از آنجا که واکنشهای معشوق بر فرد عاشق تأثیر به سزایی دارد لذا بررسی این واکنشها از نظر تأثیری که بر دیگری داریم، کاملاً با ارزش است.
یکی از چالشهای بزرگ عاطفی زمانی است که مورد توجه و محبت و عشق کسی باشیم که هیچ حس خاصی نسبت به او نداریم. معمولاً افراد وقتی در چنین شرایطی قرار میگیرند واکنشهای متفاوتی از خود بروز میدهند. از آنجا که واکنشهای معشوق بر فرد عاشق تأثیر به سزایی دارد لذا بررسی این واکنشها از نظر تأثیری که بر دیگری داریم، کاملاً با ارزش است.
برخی از افراد در مقابل موج محبت و عشق دیگری، عقبنشینی میکنند و دچار ترس میشوند. محبت دیگری و صمیمیت دیگری، آنها را میترساند و فراری میدهد. عشق، آنها را میترساند. عشق برای این افراد ترسناک و مخوف ظاهر میشود. این افراد معمولاً وقتی متوجه عشق دیگری میشوند از او دوری میکنند، اجتناب میکنند و به صورت غیرکلامی به او پیام میدهند که «نزدیک نشو من تو را دوست ندارم». عشق آنها را به یاد خطر میاندازد، خطری که باید از آن اجتناب کرد و از آن دور شد. عشق و صمیمیت آنها را به یاد سوء استفاده، رهاشدگی، بیاعتمادی، آسیب و… میاندازد برای همین از آن میگریزند و از آن دوری میکنند. بسیاری از ما در کودکی کسی را دوست داشتهایم که بعدها به ما آسیب زده است؛ کسی را دوست داشتهایم که از ما سوء استفاده کرده است و… همه این خاطرات در ترس از صمیمت تأثیر به سزایی دارند. یکی از راه حلهای اصلی برای رفع این ترسها، روان درمانی است. نزدیک شدن به ترسهای کودکی توسط درمانگر، راه را برای کاهش این گونه از ترسها باز میکند.
برخی دیگر در مقابل محبت و عشق دیگری فرار نمیکنند و نمیترسند بلکه با پذیرش برخورد میکنند، آنها از اینکه معشوق واقع شدهاند و مورد عشق دیگری هستند بدون آن که به او احساس خاصی داشته باشند، شادمان میشوند، گویا نیاز آنها به دوست داشته شدن ارضا میشود. این افراد معمولاً وقتی متوجه عشق دیگری میشوند اجازه میدهند که او نزدیک شود تا بیشتر و بیشتر عشق او را ببینند و به خودشان و دیگران ثابت کنند که دوست داشتنی هستند. پیام غیرکلامی آنها این است: «نزدیک شو و مرا دوست بدار اما از من نخواه که با تو ازدواج کنم». در برابر این پیام، فرد عاشق پیام «نزدیک شو و مرا دوست بدار» را حمل بر تمایل فرد به ازدواج و رابطهی صمیمانه میکند. به همین دلیل پس از مدتی پای پیش میگذارد و بحث ازدواج را پیش میکشد و امید کامل دارد که هیچ مشکلی نخواهد بود اما دربرابر خواستگاری صریح عاشق، قسمت دوم پیام معشوق تازه به گوش میرسد که بنا نشد که سراغ این صحبتها بروی. تو فقط مرا دوست داری و این هم مشکلی نیست اما من با تو ازدواج نمیکنم، اینجاست که فرد عاشق گیج میشود و نمیتواند این دو پیام را از هم تفکیک کند پیام «نزدیک شو» برای عاشق به این معناست که من هم تو را دوست دارم و پیام این که «از من نخواه که با تو ازدواج کنم» کاملاً در تناقض با پیام «نزدیک شو» میباشد. معمولاً افراد در این زمان احساس میکنند که بازیچه قرار گرفتهاند و مورد سوء استفاده واقع شدهاند. برخی از افراد پیام «از من نخواه که با تو ازدواج کنم» را حمل بر شرایط روحی و شرایط فعلی فرد میدانند و با خود میگویند، اگر صبر کنم ز قوره حلوا سازم. آنها بر این اعتقادند که او فعلاً این نظر را دارد اما بعداً نظرش تغییر خواهد کرد چرا که مرا دوست دارد. شاهد این مدعا هم پیامهای غیرکلامی «نزدیک شو» است. پس از این معمولاً یک رابطهی دوستانهی طولانی مدت برقرار میشود که یکی به فکر ازدواج است و دیگری به ازدواج فکر نمیکند و اگر با درخواست ازدواج هم رو به رو شود با صراحت و اطمینان میگوید که «من گفته بودم که با تو ازدواج نخواهم کرد». روابط دوستانهی طولانی مدت و بیسرانجام تاحدودی حاصل یک چنین ارتباطی است.
برخی دیگر در برابر ابراز غیرکلامی عواطف عاشقانه،بیتفاوت نشان میدهند، خود را به نادیدن میزنند، گویا که هیچ اتفاقی نیفتاده است. این افراد نمیخواهند خود را درگیر چنین فضاهایی بکنند. چنین افرادی واکنشهای غیرکلامی را نادیده میگیرند، ابرازهای غیرکلامی را انکار میکنند و بیتفاوت از کنار آن میگذرند. چنین افرادی معمولاً در پس این بیتفاوتی رابطه را تنظیم میکنند. در صورتی که فرد عاشق بخواهد نزدیک شود به او پیامهای «دور باش!» میدهند و هرگاه که دور میشود به او پیام میدهند که: « حالا ناراحت نشو میتوانی کمی به من نزدیک شوی! پسر (دختر) خوب!» این افراد معمولاً عاشق را سر در گم میکنند. عاشق وقتی به آنها نزدیک میشود پیام «دور باش» دریافت میکند و زمانی که دور میشود پیام « میتوانی کمی نزدیک شوی» دریافت میکند. عاشق در مقابل چنین فردی با تردید بسیار مواجه میشود، نمیداند که پیام صریح فرد چیست؟! وقتی میخواهد برود به یاد پیامهای «نزدیک شو» میافتد و زمانی که میخواهد نزدیک شود و خواستگاری کند، به یاد پیامهای «دور باش» میافتد. بهترین راه حل برای مواجهه با چنین افرادی بیان کلامی عواطف و درخواست پاسخ صریح از آنهاست.
به هر حال ما جزو هرکدام از دستههای سه گانه بالا هم که باشیم، سؤال اساسی این است که اگر کسی عاشق من بود اما من عاشق او نبودم با او چگونه برخورد کنم؟! آیا از او فرار کنم؟ یا اینکه او را بپذیرم اما با او ازدواج نکنم؟ و یا اینکه بیتفاوت نشان دهم، بدون طرد کامل و بدون پذیرش کامل؟!
اگر براساس تئوری روابط اصلی بخواهیم عشق را توضیح دهیم، وقتی یک نفر عاشق ماست، ما برای او یادآور تصویر یکی از افراد اصلی زندگی او هستیم و او به این دلیل به ما عشق میورزد که «کودک درون» او در آن ارتباط به نحوی ناکام شده است و اکنون میخواهد که مشابه آن رابطه را با ما که یادآور آن فرد اصلی هستیم، شروع کند تا شاید این بار مشکلات و مسایل قبلی تکرار نشود. اگر یک کودک در یک بازی ببازد رفتار طبیعی او چیست؟ معمولاً کودکان اصرار میکنند که یکبار دیگر بازی کنند تا شاید این بار برنده شوند اما اگر یکبار دیگر با آنها بازی کنید و باز ببازند چه میکنند؟! معمولاً دوباره اصرار میکنند که «فقط یکبار دیگر!» و سعی میکنند که دوباره بازی کنند و اگر دوباره ببازند معمولاً بازهم با التماس میخواهند که یکبار دیگر بازی کنند. این دور، ادامه دارد تا زمانی که برنده شوند، آنگاه آرام میگیرند و بازی تمام است. همین مسأله برای کودکانی اتفاق میافتد که در رابطه با پدر، مادر، برادر و خواهر احساس باخت کردهاند، احساس کردهاند که در این رابطه چیزی کم بود و به همین خاطر کودک درون سعی میکند دوباره بازی کند تا شاید این بار آن کمبود نباشد و اگر بازهم کم باشد دوباره بازی را تکرار میکند و دوباره و دوباره تا وقتی که احساس کند آن رابطه به تعادل رسیده است و دیگر مسألهای نیست و مسأله حل شده است. اینک کودک درون احساس میکند که بالاخره برنده شد و بازی تمام میشود.
وقتی کسی عاشق ماست با عشق خود به ما این پیام را میدهد که «من تو را سالهاست که میشناسم تو یادآور یکی از افراد اصلی در کودکی من هستی امیدوارم در رابطه با تو که یادآور او هستی، مشکلات قبلی تکرار نشود و من به تعادل روانی برسم». و زمانی که شما هیچ حس خاصی نسبت به او که عاشق شماست ندارید به او این پیام را میدهید که «من تو را نمیشناسم، تو یادآور هیچ یک از افراد اصلی در کودکی من نیستی، من نیازی به تو ندارم پس لطفاً تعادل روانی مرا برهم نزن» وقتی کسی را که عاشق ماست طرد میکنیم، یعنی از همان اول به او گفتهایم که «تو درست فکر کردی من همانند آن فرد هستم، طرد کننده، پس تلاش کن تا بازی را ببری!» و او هم تلاش خواهد کرد و بازی ادامه خواهد یافت.
اما اگر او را به طور کامل بپذیریم یعنی به او این پیام را دادهایم که «چه فرد بدی بوده است اما من مثل او نخواهم بود، تو خواهی دید که من چقدر با او متفاوتم و چقدر از او بهترم پس بیا و پذیرش مرا دریاب و آن را احساس کن و آرام گیر» اما وقتی به او احساس خاصی نداریم طبیعتاً در برابر او نمیتوانیم عواطف راستینی را از خود بروز دهیم بنابراین دروغین بودن پذیرش ما آشکار خواهد شد و آن فرد این بار با زخمهایی جدید بر پیکره زخمهای کهنه قدیمی بازی را خواهد باخت، حتی اگر هم با او ازدواج کرده باشیم.
اما اگر طرد نکنیم و به دروغ هم نپذیریم و تلاش کنیم که توضیح دهیم به نظر میرسد بازی چندان ادامه نخواهد یافت و در آخر نیز احساس باخت نخواهد بود. همانند زمانی که کودکی اصرار به بازی دارد اما شما برای او توضیح میدهید که نمیتوانید بازی کنید و بازی هم نمیکنید. درست است که او ناکام میشود اما ناکامی او از این خواهد بود که چرا بازی شروع نشد و او به دنبال یک نفر دیگر خواهد رفت که با او بازی کند. «بازی نکردن» بهتر از این است که به دروغ بازی کنید اما بازی نکردن هم آدابی دارد شما ممکن است بازی نکنید اما بدون توهین، بدون طرد و بدون اینکه احساس بدی ایجاد کنید. اما ممکن است بازی نکنید اما بازی نکردن شما به گونهای باشد که فرد، احساس توهین کند، احساس طرد کند و با احساس بد از شما جدا شود. انسانها را محترم بداریم چه وارد زندگی ما بشوند و چه نشوند. آنها را به گونهای پس نزنیم که احساس بیاحترامی، حقارت و خواری در آنها ایجاد کنیم. که البته اگر کسی چنین کند توهین و تحقیر و طرد او بدون دلیل روانی در خود او نخواهد بود. زمانی که دیگری را طرد میکنیم این پیام را میدهیم که «از من دور شوید ای همهی آنهایی که ارزش مرا ندانستید و سالها پیش مرا از خود دور کردید».
انسانها را محترم بداریم چه وارد زندگی ما بشوند و چه نشوند. رابطه با دیگران همیشه راهی است برای خودشناسی، در رابطه با انسانهاست که میتوانیم در آیینهی دیگران، خودمان را و زندگی خودمان را ببینیم. وقتی از کسی بدم میآید میتوانم در آیینهی او به جستجوی آن باشم که چه چیزی در او هست که از آن بَدَم میآید و آنچه از آن بدم میآید مثلاً کجا مرا آزار داده است؟ این ویژگی در چه کسی بوده است که من از آن بدم میآید؟! در گذشته این ویژگی را و یا مشابه این فرد را من کجا دیدهام و در گذشته چه بر من رفته است که از این ویژگی متنفر شدهام؟ رابطه همیشه بابی است برای آشنایی بیشتر با روابط اصلی که در کودکی شکل گرفته است و مبنا و پایهی سایر ارتباطها و روابط انسانی است. اگر من از یک فرد مستبد و خودرأی بدم میآید درست است که استبداد و خودرأیی بد است اما در کجای زندگی من، استبداد و خودرأیی بوده است؟ چه کسی در گذشتهی من مستبد و خودرأی بوده است؟! اگر پدرم مستبد و خودرأی بوده است کجا و چرا از او بدم آمده است؟ از کدام رفتار او متنفرم و… همان گونه که به عشق و عواطف مثبت خود توجه میکنید به طرد و نفرت خود نیز توجه کنید و سعی کنید ریشههای آن را درک کنید که این نفرت و این طرد از یادآوری و تداعی کدامین طرد و نفرت در گذشتهی من میآید. طرد و نفرت را وسیلهای کنید برای شناختن خود و خودشناسی. اما به اختصار اگر کسی عاشق شما بود و شما عاشق او نبودید سعی کنید مطابق جدول زیر عمل کنید تا هم به دیگری آسیب کمتری برسد و هم به شما.
اما در صورتی که عاشق یک فرد آزار دهنده بود و با رفتارها و عواطف خود شما را آزار میداد و وارد حریم خصوصی شما میشد، باید این بار مراقب «خود» باشید و از خودتان مراقبت کنید. در این صورت مطابق موارد زیر عمل کنید.
- به او بگویید که رفتار او برای شما آزار دهنده است
- از او فاصله بگیرید
- از قدرت عاطفی خودتان برای ارجاع او به روان درمانگر یا مشاور استفاده کنید
- با قاطعیت به او بگویید که از شما فاصله بگیرد
- در صورتی که به رفتارهای خود ادامه داد از راههای قانونی برای رفع مزاحمت او استفاده کنید
نویسنده: مهدی میر محمد صادقی، برگرفته از سیاووشان