هوا که سرد میشود، مرغان مهاجر چه میکنند؟ جواب ساده است؛ از مناطق خیلی سردسیر شمالی به سمت خط استوا و به مناطق گرمسیرتر مهاجرت میکنند و آنقدر در منزلگاه جدید میمانند تا هوا دوباره در منطقه خودشان گرم شود. اگر پرندهها لجبازی کنند و با وجود سرد شدن هوا و یخبندان شدید، در همان منطقه همیشگی (که میتواند زادگاهشان باشد) بمانند، چه اتفاقی برای آنها می افتد؟ باز هم جواب ساده است و همه به خوبی آن را بلدیم؛ یخبندان باعث میشود که این مرغان یخ بزنند و به رنج آورترین شکل ممکن از دنیا بروند. در واقع درست است که مهاجرت و پرواز هزاران کیلومتری، کاری بس سخت و دشوار و پررنج است، اما رنج آن بسیار کمتر از یخ زدن و جان باختن به خاطر نبود گرما و غذاست. پنجره چهارم این شماره موفقیت همین را میگوید: «اگر شرایط برای رشد و بالندگی و آشکار شدن استعدادها و ظرفیتها و قابلیتهای وجودی تو مناسب نیست و امکان اصلاح و بهبود این شرایط خیلی پرهزینه و دشوار و حتی گاهی غیرممکن است، باید بلافاصله روی گزینه مهاجرت به موقعیتی جدید و بهتر فکر کنی و برای این جا به جایی، دنبال راهکارهای اجرایی و عملی بگردی». خیلیها لجوجانه اصرار دارند که از محیط و شرایط نامساعد، به هر قیمتی که شده، حداقل امکانات و منابع برای ماندن و نرفتن و همانجا ماندن را به دست آورند و تا میتوانند بمانند و نروند؛ اما حقیقت این است که موفقیت آدمها وابسته به مکان فعالیت و حضور آنها نیست و فرد موفق موظف است برای ابراز و آشکارسازی ظرفیتهای متمایز و ممتاز خود، به جایی برود که قدرش را بدانند و امکانات و فرصتهای لازم برای خود ابرازی و خود آشکاری را در اختیارش قرار دهند.
اینکه خیلیها لجبازی میکنند و تحت سختترین شرایط در همان زادگاه و جایی که به آن خو گرفتهاند، میمانند و هرگز حاضر نیستند فکر و خیال مهاجرت را به ذهن راه دهند و درجا میزنند، نه مایه افتخار است و نه میتواند برای شکستها و ناکامیهای فرد در طول زندگیاش توجیه و بهانه قانع کنندهای محسوب شود. اگر کسی در ادارهای مشغول به کار است و امکان رشد و ارتقای شغلی او به خاطر نفوذ فامیل بازی و رفاقت بازی بسیار دشوار است، اولین سوالی که این شخص و البته افراد خانواده و دوستان او باید بپرسند، این است که چرا این شغل بیآتیه و حقیرانه را سفت و سخت نگهداشته است و از آن شغل به شغلی جدید مهاجرت نمیکند؟ اگر کسی در رشتهای مشغول به تحصیل است که دوستش ندارد و بهواسطه بیعلاقگی سر کلاس نمیرود و وقت خود را در مدرسه و دانشگاه هدر میدهد و به زور و با نمرات شرمآور درسها را پاس میکند، اولین سوالی که باید از خودش بپرسد، این است که اینجا چه میکند و چرا تحصیل در این رشته را رها نمیکند و به رشتهای که دوست دارد مهاجرت نمیکند؟ همه ما دانشجویان نخبه و ممتازی را سراغ داریم که به خاطر محدودیت ظرفیت رشتههای موردعلاقهشان مجبور به انتخاب رشتههایی شدهاند که نهتنها علاقهای به آن ندارند، بلکه به دلایلی از این رشته به شدت هم متنفرند. اما با این وجود، این نخبگان محروم، با بیتفاوتی درس میخوانند و شاید هم نمره قبولی را بهدست آورند، اما بعد از پایان تحصیلات، از آن مدرک هیچ استفادهای نمیکنند؛ این در حالی است که همین نخبگان میتوانند با اندکی تلاش، به مسیرهای دیگر پیش رویشان فکر کنند و به سمت افقهای دیگر موفقیت تغییر مسیر دهند.
وقتی جایی که هستید قابلیت ایجاد امکانات را برای شما ندارد، ماندن و درجازدن در آنجا نه اسمش غیرت است و نه تعهد؛ نام این کار، یعنی هدردادن توانمندیها و قابلیتهای شاخص و ممتاز و منحصربهفرد در جایگاههای حقیرانه و پست، فقط و فقط تسلیم شدن به شرایطی است که به زیان و ضرر زندگی شما و اطرافیان شماست. مهاجرت یک گزینه درخشان و بسیار جدی برای افراد جویای موفقیت محسوب میشود. این مهاجرت به معنای عام میتواند تغییر و جابه جاییهای بزرگ در ابعاد مختلف زندگی فرد را شامل شود؛ فقط هم شامل جابهجایی مکانی و از کشوری به کشور دیگر رفتن نیست. هر تغییر بزرگی که باعث از دست دادن همه گذشته قبل از این و آغاز زندگی و فضایی نو و جدید است مهاجرت نامیده میشود. مثلاً کدبانویی که در منزل پدری فقط پختن غذاهای چرب و پرنمک را یاد گرفته و میبیند که پدر و مادر و برادر و خواهرهایش همه با بیماری فشار خون و چربی و قند دست به گریباناند، باید بلافاصله از این سبک آشپزی و پختوپز، به سبکی سالمتر مهاجرت کند و برای این جابهجایی اگر لازم است روشهای جدید آشپزی را هم یاد بگیرد. فردی که در آژانس مسافربری کار میکند و میبیند که با ورود سیستمهای تاکسیرانی مجازی مانند «اسنپ» و «تپسی»، دیگر کسی مشتری آژانسهای کرایه خودرو نیست، باید در اسرع وقت روی تغییر جدی شغل فکر کند و بیجهت روزها و هفتههای زندگی خود را به امید بهترشدن شرایط و مثل روز اول شدن رونق آژانسهای تاکسی هدر ندهد. کسی که چند سال پیاپی چغندر قند میکارد و هر سال به بهانهای چغندرهایش بیمشتری یا آفتزده میشوند، باید هر چه زودتر مقدمات مهاجرت به کاشت محصولی دیگر مانند پنبه یا گندم را در برنامه کاری خود قرار دهد. مهاجرت معنایی عام دارد و به هر جابهجایی یا رفتن از یک وضعیت به وضعیتی کاملاً متفاوت با قوانین و قواعدی جدید و نو گفته میشود.
این جابهجایی حتی میتواند در نحوه تفکر و استفاده از ذهن باشد. به این صورت که اگر میبینیم یک شیوه خاص اندیشیدن و برخورد با مشکلات زندگی چارهساز و کارگشا نیست، پس باید بلافاصله به فکر تغییر شیوه تفکر و نظام باورهای خود بیفتیم و از پشت یک پنجره نگاه ناکارآمد به پشت پنجرهای جدید با کارایی و اثربخشی بهتر و بیشتر جابهجا شویم. همانطورکه اشاره شد، در مهاجرت شما از یک فضا با قوانین و قواعد و نظم و ساختار آشنا وارد فضایی کاملاً متفاوت با قوانین و مقررات جدید و گاهی متضاد و متناقض با فضای قبلی میشوید و باید قبل از هر چیز خود شما برای این تغییر و تحول بنیادی آماده باشید. پذیرش این قوانین جدید به معنای قبول ایجاد تغییراتی بسیار جدی و اساسی در نظام ارزشی و باورهای قدیمی است و این تغییرات نیازمند انعطافپذیری و نرمی و چالاکی بالایی در وجود فرد است که معمولاً در افراد پیر و جاافتاده این انعطاف کمتر دیده میشود؛ البته این بدان معنا نیست که گزینه مهاجرت فقط برای جوانهاست، بلکه معنای درستتر این است که جوانترها چون فرصت کافی برای آغاز دوباره را دارند، باید این گزینه را جزو گزینههای اصلی خود قرار دهند. اکنون نوبت شماست که از خود بپرسید در کدام جنبه از زندگی خود دچار ضعف هستید و در چه شرایط و موقعیتی هستید که بهواسطه این شرایط توانمندیها و ظرفیتهای پنهان وجود شما امکان و فرصت آشکارشدن پیدا نمیکنند!
سپس از خود سؤال کنید که جابهجایی به کدام وضعیت باعث رفع این مشکل میشود. آن وضعیت جدید همان مقصد مهاجرت شماست. بلافاصله وسایل ضروری را جمع کنید و باقیماندهها را به حال خود رها کنید و مهاجرت و در واقع جابهجایی خود را استارت بزنید. همه موفقها با همین ترفند، یعنی مهاجرت به اقلیمهای جدید توان خود ابرازی و نمایش قدرتها و قابلیتهای ممتاز و منحصربهفرد خود را به دست آوردهاند. پنجره چهارم این شماره میگوید: «شما هم میتوانید یکی از همین موفقهای بزرگ تاریخ باشید؛ فقط باید جسارت و جرئت کافی برای این انتقال و دگرگونی را در خود پیدا کنید!»
این مطلب اولین بار در دوهفته نامه موفقیت منتشر شده است.