام بالا میروند در طول مسیر جذب میمونهایی که بعضاً فرزند خود را در زیر شکم گرفته و با خود حمل میکنند میشوند. میمونها مرتباً در حال پرش و جهش از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه هستند و گردشگران از جمله گروه ایرانی به گرفتن عکس و فیلم از فاصلۀ بسیار نزدیک از آنان مشغول میشوند. این معبد به واسطۀ وجود میمونهای بیشمار، به معبد میمونها هم معروف است. گروه پس از بالا رفتن از ۳۶۵ پله و دیدار از مغازههای صنایع دستی در طول مسیر بالأخره وارد محوطۀ اصلی معبد که بنای عظیم استوپا در آنجا قرار دارد و نمای شهر کاتماندو از آنجا به خوبی نمایان است، میشود. در این مکان هم تعدادی مغازۀ فروش صنایع دستی با تزیینهای زیبا توسط فروشندگان نپالی که سعی در جذب مشتری دارند، وجود دارد. در پایین پلههای شرقی دروازۀ نقاشی شدۀ درخشانی وجود دارد و یک چرخ بزرگ که دعاهای تبتی بر روی آن نوشته شده هم در آنجا قرار گرفته است، برای چرخاندن این وسیله آیینی دو نفر لازم است و بعد از هر بار چرخش زنگی به صدا درمیآید. دور دروازۀ نقاشی شده تعداد زیادی چرخ کوچک که دعا بر روی آن نوشته شده نصب است و گردشگران زمانی که به آنها میرسند با گذاردن کف دست خود بر روی چرخ، آن را به حرکت درمیآورند.
میتوان گفت تقریباً در تمامی معابد بودایی این چرخها وجود دارد و همۀ زائرین برای برآورده شدن آرزوها و خواستهها و همچنین برای به آسمان رفتن ذکرها و دعاهایشان چرخها را با دست به حرکت درمیآورند. در کنار پلکان سه مجسمۀ نقاشی شده متعلق به قرن ۱۷ قرار دارند که نزدیک به پایین سازه هستند. صبحهای زود زنان معتقد به این آیین به کنار مجسمهها میآیند و به آنها سجده میکنند. مجسمههای دیگری هم در گوشه و کنار این معبد بنا شدهاند که در قرن هشتم ساخته شدهاند. گروه ایرانی در این مکان با سنگهایی مواجه میشوند که روی آنها ذکر تبتی «اوم مانی بدمهوم» به معنای «ورود به جواهر داخل نیلوفر» حک شده است. دستفروشان داخل معبد نسخههای کوچکتری از این سنگها را به توریستها میفروشند. در این صحن که استوپای اصلی بنا شده است، پر از نمادهای بودایی است، گنبد سفید بنا شده در این معبد نمادی از زهدان آفرینش است و منار بالای آن با ۱۳ صفحۀ طلایی نمادی از پلههای رسیدن به شعف روحانی است. برخی هم اعتقاد دارند در چتر بالای استوپا سنگهای قیمتی نگهداری میشود که آن هم نماد آرامش غایی روحانی به شمار میرود. طبق اصول معماری اماکن بودایی، در بالای منارۀ گنبد استوپا، چشمان معروف بودا از ۴ جهت اصلی با حالتی خاص به محیط پیرامون نگاه میکنند. در بین هر جفت چشم، نشانی شبیه به علامت سؤال قرار دارد که عدد ۱ به نوشتار نپالی بوده و چشم سوم را نشان میدهد.
دورتادور استوپای اصلی را زیارتگاههای کوچک و دیگر سازههای نذری پر کردهاند که اکثراً توسط پادشاهان ۴ قرن اخیر ساخته و اهدا شدهاند. ۵۰ عدد از این سازهها با عناصر پنجگانه یعنی آب، باد، آتش، خاک و فضا ارتباط دارند. در کنار گنبد برج اصلی، معبد کوچکی به نام هراتی دوی بیش از همه جلب توجه میکند. معبدی که مادران نپالی برای حفظ سلامت کودکان خود به آنجا میآیند و برای سلامتی آنها گلبرگهای گل، دانههای تسبیح و پودرهای رنگی نذر میکنند. در عین حال در طول روز زنان به این معبد میآیند و با قرار دادن غذاهای پیشکشی و خوراکیهای متنوع نذری در کنار معبد هراتی دوی، صحنۀ دعوای میمونها، سگهای ولگرد، کبوتران و کلاغها را به وجود میآورند. در شمال غرب استوپا، زیارتگاه مهم دیگری به نام شانتیپور وجود دارد که معبدی کوچک و ساده و جعبهای شکل است و گفته میشود گنجی بزرگ را در خود نگهداری میکند. در افسانههای بودایی آمده است که مردی مقدس ۱۵۰۰ سال است که در حال مراقبه در آنجاست. شانتیشری، که در قرن پنجم میلادی زندگی میکرد، خود را در مکانی زیر این معبد حبس نمود و قسم خورد تا زمانی که مردم کاتماندو به او احتیاج داشته باشند، در آنجا بماند. وی با ورود به حالت افسانهای نامیرا شد و در آن مکان باقی ماند تا در زمان نیاز به مردم محلی کمک کند. میگویند در سال ۱۹۵۸ میلادی پادشاه وقت نپال برای درخواست کمک از این قدیس به خاطر خشکسالی به تنهایی به داخل این معبد میرود.
او بعداً تعریف کرده بود که پس از ورود به معبد کاملاً تاریک و عبور از اتاقهای متعدد زیرزمینی که هر کدام از دیگری وحشتناکتر بودند (اتاق اول پر از خفاشهای بزرگ و شاهین، اتاق دوم مملو از ارواح گرسنه و در عذاب و اتاق سوم پر از مارهایی بود که وی را دنبال میکردند). بالأخره قدیس را در اتاق آخر پیدا میکند. مردی که مانند اسکلت لاغر و نحیف اما زنده و در حال مراقبه بود. پس از رویارو شدن، شانتیشری به پادشاه یک ماندالا (از اشکال باستانی به شکل دایره) هدیه میکند که همان باعث بارش باران موردنیاز مردم در آن سال میشود. در معبد سوایامبونات دو بار در سال فستیوال برگزار میشود. بوداجایانتی در ماه آوریل یا می (فروردین-اردیبهشت) و لوسار در فوریه یا مارچ (اسفند-فروردین.) در این دو زمان زائرین زیادی برای بازدید و زیارت به معبد میآیند و راهبان با رنگ زعفرانی، شکل نیلوفر را روی استوپا میکشند. به غیر از این فستیوال، جشن گونلا هم به مدت یک ماه برای پایان فصل بارش برگزار میگردد. ایرانیان از زوایای مختلف و از همۀ نمادها و مجسمهها و معابد کوچک و بزرگ واقع شده در این مجموعه بازدید به عمل میآورند و برای زنده نگاه داشتن خاطرات سفر از لحظه لحظۀ ورود، دیدار از بنا و خروج از معبد عکس و فیلم تهیه میکنند. گروه پس از حدود دو ساعت بازدید از این معبد عازم معبد دیگری که بیشتر شبیه پارک است تا معبد میشود، معبد بودایآمیدوا یا بوداپارک. بوداپارک درست در نزیکی معبد سوایامبونات واقع شده و معروفیت آن به سه مجسمۀ عظیم بوداست که در شکل و شمایلهای مختلف در قسمت بلندی بوداپارک بنا شده است.
این مجسمهها که زرد رنگ و به رنگ طلایی ساخته شدهاند مراحل زندگی بودا در حالتهای مختلف و زمانی که وی به اشراق رسیده است را نشان میدهند. در بعضی تصاویر نقاشی شده و مجسمههای ساخته شده چه در نپال و چه در هند، الهههای مورد پرستش را با چهار دست و یا دستهای مختلف نشان میدهند که این کنایه از داشتن قدرت مافوق ربالنوع نسبت به بنده است. یکی از این سه مجسمۀ عظیم بوداپارک هم با دارا بودن چهار دست نشان دهندۀ قدرت برتر این ربالنوع نسبت به انسان است. البته یکی دیگر از مجسمهها قیافهای اخم کرده دارد همراه با نیزهای در دست که نشان دهندۀ خشم و عصبانیت بودا از کسانی است که به وظیفۀ خود عمل نمیکنند و کردارهای ناپسند انجام میدهند. گروه ایرانی با ورود به بوداپارک، محو سه مجسمۀ عظیم طلاییرنگ بودا میشوند. این مکان هیچ شباهتی به معبد ندارد و به لحاظ وجود درختان مشجر و گلهای رنگارنگ و باغچههای پرگل بیشتر به یک پارک شبیه است. البته طبق روال معمول که در همۀ بناهای بودایی تعداد زیادی چرخ فلزی استوانهای شکل که روی آنها ذکر «اممانی پادمه» نوشته شده و زائرین برای برآورده شدن حاجت خود، آنها را با کف دست به حرکت درمیآورند، در این پارک هم میتوان چرخهای استوانهای شکل که بازدیدکنندگان و مراجعهکنندگان به این بنا برای انجام فریضۀ مذهبی و رسیدن به آرزوهایشان، آنها را با دست به حرکت درمیآورند، مشاهده کرد. ایرانیان بازدیدکننده از بوداپارک همچنان به گشت و گذار مشغولاند و از مجسمههای طلایی و نقاشیها و دیگر آثار این پارک بازدید میکنند و با گرفتن عکس و فیلم خاطرهای بهیادماندنی از سفر را ثبت و ضبط میکنند.
لازم به ذکر است شهر کاتماندو آثار بودایی فراوانی دارد. علت آن هم وجود بوداییانی است که در سال ۱۹۵۷ میلادی، زمانی که چین به تبت حمله کرد، همراه با دالای لاما (۱۹۳۵ میلادی،) رهبر سیاسی مذهبی تبت، از لهاسا، پایتخت تبت، گریختند و به نپال آمدند. دالایی لاما مدتی در نپال ماند و سپس به هند عزیمت کرد و تا این زمان در همانجا اقامت دارد. تعداد کسانی هم که با او از تبت آمده بودند بعدها در شهرهای مختلف نپال ماندند و اکنون جمعیت ۲/۵ میلیونی را تشکیل میدهند. به همین لحاظ آثار بودایی را در هر کجا میتوان مشاهده نمود. پیروان بودا اعتقاد دارند بودا شاهزادهای بود که در ناز و نعمت و در قصر پدرش زندگی میکرد. روزی از قصر خارج میشود و به شهر میرود و با صحنههای عجیبی از جمله بیماری، پیری و مرگ مواجه میشود. او آنقدر از دیدن سرنوشتی که در انتظار انسانهاست آزرده میشود که راه جنگل را در پیش میگیرد تا راه نجاتی برای آنها پیدا کند. گفته میشود او سالها ریاضت میکشد تا به درک حقیقت دست مییابد. پس از کشف حقیقت، به شهر به نارس میرود. راهبانی که از قبل او را میشناختند و از وی رو برگردانده بودند از او میپرسند: «سرانجام حقیقتی را که میجستی، یافتی؟» بودا میگوید: «بلی آن را یافتم». راهبان میگویند: «پس به ما بگو حقیقت و حکمت و راز هستی در چیست؟» بودا میپرسد: «آیا شما به قانون عمل و عکسالعمل ایمان دارید؟» میگویند: «آری». بودا میگوید: «پس بدانید که قانون عمل و عکسالعمل سر آغاز حکمت و آگاهی از حقیقت است.
از نیکو، نیکو پدید میآید و از بد، بد. این نخستین قانون زندگی است و همۀ چیزهای دیگر بر این قانون استوار است». میگویند: «اینکه تازگی ندارد». بودا میگوید: «اگر چنین است قربانی و تضرع به درگاه خدا عاقلانه نیست». راهبان میپرسند: «چگونه؟» بودا میگوید: «آب همیشه در سراشیبی میرود، آتش همیشه داغ و یخ همیشه سرد است. اگر برای خدا دعا کنیم، آب هرگز سر بالا نمیرود و آتش سرد و یخ گرم نمیشود. زیرا در زندگی قانونهایی یافت میشود که همه چیز بر آنها استوار است. از این رو کاری که انجام گرفت قابل ابطال نیست و تضرع به درگاه خدا سودی ندارد». بودا اعتقاد دارد خوشبختی زمانی است که انسان در رنج نباشد و رنج زمانی است که انسان وابستگی داشته باشد. او رنج را به چهار بخش تقسیم میکند: ۱- حقیقت رنج: به دنیا آمدن رنج است، پیری رنج است، بیماری رنج است، مرگ رنج است، دوری از عزیزان رنج است، با نا عزیزان محشور بودن رنج است، به آرزو نرسیدن رنج است و … . ۲- خاستگاه رنج: دومین مرحله خاستگاه رنج است. خاستگاه رنج، تمنا و آرزو و عطش است. عطش با اشتهای برانگیخته گره خورده، گاه اینجا و گاه آنجا، همه در جستجوی لذت تازه هستند، عطش لذت شهوانی، عطش بودن، عطش نبودن. ۳- رهایی از رنج: سومین مرحله، رهایی از رنج است که رهایی از تشنگی یا قطع و توقف تشنگی است. تشنگی و عطش از راه پنج حس پیدا میشود، پس رهایی از رنج، کنترل درهای حواس است. ۴- راه رهایی از رنج: چهارمین مرحله، راه رهایی از رنج است که همان راستی و درستی در شناخت، در اندیشه، در گفتار، در کردار، در زیستن، در کوشش، در کسب آگاهی و در یکدلی است.
بدین ترتیب زمانی که بودا زندگی انسان را با رنج توأم میداند به ۱۰ عمل یا ۱۰ اصل اشاره میکند که با عمل به آنها انسانها میتوانند از رنج کمتر و راحتی بیشتر برخوردار گردند: ۱۰ اصل تربیتی بودا عبارت است از: ۱- خودداری از بیجان کردن موجودات زنده ۲- خودداری از تصرف مالی که به شخص تعلق ندارد ۳- خودداری از بی عفتی ۴- خودداری از دروغگویی ۵- خودداری از شراب خواری و مستی ۶- خودداری از پرخوری ۷- خودداری از رقص و آواز و موسیقی و تماشای لهو و لعب ۸- خودداری از استعمال زیورآلات، عطر و آرایش ۹- خودداری از به کار بردن بسترهای نرم و مجلل ۱۰- خودداری از پذیرفتن زر و سیم. بدین ترتیب آیین بودا، آیینی اخلاقی است که دغدغههای عملی دارد تا نظری. دغدغههای بودا، رهایی از رنج و نیل به مقام نیروانا (رهایی) است و تبتیهای مقیم نپال همواره در معابد و صومعههای خود با شکل و شمایلهای مختلف، مجسمهها، نقاشیها، تانگا (نوعی نقاشی با داستان هستی)، چرخهای استوانهای دوار، پیامهای بودا را به گردشگران و زائرین ارائه میکنند. پس از دیدار از این بنا گروه ایرانی عازم معبد معروف دیگر شهر کاتماندو به نام بودانیلکانتا که در تپههای شیواپوری در شمال کاتماندو واقع است میشوند. این معبد که در نوع خود بی نظیر است، معبد ویشنو است. ویشنو یکی از سه ربالنوع آیین هندو است که نگهدارندۀ جهان هستی است. مجسمۀ ویشنو از بزرگترین سنگ سیاه یکتکه از جنس بازالت به طول ۵ متر ساخته شده و در حوض مقدس ۱۳ متری به صورت خوابیده قرار داده شده است و روی پیشانی آن علامتی از بودا نقش بسته که با تاج نقره آن را پوشاندهاند و به همین خاطر هر دو قوم بودا و هندو به این معبد آمد و شد میکنند.
معتقدان به ویشنو برای زیارت مجسمۀ خوابیدۀ او داخل حوض مخصوص میبایستی مقداری پراساد (مجموعۀ خوراکی شامل موز و نارگیل و گل و بعضی اقلام دیگر که روی برگ پهن موز گذاشته شده است) بخرند و آن را با حالت احترام و با دو دست بگیرند و مدتها در صف بایستند تا زمانیکه نوبتشان بشود و به نزدیک مجسمۀ خوابیده در حوض مقدس برسند و آن را با احترام در کنار مجسمۀ خوابیده یا همان ویشنو بگذارند. راهب حاضر در کنار مجسمه هم خوراکیهای بیشمار زائرین را میگیرد و سپس با انگشت وسطی دست راست خود مقداری خاکستر سرد شده حاصل از سوزاندن چوب و پوست نارگیل را، که داخل محفظههایی تنورمانند در کنار مجسمه یا همان ربالنوع قرار دارد، با مادهای به نام کومکوم (نوعی پودر قرمزرنگ) مخلوط میکند و روی نقطۀ بین دو ابروی فرد، که درواقع چشم سوم اوست، قرار میدهد. دلیل این کار بر مبنای اعتقاد هندیها به وجود هفت چاکرا در بدن انسان است. به اعتقاد آنان چاکرای ششم با نام «چشم سوم» در وسط پیشانی درست میان دو ابروها جایی است که انسان از طریق آن، به طور معنوی با خداوند ارتباط برقرار میکند. به همین جهت کومکوم در جایی که به اعتقاد هندیها مهمترین نقطۀ بدن برای پذیرش رشد معنوی است، قرار میگیرد. لازم به ذکر است در بیشتر نقاط نپال و هندوستان، زنان متأهل هر روز کومکومای قرمز را به عنوان علامت تأهل، روی نقطۀ بین دو ابرو قرار میدهند. در خصوص پیدایش این معبد هم در برخی روایات آمده است، یک روز کشاورزی با همسرش به هنگام شخم زدن زمین، به مجسمهای برمیخورد که بلافاصله خونی از آن جاری میشود.
پس از پرسوجو معلوم میشود این پیکره مربوط به ربالنوع گمشدۀ معبد بودانیلکانتا است و بعدها مردم جمع میشوند و تصمیم میگیرند پیکره بر سر جای کنونیاش قرار داده شود. میگویند این اتفاق در اوایل سلسلۀ مالاها، صدها سال پیش در کاتماندو رخ داده است. طبق یک روایت دیگر، این مجسمه در زمان سلطنت یکی از پادشاهان نپال در قرن هفتم به نام ویشنو گوپتا کنده کاری شده و در مکان کنونیاش جای گرفته است. یازدهم ماه هندو (اکتبر و نوامبر) در این معبد فستیوال هاریبوندهینی اکاداشی ملأ برگزار میشود که هزاران زائر در آن حضور مییابند. این مراسم، یکی از فستیوالهای اصلی و مهم این معبد است که به مناسبت بیدار شدن ویشنو از خواب عمیق و طولانیاش گرامی داشته میشود. ایرانیان چون اعتقادی به این نوع عبادت ندارند تنها به تماشای این صحنهها میپردازند و در عین حال، از صحنههایی که شاید دیگر در هیچ کجا آنها را نبینند، عکس و فیلم تهیه میکنند. گروه پس از دیدار از معبد بودانیلکانتا، که ساعتی به طول میانجامد، آمادۀ بازگشت به هتل محل اقامت میشوند.
یوگیهای ایرانی پس از دیدار از سه اثر تاریخی شهر کاتماندو، در حالی که خستگی از چهرۀ آنان نمایان است، با اتومبیلی که در اختیار دارند به هتل محل اقامت خود بازمیگردند تا ضمن استراحت، خود را برای به رنامۀ روز بعد که دیدار از جاذبههای تاریخی و مکانهای منحصربهفرد دیگری است آماده نمایند. در روز ۱۵ خرداد و سومین روز سفر، گروه آماده است تا از بنای معروف و تماشایی دورباراسکوئر واقع در شهر پاتان، که در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار دارد، بازدید به عمل آورد. در قسمت مرکزی نپال، بین رشته کوههای هیمالیا در شمال و جنگلهای جنوب، دشتی وجود دارد که شهر کاتماندو در آن بنا شده است. از ۸۰۰ سال پیش دو شهر دیگر در کنار کاتماندو قرار داشتهاند. اولی پاتان و دومی بهاکتاپور است. زمانی که پادشاه نپال میمیرد سه پسر او هر یک به یکی از این شهرها میروند و حکومتی مستقل ایجاد میکنند. این سه پسر به جای جنگیدن و حذف یکدیگر، راه سومی در پیش میگیرند. آن راه، نشان دادن توانایی و خلاقیت برای ادارۀ کشور و سرزمین نپال بوده است. آنها با بزرگان برای آیندۀ سرزمین خود مشورت میکنند تا با نمایش تدبیر و ابتکار خود، بهعنوان پادشاه انتخاب شوند. سرانجام پس از سالها تلاش رقابت گونه، پادشاه پاتان با جذب هنرمندان هم عصر خود زیباترین مجسمهها و معابد بزرگ، از هر دو مکتب بودا و هندو، را میسازد و بدین ترتیب در پاتان چنان شکوهی از هنر ایجاد میشود که چشم هر بینندهای تا به امروز به زیباییهای آنها خیره مانده است. حکمران بهاکتاپور، که برادر دیگرش بود، کشاورزی را در دشتهای منطقه گسترش میدهد و سرزمینی با تنوع محصولات زیاد کشاورزی به بزرگان نشان میدهد.
برادر سوم نیز در شهر کاتماندو با ایجاد نظم و انضباط و قانون ادارۀ کشور، سیاست و تدبیر را به بزرگان نشان میدهد. بزرگان به شور مینشینند و در نهایت اعلام میکنند برای یک سرزمین همانقدر که به هنر و مذهب نیاز هست، به غذا و روزی و تدبیر و سیاست نیز احتیاج است و هر سه را پیروز رقابت اعلام مینمایند. خلاصه رقابت این سه برادر بدون هیچ جنگ و خونریزی چنان میشود که امروز بعد از گذشت ۸۰۰ سال هنوز هم کاتماندو پایتخت اداری، پاتان پایتخت هنری و مذهبی و بهاکتاپور پایتخت کشاورزی است. فاصلۀ کاتماندو تا پاتان ۱۵ کیلومتر است ولی هیچکس در حین رفتن به آن، متوجه خروج از یک شهر و رسیدن به شهر دیگر نمیشود. چراکه این دو شهر امروزه تقریباً به هم متصل شدهاند. تاپان به لالیتپور به معنای «شهر هنر و زیبایی» نیز معروف شده است. پاتان شهری است در دشت کاتماندو که مملو از معابد مختلف هندی و بودایی با قدمت صدها سال است. این معابد چنان در هم تنیده شدهاند که اگر کسی آشنایی کاملی نداشته باشد شاید نتواند تشخیص دهد کدام معبد متعلق به هندیها و کدام مربوط به بوداییهاست. در تمام کوچههای شهر معبدهای مختلف از کوچک (برای دعا کردن یک نفر) گرفته تا بزرگ (برای نیایش چند نفر) ساخته شده است. در کشور نپال، در شهرهای بزرگ میدانی پرتردد و شلوغ وجود دارد که به آن میدان دوربار ( به معنای سلطنت که در فارسی به آن دربار گفته میشود) وجود دارد. میدان دوربار شهر پاتان در واقع در کنار کاخ پادشاهی قرار گرفته و دارای معابد فراوان، بازار و بساط دستفروشان است.
در این میدان بناها و آثار تاریخی فراوانی قرار دارد که بنای ساختمانهایشان به صدها سال پیش برمیگردد و امروز یکی از اماکنی است که گردشگران زیادی برای دیدار از آن علاقه نشان میدهند. در این میدان تعداد زیادی منارۀ برنزی و مسی به نمایش درآمدهاند. دورتادور این میدان، کافهها و رستورانهایی را میتوان دید که بعضاً روی پشت بام بنا شده تا زمانی که گردشگران در آن مینشینند از تماشای آثار منحصر به فرد پاتان هم بهره ببرند. میدان دوربار شهر پاتان یکی از مراکز اصلی مذهبی، فرهنگی کاتماندو است که مجموعهای از کاخها، معبدها، زیارتگاهها، تندیسها و محوطههای ساخته شده بین قرنهای دوازدهم تا هجدهم توسط فرمانروایان باستانی نپال در اطراف آن دیده میشوند. این مجموعه بناها ترکیبی از زندگی مدرن و سنتی و مملو از آثار معماری و دیدنی است. در میدان دوربار مغازههای فروش سوغات و صنایع دستی فراوانی به چشم میخورد. شیرهای سنگی، نگهبانان یک کاخ قدیمی هستند که در این میدان قرار گرفته و محوطههای جذاب و تماشایی اطراف آن را احاطه کردهاند. در یکی از کاخهای این میدان، سنگ نوشتهای متعلق به قرن هفدهم وجود دارد که به ۱۵ زبان دنیا ترجمه شده است. در طرف دیگر میدان، معبدی قرار دارد که بر فراز آن، برجی هرمی شکل ساخته شده است. بهطور کلی میتوان گفت تعدادی از قدیمیترین بناهای درۀ کاتماندو در میدان دورباراسکوئر شهر پاتان ساخته شده و آنها از جمله پرجاذبهترین آثار تاریخی کاتماندو هستند که هیچ گردشگری این شهر را بدون بازدید از آنها ترک نمیکند. گروه ایرانی در صبح سومین روز سفر از هتل محل اقامت خود عازم این منطقه میشوند و از جاذبههای بینظیر میدان دوربار در منطقۀ پاتان بازدید به عمل میآورند.
تماشای آثار معماری منحصربهفرد این میدان با بناهایی که مخلوطی از فرهنگ آیین بودایی و آیین هندی است، گروه ایرانی را به وجد میآورد. آنها از جزء جزء این آثار بازدید به عمل میآورند و با گرفتن عکس و فیلم یاد و خاطرۀ سفر را زنده نگه میدارند. پس از دیدار از میدان دوربار، گروه سوار بر اتومبیل میشود و به قصد دیدار از جاذبههای قلب شهر کاتماندو و تماشای منطقۀ تامیل ( با کوچه پس کوچههای تنگ و هزاران مغازه و مرکز خرید و هتل و رستوران) عازم آنجا میشوند. منطقۀ تامیل جزء شلوغترین منطقههای گردشگری کاتماندو است و توریستهای زیادی را میتوان مشاهده کرد که در این منطقه اقامت دارند و مغازههای واقع شده در آن اکثراً مغازههای صنایع دستی و مغازههای اجناس نپالی مورد پسند گردشگران است. فروشندگان منطقۀ تامیل دائماً در حال ترغیب گردشگران به خرید از مغازههایشان هستند. ایرانیان ساعاتی را به گشت و گذار در این منطقه میگذرانند و سپس عازم هتل محل اقامت خود میشوند. شانزدهم خردادماه در چهارمین روز سفر، گروه پس از صرف صبحانه عازم یکی از زیباترین مناطق شمالی نپال به نام پکارا میشود. پکارا در کنار رشته کوههای آناپورنا، از سلسله جبال هیمالیا، قرار دارد. ماجاپوچار (کوه دم ماهی)گرچه بلندترین قلۀ این رشتهکوه نیست، اما به دلیل نزدیکی به پکارا مورد توجه است و میتوان آن را از هر جایی در پکارا تماشا کرد. پکارا در سالهای دور محل عبور و مرور تبتیهایی بوده که کالاهای خود را به نپال میآوردند. به همین خاطر در بسیاری از نقاط کوهستانی پکارا ریسههای رنگی بودایی را میتوان دید که حاکی از وجود معبد بسیار کوچک بودایی است. پکارا شامل دو بخش است.
بخش اصلی که شهری است نسبتاً بزرگ با همۀ شرایط یک شهر. و بخش دوم که در حومۀ بخش اصلی و در کنار یکی از زیباترین دریاچههای جهان به نام فیوا قرار گرفته است. این منطقه یکی از مراکز عمدۀ توریستی نپال است و در طول سال، گردشگران از کشورهای مختلف جهان به این شهر میآیند و بعضاً برای ماهها در آن اقامت میکنند. ساحل دریاچۀ فیوا کموبیش شبیه به منطقۀ تامیل شهر کاتماندو است با این تفاوت که چشمانداز رشته کوههای آناپورنا از یک سمت و وجود جاذبههایی همچون دریاچه از سمت دیگر همراه با هوای پاک و تمیز از علائم مشخصۀ این منطقه است. خیابان ساحلی نسبتاً طولانی در امتداد دریاچه، مملو از فروشگاههای صنایع دستی، لباس و لوازم ورزشی و کوهنوردی، هتل، مسافرخانه، رستوران و مغازه است و تا دیروقت از جنب و جوش مناطق توریستی برخوردار است. پکارا در عین حال مکانی است برای شروع صعود به ارتفاعات بالای ۸ هزار متر. به همین لحاظ به غیر از گردشگران که صرفاً برای دیدن این منطقۀ تماشایی جهان به آن آمدوشد میکنند، کوهنوردان زیادی از کشورهای مختلف برای صعود به کوههای هیمالیا در این منطقۀ توریستی حضور دارند. به طور کلی میتوان گفت گردشگری که به نپال میآید حتماً از این مکان دیدار میکند. با توقفهای بین راه و دیدار از آثار طبیعی، جنگلهای بکر و انبوه طول مسیر، تماشای جریان آب رودخانه تریشولی بین کاتماندو و پکارا، ایرانیان حوالی ساعت ۴ عصر وارد هتل محل اقامت در منطقۀ توریستی پکارا واقع در کنار دریاچۀ فیوا میشوند. بعد از استقرار در اتاقها و استراحتی نهچندان طولانی حوالی غروب، گروه آماده است تا گشتی در خیابان توریستی مشرف به دریاچۀ فیوا در شهر پکارا بزند و با حال و هوای این منطقه آشنا شود. صرف شام و استراحت آخرین به رنامۀ چهارمین روز سفر است.
آبشار دویس
از جمله نقاط تماشایی پکارا، آبشار دویس است که بین محلیها به آبشار جهنم شهرت دارد و با زیبایی شگفتانگیزش در منطقۀ کاسکی، جنوب غرب فرودگاه پکارا، واقع شده است. این مکان اولین محلی است که گروه ایرانی در صبح پنجمین روز سفر و پس از صرف صبحانه عازم دیدار از آن میشوند. در مورد این آبشار داستان غم انگیزی وجود دارد. میگویند در سال ۱۹۳۶ میلادی جوانی انگلیسی به نام دویس که برای بازدید به این مکان آمده بود، به داخل آن میافتد و با سرعت و فشاری که آب داشته او را به طرز مرموزی به حفرهای در زیر زمین میبرد و برای همیشه ناپدید میشود. این آبشار در مکانی پارک مانند واقع است و هر روزه تعداد زیادی برای دیدن به آن آمد و شد میکنند. در مجاورت آبشار دویس غاز دویس قرار دارد. در این غار، که ورودی آن به یک عبادتگاه تبدیل شده است، یک پدیدۀ جالب اتفاق میافتد. در عمق غار، یک رودخانۀ پرآب در حرکت است. این رودخانه که کمی بالاتر بر روی سطح زمین جریان دارد به یک حفرۀ بزرگ میریزد و به عمق زمین میرود و سپس چند کیلومتر دورتر از زمین خارج میشود. غاز ماهندرا هم یکی دیگر از غارها و شگفتیهای طبیعی پکارا است. این غار بزرگ آهکی بین محلیها به غار خفاشها شهرت دارد. یک پیادهروی دوساعته به سمت شمال پکارا تجربهای تکرار نشدنی برای مشاهدۀ زیبایی استالاکتیت است.
کمپ تبتیها
زمان حملۀ چین به تبت، وقتی تبتیها میگریزند و به کشورهای همسایه از جمله نپال و هند میآیند بخشی از جمعیت آنان در کمپی در پکارا که برایشان تدارک دیده شده بود، ساکن میشوند.هرچند دیگر از کمپ خبری نیست، ولی تعداد کمی از آوارگان تبتی با برپا کردن آلاچیق و ساختن مغازه به توریستها صنایع دستی میفروشند. گروه ایرانی گشتی در این مکان میزند و با زنان تبتی که فروشندۀ مغازهها هستند به گپ و گفتگو مشغول میشود و بعضاً خریدی هم از آنان میکنند. پس از تماشای کمپ تبتیها، گروه ایرانی عازم معبد بینداباسینی میشوند.
معبد بینداباسین
معبد بیندا باسینی در کنار بازار قدیمی شهر واقع است. ساختمان گنبدی شکل با حیاط سنگفرش بزرگ که بالای تپهای واقع شده وقف الهۀ بهاگواتی بوده که از دیگر تجسمهای شاکتی به شمار میرود. دیدار از معبد و نیایش هندوها در آن توجه گروه را به خود جلب میکند. ایرانیان پس از دیدار از این معبد به هتل عزیمت میکنند و به استراحت میپردازند. بعدازظهر گشت و گذار در خیابان مشرف به دریاچۀ فیوا که در ۵۰۰ قدمی هتل واقع شده است، خاطرهای خوش برای گروه ایرانی بر جای میگذارد. ساعت ۴:۳۰ صبح پنجمین روز سفر، وقتی که هوا کاملاً تاریک و خیابانها خلوت است، گروه آماده است تا از طلوع خورشید بر فراز یکی از بلندترین قلههای جهان بازدید به عمل آورد. ایرانیان سوار بر اتومبیلی که در اختیار دارند عازم منطقهای به نام سارانکوت واقع در ارتفاعات پکارا میشوند. حدود ۲۰ دقیقه بعد، اتومبیل به همراه دهها خودروی توریستی دیگر، که همه قصد دیدار از طلوع خورشید در سارانکوت را دارند، به نقطهای در بالای ارتفاع که تمامی منطقۀ پکارا و اطراف آن از آنجا دیده میشود میرسند. گروه پس از پیاده شدن از اتومبیل، حدود پنج دقیقه با پای پیاده به جایگاهی که مخصوص توریستهاست و مسیرش تا حدی سربالایی است حرکت میکند و پس از رسیدن به جایگاه، در حالی که همچنان هوا تاریک است، در کنار تعداد زیادی گردشگر که زودتر به آن جا آمدهاند قرار میگیرند.
حدود ۱۵ دقیقه بعد یکی از شگفتیهای طول عمر برای یک یک اعضاء رخ میدهد. گروه ایرانی به همراه صدها نفرگرد آمده از نقاط مختلف جهان در جایگاهی واقع شده روی تپهای در حومۀ پکارا شاهد کنار رفتن آهستۀ تاریکی از فراز سلسله کوههای هیمالیا هستند. ابتدا شفق از سورمهای به بنفش و سپس به نارنجی تغییر رنگ میدهد و سایۀ کوههای دوردست کمکم پدیدار میشود. دقایقی بعد گروه ایرانی به همراه صدها توریست دوربین به دست شاهد صحنههایی میشود که تا آن زمان ندیده و بعد از آن هم هیچ گاه نخواهد دید (البته اگر به چنین مکانی نیاید.) از بالای بلندترین قله که کوه مقدس نپالیها به نام ماچارپوچار است آرامآرام هرمی طلایی رنگ پدیدار میشود. در امتداد پشت این قله خطالرأس قلل ۸ هزارمتری آناپورنا آهسته آهسته نمایان و در منتهیالیه سمت چپ قلۀ داولاگیری قابل مشاهده است. لحظه به لحظه با بالا آمدن خورشید، کوههای عظیمی که آسمان را به زمین کشیدهاند و غولهای سرد و یخی خود را در معرض تابش خورشید قرار دادهاند تا گرمای خورشید کمی از سرما نجاتشان دهد، هر لحظه رنگ عوض میکنند و یکی از زیباترین مناظر طبیعی جهان را به وجود میآورند. پس از ساعتی تماشای طلوع خورشید بر بلندای رشته کوههای هیمالیا و بعضی قلل مرتفع بالای ۸ هزار متر آن از منطقۀ سارانکوت پکارا، که به جرأت میتوان گفت هیچگاه از یاد و خاطرۀ گروه ایرانی پاک نخواهد شد، در حالی که گروه سرشار از انرژی تماشای چنین مناظر منحصربهفردی است به اتفاق صدها توریست که همگی شاهد چنین مناظری بودند، با بیمیلی مجبور به ترک تپههای سارانکوت میشوند و به هتل باز میگردند.
صرف صبحانه و سپس استراحت و به دنبال آن وقت آزاد تا بعد از ظهر از جمله برنامههای پنجمین روز سفر است. عصر هنگام گروه بهصورت پیاده به کنار دریاچۀ فیوا حرکت میکند تا در زیباترین دریاچۀ جهان به قایقرانی بپردازند. ایرانیان با کرایه کردن دو قایق، ساعتی را به قایقرانی در دریاچۀ فیوا، که بالواقع بهشت را در مقابل چشمها تداعی میکند، میپردازند. قایقرانی در دریاچۀ فیوا در حالی که در یک سمت جنگلهای بکر و انبوه و در سمتی دیگر، چشمانداز کوههای پر برف آناپورنا قرار دارد، از جمله خاطراتی است که هیچگاه از یاد و خاطرۀ ایرانیان محو نمیشود. گروه یوگا پس از گرفتن عکس و فیلم و تماشای جنگل و دریاچه و کوههای پربرف هیمالیا، به هتل محل اقامت بازمیگردند. در ششمین روز سفر، ایرانیان پس از صرف صبحانه عازم دیدار از معبد صلح آسمانی در یک نقطۀ بلند دیگر پکارا میشود. بیشتر مسیر معبد را میتوان با اتومبیل طی کرد. ولی در انتها میبایستی از پلکان طولانیای بالا رفت تا در ارتفاع بالا و در قلب جنگل، به معبد وارد شد. معبد صلح آسمانی به رنگ سفید در واقع یک استوپاست. (همان طور که قبلاً گفته شد استوپا بنایی گنبدی شکل است بر روی زمین که همۀ اطراف آن بسته است و هیچ محفظهای به درون ندارد. گردشگران تنها به دور آن میچرخند و پیروان بودا آن را عبادت میکنند.) گروه ایرانی پس از بالا رفتن از پلهها به محوطۀ معبد صلح آسمانی میرسد. این معبد یا استوپا در بالای یکی از بلندیهای شهر پکارا قرار گرفته که پایین آن دریاچۀ فیوا است و در دوردستها ارتفاعات پربرف آناپورنا. بودن و ماندن و چرخیدن و عکس و فیلم گرفتن در چنین فضای زیبایی هیچگاه از ذهن ایرانیان نخواهد رفت.
گروه پس از تماشای معبد صلح آسمانی و ثبت لحظه لحظۀ دیدار از پرجاذبهترین مکان شهر پکارا، در حالی که کاملاً تحت تأثیر قرار گرفته است، قصد بازگشت میکند و سوار بر اتومبیل میشود و به هتل بازمیگردد. در بعدازظهر ششمین روز سفر، ایرانیان به گشت و گذار در خیابان اصلی ساحلی دریاچۀ فیوا میپردازند. در هفتمین روز سفر صبح زود پس از صرف صبحانه، گروه عازم شهر کاتماندو میشود. چند ساعتی بودن و ماندن در اتومبیل و تماشای مناظر زیبای طول مسیر با هوای بیشتر آفتابی و بعضاً ابری با بارش بارانهای موسمی در مسیر پکارا-کاتماندو باز هم خاطرهای است که از ذهن گروه ایرانی محو نمیشود. ورود به شهر کاتماندو و استقرار در هتل محل اقامت به رنامۀ نیمروز هفتمین روز سفر است. صبح روز ۱۷ خرداد پس از صرف صبحانه، ایرانیان آمادهاند تا هتل را به قصد فرودگاه ترک کنند. چند دقیقه مسافت هتل تا فرودگاه طی میشود. پس از ورود به فرودگاه، گروه از راهنما و رانندۀ نپالی تشکر میکند و سپس برای تحویل بار و اخذ کارت پرواز و تشریفات گذرنامه به داخل سالن فرودگاه میرود.
کلیۀ تشریفات به سرعت انجام میگیرد و گروه درنهایت وارد سالن ترانزیت میشود. انتظار در فرودگاه با صدای بلندگو که اعلام میکند مسافران عازم قطر آمادۀ سوار شدن به هواپیما شوند، به پایان میرسد و گروه به همراه مسافران حاضر در سالن وارد هواپیما میشود و در روی صندلیهای خود قرار میگیرد. ایرانیها در حالی که خاطرات هشت روز سفر دیدار از جاذبههای منحصربهفرد نپال (این کشور کمتر شناخته شدۀ آسیایی واقع بین هند و چین) را که هیچگاه از ذهنشان محو نمیشود مرور میکنند، در ساعت ۲/۵۰ بامداد روز ۱۸ خرداد ماه ۹۷ به تهران بازمیگردند.
این مطلب اولین بار در مجله دانش یوگا به قلم سید عبدالحمید موحدی منتشر شده است.