سال ۱۳۷۷ بود دانشگاه آزاد تهران مرکز، در رشته علوم ارتباطات اجتماعی قبول شدم. من با علم به اینکه قرار است چه رشته ای بخوانم و چه آینده حرفه ای را برای خودم رقم بزنم وارد این رشته شدم. رشته ای که برای من به واسطه علاقه ام به هنر نویسندگی همیشه جذاب بود و عاشقانه دوست‌اش داشتم و دارم.
در همان زمان و در آغاز جوانی هرشخصی که سئوال می کرد چه رشته ای می خوانی؟ می گفتم: «علوم ارتباطات اجتماعی». و در مقابل با اظهارنظرهایی از این دست «یعنی کارمند مخابرات می شی؟»، «چه کاره می شی؟»، «ارزش داره بخونی؟» و غیره مواجه می شدم و بعد یک توضیح یک خطی از رشته و کارم حفظ کرده بودم که برای همه توضیح می دادم. اما انگار این توضیح دردی را دوا نمی کرد و از همان آغاز دریافتم این رشته و بخصوص حرفه خبرنگاری جدی گرفته نمی شود.
ولی تصمیم داشتم هنر نوشتن در حوزه خبر را جدی بگیرم و در این مسیر بسیار بر من توصیه شده بود که کتاب بخوان. زیاد کتاب بخوان. و خب در دوران زندگی هیچ تفریحی جز خواندن کتاب و دیدن فیلم های فیلمسازان بزرگ با کاست ویدئویی آن هم به صورت قاچاق نداشتم . در واقع قبل از ورود به این حرفه، پیش نیاز چگونگی حضور در رشته ام را پاس کرده بودم.
سال ها از آن روزهای آغاز می گذرد و با بیش از ۲۰ سال سابقه حرفه ای در این رشته و کسب تجربه در حوزه های مختلف از فرهنگ و هنر تا دارو و سلامت، اکنون میان حرفه خبرنگاری ایستاده ام و تازه نفس های این حرفه را رصد می کنم. تازه نفس هایی که خیلی مشتاق به نظر می رسند و خیلی آگاه از مسائل خود را نشان می دهند.
اما بی تردید اشتیاق به حرفه خبر و آگاهی از امور نیاز به یادگیری مستمر دارد و دریغ که ردپایی از احساس نیاز به یادگیری در این حرفه و تلاش برای توسعه فردی در خبرنگاران تازه نفس دیده نمی شود. حتی یادگیری اصول اولیه خبرنویسی.
اشتباهات فاحش در اصول خبرنویسی مانند نقطه در تیتر، لیدهای بی سر و ته که نه ربطی به تیتر دارد و نه به متن خبر و در آخرهم اخبار دروغ که با عنوان خبرِ سالم به خورد مردم می دهند از اشکالات مهم خبرنویسی است که خیلی سهل انگارانه از کنار آن عبور می کنند.
از سوی دیگر خبرنگار خود را بی نیاز از دریافت اطلاعات کامل حتی با یک سرچ ساده گوگلی می داند. عدم تسلط به حوزه ای که در آن تولید خبر می کند نیز بی‌داد می کند و بسیار دیده شده که حتی در سابقه خبر که ساده‌ترین بخش نگارش یک متن خبری است کوتاهی می شود و اطلاعات نادرست مخابره می شود.
رپورتاژنگاری به جای خبرنگاری، انتشار مطلب دروغ و غیر واقع به جای حقیقت نویسی از دیگر مصائب این حرفه است. مورد داشتیم جشنواره ای در یِنگه دنیا برگزار شده و بازیگر معروف فیلم در جشنواره حضور نداشته اما سرمایه گذار ترجیح داده خبر حضور بازیگر فیلم در جشنواره را منتشر کند و خبرنگار هم بدون چون و چرا خبر را منتشر کرده.
برخورداری از سواد رسانه ای در حوزه های مختلف خبرنویسی، داشتن مطالعات فرهنگی و آشنایی با مکاتب مختلف فرهنگی و انتقادی به ویژه برای خبرنگاران فعال در حوزه فرهنگ از اصول اولیه و تعریف شده حرفه خبرنگاری به مثابه هنر نویسندگی در همه دنیا است. ولی آنچه در ایران شاهد هستیم ملغمه ای از کار خبر به معنای ضبط صوت بودن خبرنگار و برخوردار نبودن از کوچکترین تحلیل برای طرح یک پرسش چالش برانگیز است. این در حالی است که اساتید بزرگی در این خاک زحمت کشیدند تا به ما یاد بدهند که خبرنگاری هنر واقعی نویسندگی و معجزه کلمه است. تلاش کردند به ما بفهمانند که کار خبرنگاری با خبر بیاری فرق می کند. کوشیدند به ما بگویند آینده داران خوبی برای رسانه اعم از مکتوب، آنلاین و مجازی باشیم.
امثال حسین قندی، محمد بلوری،‌محمد مهدی فرقانی، فریدون صدیقی و بسیاری دیگر از هنرمندان حرفه خبرنگاری سعی کردند خون تازه ای به حرفه خبرنگاری جاری کنند اما واقعیت این است قدرت رسانه در مطرح شدن جریان ها، زورش به سواد رسانه ای چربید و حرفه خبرنگاری بازیچه دست عده ای شد که با علم به اوضاع نابسامان حرفه خبرنگار سعی در تطمیع آن به ازای درج رپورتاژ به جای خبر شدند و از سوی دیگر بی سر و سامان بودن اهالی رسانه و نبود انجمن صنفی به‌سامان و یا وجود انجمن های حزبی در ادوار مختلف به جای انجمن صنفی روزنامه نگاران مزید برعلت شده است.
اما با وجود همه این نابسامانی ها تجربه نشان داده که حرفه خبرنگاری از معدود مشاغلی است که اگر با یادگیری مستمر و تلاش برای توسعه فردی از سوی خبرنگار همراه باشد نتایج مهمی از جمله اعتماد جامعه به کلمه به واسطه قلم خبرنگار را در بردارد و این مهم جز با انجام یک کار بی ادعا و یادگیری فروتنانه میسر نمی شود.
در پایان به خودم توصیه می کنم که با صدای بلند و با افتخار بگو خبرنگارم و برای این ادعا تلاش می کنم.

منبع