«تو همه چیز را تغییر داده‌ای. برای همیشه»، این جمله را جوکر در آستانه شکست در حالی که به شوالیه تاریکی زل زده می‌گوید. ۱۰ سال از زمانی که «شوالیه تاریکی» لبخند کجی را روی صورت فرهنگ پاپ حک کرد می‌گذرد. این فیلم کریستوفر نولان را به یک نام مهم تبدیل کرد، تعریف جدیدی از بلاک‌باسترها ارائه داد، اهمیت فیلمسازان هنرمندی که با بودجه زیاد کار می‌کنند را مشخص کرد و نگاه مردم را به اسطوره‌های بتمن و جوکر تغییر داد. به زبان ساده «شوالیه تاریکی» همه چیز را تغییر داد، برای همیشه. ده سال از آن زمان گذشته و تقریباً ماهانه صفحات کامیک بوک به روی صفحه‌های نمایش اقتباس می‌شود و «شوالیه تاریکی» که در سال ۲۰۰۸ به نمایش درآمد. همچنان یکی از نقاط اوج اقتباس‌های کامیک بوکی است.

با این وجود، علی‌رغم به رسمیت شناختن عظمت بی‌چون و چرای فیلم، بسیاری از دلایل اهمیت آن در انفجار فیلم‌های ابرقهرمانی و ریبوت‌های به اصطلاح تاریک و جدی‌ای که در پی داشته از بین رفته است. نولان اولین فیلم معتبر ابرقهرمانی را به ما تحویل داد، اما «شوالیه تاریکی» چه هزینه‌ای داشت؟

«شوالیه تاریکی» را به راحتی و البته به اشتباه می‌توان به عنوان یک فیلم ابرقهرمانی به یاد آورد. و خب چرا نباید آن را این طور ببینیم؟ بالاخره بتمن یک ابرقهرمان است. او به همراه سوپرمن شناخته شده‌ترین شخصیت‌ها برای حمل این عنوان هستند. این یکی از نکات عمده‌ای است که برداشت نولان در مورد شخصیت را جالب و پر ریسک می‌کند. «شوالیه تاریکی» حتی بیشتر از نسخه قبلی خود، «بتمن آغاز می کند» در سال ۲۰۰۵ خود را از منطق مرتبط با فیلم‌های ابرقهرمانی جدا می‌کند و در عوض در امتداد یک اثر تریلر-جنایی‌-درام است.

اثری که بیرون از سناریوهای پایان جهان یا جهان‌های مرتبط کامیک بوکی قرار می‌گیرد. بتمنِ نولان به جای یک ابرقهرمان بیشتر به عنوان یک خادم مردم فعالیت می‌کند. حداقل در مقایسه با فیلم‌های ابرقهرمانی که پیش از اکران فیلم ساخته شده‌اند، اکشن بسیار کمتری وجود دارد، مرد عنکبوتی (۲۰۰۲) و دنباله‌های آن، مردان ایکس (۲۰۰۰) و فرنچایزش یا حتی اگر به عقب‌تر برگردیم، فیلم‌های بتمنی که توسط تیم برتون و جوئل شوماخر از ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۷ ساخته شده‌اند. و اکنون، با نگاهی به فیلم‌هایی که بعد از «شوالیه تاریکی» ساخته شدند مثل آثار جهان دی‌سی، آثار ایکس من، به ویژه جهان سینمایی مارول، «شوالیه تاریکی» تفاوت و اختلاف زیادی با آثار ابرقهرمانی بعد یا قبل خود دارد.

بله، «شوالیه تاریکی» در نهایت فیلمی است درباره پسر ثروتمندی که یک لباس خفاشی می‌پوشد و در برابر دلقک تروریستی که آرایش کرده‌ قرار می‌گیرد. همان مبنای اصلی بسیاری از داستان‌های مهم بتمن. اما این واقعیت نیز وجود دارد که بخش قابل توجهی از فیلم شامل مسائلی درباره‌ی امور مالی،سیاست، قوانین استرداد و نکات و جزییات پیچیده‌ی داستانی‌ است. مواردی که به این شکل در محبوبترین فیلم‌های ابرقهرمانی امروز دیده نمی‌شود، همین نکته باعث می‌شود که فیلم‌های امروز بیشتر از نظر بصری پرو پیمان باشند و از نظر روایی هیجانات پیچیده‌ی کمتری القا کنند.

نولان با چنین اطمینان خاطری به بتمن نزدیک شد. او به بتمن، نه به عنوان کاراکتری فقط برای بچه‌ها و فانتزی‌های کارتونی و شهری بلکه صدایی برای فیلم‌های ژانر که بتوانند مدعی رقابت در فصل جوایز باشند نگاه کرد. در حالی که بسیاری موفقیت «شوالیه تاریکی» در فصل جوایز را مدیون بازی رباینده و درخشان هیث لجر فقید در نقش جوکر می‌دانند (نقشی که پس از مرگش اسکار بهترین بازیگر مرد مکمل را برنده شد) اما علت اعتبار فیلم فراتر از این‌ها است. نمی‌توان مساله مهمی را نادیده گرفت این که پیشتر فیلمی مبتنی بر ابرقهرمان‌ها این خودش را جدی نگرفت. این فیلم بازآفرینی ظرائف و جزییات پیچیده‌ی احساسی کاراکترهای بروس وین، جیمز گوردون و هاروی دنت را به بازیگرانی می‌دهد که ارتباط خوبی با جوایز دارند، افرادی مانند کریستین بیل ، گری اولدمن و آرون اکهارت. اعتبار «شوالیه تاریکی» عمدتاً به دلیل شیوه خاصی است که زایتگایست زمانه امریکایی را منعکس می‌کند.

«شوالیه تاریکی» بر اساس ساختن و سپس شکستن قوانین و نظم و آشوب ساخته شده. زمانی که لایحه‌ی وطن پرستی هنوز مساله مهمی در دوران ریاست جمهوری جرج بوش در کاخ سفید بود و باراک اوباما ماه‌ها قبل از انتخاب شدن برای ریاست جمهوری آماده می‌شد، «شوالیه تاریکی» با هویت امریکایی‌ها در آن زمان ارتباط برقرار کرد. مساله آشوب جوکر و دعوت او به بی‌نظمی تبدیل به یک نقطه تجمع شد، به ویژه برای تازه بزرگسالانی که در اولین انتخابات خود در پاییز رای می‌دادند. جوکر تبدیل به چیزی فراتر از یک لباس محبوب هالووین شد، او یک شعار سیاسی بود، که حتی با پوستر مشهور «امید» شپرد فیری به نظرسنجی‌های تلفنی و دیواره‌ی کوچه پس کوچه ها راه یافت. بتمن قهرمان فیلم بود، اما در دنیای ناعادلانه سال ۲۰۰۸، جوکر پاسخ‌های بیشتری داشت. «آنها فقط به اندازه‌ای که جهان بهشان اجازه دهد متمدن‌اند. بهت نشان خواهم وقتی کفگیرشان ته دیگ برسد، این افراد متمدن…همدیگر را خواهند خواهند خورد.» سخنان جوکر به نظر درست می‌آمدند و اکنون ۱۰ سال پس از اکران فیلم، وزنشان بیشتر هم شده.

صدای نبوی جوکر بود که قلب و ذهن‌ها را به خود جلب کرد ، به ویژه برای نسلی که تازه می‌فهمیدند قدرت کم داشتن چگونه است. و این قدرت باید فراتر از حوزه‌های سیاسی باشد تا مردمی که بهترین فیلم ارائه شده را تشخیص دهند بتوانند عملی انجام دهند. فراخوان نامزدی بهترین فیلم «شوالیه تاریکی» و واکنش‌ها به نامزد نشدنش طلبی بود برای فیلم‌هایی که توانایی‌شان بیش از صرفِ معناسازی برای سفید پوستان پیر بود.

این واکنش‌ها منجر به افزایش تعداد جایگاه نامزدهای بهترین فیلم شد که در ۸۲ امین سالگرد اسکار از ۵ به ۱۰ رسید. این جایی است که ما برای اولین بار شاهد هزینه‌های «شوالیه تاریکی» بودیم. آکادمی به جای به رسمیت شناختن آثار ژانر مهمی که یک نسل را تعریف کردند تعداد نامزدها را افزایش داد. در حالی که این امر منجر به نامزدی «تلقین» در بخش بهترین فیلم سال ۲۰۱۱ برای نولان شد، اما در را برای فیلم‌هایی که فقط به خاطر پر کردن نامزدی‌ها به راحتی هر چه تمام‌تر نامزد شده‌ بودند باز کرد. هیچ کس درباره‌ی دستاوردهای «بسیار بلند و به شکلی باورنکردنی نزدیک» در سال نامزدی‌اش، ۲۰۱۱، چیزی نمی‌نویسد. بخشی از روحیه رقابتی و توانایی آکادمی در شناخت فیلم‌هایی با تأثیر ماندگار، پس از تلاش برای یافتن پاسخ مساله «شوالیه تاریکی» از بین رفت. اما تبعات «شوالیه تاریکی» فقط در فصل جوایز محدود نمی‌شود، بلکه روی تلاش فرنچایزها برای به دست آوردن پول و تحسین مانند این فیلم هم تاثیر می‌گذارد.

تاریک، سخت، واقعی، منطقی و زمینی کلماتی است که همه‌ی ما حالا تلاش می‌کنیم دیگر آن‌ها را نشنویم. با این حال بسیاری از فرنچایزها ترجیح دادند روش «بتمن آغاز می‌کند» را پی بگیرند و به یک ادامه‌ی بهتر و بزرگتر دل ببندند، یعنی «شوالیه تاریکی» خودشان را بسازند. «جی آی جو: خیزش کبری» (۲۰۰۹)، «رابین هود» (۲۰۱۰)، «اسپایدرمن شگفت انگیز» (۲۰۱۲)، «روبو کاپ» (۲۰۱۴)، «چهارشگفت انگیز» (۲۰۱۵)، «پاور رنجرز» (۲۰۱۷) همه‌شان تلاش کردند چند صفحه‌ای را از کتابچه راهنمای نولان قرض بگیرند اما یا از نظر واکنش منتقدان یا از نظر فروش مالی و با شکست مواجه شدند، هرچند اغلب هر دو اتفاق برایشان افتاد.

بیشتر این فیلم ها از دست فیلمسازان خارج شده و به شکار مداخلات استودیو درآمد، دقیقا نکته‌ای که نولان تمام تلاشش را کرد که از آن دوری کند و موفق هم شد. تنها «خیزش سیاره‌ی میمون‌ها» (۲۰۱۱) تنها فیلمی بود که یک مجموعه کامل را با مضمون و رویکردی بنیادین و ریشه در واقعیت اتخاذ کرد و البته برای چنین کاری دلیل داشت و با موفقیت هم انجامش داد. فیلم‌هایی که شکست خوردند متوجه نبودند که نولان و نویسندگان فیلم، جاناتان نولان و دیوید اس گویر دقیقا چرا چنین کاری این طور را انجام داده بودند: چشم اندازی هدفمند برای اینکه چرا این شخصیت‌ها باید در جایی مجاور واقعیت ما ریشه داشته باشند، و دانستن این نکته که وقتی در نزدیکی زمین آشنای ما قرار بگیرند می‌توانند بر آن‌ها تأثیر بگذارند.

بتمن نولان، به اندازه‌ای که به عنوان یک فیلم بتمن استعداد دراماتیک و دلیل وجود شخصیت‌هایش را از دست ندهد در واقعیت ریشه دارد و متین و منطقی است.نکته‌ای به شدت تحت تاثیر  «بتمن: سال یک» اثر فرانک میلر است. کامیک بوک میلر هم با منطق محدود، منطقی و ریشه در واقعیت داشتن کاراکترهایش، روزهای اول مبارزه بتمن با حنایات خیابانی گاتهام را نشان می دهد، قبل از اینکه گاتهام سیتی غرق در دیوانه‌های روانی شود. قسمت ذاتی‌ای از شخصیت بتمن وجود دارد که می‌تواند منطقی‌تر و زمینی‌تر باشد و موفق هم بماند. وقتی صحبت از فرنچایزهایی مانند «جی آی جو» می‌شود چنین رویکردی باعث می‌شود همان ویژگی‌هایی که در ابتدای امر جذابیت این آثار را ایجاد می‌کنند ازشان بگیریم. بتمن نولان از داستان‌های کامیک گرفته شده، اما برای آن که نولان بتواند نسخه شخصی خود را از مردی که برای مقابله با فساد زمانه‌مان به اسطوره تبدیل می‌شود بگوید از منبعش فاصله گرفت.

مخاطبانی که کامیک‌خوان نبودند شیفته‌ی نسخه‌ی «شوالیه تاریکی» از بتمن و جوکر شدند. به همین خاطر این احساس تکرار شد که بتمن برای جای گرفتن در پارامترهای دنیای ما باید جدی باشد. اینکه جوکر آینده‌ نگر نابغه ای است و هدف مشخصش یعنی هرج و مرج اجتماعی را هدایت می‌کند. اما واقعیت این است که ۷۰ سال داستان‌ها و مضامین بیان شده در بتمن چیزهای بیشتری برای گفتن ارائه دادند.

وقتی «شوالیه تاریکی» اکران شد، گرنت موریسونِ نویسنده با این مساله که بتمن به طور ذاتی محدود، زمینی و تماما واقعی است و به طور کل با فرنک میلر و هر چیزی که بعد از او انتشار یافته تعریف می‌شود. همچنین با این ایده کلنجار می‌رود که جوکر هم مانند بتمن تکامل می‌یابد و یک سرباز پیاده در نقشه‌هایی بزرگتر است تا یک شر نهایی. موریسون بتمن را به عنوان شخصیتی نشان داد که با بیگانگان مبارزه می‌کرد، برای خود یک کاراکتر بک‌آپ و ویژگی‌‌های چند بعدی درونی دارد و بالاتر از همه پسر ترسویی است که خود را با اسباب‌بازی‌ها و روتینی کودکانه احاطه کرده تا دیوانه نشود. بتمن قابل انعطاف است و همه‌ی شخصیت‌هایی که در دنیای او حضور دارند نیز همین گونه هستند. این دقیقاً همان ایده‌ای است که نولان قصد داشت در فیلم‌های خود جستجو کند، او شخصیت‌هایش را از فیلم‌های شوماخر جدا کرد، درست همانطور که‌ فیلم‌های نئوگوتیک‌ برتون خود را از بتمن آدام وست در دهه ۶۰ جدا کردند. فیلم‌های «شوالیه تاریکی» نولان بر اساس یک سری قوانین بنا شده‌اند، نه قوانین ذاتی بتمن، بلکه قوانینی که نولان به عنوان یک فیلمساز به آن‌ها علاقه‌مند است.

ما به عنوان یک جمعیت عمومی از طرفداران، فراموش کرده ایم که «شوالیه تاریکی» چرا اینقدر عالی است. فراتر از الگوهای رفتاری، تقلید، تولید و طنزها «شوالیه تاریکی» یک فیلم واقعی است. فیلمی که به عنوان یادآوری کار می‌کند، یادآوری اینکه بتمن یک چشم انداز منفرد نیست، یک شخصیت راکد نیست که توسط مجموعه‌ای از علامت‌ها مشخص شود، یا یک دارایی اقتصادی که باید بر یک پایه مشخص رفتار کند، مانند همان شکلی که به «سوپرمن» (۱۹۷۸) ریچارد دونر نگاه شد. از زمان اکران «شوالیه تاریکی»، شاهد رد سایر برداشت‌ها از شخصیت و بازیگران در آثار بعد از «شوالیه تاریکی» بوده‌ایم، حتی فیلم بعدی سه گانه، «شوالیه تاریکی برمی‌خیزد» نیز سهم زیادی در این جنجال‌ها داشتند. جنجال‌هایی پیرامون این مساله که رفتارهایی از شخصیت‌ها دیده می‌شود که در «شوالیه تاریکی» نولان انتظار نمی‌رفت.

و فیلم «بتمن علیه سوپرمن: طلوع عدالت» زک اسنایدر، فیلمی که از نظر نگاه به مسائل سیاسی و فلسفی امروز نزدیک‌ترین فیلم به آثار نولان است، علی‌رغم این واقعیت که تصویر وی از شخصیت‌ها بیش از آن که به آثار نولان نزدیک باشد به کامیک‌ها نزدیک است مورد تمسخر قرار گرفت. اثری که در مقابل تقلید از آثار پیشین دیدی واضح نسبت شخصیت‌ها دارد. در حالی که ما اغلب از «شوالیه تاریکی» به عنوان بهترین اقتباس از کتاب های کمیک یاد می‌کنیم، سازندگان فیلم و مخاطبان تا حد زیادی از دروس خلاقانه آن عبرت نگرفتند : شخصیت‌های کتاب‌های کامیک انعطاف پذیرند. می‌توانند زمینی و منطقی و یا خارق‌العاده باشند، می‌توانند آثار با پرستیژ هنری یا بلاک‌باسترهای سرگرم‌کننده و پرفروش باشند. می‌توانند تاریک و تلخ یا روشن و شاد باشند. می‌توانند توسط کاراکترها جلو بروند یا حول صحنه‌های اکشن ساخته شوند یا هر تنوع دیگری.

ده سال از «شوالیه تاریکی» گذشنه و ما انتظاری خاص و مشخص حتی درباره‌ی شکل ظاهری اقتباس‌شده‌ی ابرقهرمان‌ها، نحوه‌ی عملکردش و ارتباطش با متون بنیادی‌ این کاراکترها داریم. حتی در حال حاضر که بیش از هر زمان دیگری آثار ابرقهرمانی ساخته می‌شود، این محدودیت را احساس می کنیم. این که فقط شاهد موفقیت فیلم‌هایی هستیم که پیش‌تر موفقیتشان تضمین شده. حتی اگر «شوالیه تاریکی» امروز به نمایش دربیاید با وجود این که دوستش داریم منطقی است که تصور کنیم آن تشویق و تحسین سال ۲۰۰۸ را دریافت نمی‌کند. «شوالیه تاریکی» یک وصیت نامه، دعوت برای تغییر و شکستن قوانین، کار دوباره و معرفی کمی آشوب است.

منبع: THR

دیجی‌کالا مگ