«هتتریک» در یک مهمانی آغاز میشود، بدون هیچ مقدمهای. ناگهان وارد فضای زندگی شخصیتهای اصلی میشود و با گردش دوربین کاراکترهای اصلی را معرفی میکند. لیدا (پریناز ایزدیار) به همراه همسرش، فرزاد (امیر جدیدی) و پسرخالهاش کیوان (صابر ابر) و دوست جدیدش رها (ماهور الوند) در حال ترک مهمانی هستند. لیدا به فرزاد و تلفنهای یواشکی او مشکوک است و رفتارهای مرموز فرزاد باعث عصبانیت لیدا شده است.
وقتی همه مهمانی را ترک میکنند، لیدا که همچنان دلخور است مشغول عکاسی میشود و ناگهان ماشینی که فرزاد راننده آن است با چیزی برخورد میکند. فرزاد که ترسیده محل حادثه را ترک میکند و پیشنهاد میکند بهجایی بروند و درباره این اتفاق فکری بکنند. همه به خانه رها که تنها زندگی میکنند و میروند و مسیر قصه ازاینجا کاملاً عوض میشود.
«هتتریک»، باحال و هوای یک مهمانی شلوغ شروع میشود، اما بیننده را با نشانهگذاریهای درستش متوجه حادثهای که در کمین است میکند و یکجور تعلیق فرهادی طور به اثر میبخشد. درنتیجه بیننده که مطمئن است، حادثه شومی در شرف وقوع است روی صندلیاش نیمخیز است و هرآن منتظر وقوع یک ماجرا است. بااینحال، سکانس تصادف که نقطه اوج فیلمنامه است، او را غافلگیر میکند و اثر روایی و دراماتیک خود را بر او بهجای میگذارد. سکانس تصادف، همان تعلیق را پی میگیرد، فرار فرزاد و فریادهای لیدا برای متوقف کردن ماشین، ایست ماشین چند دقیقه بعد از تصادف و کیوان که از ماشین پیاده میشود تا ماشین را وارسی کند، لیدا که حالش بد میشود و در همین ابتدا میفهمیم باردار است، همه و همه پشتهم اتفاق میافتند و بیننده یکسره به میان فضای ملتهب فیلم میرود و یکلحظه نمیتواند چشم از پرده بردارد.
بااینکه تمام اتفاقات نیمه اول فیلم بهشدت یادآور فیلمهای فرهادی است، اما لوافی که علاوه برنگارش فیلمنامه، کارگردانی اثر را هم بر عهده دارد، به لطف بازی خوب بازیگرانش و شیمی خوب میان آنها و خلق تک موقعیتهای جذاب، بیننده را با خود همراه میکند و مانع از دلزده شدن او از اثری که به نظر میرسد تکراری است میشود.
لوافی هوشمندانه رگههایی از طنز را در روایت خود میتند که از تلخی موقعیت موجود و تقابل کاراکترها سرچشمه میگیرد و آرامآرام، مسیر قصهاش را عوض میکند و خرده روایتهایی که از ابتدای فیلم، زیرکانه در تاروپود فیلمنامه بوده است را آشکار میکند و گره اصلی قصهاش را رو میکند. در این مرحله، دیگر تصادف و فرار و درگیریهای اخلاقی جایی در قصه «هتتریک» ندارد. فرزاد ۱۶۰ میلیون روی برد لاس پالماس در مقابل رئال مادرید شرط بسته است. از اینجای قصه به بعد با یک ملودرام زناشویی طرف هستیم که بهشدت کاراکتر محور است و با دیالوگهای پینگپنگ وار و سریع میان شخصیتها و دعواها و مشاجراتشان میگذرد.
ایراد اصلی «هتتریک» به دو گره اصلی فیلم برمیگردد. تصادف و در کنار آن شرطبندی فرزاد و مشکلات زناشویی وی با لیدا، هرکدام یک نقطه اوج اساسی در فیلم است و درنهایت و در کنار هم باعث میشوند که روایت اصلی فیلم منسجم نباشد و بیننده دقیقاً نداند باید روی کدام موضوع تمرکز کند. «هتتریک»، یک هسته مرکزی در روایتش ندارد که سایر کنشها، پیرامون آن شکل بگیرد و هر خرده روایت، ناگهان نقش گره اصلی را به خود میگیرد و با پیشروی فیلم، فیلمنامه از گرههای قبلی که پیش روی بیننده قرار داده غافل میشود.
از سوی دیگر شخصیتهای فیلم، درخششان را مدیون بازیگرانشان هستند نه شخصیتپردازی فیلمنامه. بهویژه شخصیت کیوان و رها برای بیننده گنگ و سؤالبرانگیز هستند و به نظر میرسد که لوافی فقط کاراکترها را معرفی میکند، اما آنها را پرداخت نمیکند و فراز و نشیبهای فیلمنامه قصه را جلو میبرند نه کاراکترها؛ حالآنکه با یک درام کاملاً کاراکتر محور روبرو هستیم.
در کل «هتتریک»، فیلم عجیبوغریبی نیست و یکجور بیادعایی محض در آن موج میزند که کلیت فیلم را تحسینبرانگیز میکند. نه دوربین حرکات عجیبوغریبی دارد و نه تدوین سعی میکند عنصری مجزا در فیلم باشد و فقط با یک ریتم خوب و خوشآهنگ بیننده را همراه میکند. همه عناصر دراماتیک در خدمت خلق درام هستند و به پیشروی قصه در یک فضای کاملاً رئال کمک میکنند. این بیادعایی و ذوب شدن در روایت در بازی بازیگران هم به چشم میخورد، حتی در بازی صابر ابر که همیشه سایه تئاتریاش را با خود همراه دارد هم دیده میشود و ابر را قادر میسازد یکی از رئالیستیترین بازیهایش را ارائه دهد.
پریناز ایزدیار و ماهور الوند هم تماماً در نقش خود غرقشدهاند و تعلیق و دلهره فیلم را کاملاً به بیننده منتقل میکنند و با کنشهای متقابلشان بیننده را در میان درام اسیر میکنند. اما نقطه درخشان «هتتریک» شخصیت فرزاد است. شخصیتی که شمایل یک ضدقهرمان دوستداشتنی را تمام و کمال علم میکند و بیننده با همه بیفکریها و خودخواهیهایش او را دوست دارد.
بازی جدیدی هم در این نقش ستودنی است. جدیدی واقعاً پدیده بازیگری چند سال اخیر سینمای ایران است و هیچ بازیگر دیگری را نمیتوان بهجای او در نقش فرزاد متصور شد. جدیدی در این فیلم از کاراکترش در «اژدها وارد میشود» و «تنگه ابوقریب» بهکل دور شده و کاملاً ظاهر یک مرد بیخیال، قمارباز و ترسو را به خود گرفته است.جدیدی استرس فرزاد را با جزئیات کوچک مثل جویدن ناخن، حرکات سریع و گم کردن کلمات منعکس میکند و در سکانس پایانبندی درخشان فیلم، وقتی در سکوت از پشت شیشه یک مغازه صوتی و تصویری ادامه بازی را تماشا میکند و در سکوت فریاد میزند و دستهایش را بالا میبرد، همچنان درخشانترین عضو از این جمع بازیگری است.
در پایان «هتتریک»، شروعی درگیر کننده دارد، اما نیمه دوم فیلم همهجوره بر نیمه اول میچربد و از هر لحاظ دقت و ظرافت فیلمساز در پرداخت جزئیات را منعکس میکند. گرچه لحن دونیمه فیلم اصلاً باهم همخوانی ندارد، اما کلیت فیلم و مهمتر از آن فیلمنامهای که با تکیه به دیالوگهای جذاب، افتوخیز فیلمنامه را به دوش میکشد و ترکیب بازیگرانی که در کنار هم یکی از بهترین تیمهای بازیگری سال گذشته سینمای ایران هستند، «هتتریک» را در میان کارنامه لوافی وسواسی و سختگیر به اثری قابلقبول تبدیل میکند.
این مطلب اولین بار در بلاگ نماوا منتشر شده است.