داستان Rurouni Kenshin از دهه ۱۸۶۰ میلادی در ژاپن آغاز میشود، جایی که پایان جنگ داخلی به نقطه سرآغاز انتقال از فئودالیسم به مدرنیسم است. هیمورا کنشین، یک جنگجوی افسانهای، دست از زندگی خشونتبار خود برداشته و برای جبران گذشتهاش در سرزمینهای مختلف پرسه میزند. اما خیلی زود گذشته گریبانگیر او میشود و او باید یک بار دیگر با استفاده از استعدادهای خاص خود از بیگناهان دفاع کند.
Rurouni Kenshin نخستین بار کار خود را به عنوان یک مانگا آغاز کرد و در اواسط دهه ۹۰ میلادی به یک سری انیمه موفق تبدیل شد. به همین دلیل، خیلی از مخاطبان انتظار یک اقتباس لایواکشن بر اساس آن را داشتند. در نتیجه شعبه ژاپنی برادران وارنر پروژه مورد حمایت قرار داد تا خیلی زود در میان بهترین فرانچایزهای اکشن این کشور در دو دهه اخیر قرار بگیرد.
سهگانه اول این سری تحت عناوین Rurouni Kenshin Part I: Origins (محصول ۲۰۱۲)، Kyoto Inferno (محصول ۲۰۱۴) و The Legend Ends (محصول ۲۰۱۴) موفقیت بسیاری کسب کردند و حالا قسمت چهارم یعنی Rurouni Kenshin: The Final پس از یک اکران موفق در ژاپن (آپریل ۲۰۲۰) راهی سرویس نتفلیکس شده است. اما واقعا چه چیزی این فرانچایز را متمایز میکند؟
فیلمهای Kenshin به چند دلیل برجسته هستند: داستان جذاب با شخصیتهای عمیق و دوستداشتنی، و رخ دادن در جهانی غنی که از تاریخ حقیقی ژاپن الهام گرفته است. این فیلم با طراحی تولید و فیلمبرداری عالی، نقطه بینقص توازن میان واقعگرایی و شگفتیهای خالص افسانه را پیدا کرده است. همه اینها نیز با محوریت یک پروتاگونیست جذاب شکل گرفته؛ شخصیتی که یک نیروی توقفناپذیر در جنگ محسوب میشود اما قصد دارد از مبارزه دست بکشد.
ماجراجویی شخصیتی کنشین به شکل نمادین و شگفتانگیز روایت میشود و هر بار این شخصیت جان یک انسان دیگر را میگیرد، گویی بخشی از روح خودش را از دست میدهد. در نتیجه، قهرمان داستان تصمیم میگیرد از یک شمشیر خاص (Sakabatō) استفاده کند که تیغه تیز آن به سمت خودش است. اینگونه او میتواند بدون کشتن هیچکس و تنها با استفاده از مهارتهای مبارزهای، به کمک بیگناهان بشتابد.
شمشیر Sakabatō در اسطورهشناسی تمام سری نقش مهمی ایفا میکند و یک استعاره از دوراهیهای درونی کنشین است. تیغه تیزی که به سوی خودش است نشان میدهد توانایی انجام چه کارهای سهمگینی را دارد و بیشتر از دشمنان، اکنون خودش را تهدید میکند. این یک استعاره عالی از نتایج خشونت علیه دیگر است. شگفتی هم ندارد زمانی که شمشیر در Kyoto Inferno میشکند، گویی قدرت درونی قهرمان داستان هم نابود میشود.
شخصیت کنشین توسط تاکرو ساتو ایفا میشود، بازیگری که با حضور در مجموعه Kamen Rider Den-O شهرت فراوانی کسب کرد اما در هر حال Rurouni Kenshin بهترین کار در زندگی هنری او محسوب میشود. او با عملکرد خود روح جنگجو و قدرتمندی به کنشین میدهد و خوشبختانه بازیگران بسیار توانمندی نیز وی را احاطه کردهاند (مخصوصا ویلن اصلی داستان، شیشیو ماکوتو با بازی عالی تاتسویا فوجیوارا). شیشیو دقیقا حکم تصویر کنشین در آینده را دارد، با این تفاوت که توسط امپریالیستها و همراهان سابقش مورد خیانت قرار گرفته.
او شخصیت منفی اصلی در فیلم دوم و سوم است و به جرات یکی از برترین آنتاگونیستهای تاریخ سینما محسوب میشود. او که زنده زنده سوزانده شده و تمام بدنش غرق بانداژ است، از یک شمشیر دندانهدار استفاده میکند که چنان گوشت تن مردم را طی سالیان روی خود جمع کرده که با کوچکترین جرقهای به آتش کشیده میشود. همانطور که کنشین و Sakabatō مثل یک موجود واحد هستند، شیشیو و شمشیر سوزانش نیز ترسیمکننده ذات یکدیگر محسوب میشوند.
میتوان هزاران هزار کلمه درباره ماجرای کنشین از یک مرد با کولهباری از گناه، تا شخصیتی که آخرین صحنه نمایش میدهد نوشت. حتی میتوان از این جنبه به قضیه نگاه کرد که کاراکتر کنشین در واقع همان ژاپن و تقلاهایش برای فراموشی گذشته و رسیدن به آرامش پس از جنگ جهانی دوم است. کنشین تصمیم گرفت خشونت را کنار بگذارد، در حالی که ژاپن با ادامه جنگ دچار یک سرنوشت دردناک و فراموشنشدنی شد. اما یک حرکت کلی برای هر دو وجود دارد: تغییر شخصیت از یک مبارز و جنگجو به یک شخصیت متمدن که دیگر خواهان خشونت نیست.
کنشین تنها زمانی موفق به اتمام ماموریت و ماجراجویی خود میشود که میفهمد راه رسیدن به آیندهای روشنتر، تغییر دادن وقایع گذشته در جهت مثبت است و نه فراموشی یا از بین بردن آنها. هیچ یک از سه فیلم اول Rurouni Kenshin بعد سیاسی خود را به کمال توسعه نمیرساند اما نحوه شخصیتپردازیها و برخورد آنان با حکومت به خودی خود با سیاست گره خورده است.
فیلمهای Rurouni Kenshin مدام میپرسند: آیا خشونت بخشی جداناپذیر از تغییرات اجتماعی است؟ آیا میتوان از روشهای قدیمی و گذشتگان جهت محافظت از آینده استفاده کرد؟ اگر بله، چگونه؟ و خب تمامی این سوالات در طراحی فوقالعاده اکشن فیلم به خوبی جای میگیرند و تصور مخاطب از یک بلاکباستر ژاپنی را دگرگون میکنند. جهت پیش بردن اکشن، کیشی اوتومو سازنده فیلم گروهی از بدلکاران بااستعداد به رهبری تاکاهیتو اوچی را دور هم جمع کرده که نقطه عطف کارشان در گذشته فرانچایز High&Low محسوب میشود.
همکاری این گروه با کنجی تانیگاکی اهمیت بسیاری دارد چراکه او از دهه ۹۰ میلادی با دانی ین، بازیگر افسانهای کشور هنگ کنگ، از فیلمهایی مثل Ballistic Kiss گرفته تا Blade II، Flash Point و حتی Dragon کار کرده است. تانیگاکی حضور موثری در فیلم Snake Eyes از جی آی جو هم داشته؛ فیلمی که تابستان امسال اکران خواهد شد.
حال در نظر بگیرید که استعداد و تجربه خاص تانیگاکی به فیلمهای Rurouni Kenshin هم راه یافته تا شاهد سطح متفاوت و منحصر به فردی از اکشن سینمایی باشیم. به همین خاطر سبک مبارزات کنشین با هرچه تا امروز دیدهاید تفاوت دارد و او نه فقط با شمشیر، بلکه با تمام وجودش مبارزه میکند. سرعت و بهرهگیری از محیط همچنین نقش مهمی در منحصر به فرد ساختن این سری ژاپنی داشته است. جهت بزرگنمایی کردن حرکات، سازندگان از طنابهایی سر صحنه استفاده کردهاند که گهگاه زمینه اکشن را وارد عرضه ابرقهرمانی میکند، اما نه تا آن حد که صحنه غیرقابل باور و مضحک شوند.
در این میان به کار گیری از «تصویربرداری» هم فوقالعاده داینامیک و تاثیرگذار بوده و عمق بیشتری به تصاویر میبخشد. وقتی کنشین نخستین بار در Origins معرفی میشود، تانیگاکی و تیمش حرکات دوربین را با سرعت حرکت شخصیتها تنظیم کردند و به وسیله یک تدوینگری درجه یک، قدرت کنشین را به تمام دنیای فیلم منتقل نمودند. و خب این عملکرد خیرهکننده در تمام فیلمهای سری حفظ میشود که در نوع خود معجزهآسا است. سهگانه Rurouni Kenshin همچنان جزو برترین دستاورهای اکشن سینما – نه فقط ژاپن، بلکه جهان – طی یک دهه اخیر است. مشخصا سازندگان انتخابهای سختی برای متصل نگه داشتن داستان و آرک کاراکترها داشتند اما با وجود یک سری نقص بسیار جزیی در این زمینهها، Rurouni Kenshin با جان و دل به مخاطبان ارائه شده.
The Final، چهارمین فیلم سری، یک پایانبندی عظیم و هیجانانگیز است. یک فیلم پنجم تحت عنوان The Beginning همین حالا در ژاپن در حال اکران است اما خب یک پیشدرآمد محسوب میشود و داستان آن قبل Origins رخ میدهد. The Final با یک اتفاق بزرگ آغاز میشود: در سال ۱۸۷۹، گروهی از افسران پلیس فردی مرموز مرتبط با مافیای شاهنگای را پیدا کرده و سعی در دستگیر کردن او دارند. این مجرم، انیشی یوکیشرو، بدون کوچکترین دوشواری آنها را از سر راه خود برمیدارد و نشان میدهد Rurouni Kenshin یک آنتاگونیست جدید و قدرتمند دارد. مکنیو (فرزند سانی چیبا افسانهای) نقش این کاراکتر را ایفا و جذابیت دوچندانی به فیلم اضافه میکند.
در این زمان ذهنیت متمرکز و سرکش او دقیقا در نقطه مقابل کنشینی قرار میگیرد که سعی دارد آسوده و آرام زندگی خود را ادامه دهد. اما ظاهرا آرامش یک رویای یوتوپیایی برای بزرگترین قهرمان ژاپن است. یوکیشرو ابتدا نوچههای خود را به سراغ کنشین میفرستد و اینگونه بزرگترین صحنه اکشن فیلم در ۳۰ دقیقه والیه رقم میخورد. درست مثل سهگانه اول، همچنان که تاکورو ایشیزاکا (فیلمبردار) و کیشی اوتومو (کارگردان) به خلق صحنههای جنونآمیز و زیبا میپردازند، تانیگاکی و تیمش نیز هر از چندگاهی با حرکات خارقالعاده خود شما را شگفتزده میکنند.
از نظر مضمونی شباهتهای بسیاری بین سه فیلم اول و The Final وجود دارد اما خب حالا مسائل برای کنشین خیلی خصوصیتر از قبل است. یوکیشیرو پس از ۱۴ سال تبعید بازگشته تا از کنشین انتقام بگیرد؛ کسی که سالها پیش خواهرش توموئی را به قتل رساند. فیلم The Beginning در زمان به عقب سفر میکند و روی زمانی تمرکز دارد که قهرمان داستان معروفترین زخم صورتش را برداشت. با این حال، The Final روایتی از عشقهای گم شده است. رابطه رمانتیک میان کنشین و توموئی و رابطه خواهر و برادری میان انیشی و توموئی.
در فیلم چهارم ما زمان بیشتری را صرف تماشای درونیات و پیچیدگیهای شخصیتها میکنیم. خوشبختانه این بار هم بازیگران با تمام توان وارد صحنه شده و نمایشهایی شگفتانگیز ارائه کردهاند. توازن میان صحنههای عاطفی، آرام و صدالبته اکشن به خوبی حفظ شده تا Rurouni Kenshin همچنان در بیشتر زمینهها در نقطه اوج باقی بماند.
نحوه طراحی دشمنان در The Final بسیار هیجانانگیز و متفاوت است؛ اگر طرفدار بازیهای ویدیویی باشید، قطعا بارها و بارها با «باس» در بازیها مواجه شدهاید. برخی بازیها در هر مرحله یک باس متفاوت و خاص دارند و هرچه جلو میروید ماجرا دشوارتر میشود. در اینجا هم چنین المانهای جذابی مشاهده میشود؛ متحدان یوکیشرو هر کدام خصیصهها، اسلحهها، لباسها و سبک مبارزهای خاص خود را دارند که علی رغم عمیق نبودن از نظر شخصیتی، صحنههای اکشن فوقالعادهای رقم میزنند.
تقریبا جایی در اواسط The Final، یک دیالوگ به زیبایی تم و هسته اصلی فیلمهای Rurouni Kenshin به نمایش میگذارد. پس از اینکه هیمورا مبارزه خود مقابل یکی از نوچههای یوکیشیرو را میبرد، قاتلِ شکست خورده به او میگوید:
برای بازگرداندن امپراطور، شما شرف سامورایی ما را دزدیدید. شما یک مرگ افتخارآمیز را از ما دریغ کردید. پس حالا… با آن دستها… آن را به من بده! حداقل این را به من بدهکاری!
آن انقلاب و تغییر از فئودالیسم به مدرنیسم که مورد حمایت کنشین بود، مثل تمامی انقلابها و حرکات دیگر، پر بود از خون و خونریزی. اینگونه خیلی از کودکان به یتیمانی پر از نفرت و رنج تبدیل شدند که بعد سالها حاضر بودند شرف و افتخار خود را فدا کنند. گرچه، کنشین میخواهد ورای این نفرت و دشمنان خود حرکت کند: «در عصر جدید زندگی کنید.» سازندگان دوست دارند به شکل صریح و مستقیم بیان کنند که علیرغم تمام این اتفاقات ناگوار که در پس تغییر مثبت رخ داد، همچنان امید و روشنی وجود دارد.
تیم کارگردانی موفق میشود صحنههای پایانی و نبرد میان کنشین و یوکیشیرو – که کاملا مورد انتظار بود – را به شکلی تحسینبرانگیز و جانانه (و همچنین احساسی) به سرانجام برساند. تمام المانهای The Final بار دیگر نشان میدهد سازندگان Rurouni Kenshin آن کار عاشقانه سینمایی (Labor of Love) را بدون کوچکترین کم و کاستی انجام دادهاند و این سری سینمایی با عبور از بسیاری از مرزها، یک عنوان مستقل از منبع اقتباس خود محسوب میشود و روی پای خودش میایستد.