قبل از هر سخنی باید گفت «کروئلا» هیچ ارتباط ماهوی با «۱۰۱ سگ خالدار» محصول کمپانی دیزنی ندارد‌. کروئلای انیمیشن «۱۰۱ سگ خالدار»، زنی میانسال با خلق‌وخوی تند است که در دنیای مد وفشن دست به کشتار سگ‌های خالدار می‌زند و از پوست‌شان برای خود و مشتریانش لباس می‌دوزد. اما از آن کاراکترِ کروئلا، نشانی در این لایو اکشن نیست. این کاراکترِ کروئلا، درواقع کاراکتری از یک جوان نابغه جویای نام است که نام اصلی‌اش استلا است. کودکی یتیم که برای رهایی از یک زندگی بی‌معنی و فقیرانه در لندن و خرابه‌هایش و گذران زندگی از راه دزدی، تلاش می‌کند تا از نبوغ و علاقه‌اش به دنیای مد و طراحی لباس بهره ببرد تا شاید بتواند زندگی بهتری برای خود و دو دوست دیگرش جاسپر وهوراس فراهم سازد. گفتنی است که از سال ۲۰۱۴، دیزنی جریان و مسیر جدیدی را برای کمپانی Walt Disney Pictures آغاز کرده است. شروع این جریان با Maleficent و تغییر شخصیت منفی این انیمیشن جذاب با بازی فوق‌العاده آنجلینا جولی بود. از نمونه‌های دیگر این حرکت تازه دیزنی هم می‌توان به «دیو و دلبر»، «مولان»، «علاء الدین» و… اشاره کرد. شیوه پرداخت این آثار البته تفاوت‌های مشخصی با هم دارند. در بعضی آثار روایت به‌طور جامع و کامل از یک انیمیشن به یک لایو اکشن تبدیل شده‌اند و در برخی دیگر ابعادی از شخصیت‌های محوری، پی‌رنگ اصلی ماجرا قرار گرفته و روایت را به سمت‌وسوی دیگری برده اند. سمت‌وسویی که با نمونه اصلی انیمیشن یکسان نیست و درواقع بعد دیگری از آن کاراکتر را پیش می‌برد. دیزنی این‌بار این رویکردش را با کروئلا ادامه داده و به سراغ انتاگونیست‌های تک‌بعدی قصه «۱۰۱ سگ خالدار» رفته تا به آنها هم شناسنامه و شخصیت دیگری بدهد.

«کروئلا» درحقیقت یک درام شخصیت‌محور با رگه‌های کم‌رنگی از کمدی است. جنس کمدی آن درواقع کمدی موقعیت است که درون حوادث در جریان درام، نهفته‌‌اند. اما پی‌رنگ اصلی فیلم «کروئلا»، قصه زندگی استلا (کروئلا دی‌ویل) است که در دو بازه زمانی روایت می‌شود. بازه اول استلای ناآرام و متفاوت در ظاهر و رفتار است که تنها مادرش پشتیبان اوست. بازه زمانی دوم اما از بعد از مرگ پشتیبان و حامی او یعنی مادر کلید می‌خورد. استلای اول یک کودک ساده با ظاهری متفاوت است اما استلای دوم زنی تمامیت‌خواه است که آرام‌آرام ضمن کشف استعداد و نبوغ ذاتی‌اش با حقایقی روبرو می‌شود که ناخواسته کاراکتر آرام و متعادلش را به چالش می‌کشاند و او را وارد یک بازی سخت در عمارت بارونس می‌کند که طی آن دست به شرارت و بازی‌های پیچیده می‌زند تا صاحب آن عمارت که اتفاقی چند سگ خالدار تحت فرمان هم دارد (تنها نشانه انیمیشن ۱۰۱ سگ خالدار) در مقابلش به زانو درآید. اصل موفقیت این لایو اکشن دقیقا در همین شخصیت‌پردازی خاص کروئلا از کودکی تا جوانی اوست. به طوری‌که با اشراف مخاطب بر سرگذشت این کودک متفاوت و نابغه، دیگر شکل شرارت و جریان‌سازی‌اش دافعه‌ساز نیست. بلکه حتی، در تقابل با خودشیفتگی و سنگدلی‌های بارونس (مادر) کروئلا رفته‌رفته برای مخاطب تبدیل به پروتاگونیست قصه هم می‌شود تا جایی که سرنوشت و پیروزی‌های او دیگر، برای رضایت مخاطب مهم و تعیین‌کننده می‌شوند. ایجاد بالانس بین کروئلای پیشخدمت کمپانی مد و لباس و بعد کروئلای جنگجو و متخاصم به قلمروی بارونس، از ویژگی‌های خاص و منحصر به فرد این کاراکتر خاص است که اِما استون با مهارت و زیبایی شایانی از پس آن برآمده است.

ساختار درام «کروئلا» در فرم واجرا، درواقع برآیندی از رویارویی دو قطب از یک جریان متصل به هم است. دوقطبی که در تقابل با هم هستند، درحالی که دراصل با یکدیگر پیوند هم (خونی) دارند. قطب غالب، قطبی خودشیفته و مدهوش در بزرگی خود و آرمان‌هایش (بارونس) است و قطب دیگر صاحب آرمان‌های بزرگ که برای سرکوب قلمروی خودشیفتگی از نبوغ و خلاقیتش بهره می‌جوید تا حریف را به زانو درآورد و او را به قطب مغلوب بدل سازد. اما نکته پراهمیت در این خصوص این است که فیلم نه تنها به واسطه این تقابل و رویارویی کاراکترها، سیاه و زشت از آب درنیامده، بلکه حتی به سبب اتمسفر متفاوت و کلاسیک شهر لندن، در کنار زرق‌وبرق چشم‌نواز کاخ‌های پرطمطراق سلطنتی و عجائب دنیای مد و فشن تلخی و سیاهی این میدان جنگ هم برای مخاطب فیلم جذاب و دیدنی شده است. طراحی چهره و لباس در کنار قاب‌های باز دوربین برای انعکاس هرچه بیشتر و بهتر شکوه صحنه‌ها، برای مخاطب بسیار خوشایند و مطلوب واقع شده است. اگرچه در شماری از سکانس‌های شلوغ و پر اکت فیلم، استفاده از فیلترهای نوری تیره همواره حضور ذهن مغشوش و پرمخاطره کروئلا را به‌عنوان صاحب اصلی روایت به مخاطب یادآوری می‌کند. نکته قابل تامل‌تر این که نویسنده در لایه‌های پنهان داستان، نقبی هم به طبقه اشراف و آداب غیراخلاقی و خودبزرگ‌بینی‌های این طبقه در دهه‌های گذشته، زده است. بارونس همان کاراکتر نمادین از این طبقه است که حقیقت ذاتی‌اش پوشالی است و در اصل یک تازه به دوران رسیده است که تنها به پشتوانه ثروتش با زیر دستانش به قهر و زور رفتار می‌کند. یکی از ویژگی‌های او این است که تشکر کردن از دیگران را جلوه‌ای از دست و پا چلفتی بودن می‌داند. اما استلا علیرغم تذکرهای گاه و بی‌گاه بارونس همچنان با تاکید بر عادت قدردانی و تشکر، سعی در تحقیر تفکر و ایده آل‌های بارونس (مادر) دارد.
«کروئلا» در واقع تصویری از یک آنتاگونیست (کروئلای ۱۰۱ سگ خالدار) است که در طول روایت به پروتاگونیست بدل می‌شود. سیر این استحاله اگر چه مثبت نیست اما این پیروزی در شرایطی است که داستان از اساس قهرمانی نداشته و پایه و اساس آن هویت‌بخشی به کاراکترهای منفی و خطی سال‌های دور روایت‌های دیزنی بوده است.

سخن آخر این که «کروئلا» در بخش تدوین دچار چالش جدی است. فیلم علیرغم جذابیت‌های بصری فوق‌العاده، جلوه‌های ویژه میدانی و کامپیوتری خلاق، رنگ و نور و لباس و طراحی صحنه عالی، در شماری از سکانس‌ها دچار سکون و ایستایی غیرقابل قبول است که درام را از هیجان و ریتم خارج می‌کند. نمونه آن سکانس‌های کش‌دار تنهایی و خلوت کروئلا در آستانه پیروزی و یا سکانس‌های کش‌دار و بی‌نمک گفتگوهای سه نفره کروئلا و جاسپر وهوراس است. یا فلاش‌بک گفتگوی بارونس با همسرش به وقت بارداری و…
مونولوگ احساسی استلا در کنار میدان شهر لندن با صورتی اشک‌آلود به وقتی که از دام مادر واقعی جان سالم به دربرده و از او به مادری که از دستش داده، پناه برده و شکایت می‌کند می‌تواند دلیل واقعی هویت مخدوش و ناهنجار اکثریت آنتاگونیست‌های قصه‌های زندگی باشد هویتی که به دست شرایط و آدم‌ها برایشان رقم زده می‌شود:
«مساله این است که من درخشان متولد شدم. بد به دنیا آمدم و کمی دیوانه شدم. من بی‌رحم هستم.»

منبع