هری پاتر و سنگ جادو یک دستاورد برجسته برای ژانر فانتزی و فیلمسازی انگلیسی است: تنها در آخر هفته اول بیش از نود میلیون دلار به دست آورد. در پایان سال ۲۰۰۱، هری پاتر در رتبه اول درآمد باکس آفیس برای سال قرار گرفت. دنیای جادویی و خارقالعاده جنبههایی جدا از کتابها یا فیلمهای هری پاتر در زمان انتشار نیستند، اما موفقیت آن را از بسیاری دیگر از فیلمهای بریتانیایی آن زمان جدا کرد.
انگلیسیها از نمایش فیلم سود بردند، زیرا به جهان نگاهی اجمالی به فرهنگ انگلیسی داد – شاید حتی کلیشههای رایج انگلیسی را زیر و رو کرد. فیلمی که به دنیای انگلیسی میخانهها، لهجههای محلی بریتانیایی و رفتارهای جامعه بریتانیا میبالد، پس از ورود به جریان اصلی، یک پدیده فرهنگی-گذرا بود.
میل انسانی
علاوه بر ژانر و اهمیت فرهنگی سریال، یک عنصر اساسی و پربار نیز وجود دارد. این فیلم بر روی میل انسان برای حضور در موقعیتی توانمند برای تحقق بخشیدن به سرنوشتی که زندگی را تغییر می دهد، سرمایه گذاری می کند. کودکان، بزرگسالان جوان و بزرگسالان میتوانند با زندگی ناملایمات پاتر آشنا شوند – یا با آنها همدردی کنند. زندگی به صورت نایب در میان پاتر، هر جمعیتی را در معرض این امکان قرار میدهد که بفهمد بیرون آمدن از سختیها و انجام یک سرنوشت بزرگ چه احساسی دارد.
اولاً، زندگی پاتر زندگی یک کودک تضعیف شده است که به تنهایی ناتوان است.
کمد لباس خفیف، فضای زندگی تنگ، و خدمتکار، پاتر را از خانواده آزار دهنده ذهنی اش در خانه متمایز می کند. به طور خاص، رابطه پاتر با پتونیا، ورنون و پسر عموی بزرگتر دادلی دورسلی به هر قیمتی شادی او را مختل می کند. با دریافت نامه ای از هاگوارتز، دورسلی ها تا آنجا پیش می روند که به یک کلبه روستایی کوچک دور از خانه می روند تا از بمباران پیام رسان هاگوارتز و نامه های هاگوارتز خانه آنها جلوگیری کنند.
تلاش مذبوحانه خانواده برای نگه داشتن پاتر در وضعیتی ناتوان، نمادی از اقدامات دنیای روزمره برای حفظ بیگانگی جوانان و منحصر به فرد از همسالان خود، و متعاقبا، استعدادها و توانایی های آنهاست. به طور نمادین، این شرایط ظالمانه زندگی اکثر خوانندگان جوانی را تعریف می کند که از طریق خواندن یا تماشای فیلم های فانتزی در جهان های خارق العاده آرامش می یابند.
«عادی بودن»
این فرنچایز حتی تا آنجا پیش میرود که پویایی معنای «عادی» بودن در این دنیا را با برچسب زدن به کسانی که موجودات جادویی نیستند به عنوان «ماگل» تغییر میدهد و استنباط میکند که آنها موجودات نسبتاً کوچکتری هستند. پاتر در خلال دگرگونی جادوگرانهاش جایگزین عادیبودن میشود و به عنوانی بالاتر از آنهایی که به عنوان «ماگل» محیط انگلی که از آن سرچشمه میگیرد، دست مییابد.
علاوه بر این، هاگرید پاتر را از زندگی اش با دورسلی ها نجات می دهد و او را در دنیایی ادغام می کند که در آن چهره ای شناخته شده است. پاتر از خانه اصلی خود آواره شده و غرق تجربیاتی است که با دانش جهانی او در تضاد است.
اگرچه فرانچایز در انگلستان اتفاق میافتد، اما نقل مکان پاتر به دنیای جادویی خواننده را ملزم میکند که مکانیسمهای زندگی را در کنار قهرمان داستان دوباره بیاموزد. خواننده باید دنیایی را که متن در آن عمل می کند بیاموزد و بپذیرد. فیلم هر دو (قهرمان داستان و خواننده) را به دنیایی همراهی می کند که با استفاده از قوانین متفاوتی عمل می کند. در واقع، رویدادهای انتقالی مقدمه، توانایی خواننده را برای استفاده از پاتر به عنوان یک ظرف جانشین تشدید می کند. اگرچه درک یک پسر جوان روایت را هدایت می کند، خواننده تجربه کشف را از طریق تمایل به تعلیق ناباوری خود و اجازه دادن به پاتر برای نشان دادن دنیایی بر خلاف دنیای خود به آنها حفظ می کند.
سرنوشت پاتر (و شما).
اگرچه می توان استدلال کرد که در آن نقطه ای که پاتر سرنوشت خود را دریافت می کند، زمانی است که هاگرید قبل از اینکه او را به قلمروی دیگر ببرد، به پاتر توضیح می دهد که او یک جادوگر است. با این حال، گفتن اینکه یک جادوگر است، برای پاتر یا خواننده، پیشگویی بالاتر از این نیست که به او گفته شود که یک فرد فقط منحصر به فرد است.
اگرچه تکان دهنده است، اما اظهارات هاگرید در این نقطه از متن یک انتزاع است. تا زمانی که پاتر میزان تواناییهای خود و دلیل ذاتی بودن آنها را درک نکند، ادعای هاگرید در مورد اینکه چگونه جادوگر بودن به طور معناداری بر زندگی او تأثیر میگذارد، بیاعتبار است.
در عوض، آشکار شدن واقعی سرنوشت پاتر زمانی است که هاگرید پس از یک روز تلقین پاتر به دنیای جادویی، داستان ولدمورت را تعریف می کند. در این زمان، خواننده زمان داشته است تا با پاتر ارتباط برقرار کند و سرنخهایی را که اشاره به هدف قهرمانانه تواناییهای پاتر دارد، رمزگشایی کند. این گفتگو با هاگرید نقطه عطف واقعی فیلم و کتاب است، زیرا مستقیماً به قدرتی که پاتر در نهایت در مواجهه با شخصیت شرور اصلی فرنچایز، ولدمورت، خواهد داشت، مربوط می شود. در نتیجه، خواننده با این طرح درگیر میشود تا سرنوشتی ذاتی برای شکست دادن یک دشمن قدرتمند و تبدیل شدن به جادوگری بزرگ – اگر نه بزرگتر – از والدین بیولوژیکی پاتر انجام دهد.
مکاشفه هاگرید از ولدمورت به احساس وجود برای خدمت به هدفی بالاتر (اگر نه نوع دوستانه) متوسل می شود.
به طور خلاصه، زندگی و معنای آن از نظر فلسفی مبهم است و درک آن دشوار است، بنابراین داشتن یک سرنوشت ذاتی برای اکثر افرادی که یک زندگی محروم یا غیرقابل تحقق دارند جذاب است. معمولاً برای توضیح اینکه چرا ما وجود داریم به مذهب، کارهای روزانه یا خانواده سازی روی میآوریم، اما وجود در فضای فانتزی هری پاتر بیشتر جنبهای دارد.
این فیلم در ایجاد ارتباط با خواننده و معرفی شانس (به ظاهر) غیرقابل حل در آسیب پذیرترین نقطه خواننده – مستقیماً پس از برقراری رابطه – کار فوق العاده ای انجام می دهد. هری پاتر و سنگ جادو از میل خواننده به سرنوشت سوء استفاده می کند و به آنها اجازه می دهد تا به صورت نایب در میان پاتر زندگی کنند. دورسلیها تجسم چرخه «عادی» کار هستند: خوردن، رسیدن به یک خانواده هستهای، و زندگی روزمره. پاتر، و بنابراین، خواننده، باید این الگو را بشکند تا زندگی رضایت بخشی داشته باشد که با ایده های مرسوم معنای زندگی مطابقت ندارد.
در یک کلام، پاتر در تسخیر سرنوشت خود از دنیای بندگی و سرزنش خود فراتر می رود تا قهرمان جهانی شود که توانایی های برجسته او را می شناسد. بنابراین، خواننده از پاتر به عنوان جانشین برای تمایل خود برای تحقق یک سرنوشت قهرمانانه استفاده می کند.