کوئنتین تارانتینو فردی با خصوصیات بسیار است. اما مهمتر از همه، او یکی از مهمترین کارگردانان زنده آمریکا به شمار می‌رود. در دوره‌ای که اکثر فیلم‌ها پیش درآمد، دنباله یا بخشی از یک مجموعه عظیم و پر زرق و برق هستند، تارانتینو کسی است که از هیچ، مجموعه فیلم‌های عظیم خود را خلق کرده است. برخی حتی می‌گویند او با ویژگی‌های خاص خود، یک ژانر کاملا جدید را نیز پایه‌گذاری کرده است. این که او قادر است این فیلم‌ها را شخصی و در عین حال اثری هنری بسازد، گواه دیگری بر استثنایی بودن این کارگردان است.به نظر می رسد قرار نیست خیلی بیشتر شاهد فیلمسازی کوئنتین تارانتینو باشیم. او برای ساخت آخرین فیلم خود به نام “منتقد فیلم” که قرار است در سال ۲۰۲۵ اکران شود، با برد پیت همکاری خواهد کرد. شاید حتی اعلام بازنشستگی هم منطقی به نظر نرسد، اما آیا تارانتینو تا به حال کاری را به روشی انجام داده که دیگران انتظار داشته اند؟ فیلم های تارانتینو به این دلیل همان چیزی هستند که هستند که او این کار را نکرده است.بعد از مدتی در نظر گرفتن این خبر، به نظر می رسد بهترین کار این است که لیستی از بهترین آثار فعلی تارانتینو تهیه کنیم. فراموش نکنید که رتبه پایین تر بودن یک فیلم به معنای بد بودن آن نیست. اینطور نیست که با خواندن این لیست فکر کنید تارانتینو افت کرده است. برعکس، این لیست شامل رتبه بندی ما از بهترین فیلم های کوئنتین تارانتینو است.

۱۱-Four Rooms (1995)

این فیلم غیرترسناک آنتولوژی توسط چهار فیلمساز مجزا (تارانتینو، رابرت رودریگز، آلیسون اندرز و الکساندر راکول) ساخته شده و در مجموع ۹۸ دقیقه طول دارد. از این زمان، بخش تارانتینو به نام “مردی از هالیوود” حدود ۲۰ دقیقه است. داستان کلی فیلم حول محور تد (تیم راث)، یک متصدی هتل برای اولین بار است که در هتل خیالی Mon Signor در حال گشت و گذار است و با مهمانان عجیب و غریب آن برخورد می کند.
در بخش تارانتینو که آخرین قسمت فیلمه، بروس ویلیس، تیم راث و حتی خود تارانتینو بازی می‌کنن. بعد از اینکه مردی به اسم چستر راش (با بازی خود تارانتینو) درخواست یه سری وسایل ظاهرا نامرتبط می‌کنه، مشخص میشه که قراره ازشون تو یه بازی شرط‌بندی خطرناک استفاده شه. این بخش پر از دیالوگ‌های زیاده که نهایتا به یه صحنه شوکه‌کننده‌ی بریدن انگشت ختم می‌شه. با این حال، واقعا تنها دلیلی که باعث میشه آدم وقتشو برای دیدن این بخش بذاره، همون پایانه.واقعیت در مورد «چهار اتاق» این است که تارانتینو تازه بعد از موفقیت بزرگ «داستان عامه پسند» آن را ساخته بود. آن زمان او می‌توانست حتی فاکتور خرید کتاب‌های کمیکش را نشان دهد و ادعا کند که می‌خواهد بر اساس آن‌ها فیلم بسازد و باز هم چراغ سبز می‌گرفت. بخش او که حول یک شرط بندی سادیستی توسط گروهی از نخبگان هالیوود در شب سال نو می‌چرخد، بیشتر شبیه شروع یک فیلم تارانتینویی است تا بخش آخر یک فیلم اپیزودیک. با توجه به اینکه این بخش در نهایت و قبل از تیتراژ قرار گرفته، این تناقض بامزه است. شاید «چهار اتاق» از بهترین کارهای کارگردانی تارانتینو نباشد، اما باید تلاش و ریسک‌پذیری آن را تحسین کرد.

۱۰-Inglourious Basterds (2009)

با مدت زمان دو ساعت و سی و سه دقیقه، از همان فریم اول، اینگلو ریچ بسترذ تجربه‌ای ناب تارانتینویی ارائه می‌دهد. این داستان انتقام‌جویانه‌ی یهودیان علیه سران نازی، فیلمی است که مدت‌ها انتظار آن کشیده می‌شد. خشن، جسورانه، جنجالی و همانند تمام آثار تارانتینو، درخشان و بی‌همتا. جالب اینجاست که ساخت این فیلم با آشفتگی‌های فراوانی همراه بوده است.فیلم در بازآفرینی متفاوتی از جنگ جهانی دوم روایت می‌شود و روی دو توطئه‌ درهم‌تنیده با هدف نهایی مشترک یعنی ترور به موقع آدولف هیتلر تمرکز می‌کند. خط داستانی اول ما را به گروهی از سربازان یهودی آمریکایی به رهبری آلدو راینه (با بازی برد پیت) می‌برد که قصد دارند با اعمال خشونت‌های شدید، ترس را در دل نازی‌ها القا کنند. خط داستانی دوم نیز ماجرای شوسانا دریفوس (ملانی لوران)، مدیر سینمایی با انتقامی شخصی علیه رایش سوم را دنبال می‌کند. در این فیلم کریستف والتس در نقش هانس لاندا، افسر اس‌اس خونسرد اما خوش‌بیان، بازی می‌کند که برای اجرای به یاد ماندنی‌اش جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را دریافت کرد.

برخلاف بسیاری از فیلم‌های برتر جنگ جهانی دوم، اینگلو ریچ بسترذ به دنبال نمایش انسانیت در دل نبرد نیست. اصلا کارش به این جور حرف‌هایی ندارد. می‌توانید طرفدار این انتخاب باشید یا مخالف – حقیقت این است که اینگلو ریچ بسترذ یک فیلم جنگی بی‌رحمانه با چاشنی عجیبی از طنز سیاه است. مطمئناً این موضوع ممکن است گروه‌های مختلفی را ناراحت کند، اما فیلمی که ساخته‌ی کوئنتین تارانتینو نباشد و بحث‌برانگیز نباشد که دیگر فیلم تارانتینو نیست!بازی‌های خیره‌کننده‌ای که تارانتینو از برد پیت (که دیگر خبری از جذابیت‌های جوانی‌اش نیست)، کریستف والتس، ملانی لوران، مایکل فاسبندر و دایان کروگر گرفته است، به سادگی حـیرت‌انگیز است. تنها دلیل اینکه این فیلم در رتبه‌ی بالاتری قرار نگرفته، قدرت دیگر آثار تارانتینو است. با این حال، این فیلم تاریخی و فوق‌العاده خشن، در مجموع عملکرد قدرتمندی دارد.

۹-Death Proof (2007)

به نظر می رسد کوئنتین تارانتینو برای روایت داستان‌هایش به فیلم‌های بلندتر نیاز دارد. این بدان معنا نیست که بخش او در فیلم مشترک گریندهاوس، اثبات مرگ، یک فیلم تارانتینویی نیست. این فیلم پر از دیالوگ های طولانی، تعلیق، و پایانی است که به خوبی ماهیت فیلم های تارانتینو را خلاصه می کند. حتی کرت راسل در نقشی غیرمعمول به عنوان “مایک بدلکار”، یک مکانیک قاتل با علاقه به ماشین های تقویت شده و زن ستیزی آشکار، بازی می کند.در فیلم، گروهی از دوستان با بازی سیدنی تامیا پواتیه، جردن لاد و ونِسا فِرلیتو، در جشن تولد خود به طور ناخواسته با مایک بدلکار روبرو می شوند. متاسفانه، بعد از ملاقاتی وحشتناک که منجر به سرنوشتی هولناک برایشان می شود، گروه دیگری مجبور به رویارویی با مایک بدلکار خواهند شد که با ماشین عضلانی مرگبار خود آن‌ها را تعقیب خواهد کرد.این فیلم بیشتر ح فضاسازی و مقدمه چینی دارد. مطمئناً، اوج فیلم ارزش صبر کردن را دارد، اما با توجه به چگونگی ساخت و محبوبیت نسبتا کم آن، اثبات مرگ را نمی توان جزو بهترین فیلم های بی عیب و نقص کوئنتین تارانتینو به حساب آورد. احتمالا این تنها باری است که شاهد به چالش کشیدن ژانر اسلشر توسط تارانتینو هستیم، و گرچه تلاش او قابل ستایش است، اما حتی با وجود ارتباط آن با سینمای گریندهاوس، ممکن است انتظارات را برآورده نکند.با وجود این، بازی‌های گرفته شده از کرت راسل، زوئی بل و کل بازیگران «اثبات مرگ» واقعا فوق العاده است. همه به خوبی نقش‌های خود را درک کرده‌اند و با انرژی بسیار بازی می‌کنند. شاید این، تاثیرگذارترین نکته‌ی این فیلم باشد. حتی زوئی بل، بدلکار حرفه‌ای، با حضور در نقش اصلی فیلم و به نمایش گذاشتن مهارت‌های بدلکاری‌اش، درخشیده است.به نسبت ساخته‌های اخیر تارانتینو، این فیلم نسبتا کوتاه است. با این حال، به خوبی موفق می‌شود تمام تعلیقی را که یک فیلم بلندتر از تارانتینو دربردارد، در خود جای دهد. تنها تاسف این است که «اثبات مرگ» در گیشه شکست خورد.

۸-Kill Bill: Volume 2 (2004)

واقعیت این است که فیلم‌های «بیل را بکش» در ابتدا قرار بود یک فیلم بلند واحد باشند. با این حال، با مدت زمان ۴ ساعته، این فیلم برای اکران عمومی بسیار طولانی تلقی شد. بنابراین، تارانتینو فیلم را به دو قسمت تقسیم کرد و در نهایت شاهد دو فیلم با نام‌های «بیل را بکش: جلد ۱» و «بیل را بکش: جلد ۲» شدیم.فیلم «بیل را بکش: جلد ۲» درست پس از حوادث فیلم قبلی آغاز می‌شود. عروس (با بازی اوما تورمن) همچنان در میانه‌ی انتقام‌جویی‌اش است و به صورت سیستماتیک اعضای گروه آدمکش‌های مارهای سمی مرگبار را، یک‌به‌یک از پای درمی‌آورد؛ تا اینکه تنها یک نفر باقی می‌ماند، بیل (با بازی دیوید کارادین). علاوه بر ادامه‌ی سفر انتقام‌جویانه، بخشی از گذشته‌ی عروس را نیز در جریان آموزش او تحت نظر استاد هنرهای رزمی، پای می (با بازی گوردون لیو)، خواهیم دید.

مسئله اصلی با بیل را بکش: جلد ۲ ریتم و توالی داستان است. اینکه مخاطب را از روایت فیلم قبل خارج کنیم، سپس برگردانیم و به عنوان تجربه‌ای مجزا تماشا کنیم، کار بسیار سختی است. نتیجه‌ی این کار، فیلمی می‌شود که شاید آن‌طور که باید با مخاطب ارتباط نگیرد.بله، پر از طنز سیاه و تمام ویژگی‌هایی است که از بهترین فیلم‌های کوئنتین تارانتینو انتظار داریم. مشکل اینجاست که بیل را بکش: جلد ۲ در ابتدا برای نقطه‌ی خاصی در مجموعه‌ی دو جلدی «بیل را بکش» تنظیم شده بود. بنابراین، وقتی دوباره با این شخصیت‌ها ارتباط برقرار می‌کنیم، ریتم فیلم ناخوشایند به نظر می‌رسد. با این حال، همچنان سرشار از محتوا، خشن و غافلگیرکننده و کاملاً در سبک تارانتینو است. با این حال، در چنین لیستی، جای دیگری نمی‌توانست داشته باشد.

۷-The Hateful Eight (2015)

با فیلم «هشت نفرت‌انگیز»، به نظر می‌رسد کوئنتین تارانتینو به دوران «سگ‌های انباری» بازگشته است. این فیلم معیارهای یک فیلم عالی تارانتینویی را برآورده می‌کند، اما جایگاه آن در این رتبه‌بندی بیشتر به نحوه‌ی ارائه‌اش مربوط می‌شود. بدون اینکه بخواهم زیادی لو بدهم، باید بگویم که این فیلم یک رازآلوده‌ی جنایی فوق‌العاده‌ی امروزی است. داستان فیلم با یک جایزه‌بگیر همراه است که هنگام انتقال یک زندانی به زندان، در جریان یک طوفان بزرگ برفی مجبور می‌شود به همراه چند مسافر دیگر در فروشگاه پارچه‌فروشی مینی پناه بگیرد. در طول فیلم، چهره‌ی واقعی هر یک از مسافران به تدریج آشکار می‌شود و با مشخص شدن نیت‌های واقعی آن‌ها، نبردی مرگ و زندگی سرانجام سرنوشت همه را رقم خواهد زد.

در «هشت نفرت‌انگیز»، تارانتینو تقریباً همه چیز را به درستی اجرا کرده است، به‌ویژه با فضاسازی وسترن برفی‌اش: محیط سرد اطراف، گرمای کلبه، و تضاد این گرما با شخصیت‌های سرد و محکم داخل کلبه. نسخه‌ی طولانی‌تر و اختصاصی نتفلیکس که ابعاد فیلم را به یک مینی‌سریال گسترش می‌دهد، تنها بر ویژگی‌های مثبت آن می‌افزاید. با این حال، ریتم نسخه‌ی سینمایی و برخی از افراطی‌ترین دیالوگ‌های تارانتینو تا به حال، در نهایت باعث ضعیف‌تر شدن «هشت نفرت‌انگیز» می‌شوند.اینکه تارانتینو می‌تواند هر فیلمی را که می‌خواهد بسازد، لزوماً به این معنا نیست که باید این کار را انجام دهد. خویشتن‌داری نیز فضیلتی است. چیزی که تارانتینو به‌خوبی آن را می‌شناسد، مثل صحنه‌ی گوش معروف در «سگ‌های انباری». در نهایت، شاید اگر تارانتینو کمی بیشتر خویشتن‌داری به خرج می‌داد، «هشت نفرت‌انگیز» فیلم بهتری می‌شد. حداقل موسیقی فیلم که توسط افسانه‌ی این ژانر، انیو موریکونه ساخته شده، شنیدنی و فوق‌العاده است.

۶-Kill Bill: Volume 1 (2003)

با گذشتِ شش سال از اکرانِ «جکی براون»، کوئنتین تارانتینوی متفاوتی با فیلم «بیل را بکش: جلد ۱» به سینما بازگشت. «جکی براون» را می‌توان به نوعی تأثیر «داستان عامه‌پسند» بر کارگردانش دانست، اما «بیل را بکش: جلد ۱» تجربه‌ای کاملاً متفاوت بود. این فیلم از بسیاری جهات با تارانتینویی که می‌شناختیم، فاصله داشت.

«بیل را بکش: جلد ۱»، اولین قسمت از دوگانه فیلم «بیل را بکش» که در سال ۲۰۰۳ اکران شد، داستان عروس (با بازی اوما تورمن) را روایت می‌کند. عروس که یک آدم‌کش حرفه‌ای است، توسط گروه «مارهای سمی مرگبار»، مجموعه‌ای از قاتلان حرفه‌ای با روش‌های مختلف و خونین، خیانت می‌بیند. عروس پس از گذراندن دوران نقاهت در بیمارستان، سفری انتقام‌جویانه آغاز می‌کند و رد خون اعضاء گروه مارهای سمی را تا رسیدن به خود «بیل» (با بازی دیوید کارادین) رهبر گروه، دنبال می‌کند.در این داستان انتقام‌جویانه‌ی عروس، ردپای بیش از ۵۰ فیلم مختلف دیده می‌شود. حکایتی است از انتقام، پشیمانی، عشق، مرگ و حتی برای مزه یک سکانس انیمیشن خشونت‌آمیز هم در آن گنجانده شده است. شاید برخی طرفداران فیلم‌های اولیه‌ی تارانتینو این فیلم را به همان اندازه دوست نداشتند. چطور هم می‌توانستند؟ زندگی فیلمساز تغییر کرده بود. دیگر کارمند ویدئوکلوبی‌ای نبود که فیلم‌های محبوبش را در آثار خودش چپاند. تارانتینو با پختگی وارد مرحله‌ای جدید شده بود و «بیل را بکش: جلد ۱» تنها مهر تأییدی بر این امر بود.

۵-Jackie Brown (1997)

بعد از موفقیت عظیمِ «داستان عامه‌پسند»، به نظر می‌رسید که تارانتینو به سمت افت اجتناب‌ناپذیری پیش می‌رود. خوشبختانه، برعکس شد. «جکی براون» با اقتباس از رمان «پانچ رم» نوشته‌ی ال‌مور لنارد در سال ۱۹۹۲ ساخته شد. داستان فیلم حول محور جکی براون (با بازی پم گریر)، زنی است که به‌سرعت درگیر توطئه‌ای غیرقانونی می‌شود که به بدترین شکل ممکن پیش می‌رود. تا به امروز، این تنها فیلم کارگردانی شده توسط تارانتینو است که بر اساس یک اثر از پیش موجود ساخته شده است. این فیلم در گیشه موفقیت بسیار خوبی کسب کرد و از آن بعنوان عاملی کلیدی در بازگشت پم گریر و رابرت فورستر به عرصه‌ی بازیگری یاد می‌شود.
در این داستان، ماجرای یک مهماندار هواپیما را دنبال می‌کنیم که گرفتار توطئه‌ای غیرقانونی می‌شود. فیلم نه تنها روایتی مهیج دارد، بلکه در بهترین مفهوم کلمه، به مطالعه‌ی عمیق شخصیت‌ها نیز می‌پردازد. گویی به هر شخصیت به یک اندازه زمان نمایش داده می‌شود. حضور بازیگران فوق‌العاده‌ای مانند ساموئل ال جکسون، رابرت دنیرو، رابرت فورستر و مایکل کیتون در نقش‌های مکمل، کاری که زمانی گیج‌کننده به نظر می‌رسید، حالا تحسین‌برانگیز است. تنها دلیلی که «جکی براون» تارانتینو در این لیست بالاتر نیست این است که ممکن است چند بار دیدن فیلم نیاز باشد تا نقاط قوت واقعی آن آشکار شود.

۴-Django Unchained (2012)

شاید برخی با دیدن جایگاه «جانگوی آزاد شده» در بالای این لیست، متعجب شوند. آن‌ها ممکن است بگویند فیلم‌های پایین‌تر تارانتینو انقلابی‌تر بودند یا داستان‌هایشان بیشتر با ماهیت آثار او همخوانی دارد. هر دلیلی که داشته باشند، این حماسه‌ی انتقام یک برده آزادشده به دست شکارچی جایزه‌بگیر، تمام خواسته‌های مخاطب از یک فیلم را برآورده می‌کند.فیلم، به‌عنوان ادای احترامی دقیق به مجموعه‌ی «جانگو» و ژانر وسترن اسپاگتی، جیمی فاکس را در نقش «جانگو فریمن» و کریستوف والتس را در نقش «دکتر کینگ شولتز» به هم می‌پیوندد. شولتز که برده سابق را آزاد کرده است، با همکاری او سعی می‌کند همسر جانگو، برومهیلدا (کری واشنگتن) را از مزرعه‌ی «سرزمین عجایب» متعلق به کالوین جی. کندی (لئوناردو دی‌کاپریو) نجات دهد. اما حتی بهترین برنامه‌ها هم ممکن است به‌خوبی پیش نروند.

«جانگوی آزادشده» نسخه‌ای جسورانه و متفاوت از ژانر وسترن است، آن هم در دوره‌ای که بسیاری از کارگردان‌ها به سمت سادگی و مینیمالیسم گرایش پیدا کرده‌اند. این فیلم با الهام از آثار کلاسیک جان فورد، بزرگ، جسورانه و بی‌باک است. اما چیزی که به راستی آن را متمایز می‌کند، چگونگی زیر و رو کردن ژانر وسترن و بازتعریف مفهوم قهرمان و رفتارهای قهرمانانه است.«جانگوی آزادشده» فیلمی خشن است که از تماشاگر می‌خواهد نگاه دوباره‌ای به انتظارات سینمایی خود و تصوراتش از قهرمان‌ها داشته باشد. این فیلم موفق به کسب دو جایزه اسکار برای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و بهترین فیلمنامه اورجینال، و همچنین نامزدی برای جایزه بهترین فیلم شد.

۳-Reservoir Dogs (1992)

این حقیقت که فیلم «سگ‌های انباری» با وجود کیفیت بالا، به سختی توانست از توزیع‌کننده‌ی معروف آن دوره، میراماکس، اکران عمومی گسترده‌ای بگیرد، شاید نشانه‌ای از سرکوب آینده فیلم‌های مستقل واقعی توسط فیلم‌های ابرقهرمانی رو به روشد بود. با این حال، عده‌ای «سگ‌های انباری» را بهترین فیلم کوئنتین تارانتینو می‌دانند. جای شکر دارد که همین ویدئوکلوب‌هایی که تارانتینو را پرورش دادند، در نهایت جان دوباره‌ای به این فیلم بخشیدند. «سگ‌های انباری» فیلمی عامیانه، خشن و پر از تعلیق است، در عین حال که می‌تواند یک فیلم هنری و ادای احترامی به تمام فیلم‌هایی باشد که تارانتینو دوست داشت.

این فیلم که اولین ساخته بلند تارانتینو محسوب می‌شود، یک جنایی غیرخطی است و داستان سرقت الماسی که به طرز وحشتناکی به هم می‌خورد را روایت می‌کند. هاروی کیتل، تیم راث، استیو بوشمی، لارنس تیرنی و بازیگران دیگر در نقش سارقان ظاهر می‌شوند، در حالی که ما بین نقاط مختلف زمانی پرش می‌زنیم و از برنامه‌ریزی اولیه سرقت تا سرانجام خونبار آن را دنبال می‌کنیم. در همین حال، با سرنخ‌هایی روبرو می‌شویم که دلیل به هم ریختن سریع نقشه را آشکار می‌کنند.
«سگ‌های انباری» تماماً درباره‌ی فروپاشی ارتباط در میان انسان‌هاست. داستان فیلم با محوریت یک سرقت ناموفق (ناشی از فقدان ارتباط)، ما را به دنیای سارقان در یک مخفیگاه می‌برد. هیچ‌کس نمی‌داند خائن کیست، آن‌ها نمی‌توانند بدون جر و بحث درباره‌ی آن صحبت کنند و هر چه بیشتر در مخفیگاه می‌مانند، اوضاع وخیم‌تر می‌شود. با وجود این، فیلم همچنان به‌آسانی باحال، خنده‌دار و جذاب باقی می‌ماند، زیرا این دقیقاً همان چیزی بود که کوئنتین تارانتینو می‌خواست. صحنه‌های نمادین «سگ‌های انباری» مدت‌هاست که به بخش جدایی‌ناپذیر فرهنگ عامه و محافل سینمایی تبدیل شده‌اند.

۲-Once Upon a Time in Hollywood (2019)

بیست و پنج سال پس از «داستان عامه‌پسند»، که بهترین فیلم اکشن دهه ۹۰ محسوب می‌شود، کوئنتین تارانتینو شاهکار دیگری با عنوان «روزی روزگاری در هالیوود» خلق کرد. این فیلم پر از حس نوستالژی، در سال ۱۹۶۹ و لحظات پایانی عصر طلایی هالیوود روایت می‌شود که با رویدادی دردناک، قتل‌های خانواده منسون و شارون تیت (با بازی مارگو رابی) رقم می‌خورد.داستان اصلی فیلم حول دو شخصیت خیالی می‌گردد: ریک دالتون (لئوناردو دی‌کاپریو)، بازیگر رو به افول با سابقه بازی در وسترن‌ها و کلیف بوث (برد پیت)، بدلکار کهنه‌کار و دوست صمیمی او. این تا به امروز تنها فیلم از آثار متعدد تارانتینو است که توسط خود او به رمان کامل تبدیل شده است.

برخی می‌گویند برای طرفداران تارانتینو، دوست نداشتن فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» غیرممکن است. این فیلم که به همان اندازه که درباره‌ی خود تارانتینو است، درباره‌ی پایان یک عصر هم حرف می‌زند، مانند دومین آخرین اثر در یک فیلم‌شناسی فوق‌العاده احساس می‌شود. «روزی روزگاری در هالیوود» در عین ستایش ساکنان متعدد دوران طلایی هالیوود، افسوسِ پایان این عصر را نیز به تصویر می‌کشد. این فیلم با کسب ده نامزدی جایزه اسکار، جایگاه خود را تثبیت کرد و در نهایت موفق به بردن دو جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و بهترین طراحی صحنه‌‌آرایی شد و نامزدهایی برای بهترین فیلم و بهترین کارگردانی نیز به دست آورد.

۱-Pulp Fiction (1994)

«داستان عامه‌پسند» آن‌قدر تجربه‌ای بی‌نظیر است که حتی امروز هم تماشای آن شما را مسحور می‌کند و در نهایت، با حسی از اندوه مواجه می‌شوید زیرا می‌دانید که این اثر بی‌همتای تارانتینو روزی به پایان می‌رسد. به‌ظاهر ساده به نظر می‌رسد (و البته تعداد زیادی تقلید ناموفق به‌جا گذاشت)، اما این روایت‌گر داستان گانگسترها، بوکسورها، خلافکاران و راهزن‌ها، اثری کاملاً منحصر به فرد بود. احتمالاً این فیلم در دستان کارگردان دیگری، مستقیماً به اکران ویدئویی راه پیدا می‌کرد.این فیلم نیز همچون تعدادی از ساخته‌های تارانتینو، ساختاری غیرخطی دارد و حول چهار داستان مجزا با مضمون خلافکاری در لس‌آنجلس می‌چرخد. با در هم تنیدن این داستان‌ها، شاهد شیرین‌کاری‌های به یادماندنی جان تراولتا و ساموئل ال جکسون در نقش‌های وینسنت وگا و جولس وینفیلد، بازی درخشان اوما تورمن در نقش میا والاس و حتی حضور خود تارانتینو در نقش جیمی هستیم.
«سگ‌های انباری»، ساخته‌ی ذهن‌های کوئنتین تارانتینو و راجر آواری، همانند شعری ناب در دنیای سینماست. هرچند تارانتینو از آن زمان تا به امروز چندین اثر درخشان دیگر خلق کرده، هیچ‌کدام به اندازه‌ی این مجموعه‌ی آشفته اما استادانه‌ی هنری، «باحال» و نقل قول پذیر نیستند. تأثیر این فیلم نه تنها بر خود تارانتینو، بلکه بر دنیای فیلمسازی و حتی فرهنگ عامه، انکارناپذیر است.