جنگ ویتنام زمینه‌ساز ساخت فیلم‌های متفاوتی در ژانر جنگی سینمای آمریکا شد. اگر تا قبل از آن، تصویر ارتش آمریکا نماد قدرت و افتخار در جنگ‌های جهانی بود، حال جنگی وجود داشت که شرکت در آن هیچ افتخاری برای آرمان‌های سرزمین اجدادی در پی نداشت و همه در پایان بازنده بودند، چه سیاست‌مداران، چه نظامی‌ها و چه مردم. فیلم‌هایی با موضوع جنگ ویتنام هم طبعا به مخالفت با این جنگ پرداختند و زوایای مختلفی از آن را به تصویر کشیدند.

این تفاوت و همچنین نبود هیچ دلیل موجهی که جامعه را راضی به ادامه‌ی خونریزی کند، باعث شد تا مخالفان بسیاری از نسل برآمده از آرمان‌های پس از جنگ جهانی دوم در مقابل آن بایستند؛ نسلی که دنیا را متفاوت از پیشینیانش می‌دید و نتیجه‌ی چسبیدن به چارچوب‌های زندگی پدرانش را هر روز در تلویزیون مقابل چشمانش نظاره می‌کرد.

جنگ ویتنام اولین جنگی بود که اخبار و تصاویرش هر روزه در تلویزیون نشان داده می‌شد. اگر در گذشته برای هر فرد غیرنظامی آمریکایی دور از میدان نبرد، جنگ تصویری انتزاعی داشت که مردن در آن را به چیزی افتخارآفرین تبدیل می‌کرد، حال با نمایش چهره‌ی کریه آن بر قاب کوچک تلویزیون، هیچ چیز افتخارآمیزی در این نحوه‌ی مردن دیده نمی‌شد.

حال زمانی رسیده بود که هنرمند آمریکایی به این دیوانگی واکنش نشان دهد. اگر در فیلم‌های جنگی قدیمی‌تر، این جنون متعلق به آلمانی‌ها و ژاپنی‌ها بود و قهرمان آمریکایی در برابر آن می‌ایستاد و در پایان با برقراری صلح و بازگرداندن تمدن، میدان را ترک می‌کرد، اکنون فیلم‌هایی وجود داشت که این دیوانگی را نه در غیر خودی، بلکه در طرف خود جستجو می‌کرد.

در برخی از این فیلم‌ها، میل وصف‌ناپذیر به کشتن بر پرده ظاهر می‌شود، در برخی سربازان به ماشین کشتار تبدیل می‌شوند، در برخی سربازان قربانی سیاست‌ورزی بالا دستی‌ها می‌شوند و در برخی دیگر آثار جبران‌ناپذیر آن جنگ در داخل خاک آمریکا به هدف مورد انتقاد فیلم‌ساز تبدیل می‌شود.

اما مهم‌ترین فیلم‌های این دوران، کار فیلم‌سازانی بودند که میل دولت به مداخله و حضور در جنگ را در پرتو خطی مشی خشونت‌طلبی جامعه و نهادهایش می‌دیدند؛ خشونتی که از تقدیس آرمانی ناشی می‌شد که خود را نجات دهنده‌ی تمام دنیا می‌دید. در نهایت آنچه که در سینما اتفاق افتاد تولید فیلم‌هایی بود که جنگ را نه فقط در میدان نبرد یا دالان‌های تاریک سیاست، بلکه برخاسته از بطن خود زندگی جستجو می‌کرد.

۱. اینک آخرالزمان (Apocalypse Now)

فیلم اینک آخرالزمان
  • کارگردان: فرانسیس فورد کاپولا
  • بازیگران: مارتین شین، مارلون براندو، رابرات دووال
  • محصول: ۱۹۷۹
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۴ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: ۹۸٪

منتقدان بسیاری اینک آخرالزمان را بهترین فیلم جنگی تاریخ سینما می‌دانند. فرانسیس فورد کاپولا برای ساخت این ادیسه‌ی اسرارآمیزش، اقتباس از کتاب «دل تاریکی» نوشته‌ی جوزف کنراد را انتخاب کرد. کتابی که جنون نهفته در رشد قارچ‌گونه‌ی استعمار بریتانیا را نقد می‌کرد و داستان رازآمیزی برای روایت داشت که در دل جنگلی انبوه و تاریک، با بومیانی مسخ شده می‌گذشت.

کاپولا این داستان را گرفت و به جنگل‌های انبوه ویتنام برد تا با یک تیم بازیگری بی‌نظیر و حضور باشکوه مارلون براندو تصویری وحشتناک از ایستادن انسان مدرن لب دروازه‌ی آتشین جهنم ترسیم کند.

اینک آخرالزمان فراتر از یک فیلم مملو از سکانس‌های جنگی، هزارتویی برای کشف چگونگی گم شدن هویت یک تمدن در غبار تاریخ است. اینکه چگونه آدمی با گذر از دالان‌های تاریک وجودش و پذیرش تمام سایه‌های درونش به نبش قبر گذشته‌ی حیوانی خود دست می‌زند. فصل پایانی فیلم و بازی موش و گربه دو طیف ماجرا و خطابه‌های درخشان سرهنگ کورتز با بازی براندو، از بهترین سکانس‌های یک فیلم جنگی در تاریخ سینما ست.

کارگردانی بی‌نظیر کاپولا، فیلم‌برداری درخشان ویتوریو استورارو، تدوین بی‌نقص والتر مرچ و تماشای نماد تاریکی فیلم یعنی مارلون براندو با هیبتی مهیب و شکل حرف زدن تو دماغی، باعث شده تا فیلم هم محبوب منتقدان باشد و هم در دل مخاطبان سینما جا خوش کند.

«به کاپیتان ویلارد از سوی سرویس اطلاعاتی دستور داده می‌شود تا در عمق جنگل‌های ویتنام و کامبوج سفر کند و سرهنگ کورتز را که برای خود ارتشی خودمختار دست و پا کرده پیدا کند. او با تیمی از سربازان و از طریق رودخانه راهی می‌شود …»

۲. شکارچی گوزن (The Deer Hunter)

فیلم شکارچی گوزن
  • کارگردان: مایکل چیمینو
  • بازیگران: رابرت دنیرو، کریستوفر واکن، مریل استریپ
  • محصول: ۱۹۷۸
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: ۹۲٪

کمتر فیلمی توأمان هم از دست رفتن آرزوهای یک نسل را در دل یکی از بحرانی‌ترین دوره‌های حیات اجتماعی/ سیاسی آمریکا چنین دقیق تصویر می‌کند و هم خودباختگی یک نسل وا داده و تسلیم در برابر خیره ‌سری‌های آرمانی عده‌ای سیاستمدار جنگ‌طلب را به تندی و برندگی به نقد می‌کشد.

زندگی روزانه‌ی عده‌ای جوان اهل تفریح و خوش‌گذرانی که چیزی جز لذت بردن از نیروی جوانی خود نمی‌خواهند، به بربریت جاری در یک جنگ بیهوده گره می‌خورد تا پاشیدگی بنیان جامعه، هزاران کیلومتر دورتر از میدان جنگ آن‌ها را به نسل سوخته تبدیل کند.

پاک باختگی آدمی در دل یک جنگ خونبار به شکلی نمادین در قالب یک بازی رولت روسی ریخته می‌شود و در ادامه ماهیت پوچ چنین زندگی نکبت‌باری مورد پرسش قرار می‌گیرد. تک تک قهرمانان فیلم در چنین جهانی به دنبال راهی برای معنا کردن زندگی خود پس از جنگ می‌گردند و پس از رهایی، آرامشی در سرزمین پدری خود پیدا نمی‌کنند.

اما تراژدی اصلی زمانی رقم می‌خورد که یکی از حلقه‌ی دوستان تسخرزنان هم جنگ را به بازی می‌گیرد و هم نفس زندگی‌ را. گویی حتی چیزی به قاطعیت مرگ هم، زندگی را برایش معنا نمی‌کند. شکارچی گوزن هم تلواسه‌های سربازان قبل از اعزام به جنگ را به تصویر می‌کشد و هم مصیبت‌های حین جنگ و هم مصائب زندگی پس از آن را.

تیم بازیگری فیلم فوق‌العاده است. رابرت دنیرو، کریستوفر واکن، مریل استریپ، جان کازال و … در کنار یکی از نمادهای نسل عصیانگر فیلم‌سازان دهه‌ی هفتاد میلادی یعنی مایک چیمینو.

«تعدادی کارگر جوان کارخانه پس از چند شب خوش‌گذرانی عازم ویتنام می‌شوند تا به ارتش بپیوندند. آن‌ها ناگهان خود را در محاصره‌ی عده‌ای جنگجوی ویتنامی می‌بینند و …»

۳. غلاف تمام فلزی (Full Metal Jacket)

فیلم غلاف تمام فلزی
  • کارگردان: استنلی کوبریک
  • بازیگران: لی ارمی، وینسنت دی‌انوفریو
  • محصول: ۱۹۸۷
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: ۹۲٪

چگونه می‌توان از جوانی که چیزی جز یک زندگی معمولی نمی‌خواهد، یک ماشین کشتار بی‌عیب و نقص ساخت؟ جواب این سؤال را استنلی کوبریک در این اثر افشاگرانه‌ی خود در باب ماهیت نظامی‌گری می‌دهد.

تبدیل کردن عده‌ای جوان بی‌گناه به غلامان حلقه به گوش سیاستمداران و جنگ سالاران پشت پرده، آتشی می‌افروزد که دامان همه را می‌گیرد. تمام تلاش کوبریک در کنار نمایش بیهودگی و جنون پنهان در جنگ (مانند هر فیلم جنگی درخشان دیگری) صرف نمایش این مسخ شدگی آهسته اما پیوسته می‌شود.

فرزندانی که طبق وعده‌‌های ناشی از رویای آمریکایی قرار بود آینده‌سازان خوشبخت آب و خاک مادری باشند، آماده می‌شوند تا رهسپار مسلخ شوند و زندگی معصومانه خود را برای همیشه فراموش کنند. کوبریک از این طریق به ذات خشونت نقب می‌زند و یقه‌ی خشونت‌ورزان را می‌چسبد.

غلاف تمام فلزی بهترین فیلمی ست که معضلات روحی و روانی سربازان پیش از پیوستن به میدان نبرد را در همان پادگان آموزشی به تصویر می‌کشد. نیمه‌ی ابتدایی فیلم با وجود خشونت برهنه‌ای که دارد، جذاب‌ترین قسمت فیلم را به خود اختصاص داده است و وسواس همیشگی کوبریک در تصویرگری چرخه‌ی پنهان خشونت ذاتی انسان، تمام و کمال کار خود را انجام می‌دهد.

«پادگان آموزشی ارتش. عده‌ای جوان تحت نظر یک فرمانده بی‌رحم آماده می‌شوند تا پس از گذراندن دوره‌ی آموزشی به میدان نبرد ملحق شوند. سختی این دوران اصلا آن چیزی نیست که آمادگی روبرو شدن با آن را داشته باشند …»

۴. جوخه (Platoon)

فیلم جوخه
  • کارگردان: اولیور استون
  • بازیگران: ویلم دفو، چارلی شین
  • محصول: ۱۹۸۶
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: ۸۷٪

اولین قسمت سه گانه‌ی جنگ ویتنام به کارگردانی اولیور استون که با متولد چهارم ژوئیه و بهشت و زمین (heaven and earth) کامل می‌شود.

اولیور اسیتون خودش عضو نیروی پیاده نظام ارتش ایالات متحده آمریکا در جنگ ویتنام بوده و از تجربیات خود برای ساخت این فیلم استفاده کرده است. او در سرتاسر کارنامه‌ی فیلم‌سازی خود طوری عمل کرده که انگار هیچگاه ویتنام را فراموش نکرده است.

استون خشونت افسارگسیخته‌ی جنگ را بدون ملاحظات مرسوم چنین فیلم‌هایی، با واقع‌گرایی گریزناپذیری به تصویر می‌کشد و هرجا که لازم باشد مخاطب را از کشتارهای وحشیانه دلزده کند، از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند.

تأثیر آرمان‌های پوسیده‌ی جامعه بر جوانان خام در این اثر استون در قالب پروپاگاندای گسترده‌ی دولت برای شرکت در جنگ و دوقطبی سازی خیر و شر شکل می‌گیرد و فیلم‌ساز نسل خمود پس از جنگ جهانی دوم را قربانی حضور بدون دلیل کشورش در آن سوی دنیا اعلام می‌کند. جوخه سر سازگاری با هیچ سیاست میانه‌رویی را ندارد و ویرانی ناشی از حضور در میدان نبرد را بدون پرده‌پوشی و بسیار تند نقد می‌کند.

این فیلم برخلاف بسیاری از آثار درخشان تاریخ سینما (از جمله بهترین‌های همین فهرست) از جنگ ویتنام دستاویزی نمی‌سازد تا ماهیت پوچ جنگ و درنده‌خویی بشر را در پهنه‌ای وسیع‌تر و به درازای کل تاریخ به باد انتقاد بگیرد بلکه برعکس، خود جنگ ویتنام با تمام مشخصاتش، نه بیشتر و نه کمتر به تصویر در می‌آید.

«سربازی جوان داوطلبانه به جنگ می‌پیوندد. او تصور می‌کند در حال خدمت به آرمان‌های کشورش است. اما جنگ خواب و خیالی دیگر برای او در سر دارد …»

۵. سپیده‌دم رهایی (Rescue Dawn)

فیلم سپیده‌دم رهایی
  • کارگردان: ورنر هرتسوگ
  • بازیگران: کریستین بیل، استیو زان
  • محصول: ۲۰۰۶
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: ۹۰٪

ورنر هرتسوگ برای به تصویر کشیدن هر ماجرایی، روشی متفاوت از دیگر فیلم‌سازان پیدا می‌کند. او در سپیده‌دم رهایی ماجرای تلاش عده‌ای سرباز اسیر برای فرار از اردوگاه اسرا و دوام آوردن در دل یک جنگل انبوه را به طبیعت و غریزه‌ی بقای بشر و بی‌رحمی جهنم اطراف پیوند می‌زند. بی‌رحمی آمیخته با شفقت طبیعتی که او در مستندهای دو دهه‌ی اخیرش با موضوع طبیعت و تاریخ، سعی در نشان دادن آن دارد.

زندگی واقعی دیتر دنگلر خلبان آمریکایی، در دستان ورنر هرتسوگ تبدیل به داستانی از تلاش برای حفظ کرامت انسانی می‌شود؛ گرچه شخصیت اصلی تا اوج خفت و خواری پیش می‌رود اما روحیه‌ی خود را در وسط این دیوانگی رو به افزایش حفظ می‌کند تا راهی خلاف آمد قهرمان‌های دیگر این فهرست در پیش بگیرد.

در واقع سپیده‌دم رهایی بیش از آنکه فیلمی متعارف درباره‌ی جنگ ویتنام باشد، درامی شخصی در باب کند و کاو توان انسان برای کشف قدرت «نه» گفتن به ظلم و تلاش برای غلبه بر نیروهای ویرانگر طبیعت است.

کریستین بیل برای بازی در این فیلم ۲۵ کیلوگرم از وزن خود کاست و ورنر هرتسوگ برای نمایش آنچه که بر شخصیت او گذشته تا به این میزان از ستم‌دیدگی برسد، هیچ کم نذاشت.

«دیتر دنگلر، خلبان جنگنده آمریکایی در اولین پرواز خود سقوط می‌کند و در چنگال دشمن اسیر می‌شود. او قصد ندارد مدتی طولانی در اسارتگاه بماند. بنابراین …»

۶. کشتزارهای مرگ (The Killing Fields)

فیلم کشتزارهای مرگ
  • کارگردان: رولند جافی
  • بازیگران: جان مالکوویچ، هاینک اس. انگور، سم واترستون
  • محصول: ۱۹۸۴
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: ۹۳٪

جنگ ویتنام باعث شدت گرفتن چند جنگ داخلی در جنوب شرقی آسیا و کشورهای هم مرز با ویتنام شد. یکی از این جنگ‌ها در کامبوج اتفاق افتاد که نتیجه‌ی آن پیروزی حزب سیاسی خِمِرهای سرخ و به قدرت رسیدن رهبر دیوانه‌ی آن‌ها یعنی «پل پوت» بود. او نزدیک به بیست و پنج درصد از مردم کشورش را در طول زمام‌داری خود به روش‌های مختلف از جمله ایجاد یک قحطی سراسری کشت.

کشتزارهای مرگ در دل چنین حماقتی روایت می‌شود. آن هم از دید عده‌ای خبرنگار خارجی و مترجم آن‌ها که باید نماینده‌ی وجدان بیدار جهانی باشند و به اتفاقات جاری در این کشور واکنش نشان دهند. اما حجم جنایت‌ها به قدری زیاد است که تمامی آن‌ها در برابرش مانند مجسمه خشک می‌شوند و چاره‌ای جز تلاش برای پیدا کردن یک راه فرار نمی‌بینند.

تقابل میان وطن‌پرستی و نجات جان خود، نظامی‌گری کورکورانه و قضاوت بی‌طرفانه و از همه مهم‌ترحفظ شرافت انسانی در برابر کسب قدرت به هر نحوی، در جای جای فیلم قابل مشاهده است. خبرنگاران خارجی در این آتش رو به افزایش راهی برای فرار دارند اما آنچه که خبرنگاران را آزار می‌دهد بی‌پناهی بومیان با توجه به بی‌خیالی جامعه‌ی جهانی ست.

آن آتش هر چه شعله‌ور شود کشورهای دموکراتیک را چندان نگران نخواهد کرد و نمایش همین سمت تاریک سیاست بازی ست که فیلم را شایسته‌ی حضور در این لیست می‌کند.

«کامبوج سال ۱۹۴۷. خمرهای سرخ رفته رفته قدرت را در دست می‌گیرند. آن‌ها هر کسی را که مشکوک به نظر برسد یا مخالف خود بدانند، اعدام می‌کنند. یک خبرنگار آمریکایی به همراه عده‌ای خبرنگار دیگر به یک اردوگاه نظامی برده می‌شود تا شاهد اعدام مخالفان باشد. در این میان مترجم کامبوجی آن‌ها توسط خمرهای سرخ دستگیر می‌شود …»

۷. تلفات جنگ (Casualties of War)

فیلم تلفات جنگ
  • کارگردان: برایان دی پالما
  • بازیگران: مایکل جی. فاکس، شان پن
  • محصول: ۱۹۸۹
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: ۸۳٪

برایان دی‌ پالما از آن دسته فیلم‌سازانی است که در همه‌ی ژانرها طبع‌آزمایی کرده و سربلند بیرون آمده است. تلفات جنگ اشاره به سربازانی دارد که کورکورانه وعده‌های دروغین بالا دستی‌ها را پذیرفتند تا به قتلگاه خود بروند. آن‌ها از دید سیاستمداران تلفات اجتناب ناپذیری هستند که برای پیروزی نهایی و سیاست‌ورزی خود، چاره‌ای جز قربانی کردنشان نبود.

اما دیدگاه دی پالما این نیست. او خلاف این تلاش مذبوحانه‌ی سیاستمداران را اعلام می‌کند تا این جوانان از همه جا بی‌خبر را نه تلفاتی اجتناب ناپذیر، بلکه ستم‌دیدگانی پشیمان از اعتماد به آن‌ها نشان دهد که دامانشان را خواهند گرفت. آنچه که چنین نگاهی در پی دارد محکوم کردن تمام قد سیاستمداران از طریق نشان دادن خاطرات یک سرباز بازگشته از جنگ است که همه‌ی خشونت‌طلبی مردان سیاست را عریان می‌کند.

در ادامه جدال میان شرافت و پستی میان سربازان در قالب تلاش برای نجات جان یک دختر ویتنامی از یک سو و کشتن او از سویی دیگر نمایان می‌شود اما داستان زمانی پیچیده می‌شود که نجات کل سربازان به سرنوشت او گره می‌خورد: اینکه بی سر و صدا خود را نجات دهند یا با حفظ جان دختر درگیر مخمصه شوند.

«سال ۱۹۷۴. سربازی به یاد می‌آورد که عده‌ای از هم‌قطارانش مورد حمله ویتنامی‌ها قرار گرفته‌اند. آنان یک عملیات تجسس برای نجات آن یگان در بند آماده می‌کنند. اما …»

۸. متولد چهارم ژوئیه (Born on the Fourth of July)

فیلم متولد چهارم ژوئیه
  • کارگردان: اولیور استون
  • بازیگران: تام کروز، ویلم دفو
  • محصول: ۱۹۸۹
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: ۸۵٪

اولیور استون دومین فیلم از سه گانه‌ی جنگ ویتنام خود را بر اساس کتاب زندگینامه‌ی ران کوویچ کهنه سرباز آن جنگ ساخته است. پس از ساخت جوخه و انتقاد صریح از وضع میدان نبرد، استون در این فیلم بستری فراهم می‌کند تا وضع جامعه‌ای را که زندگی در آن سربازان را به سوی جنگ سوق داده، به باد انتقاد بگیرد.

او شرایط پیش آمده‌ی ناشی از جنگ را فرصت مناسبی برای بر هم زدن نظم گذشته می‌داند. پس به جای غر زدن و کنار کشیدن، از رشد روحیه‌ی انتقادگری در جامعه استفاده می‌کند تا بخشی از کسانی باشد که مردم را به سمت تعالی پیش می‌برند.

شخصیت برگزیده‌ی او در این فیلم نیز چنین انسانی ست. آدمی زخم خورده از جنگ که پس از بازگشت کنار نمی‌نشیند تا سیاستمداران رنج‌های او را مصادره به مطلوب کنند. او برای ساخت جامعه‌ای بهتر، جامعه‌ای که دیگر چنین فجایعی در خود نبیند، تلاش می‌کند.

از سوی دیگر متولد چهارم ژوئیه شرایط اقتصادی و اجتماعی کشوری را که به جنگ ویتنام تن داد، بررسی می‌کند؛ اینکه چگونه طبقه‌ی متوسط رو به پایین آمریکا فریب باورهای خودش را خورد و در نهایت هم چیزی جز سرخوردگی و از بین رفتن معصومیت نصیبش نشد.

گرچه تام کروز قبل از این فیلم با مارتین اسکورسیزی در رنگ پول (the color of money) همکاری کرده بود، اما این فیلم متولد چهارم ژوئیه بود که از او هنرپیشه‌ای ساخت که صرفا متکی به چهره‌اش نیست و توان بازیگری هم دارد.

«داستان از کودکی ران شروع می‌شود. او پس از گذراندن دوران تحصیل آماده می‌شود تا به تفنگداران نیروی دریایی بپیوندد و عازم جنگ ویتنام شود …»

۹. ۵ هم خون (Da 5 Bloods)

فیلم پنج هم خون
  • کارگردان: اسپایک لی
  • بازیگران: چادویک بوزمن، دلروی لیندو
  • محصول: ۲۰۲۰
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: ۹۲٪

فیلمی پر از ارجاعات اجتماعی/ سیاسی که جنگ ویتنام را وسیله‌ای قرار می‌دهد تا به معضلات امروز جامعه‌ی آمریکا بپردازد. معضلاتی مانند نابرابری‌های نژادی (که دغدغه‌ی همیشگی اسپایک لی است) و میل به پیشرفت یک شبه‌ی اقتصدی و جا نماندن از نردبان ترقی در قالب جامعه‌ی سرمایه‌داری افسارگسیخته‌ی امروز.

اسپایک لی هیچ ابایی ندارد که اعلام کند فیلم‌هایش را برای بیان عقاید سیاسی خود می‌سازد نه برای ذات هنر. به همین دلیل هر جا که لازم باشد روند قصه‌گویی را متوقف می‌کند تا شخصیت‌هایش اعتقادات سیاسی یا اجتماعی خود او را در قالب مونولوگی بلند بازگو کنند.

چهار کهنه سرباز این فیلم نماد آدم‌های آرمان‌گرای نسل گذشته هستند که سرخوردگی ناشی از جنگ ویتنام از آن‌ها انسان‌هایی طماع و حریص ساخته که در ظاهر برای رفیق و مراد از دست رفته‌ی خود دل می‌سوزانند اما در واقع میلی جز کشف طلا و ثروت‌اندوزی ندارند. مدام دم از رفاقت می‌زنند اما آنچه که بر آن‌ها در آمریکای پس از جنگ گذشته، محبتی میانشان باقی نگذاشته است.

فیلم ۵ هم خون از همین جهت فیلم موفقی ست: ترسیم تاریخ پس از جنگ ویتنام که در آن نه شعارهای سیاستمداران جنگ‌طلب باعث رشد و تعالی انسان شد و نه آرمان‌های افراد خوش قلب ضد جنگ. نتیجه‌ی برخورد این دو تفکر آدم‌هایی گمگشته است که رفاقت میان خود را با پول تاخت زده‌اند.

«چهار کهنه سرباز آفریقایی- آمریکایی تبار پس از سال‌ها به ویتنام بازمی‌گردند تا هم محل دفن رهبر و رفیق سابق خود را پیدا کنند و هم گنجینه‌ای را که در زمان جنگ پنهان کرده‌اند، بیابند …»

۱۰. ما سرباز بودیم (we were soldiers)

فیلم ما سرباز بودیم
  • کارگردان: رائول والاس
  • بازیگران: مل گیبسون، سم الیوت
  • محصول: ۲۰۰۲
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
  • امتیاز در راتن تومیتوز: ۶۳٪

این لیست کامل نمی‌شد مگر آنکه فیلمی در آن باشد که صرفا به نبرد سربازان  و دلاوری‌های آن‌ها بپردازد و سعی کند از شعارهای سیاسی یا چرایی آغاز و پایان جنگ فاصله بگیرد. به عبارت دیگر باید فیلمی تمام جنگی و اکشن‌محور هم در این لیست قرار می‌گرفت. ما سرباز بودیم چنین فیلمی ست.

فیلمی به تمامی زیرمجموعه‌ی ژانر جنگی با تمام مختصاتش و روایتگر داستانی میهن‌پرستانه از زندگی سربازان که چونان قهرمانان سینمای کلاسیک مقابل دشمن تا بن دندان مسلح می‌ایستند و از هیچ فدارکاری و ایثاری برای نجات جان همرزمان و کشور خود فروگذار نمی‌کنند.

سازندگان فیلم تمام تمرکز خود را بر ساخت یک نبرد تمام عیار در یک بازه‌ی زمانی کوتاه و پر از صحنه‌های اکشن گذاشته‌اند و نگران این نیستند که آیا این جنگ به حق بود یا نه؟ یا مخالفان بسیاری در داخل خاک آمریکا داشت و باید به آن‌ها هم توجه کرد. در این فیلم دشمن جنگحویی وجود دارد که باید با آن مبارزه کرد.

از سوی دیگر فیلم تمام سربازان درگیر در جنگ را تبرئه می‌کند. آنان نه قربانی هستند و نه فریب خورده بلکه به تمامی قهرمانانی زمینی هستند که راه نجات جهان از شر کمونیسم را خوب بلدند. پس اگر میل  دارید فیلمی ببینید که سراسر هیجان است و به تمامی در میدان نبرد می‌گذرد و پر از انفجار و درگیری ست، تماشایش را از دست ندهید.

«یگانی به رهبری سرهنگ مور وظیفه‌ دارند که به دره‌ای حمله کنند. آن‌ها با آغاز مأموریت و کمی پیشروی متوجه می‌شوند که در محاصره‌ی دو هزار نیروی دشمن قرار گرفته‌اند و باید از مهلکه بگریزند …»

منبع