نزدیک به دو سال از اکران «روزی روزگاری در هالیوود» (Once Upon a Time in Hollywood) «کوئنتین تارانتینو» و انتقاد از نحوه نمایش «بروس لی» می‌گذرد. «شنان لی» دختر «بروس لی» نمایش پدرش در فیلم را «غیرمسؤلانه» خواند و گفت فیلم تأثیر منفی ماندگاری بر نحوه نگاه به این استاد هنرهای رزمی گذاشته. در یکی از صحنه‌های فیلم، «مایک مو» در نقش «بروس لی» ظاهر می‌شود و رفتار گستاخانه‌ای با شخصیت «کلیف بوث» با بازی «برد پیت» دارد. زیر بار نرفتن تارانتینو برای حذف این صحنه سبب شد که اکران فیلم در چین لغو شود. این کارگردان سپس از نحوه نمایش لی در فیلمش دفاع کرد و گفت او در زندگی واقعی هم «مردی گستاخ» بوده است.

تارانتینو این هفته در پادکست «جو روگن» حاضر شده تا نسخه رمان «روزی روزگاری در هالیوود» را معرفی کند. این گفتگو، کارگردان می‌گوید با «شنان لی» همدردی می‌کند اما می‌گوید انتقاد دیگران از فیلم درست نیست.

تارانتینو می‌گوید: «می‌توانم درک کنم که دخترش با فیلم مشکل داشته باشد. پدر لعنتی‌اش است. درک می‌کنم. اما دیگران، دهان کثیفتان را ببندید!»

تارانتینو ادعا می‌کند که شکست «بروس لی» در برابر شخصیت «کلیف بوث» منطقی است: «روش کلیف این است ابتدا خودش برابر این مرد زمین بخورد. در مقابلش هیچ‌گونه مقاومتی نشان نمی‌دهد و بروس کلیف را به زمین می‌زند. بروس می‌توانست برای بار دوم به چهار روش مختلف عمل کند و برای کلیف راه دفاع زیادی باقی نگذارد، اما اغلب وقتی مردی یک حرکت خاص داشته باشد و به نظر برسد که رقیبش فردی وراج است که نمی‌تواند از خودش دفاع کند، حرکت اول را برای بار دوم انجام می‌دهد. اما حالا کلیف می‌داند که چه کند! برایش آماده می‌شود و [بروس] را به خودرو می‌کوبد. فریبش می‌دهد.»

فیلمساز به همین ترتیب معتقد است که «بروس لی» در مبارزه با دست نیز بازنده است چرا که این نوع از مبارزه در تخصص کلیف است. تارانتینو توضیح می‌دهد: «اگر کلیف در تورنمنت هنرهای رزمی میدان مدیسن با کلیف مبارزه می‌کرد، نمی‌توانست بختی برای پیروز شدن داشته باشد. اما به عنوان قاتلی که در جنگل چند نفر را کشته، می‌تواند «بروس لی» را بکشد. حاضر است آن لعنتی را به قتل برساند! «بروس لی» قاتل نیست. در برابر کسی مبارزه می‌کند که می‌تواند او را بکشد، این داستان دیگری است. در کتاب، وقتی بروس متوجه طرز ایستادن نظامی کلیف می‌شود، به قاتل بودنش پی می‌برد.»

تارانتینو در کتاب «روزی روزگاری در هالیوود» می‌نویسد:‌ «بروس واقعاً نمی‌خواهد به کلیف صدمه بزند. فقط می‌خواهد خودی نشان دهد. اما کلیف می‌خواهد به بروس صدمه بزند. اگر کلیف با کوبیدن او به خودرو برای همیشه به کمر و گردن بروس آسیب می‌رساند، مشکلی با این مسئله نداشت.»

روگن و تارانتینو در ادامه مصاحبه در مورد رابطه «بروس لی» با «جین لابل» بدلکار واقعی هالیوود بحث می‌کنند. کارگردان می‌گوید: «این بدلکار در فیلم «فانوس سبز» از بروس متنفر بود. در کتاب «متیو پالی» (Bruce Lee: A Life) آمده و همه می‌دانستند. به همین دلیل «جین لابل» را آوردند تا به بروس احترام به بدلکاران آمریکایی را بیاموزد.»

تارانتینو اضافه می‌کند: «بروس هیچ احترامی برای بدلکاران آمریکایی قائل نبود، همیشه با پا آن‌ها را می‌زد. وقتی یک بدلکار را واقعاً بزنید به کار شما برچسب زدن می‌گویند. او همیشه آن‌ها را با مشت و لگد می‌زد تا جایی که دیگر نمی‌خواستند با بروس کار کنند. او فقط و فقط به بدلکاران آمریکایی بی‌احترامی می‌کرد. احتمالاً پیش خود فکر می‌کرده: «کارشان به قدر کافی خوب نیست. ترسو هستند. می‌خواهم کاری کنم که واقعی به نظر برسد!» اما بدلکاران این روش را دوست ندارند. غیرحرفه‌ای است.»

تارانتینو در ادامه حتی «بروس لی» را با «چارلز منسون» مقایسه می‌کند و در کتابش می‌گوید نگاه لی به بازیگرانی چون «استیو مک‌کویین» مثل نگاه منسون به موزیسین‌هایی بود که فکر می‌کرد می‌توانند پای او را به هالیوود باز کنند. تارانتینو می‌نویسد:‌ «مثل «چارلز منسون»، این کارهای سی‌فو-گونه معنوی [لی] فقط برای سرگرمی بود. همان‌گونه که «چارلز منسون» می‌خواست به یک ستاره راک تبدیل شود، «بروس لی» می‌خواست به ستاره سینما تبدیل شود. «جیمز کوبرن» و «استرلینگ سیلیفانت» برای او مثل «دنیس ویلسون» [خواننده و آهنگساز آمریکایی] بودند. «استیو مک‌کویین» و «رومن پولانسکی» برای او مثل «تری ملچر» [آهنگساز آمریکایی] بودند.»

منبع