مجموعه انیمیشنی ۱۸ قسمتی و کوتاه با نام عشق، مرگ و رباتها (Love, Death & Robots) از شبکه اینترنتی نتفلیکس منتشر شد. هر قسمت از این انیمیشن در گرافیک و سبک انیمیشنسازی متفاوت است. در برخی قسمتها از سبک کلاسیک انیمیشنسازی استفاده شده است و برخی دیگر با CGI پیشرفته دارای جوی فوقِ واقعگرایانه است. حتی در یکی از قسمتها با نام «عصر یخبندان» از ترکیب انیمیشن و بازیگران واقعی استفاده شده است.
هر قست از انیمیشن عشق، مرگ و رباتها دارای داستانی مستقل است و در زمان و مکان متفاوتی رخ میدهد.
انیمیشن عشق، مرگ و رباتها (Love, Death & Robots) نمایش قدرتمندانهای از خیالپردازی محض است؛ داستانپردازان خود را محدود به چیزی نکردهاند؛ نه در سبک و نه در موضوع و نه حتی در نمایش. اگر بنا بر نمایش خشونت بوده است، از نمایش آن دست نکشیدهاند. اگر احساس کردهاند که باید برهنگی را به نمایش بگذارند، بدون هیچ تردید و تاسفی به سمت آن رفتهاند. اگر نمیتوانستند داستان خود را بر روی زمین بیان کنند، فضا را تغییر دادهاند و اگر خط زمانی برای آنها کارا نبود، در یک زمان متناوبی داستان را به نمایش گذاشتهاند و حتی در زمان نیاز کنترل جامعه را به دست «ماست» دادند (وقتی ماست کنترل را به دست میگیرد).
نمایشی که نامهای بزرگی را بهعنوان تهیه کننده بر دوش خود میکشد، مانند دیوید فینچر، جاشوآ دانن، جنیفر میلر و تیم میلر (کارگردان ددپول) حرف و حدیثهای زیادی را در فضای آنلاین به پا کرده است. مردم در مورد ابعاد مختلف این انیمیشن صحبت میکنند، از سبک هر قسمت تا انتخاب کارگردانان برای نمایش خشونت، برهنگی و یا نقش زنان در داستانها.
عجیب نیست که با این حجم از تنوع و داستانهای متفاوت میتوانید چیزهای متفاوت بسیاری را برای صحبت کردن پیدا کنید. اما جالبه که یه چیزی کم است، یا حداقل در مرکز داستانها قرار ندارد و عدم وجود این مورد خوب است.
زمانی که شروع به تماشای این انیمیشن کردم، مطمئن بودم که یک جایی در داستانها شاهد دیدگاه ترس از تکنولوژی (تکنوفوبیا) خواهم بود.
ترس از تکنولوژی تاریخ طولانی دارد. ایده اینکه پیشرفت تکنولوژی در نهایت ما رو آسیبپذیرتر خواهد کرد و در نهایت این تکنولوژیها مستقیم یا غیر مستقیم ما رو به نابودی خواهد کشاند.
ترس از تکنولوژی تاریخ طولانی دارد. ایده اینکه پیشرفت تکنولوژی در نهایت ما رو آسیبپذیرتر خواهد کرد و در نهایت این تکنولوژیها مستقیم یا غیر مستقیم ما رو به نابودی خواهد کشاند.
زمانی تماشای این انیمیشن، مطمئن بودم که یک جایی در داستانها شاهدتکنوفوبیا خواهم بود.
این ایدهها را حتی در افسانههای باستانی هم میتوانید ببینید.
در اساطیر یونان، در زمان فرار از کرت، ایکاروس و پدرش با بالهایی از جنس پر که با موم به یکدیگر چسبیده بودند سعی در فرار از زندان داشتند. ایکاروس میخواست به خورشید نزدیک شود و به توصیهی پدرش توجهی نداشت. در نتیجه، مومهای بال ذوب و موجب مرگ وی شدند. درسی که برخی افراد از این داستان میگیرند این است که حتی اگر میخواهید با استفاده از تکنولوژی به تواناییای دست یابید که ذاتا از آن شما نیست، باید با محدودیتهایی از آن استفاده کنید و تسلیم فریبندگی دسترسی به مکانهایی که نباید به آنها دست پیدا کنید نشوید.
همین قالب مشابه در اساطیر مختلفی بارها و بارها رخ میدهد.
در اساطیر پارسی، داستانی درباره پادشاه پارسی (ایرانی) وجود دارد که به کیکاووس معروف است. بر طبق شاهنامه فردوسی (کتاب پادشاهان)، او تخت پادشاهی اختراع میکند که قابلیت پرواز دارد. وی چهار گوشه تخت را به پاهای چهار عقاب غولپیکر متصل میکند و مقداری غذا بر سر چوبی بر روی سر عقاب قرار میدهد. برای رسیدن به غذا، عقابها باید از زمین بلند میشدند و تخت را با خود حمل میکردند. البته که سیستم جهتیابی این تخت خیلی هم عالی نبود. اما بر طبق افسانهها، وی واقعا با استفاده از این تخت پرنده از ایران به چین پرواز کرد، و در آنجا بود که عقابها به سمت جنوب رفتند و خسته شدند و در زمینی نشستند که نباید مینشستند. پادشاه زندانی شد تا زمانی که قهرمان پارسی معروف، رستم، وی را آزاد کرد. دلیل شکست کیکاووس وسوسه او برای رفتن به دور دستها و رساندن تکنولوژی به محدوده خود بود.
در عصر مدرن، قالب ترس از تکنولوژی در حال حکمرانی بر روایتهای علمی تخیلی و همینطور چشمانداز آینده است.
فرانکنشتاین، یا، پرومتئوس مدرن، با نویسندگی ماری شلی، بهعنوان یکی از داستانهای علمی تخیلی عصر مدرن در نظر گرفته میشود و در دل آن، هراس از تکنولوژی مربوط به آینده و دیوانه کننده قرار دارد. این روند را میتوانید تا به امروز نیز دنبال کنید. سریال آینههای سیاه (Black Mirror) یکی از معروفترین نمونهها از نمایش آیندهی ویرانشده توسط تکنولوژی است. تکنولوژیهای رها شدهای که ما را به نقطه تمایز میکشانند یا چشم ما را بر واقعیتها میبندند در دل تعدادی زیرژانرهای داستانهای علمی تخیلی و پسا آخرالزمانی قرار دارند.
تکنوفوبیا یا ترس از تکنولوژیهای پیشرفته و پیچیده، تنها یک قالب ادبی نیست. این ایده دارای یک نقش مهم چشمانداز سیاسی و اجتماعی نیز هست. از جنبش لادیسم در قرن ۱۹ تا فعالان ضد اتوماسیون، مثالهای زیادی از جنبشهای اجتماعی وجود دارد که تکنوفوبیا را در دل خود قرار میدهد.
نظریهای وجود دارد به نام جبرگرایی فناورانه، که به نقل از ریموند ویلیامز معتقد است که:
فناوری جبرگرایی تاریخ است.
و این جبرگرایی – حداقل در یکی از تفاسیر این نگرش – اجتناب ناپذیر است و از کنترل ما خارج است. برخی اندیشهها که در این ایدئولوژی ریشه دارد، در سالهای اخیر سر و صداهایی به پا کرده است. در این میان، اندیشه «تکینگی فناوری» وجود دارد.
همینطور این اندیشه در برخی زمانها بهعنوان روشی برای سانسور کردن مورد استفاده قرار گرفته است. پس از سال ۵۷ در ایران، کمپینهایی بر ضد تکنولوژیهای ارتباطی و سرگرمی وجود داشت. برای مدت زمان طولانیای ویدئو پلیر غیرقانونی بود و تفکر پشت این ماجرا این بود که، مهم نیست که شما چطور از ویدئو پلیر استفاده میکنید، این دستگاه در نهایت باعث تخریب خانوادهها و سنتهای زندگی شما خواهد شد. برای مدت زمان طولانیای اگر میخواستید از دستگاه فکس استفاده کنید باید از مسئولین اجازهنامه میگرفتید و حتی همین الان، استفاده از گیرندههای ماهواره و استفاده از بسیاری از شبکههای اجتماعی رسما غیرقانونی است.
البته در کشورهای دیگری نیز این تفکرات وجود دارد.
همین حالا، در ایالات متحده، رییس جمهور وقت بهطور علنی مخالفت خود را با پیشرفت تکنولوژی اعلام میکند. نه تنها از مزیت دیوار به جای تکنولوژیهای امنیتی و نظارتی برای کنترل مرزها سخن میگوید، بلکه بیان دارد که پیشرفت تکنولوژی و پیچیدگی آن چیزی است که باید نگران آن باشیم. در ۱۲ مارس و در پاسخ به سقوط بویینگ ۷۳۷ که در اتیوپی سقوط کرد، رییس جمهور ترامپ توییت کرد:
هواپیماها دارن برای پرواز خیلی پیچیده میشن. با وجود دانشمندان کامپیوتر MIT دیگه به خلبانها نیازی نیست. همه جا و در هر محصولی این رو میبینم. همیشه به دنبال یک قدم جلوتر رفتن هستن اون هم وقتی که قدیمی و ساده بودن خیلی بهتره.
نگرانیهای زیادی در مورد تکنولوژیهای جدید و پیشرفت آنها، و هراسهای مشروع و منطقی دربارهشان وجود دارد، اما بهطور کل تکنوفوبیا بر روی این ترسهای منطقی تمرکز نمیکند و حتی آنها را سرکوب میکند. تکنوفوبیا به جای حقایق و منطق با احساسات بازی میکند و شاید این دلیلی هست برای اینکه باید نگران روند تکنوفوبیا در جامعه خود باشیم و تاثیر آن بر روی زندگی مردم و آینده خود.
در این فضا، دیدن انیمیشن عشق، مرگ و رباتها بهنوعی تنفس هوای تازه است.
این سریال همه فرصتهای ممکن را برای رویارویی با نگرش تکنوفوبیا را دارا است. قسمتهای زیادی از سریال با تکنولوژیهای پیشرفته سر و کار دارد و در همین حین با جوامع پساآخرالزمانی، فضا-زمان داستانها، رسانه و مخاطبین بالقوه آن برای ساخت یک نمایش با محوریت «تکنوفوبیا» اینجا هستند، و به شکلهای مختلف دنبال راهی برای روبرو نشدن با آن هستند.
⚠️ هشدار لو رفتن داستان!
در بین ۱۸ قسمت سریال، حداقل هشت قسمت آن با داستانهای پیشرفت تکنولوژی سر و کار دارند. (محرک سانی، سه ربات، لباسها، زمانی که ماست قدرت را در دست گرفت، فراتر از شکاف آکوئیلا، شکار درست، زیمای آبی، نقطه کور).
در قسمت اول، «محرک سانی»، سانی زنیست که از راه دور یک هیولای مهندسی ژنتیک شده را در نبردهای زیرزمینی گلادیاتوری کنترل میکند. اما در اینجا شیطان تکنولوژی یا از دست رفتن کنترل آن نیست. شیطان ذات بشر است. طمع و قدرت بازی.
قسمت دوم یا «سه ربات»، یکی از مثالهای عالی است. این داستان در پساآخرالزمان رخ میدهد. بشر از زمین محو شده است و رباتها آن را به ارث بردهاند ( و همینطور گربههایی که مهندسی ژنتیک شدهاند). داستان درباره سه ربات توریست است که در حال بازدید از خرابههای باقیمانده از یک شهر هستند. این یک نمایش کامل برای نشان دادن پیشرفت تکنولوژی رباتیکی است که منجر به شورش ماشینها و قیام آنها در برابر انسان شده است. اما خالقین داستان مسیر دیگری را رفتهاند. در این داستان، ما توسط جهل و کمبود عملکرد در برابر خطری که مال را تهدید میکرد از بین رفتهایم: چالشهای محیطی.
در قسمت «لباسها» مشخص میشود که تکنولوژی در واقع در حال محافظت از کاراکترها در برابر هیولاها هست و این نگرش متفاوت نسبت به آینده تکنولوژی را میتوانید در دیگر قسمتها نیز ببینید.
یکی از قسمتهای شاخص «شکاف آکوئیلا» است. نه تنها خالقین داستان نشان میدهند که چگونه تکنولوژی VR یا واقعیت مجازی میتواند به کاهش درد مسافرین گمشده کمک کند، بلکه یک قدم فراتر میروند و نشان میدهند که چگونه هیولاهای بیگانهای که از آنها هراس داریم، میتوانند موجودات مراقبت کنندهای باشند.
در زمانهای که در عصر پسا-حقیقت زندگی میکنیم، جایی که به راحتی میتوانیم از چالشهای اصلی روبرویمان منحرف شویم، و به سرعت وحشت کنیم، ظهور نگرشهای جدید امیدبخش و نیروبخش است.
تمرکز بر روی ترسها و نگرانیهای منطقی؛ به جای صداهای بلند و منحرف کننده تکنوفوبیا.
نویسنده: پوریا ناظمی
ترجمه اختصاصی: ویوین