صداهای موزون، ریتمیک و زنجیروار آن انسانهای عهد باستان را نیز به وجد آورده و عواطف و حالات ذهنی خاصی را در آنان ایجاد میکرده و در آفرینش شعور اجتماعی و یا آگاهی فرد از زندگی درونی مشترکش با هنرهای دیگر پیوند خورده است. از منظر تفنن و سرگرمی، پیدایش آهنگ نزد انسان فطری و غریزی است حتی در حیوان نیز، ایجاد صداهای مختلف در حالات گوناگون خوشی و درد، فطری است. همچنین طلب آرامش پس از انجام کار و یافتن وسیلهای برای آسودن از احساس خستگی زاییده از کار نیز از غرایز انسانی است و موسیقی پاسخگوی این خواست انسانی است، زیرا موسیقی ما را به خود مشغول میدارد و تحمل حاصل از انجام کار را آسان میسازد تا آنجا که مفهوم گذشت زمان از میان میبرد.
از آن جا که گذشت زمان تابعی از حرکت و حرکت خود تابعی از گذشت زمان است؛ پس از میان رفتن مفهوم زمان در حقیقت از میان رفتن خستگی حاصل از حرکت است. از بعد متافیزیکی باید گفت، مردم باستان به موسیقی به عنوان عنصر لازم برای ارتباط با جهان روحی توجه داشتهاند و راهی بوده برای کمک خواستن مستمر از خداوند و راهی بوده است برای رهایی از ترس و غم و تنهایی.
همچنین از جهت پیوند موسیقی با عشق، به آن به عنوان منشأ آرامش، امید و شادی نگریسته شده است. ما میتوانیم از طریق موسیقی، مردم جامعه را از ترس رها کرده و باعث ارتقای روحانی آنها شویم. اگر افسون موسیقی با قدرت مراقبه و سایر روشهای ارتباط با درون همراه با نیروی درونی ترکیب شود، امکان رشد و شفا به نهایت میرسد. و بی دلیل نیست که موسیقیدان و نوازنده را «رامشگر» نامیدهاند، یعنی کسی که آرامش و روحیه میبخشد.
حتّی موسیقی کوچه بازاری فرصتهایی را به وجود میآورد که شنونده و نوازنده از تنش و ملالهای روحی بگریزد و به لحاظ کارکرد روانی و اجتماعی مسیری را برای فرافکنی و گریز از فشار و آزردگیهای درونی و اجتماعی به وجود میآورد. با توجه به این که وجود انسان چیزی را مهمتر از ارتباط با دنیای روحانی و احساس احاطه توسط عشق نمیداند، و این امر در میان تمام فرهنگها مشترک است، انتخاب سبک زندگی از سوی فارابی و گرایش او به موسیقی، با نگرش ناب او در عرصههای علمی و فلسفی را، بهتر میتوانیم مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم. هماهنگی جوانب مذکور، ارزش موسیقی را در زندگی فارابی، نمایانتر میسازد. پس از اسلام نخستین و مهمترین کتابی که در زمینه موسیقی تألیف شده، کتاب موسیقی کبیر ۲ فارابی است. دو اثر دیگر فارابی در موسیقی یکی احصاء العلوم و دیگری کتاب الإیقاع است که اولی بعد از موسیقی کبیر مهمترین اثر وی در زمینه موسیقی میباشد و در بخش ریاضیات نیز تا حدودی به موسیقی پرداخته است. کتاب موسیقی کبیر به دلیل اهمیت خاص از جنبه نظری تأثیر بسزایی در آثار پس از فارابی در زمینه موسیقی دارد.
همچنان که ابن سینا نیز در همین مسیر به نوشتن بخش موسیقی کتاب شفا مبادرت میورزد. فارابی در کتاب «احصاء العلوم» موسیقی را زیر شاخههای علوم تعلیمی و در گروه ریاضیات و نجوم به شمار آورده است. او می گویدتصریح میکند علم موسیقی به طور کلی از شناختن انواع الحان و آنچه الحان از آن تألیف میشود، بحث میکند و روشن است که الحان برای چه غرضهایی تألیف میشوند و بر چه حالی باید بوده باشند تا تأثیر آنها بیشتر و دلنشینتر گردد. از دید فارابی -که از خواص فطری الحان حکایت میکند- و با توجه به این تقسیم بندی، موسیقی میتواند مجرد از لهو و طرب بوده و فارابی علم موسیقی را برای تکمیل معلومات در ردیف علوم ریاضی و حکمت آموخته است.
فهرست مطالب پرونده ویژه: سماع و موسیقی عرفانی در اندیشه عرفانی فارابی
این نوشته اولین بار در فصلنامه عرفان اسلامی و به قلم محمود آهسته و معصومه روحانی فرد منتشر شده است.