نقاشی قهوهخانهای به عنوان یک سبک نقاشی بومی واجد خصوصیاتی است که از فرهنگ و اعتقادات مردم ایران سرچشمه گرفته است، نوعی نقاشی که باورهای ملی و مذهبی در آن موج میزند و در عصری که قهوه خانهها کانون توجه عامه مردم بود رونق زیادی پیدا کرد. برای فهم مطلب باید تاریخ را ورق زد و شرایط فرهنگی اجتماعی آن سالها را مرور کرد. یعنی سالهای اواخر قرن سیزده و اوایل قرن چهاردهم خورشیدی که قهوه خانهها صرفاً مکان نوشیدن چای و استعمال قلیان نبود بلکه پاتوق اهالی شهر، استراحتگاه شهرستانیهایی که سروکارشان به پایتخت افتاده بود و محل داد و ستد و گردهمایی صاحبان حرف و برخی مشاغل خاص بود. آن وقتها قهوه خانهها کارکردی بیش از نامشان را عهدهدار و صاحبان آن نوعی بورژوازی سنتی را ترتیب داده بودند که برای رونق هر چه بیشتر کسب و کار خود به کارهایی مبادرت میکردند که خواسته یا ناخواسته در رشد و تعالی فرهنگ و هنر این مرز و بوم مؤثر بود. پیش پردهخوانی، نقالی و البته نقاشی قهوهخانهای از آن جمله بود. اما نقاشی قهوهخانهای که مورد نظر این سیاهه است به زعم تاریخنگاران هنر نقطه آغازش عهد قاجار و بالندگی آن عصر مشروطیت است، یعنی همان موقع که مردم خسته از شلاق استبداد پی قهرمان میگشتند و پهلوانان شاهنامه به خوبی این نیاز جمعی را پاسخ میگفتند، نهضت خونین عاشورا و امام حسین (ع) آمیخته با فرهنگ مردم و محرک دیگری بود، پیشوایی که با حرکت انقلابی خود مرزهای ظلم و ستم را درنوردید و دستگاه استبدادی حاکم را رسوا کرد.
این هردو یعنی تجسم حماسهآفرینیهای قهرمانان ملی در مواجهه با دشمنان ایران زمین و همینطور ایثار و فداکاری امام حسین (ع) و ۷۲ یار باوفای آن حضرت سرمشق و دستمایه نقاشان قهوهخانهای بود. نقاشان قهوهخانهای به معنای امروزی هنرمندانی دانشآموخته نبودند، شاید با نگاه آکادمیک حتی آثارشان از دیدگاه اصول نقاشی و طراحی با مشکلات مهمی هم مواجه بود اما تخیل ناب، بازنمود فرهنگ عامه و بهره گیری از عناصر ناب هنر ایران، رنگپردازیهای خلاقانه و … این سبک نقاشی را امروز در دنیای هنر واجد جایگاهی خاص و ممتاز کرده است. این هنر ویژگی مهم دیگری هم داشت که کمتر به آن پرداخته شده و آن بردن هنر به میان تودههاست. تا قبل از آن درباریان و خانوادههای وابسته به هیات حاکمه عمدتاً سفارشدهندگان آثار هنری بودند و از عهد صفویان به بعد دربار هنرمندان شاخص را برای خدمت به خاندان سلطنتی به استخدام درمیآورد. با ظهور نقاشان قهوهخانهای اما دیگر سفارشدهندگان نقاشی نه خاندان سلطنتی، که قهوهخانهدارانی بودند که برای رونق هر چه بیشتر کار و کسب خود نقاشان خودآموخته و مردمی را میزبانی میکردند. حسین قوللر آغاسی، یکی از نقاشان مهم سبک نقاشی قهوهخانهای که به نوعی از بنیانگذاران این شیوه نقاشی بود پردههایی از داستانهای شاهنامه و واقعه کربلا را به سفارش مشهدی صفر اسکندریان، قهوهچی قهوهخانه معروف مشصفر در میدان سیداسماعیل پایتخت، بالای آب انبار سید اسماعیل آغاز کرد. محمد مدبر دیگر نقاش مهم این سبک در قهوهخانههای سر پل دربند، قهوهخانه مشصفر در میدان سیداسماعیل و قهوهخانه عباس تکیه، به سفارش قهوهچیان تابلو و پرده میکشید و از این راه زندگی را میگذراند.
مضامین هم اعتقادات مردم و فرهنگ عوام بود، نقاشان قهوهخانهای چون از جنس مردم بودند همراهی کاملی با باورهای آنان داشتند. هادی سیف در کتاب نقاشی قهوهخانه مینویسد: وقتی استاد محمد مدبر عاشورا و روز محشر را نقاشی میکرد، در یک دستش قلم موی نقاشی بود و در دست دیگرش دستمالی خیس از اشکی که میریخت. در این اوقات، غالباً با صدای خوشی که داشت، نوحهای میخواند. آدم قبول میکرد آنچه را که میخواند دارد نقاشی میکند. به سبب همین شیفتگی و اخلاص بود که او را نقاش عاشورا میخواندند. یا استاد حسین قوللر در ترسیم داستانهای شاهنامه آنچنان با کار ارتباط برقرار میکرد که در آثار باقی مانده از او میتوان ردپای حالات روحی و روانیاش را سراغ گرفت. به هر حال این سبک که همراهی کاملی با خلقیات مردم داشت؛ تا پایان دوره پهلوی اول و سالهای آغازین سلطنت محمدرضا شاه کم و بیش رونق داشت. ولی با آمدن ابزارهای نوین و دستگاههای ارتباطی مثل رادیو اندک اندک از نقش آن کاسته شد و سرانجام با خلوت شدن قهوهخانهها رو به خاموشی رفت. با شکلگیری طبقات جدید اجتماع جماعت نوظهور انتلکتوال کافهها و هتلها را پاتوق خود کرده بود و داشمشدیها و جاهلها هم کابارهها و بارها را در تیول خود داشتند، رونق تماشاخانهها و همه گیر شدن سینماها از مشتریان قهوهخانهها هر چه بیشتر کاست و شد آنچه شد!
فرجام نقاشان قهوهخانهها از این هم بدتر بود، حسین قوللر آغاسی واپسین سالهای حیات خود را در فقر و تنگدستی و گمنامی به پایان برد و محمد مدبر برای گذران زندگی در گورستان شهر مقیم و به ساخت سنگ قبر مجبور شد، همانجا هم در تنگی معیشت و سختی و گمنامی روی در نقاب خاک کشید. البته با مرگ این دو هنرمند مردمی سبکشان کج دار و مریز از سوی شاگردانشان ادامه یافت، اما هرگز رونق سابق را پیدا نکرد. دوره و زمانه عوض شده بود. اگر صد سال پیش این نقاشیها پاسخگوی نیاز مردم بود با سیل مهاجرت به شهرها و به وجود آمدن کلانشهرها، تغییر سبک زندگی مردم، همه گیری وسایل ارتباط جمعی مثل رادیو، ایجاد تماشاخانهها و رونق سینماها و تغییر ذائقه مردم نقاشی قهوهخانهای هم به پایان راه رسید. اما نقش مهم و تأثیرگذاری آن بر هنر و فرهنگ عامه هیچگاه خاموش نشد.
این مطلب اولین بار به قلم احمد حقیقی در نشریه ندای قلم منتشر شده است.