ردپای آنارشیسم در سینما تقریبا به قدمت تاریخ این هنر است. از ابتدای شکل‌گیری هنر سینما شاهد ارایه تفسیرهایی از این اندیشه بوده‌ایم و حتی در سال‌های اخیر هم در میان آثار سینمایی به مضامینی آشنا و مرتبط با این دیدگاه برمی‌خوریم؛ فیلم‌هایی که گستره‌ای وسیع را از آثار هنری سینمای اروپا تا فیلم‌های جریان اصلی هالیوود در بر گرفته‌اند.

گرچه تعریف آنارشیسم چندان ساده نیست اما اگر بخواهیم با کمی‌ ساده‌سازی سراغ این مفهوم پیچیده برویم باید گفت آنارشیسم یک جهت‌گیری چپ‌گرایانه است که ساختار سلسله مراتبی مربوط به نظام‌های سرمایه‌دارانه و البته کمونیسم سبک شوروی را رد می‌کند. به این ترتیب آنارشیسم بیشتر به سوی شکل‌های سیاسی غیرمتمرکز و همکاری مشترک میان افراد جامعه متمایل است.

از طرف دیگر لازم به ذکر است که این ایده سیاسی و اجتماعی از سوی جریان‌های فکری متعدد به دلیل برخی پیش‌فرض‌های به باور آن‌ها خوشبینانه یا ساده‌اندیشانه مورد انتقادهای جدی قرار گرفته است و اگرچه به عنوان یک ایده ممکن است در میان بعضی متفکران هوادار داشته باشد اما به دلیل تجربیات تاریخی یک قرن اخیر در مقام عمل و همچون یک مدل واقع‌گرایانه برای زندگی اجتماعی، محبوبیتی رو به افول داشته است.

آرتور لنینگ نویسنده و تاریخ‌دان که خود آنارشیست بود در توضیح این تفکر می‌نویسد: «آنچه در اندیشه آنارشیستی اساسی است رد و طرد همه انواع اقتدار اجبارکننده‌ای است که انسان‌ها بر انسان‌ها اعمال می‌کنند.»

ردپای نگرش منفی به آنارشیسم

فیلم نادا شابرول

از زمانی که دی. دبلیو. گریفیث در فیلم «صدای ویولن» (The Voice of the Violin) نگرش منفی و طعنه‌آمیزی از آنارشیسم ارایه داد (یک معلم موسیقی آلمانی مهاجر که پس از نه ‌شنیدن از محبوبش به یک گروه آنارشیستی بمب‌گذار می‌پیوندد)، آنارشیست‌ها در سینما به عنوان گروهی بمب‌گذار تروریست تشنه‌به‌خون تصویر شدند.

حتی سال‌ها بعد فیلم‌ساز چپ‌گرایی چون کلود شابرول آنارشیست‌ها را در فیلم سینمایی «نادا» (Nada) همچون مشتی متعصب فاقد شوخ‌طبعی که صرفا عاشق تخریب‌اند، تصویر کرد.

مواجهه هالیوود هم با این گروه‌های چپ‌گرا در سال‌های اخیر تقریبا به شیوه‌ای مشابه بوده است. فیلم سینمایی مشهور «شوالیه تاریکی برمی‌خیزد» (The Dark Knight Rises) تقریبا به یک پارودی عجیب از جنبشی الهام‌گرفته از ایده‌های آنارشیستی شبیه است که تا حد زیادی ما را به یاد جریان «جنبش اشغال وال استریت» می‌اندازد. در واقع نولان دشمن بتمن را شخصیتی قرار داده که رهبر یک گروه چریکی است و به نوعی ایده‌های آنارشیستی دارد.

از مدافعان خشونت تا فیلم‌های کارگری

فیلم کارخانه هیچ

با این وجود در سال‌های اخیر به شکل پراکنده بعضی فیلم‌سازان با آنارشیست‌ها و گرایش‌های مختلف‌ این جریانات فکری هم‌دلی نشان دادند. بعضی سینماگران زن همچون ایوون راینر و لیزی بوردن نشان داده‌اند که هنگام روبروشدن با این ایده‌ها عملکرد متفاوتی دارند و گاهی اوقات حتی از نگرش‌های خشونت‌گرایانه حمایت کرده‌اند.

برای مثال فیلم سینمایی «متولد شعله‌های آتش» (Born in Flames) ساخته لیزی بوردن که اثری است با عناصر علمی-تخیلی و آمریکا را در سال‌های آینده به تصویر می‌کشد واجد چنین گرایش‌هایی است. در این فیلم دولت توسط ائتلافی از گروه‌های فمینیست سیاه‌پوست و سفیدپوست مورد حمله قرار می‌گیرد. این‌ گروه‌ها در استفاده از خشونت تردیدی به خود راه نمی‌دهند و ظاهرا رفتار آن‌ها تا حد زیادی از عقاید نویسندگان آنارشیست‌فمینیست الهام گرفته شده.

بعضی دیگر از جریان‌های سینمایی که نسبت به این عقاید سمپاتی دارند فیلم‌سازان طرفدار گرایش آنارکو-سندیکالیسم در نظر گرفته می‌شوند. این گرایش پلی میان  آنارشیسم و جریان‌های مربوط به اتحادیه‌های کارگری ایجاد کرد. در فیلم‌های این دسته از کارگردان‌ها کمتر با تایید خشونت یا مسائل مربوط به خشونت‌ورزی سروکار داریم و یبشتر با مسائل کارگرها یا اشغال کارخانه‌ها توسط کارگرها روبرو می‌شویم.

البته این جریان گاهی اوقات توسط فیلم‌سازان مشهور غیرآنارشیست هم پی گرفته شده. مثلا ژان لوک گدار و ژان-پیر گورین در فیلم «همه چیز روبه‌راه است» (Tout Va Bien) بر اعتصاب کارگران یک کارخانه تولید سوسیس تمرکز کرده‌اند و فیلم سینمایی «طبقه کارگر به بهشت می‌رود» (The Working Class Goes to Heaven) ساخته الیو پتری ماجرای یک کارگر مطیع کارخانه را روایت می‌کند که پس از قطع انگشت‌ش در یک حادثه، رفتارهای افراطی نشان می‌دهد.

فیلم‌سازان معاصر اروپا و سینمای آنارشیستی

فیلم سبک قدیمی سرمایه‌داری

در سال‌های اخیر آثار سینمایی نزدیک به این دیدگاه با تقبیح برنامه‌های ریاضت اقتصادی در اروپا تلاش کرده‌اند عناصر سینمای بزرگانی چون پتری و گدار را تلفیق کرده و از دل آن‌ها رویکردی با منطق پست‌مدرن و البته باب طبع روزگار فعلی بیرون بکشند.

بری مثال فیلم سینمایی «کارخانه هیچ» (The Nothing Factory) درامی پرتغالی است که با حضور در جشنواره کن سال ۲۰۱۷ برنده جایزه منتقدان شد. کارخانه هیچ یک موزیکال پرجنب‌وجوش است که هم‌زمان به شکل تند و تیز علیه ریاضت‌های اقتصادی این سال‌های اروپا موضع می‌گیرد و از تلاش‌های نسبتا جاه‌طلبانه سال‌های اخیر این نوع سینما به حساب می‌آید.

این فیلم سینمایی که برگرفته از ماجراهایی واقعی است داستان کارگرانی را روایت می‌کند که یک شب درمی‌یابند کارخانه محل کارشان در حال تعطیل شدن است و در واکنش به این ماجرا به سرعت دست به اقدامات اعتراضی می‌زنند.

«سبک قدیمی سرمایه‌داری» (The Old School of Capitalism) فیلم دیگری از همین جریان سینمای اروپا است که سال ۲۰۰۹ توسط ژلیمیر ژیلنیک کارگردان اهل صربستان اکران شد. ژیلنیک پیش از این در سال ۱۹۶۹ با فیلم «آثار اولیه» (Early Works) برنده جایزه خرس طلایی جشنواره فیلم برلین شده بود.

سبک قدیمی سرمایه‌داری که ترکیبی از مستند و درام است با موضوعی نسبتا مشابه روایتگر اعتراضات کارگری در کارخانه‌ای است که به دلیل ورشکستگی به زودی تعطیل خواهد شد. فیلم که هجویه‌ای است بر حرکت صربستان از سوی اقتصاد دولتی به سوی اقتصاد سرمایه‌دارانه بر تعدادی اعتصاب در اواخر دهه ۲۰۰۰ متمرکز است و بخشی از شخصیت‌های فیلم هم نقش خودشان را در زندگی واقعی بازی می‌کنند. ماجرا با حضور یک سرمایه‌دار پرنفوذ روس و همچنین جو بایدن که آن ‌زمان معاون رییس جمهور آمریکا بود، بالا می‌گیرد.

طغیان در مدرسه و دانشگاه

فیلم نمره اخلاق صفر

تاکید بر فرایندهای ضد اقتدارگرایی در سیستم آموزشی همواره یکی از سنگ‌بناهای اخلاقی آنارشیسم بوده است.

شاید کمتر فیلمی به اندازه «نمره اخلاق صفر» (Zero for Conduct) ساخته ژان ویگو توانسته باشد ذات آموزه‌های آنارشیستی را به شکل خلاصه تجسم بخشد. فیلم به شکلی تماشایی نوعی بازی‌گوشی شاعرانه را با قطعاتی زندگینامه‌ای ترکیب کرده. این قطعات زندگینامه‌ای برگرفته از تجربه بسیار زجربار خود ژان ویگو از مدارس شبانه‌روزی و همچنین برخی از خاطرات زندان پدر ویگو (یک آنارشیست شناخته شده) است.

فیلم ویگو الهام‌بخش‌ آثار مشهور متعددی از جمله «اگر….» (If….‎) لیندسی اندرسن بود و هنوز در نوع خود اثری رادیکال است که حساسیت‌های شاعرانه را با شوق به شورش و طغیان در هم آمیخت.

همانطور که بسیاری از مفسرین اجتماعی اشاره کرده‌اند مدارس از برخی جنبه‌ها به زندان شباهت دارند. قدرت نبوغ‌‌آمیز فیلم ویگو در این نکته نهفته است که می‌تواند از طریق قهرمان جوانش قلمروی زندان‌مانند مدرسه شبانه‌روزی را به یک محیط رهایی‌بخش تبدیل کند.

آنارشیسم در آینه تاریخ

فیلم کمون پاریس

در نهایت هنگامی که آثار تاریخی تلاش می‌کنند سرگرمی را با آموختن سیر وقایع تاریخی ترکیب کنند فیلم سینمایی «کمون (پاریس، ۱۸۷۱) ((La Commune (Paris, 1871‎))» اثر پیتر واتکینز به خاطرمان می‌آید. این درام تاریخی یکی از جاه‌طلبانه‌ترین تلاش‌ها در جهت نشان‌دادن این نکته است که چطور تغییرات انقلابی نه صرفا توسط یک گروه از نخبگان بلکه توسط تلاش‌های بنیادین مردم معمولی رخ می‌دهند.

دیوید آرمیتاژ تاریخ‌دان بریتانیایی فیلم تقریبا شش ساعته واتکینز را یک شاهکار آنارشیستی نامیده است. فیلم درباره حکومتی است که برای ۷۲ روز در پاریس مستقر شد و از پذیرش اقتدار دولت فرانسه سر باز زد.

واتکینز در مواجهه با این واقعه تاریخی مجبور بود هر دو سوی تناقض‌برانگیز آن را مد نظر قرار دهد. از طرفی کمون پاریس تجربه‌ای پیروزمندانه در زمینه خودگردانی بود که از ایده‌های مورد علاقه آنارشیست‌ها به حساب می‌آید و الهام‌بخش آنان در طول تاریخ بوده است اما از طرف دیگر کمون با اعدام‌ها، تبعیدهای گسترده و کشتار بین ۲۰ تا ۳۰هزارنفر به پایان رسید و از میان رفت. گرچه عاقبت کار کمون و از بین‌رفتن آن توسط ارتش فرانسه خونین بود اما کماکان می‌توان ردپای نوعی امیدواری را در این اثر سینمایی جست‌وجو کرد.

منبع