نمی‌دانم باید بگویم از زمان جان ویک آغاز شد یا قبل‌ترش سر بزنیم و به فیلمهای جت لی و یا چو یون فات سرک بکشیم. هر چه که بود و شد حالا هالیوود با فیلم‌های گان‌فو خودش یک سری مخاطب جدید پیدا کرده که عشاق سینمای اکشن هستند. آنها می‌خواهند به مبل تکیه بزنند، پاپ کورن داغ بخورند و فیلم‌های اکشنی ببینند که به تخیلی بودن آثار هندی نمی‌رسد اما در برخی مواقع دست کمی هم از آنها ندارد اما به‌جایش خوش ساخت است و از همین رو جذاب به نظر می‌رسد. فیلم Gunpowder Milkshake تازه‌ترین دستپخت هالیوود در این ژانر است.

«میلک شیک باروت» دقیقا همان چیزی است که اسمش تداعی می‌کند، یک معجون ترکیبی پررو! با طعم گلوله. در اینجا با میکسی روبرو هستیم که در آن طعم دهنده اصلی میلک شیک به جان ویک گرایش دارد و رگه‌هایی از Atomic Blonde و Wanted و… هم در آن دیده می‌شود. طعم شیرین این میلک شیک گاهی به شدت دل را به هم می‌زند و گاهی یک اسمارتیز خوشمزه از دل آن بیرون می‌آید که جویدنش لذت بخش است.

فیلم Gunpowder Milkshake کارن گیلان را به عنوان ستاره خود انتخاب کرده، بازیگری که از کاراکت نبولای جهان سینمای مارول و یا بازی‌اش در جومانجی‌های جدید سینما به یادمان مانده است و حالا در اینجا نقش بزن بهادری را ایفا می‌کند که قرار است عالم و آدم را با صدای صفیر گلوله‌هایش آچمز کند و با حرکات رزمی‌اش نیز دمار از روزگار آنها در بیاورد.

گیلان در نقش «سم» فرو رفته است، زنی که در دوازده سالگی مادر آدمکشش از زندگی‌اش کنار کشید و ناگهان غیبش زد و سم هم در نهایت برای «نیتن» که رییس مادرش بود شروع به کار کرد. سم یک آدمکش قراردادی برای نیتن و شرکت زیرزمینی‌اش شد و در تمام این سالها نفهمید که مادرش کجاست (یعنی یک بار هم از نیتن نپرسیده؟ بگذریم!).

سم طی یک ماموریت با مردی روبرو می‌شود که به خاطر دزدیده شدن دخترش یک پول هنگفتی را سرقت کرده و در نهایت تصمیم می‌گیرد که بجای سر به نیست کردن این مرد نگون بخت، به او کمک کند تا دخترش را پیدا کند غافل از اینکه «نیتن» و شرکایش فقط پول‌ها را می‌خواهند و بس.

فیلم از همان ثانیه اول ما را داخل فضای اکشن خود می‌کند، ما با کشته شدن یک مرد و پاشیدن خون او روی دیوار و بعد هجوم سیل آسای چند مرد تفنگ به دست دیگر متوجه می‌شویم که قرار است با فیلمی اکشن و خونین روبرو باشیم و تکلیفمان با آن روشن می‌شود. سکانس‌هایی با ریتم تند، صحنه‌پردازی اکشن گان‌فو (استفاده ترکیبی از فنون رزمی و شلیک با گلوله) و بازی‌های سطحی و داستانی آبکی؛ این تمام چیزی است که قرار است ببینیم.

فیلمنامه در اینجا جایگاهی ندارد، همانطور که کسی نمی‌پرسد چرا جان ویک به خاطر اینکه سگش را کشتند؛ تفنگ به دست گرفت و عالم و آدم را به کشتن داد در اینجا نیز قرار نیست بپرسیم که ماجرا دقیقا چیست. «سم» یک آدمکش قراردادی است و چون مهر مادری و پدری نداشته، دلش به حال دخترک می‌سوزد. او حاضر است زندگی‌اش را سر این مساله قمار کند و برای این کار هیچ ابایی ندارد.

خشم سم برآمده از رها شدن توسط مادرش است، او با وجود نفرتی که به نظر می‌آید از مادر پیدا کرده دقیقا همان کار او را ادامه می‌دهد و از مادر هم حرفه‌ای‌تر می‌شود. همانطور که در سطور بالا اشاره کردم به نظر می‌رسد که سم در طول این سالها به دنبال مادرش نبوده و قصد داشته که آتش خشم خود را با کشتن دیگران فرو بکشاند. تلنگری که به او در اوایل فیلم زده می‌شود و مسیر زندگانی‌اش را تغییر می‌دهد از آن موارد سمبلیکی است که «سم» را از یک بزن بهادر قاتل تبدیل به دختربچه‌ای می‌کند که نگران دیگران می‌شود و استرس دارد.

با اینکه فیلم سعی می‌کند در ادامه ما را با ابعاد بیشتر این شخصیت آشنا کند و ارتباط او با مادرش را برایمان روشن کند اما این موارد تلاش‌های مذبوحانه‌ای هستند که اصلا درست از آب در نیامدند. فیلم به هیچ وجه نمی‌تواند قدرت درام خود را نشان دهد و وقتی وارد این فاز می‌شود زمان خمیازه کشیدن و قلنج دستان شکست و کش و قوس دادن عضلانی تماشاگران می‌شود. این سکانس‌های دیالوگ محور که با بازی نه‌چندان جذاب و دیالوگ‌های سطحی پر شده دقیقا پیام‌های بازرگانی هستند که نقش سرعت‌گیر فیلم را بازی می‌کنند.

ناوت پاپوشادو، کارگردان اسراییلی فیلم که تقریبا می‌توان گفت اولین اثر بلند سینمایی خود را ساخته، به خیال خودش سعی کرده که فیلم را از چند لحاظ متمایز از آب در بیاورد تا با آثاری مثل جان ویک دم‌خور نشود. اولین کار او انتخاب شخصیت اصلی زن به جای مرد بوده و تمام تلاش خود را کرده که فیلم یک اثر زنانه از آب در بیاید و رابطه مادر و دختری نیز در آن پررنگ باشد.

دومین کاری که او کرده استفاده بیشتر از چاشنی کمدی در فیلم خودش است. او سعی کرده که دیالوگ‌ها را بامزه بنویسد و شخصیت‌هایی در فیلم بگنجاند که بار کمدی را به دوش بکشند. استفاده از قاب بندی‌های جذاب دوربین و رنگ بندی صحنه‌ها از دیگر تلاش‌های جذابی بوده که فیلم را از لحاظ بصری شبیه به یک ویدیو گیم کرده است. فیلم از این لحاظ کاری می‌کند که ما تصور کنیم روایت داستان در دنیای خارج از دنیای کنونی ما می‌گذرد.

حتی گریم شخصیت‌ها در همین راستا بوده و آنها درست مانند کاراکترهایی خاص در بازی‌ها هستند و بیشتر تیپ سازی آنها به جای اینکه با کمک فیلمنامه انجام بشود، با وضعیت ظاهری‌شان مشخص می‌شود. باید گفت تمام این تلاش‌ها تا حدی جواب داده اما در نهایت فرمول یک چیز است و نتیجه هم همان.

فرمولی که ناوت در فیلم خود پیاده کرده خلق کردن سکانس‌های اکشنی بوده که تا امروز در سینما دیده نشده و احتمالا هم در آینده به چشم نیاید. برای اثبات این ادعا کافیست به صحنه نبرد در میدان بولینگ یا نبرد در بیمارستان نگاه کنید که قهرمان داستان با دو دست بی‌حس شده با سه نفر مصدوم مبارزه می‌کند. این سکانس اکشن دیوانه‌وارترین چیزی است که در طول فیلم دیده می‌شود و در عین کند بودن، ظرافتی خاص با خود به همراه دارد.

کاراکترهای فرعی در فیلم وجود دارند که برای پر کردن فضای فیلمنامه وارد می‌شوند وگرنه نقششان بیشتر شبیه به قصه‌های پریان می‌ماند! به عنوان مثال کتابخانه‌ای در جهان سینمایی خانم ناوت پاپوشادو وجود دارد که مثلا کتابخانه است و در اصل مقر یک گروه تامین کننده اسلحه‌های ناب است. این کتابخانه توسط سه زن میانسال اداره می‌شود و این سه کاراکتر مانند سه پری قصه داستان زیبای خفته! یاران قهرمان اصلی در صحنه‌های نبرد هستند.

عدم وجود یک شخصیت منفی درست و حسابی در طول فیلم باعث شده که نبردها و سکانس‌های اکشن با اینکه جذاب از آب در آمده‌اند اما در نهایت آن هیجانی که باید را به مخاطب منتقل نمی‌کنند. وجود سه شخصیت منفی در اوایل فیلم و حذف آنها در اواسط فیلم ضربه بدی به اثر وارد کرده است و این لیوان خالی قرار نیست تا انتهای ماجرا هم پر بشود.

فیلم Gunpowder Milkshake راه جان ویک را پیش گرفته و سعی کرده که با اضافه کردن تعدادی کاراکتر، فیلم را به صورت یک ارتش تک نفره پیش نبرد. این مهم باعث شده که یکنواختی از دل فیلم جدا شود هرچند که تمام این شخصیت‌ها، مقواهای کاغذی بیش نیستند و تقریبا می‌توان سرنوشت یکایک آنها را حدس زد.

وجود یک قهرمان زن بزن بهادر در فیلمی دیگر مانند Jolt که تقریبا همزمان با این اثر به دست مخاطبین عشاق سینمای اکشن رسید نشان دهنده اینست که الان زمان مناسبی برای ساخت قسمت دوم Atomic Blonde است، مادرخوانده تمام این فیلم‌ها که تا به امروز هیچ یک از آثار نتوانستند به گرد پایش هم برسند. با این وجود می‌توان گفت فیلم Gunpowder Milkshake طرفداران سینمای اکشن را راضی نگه‌ می‌دارد و موفقیت این آثار می‌تواند به روشن شدن موتورهای قسمت دوم بلوند اتمی کمک شایانی بکند تا بلکه رقیب اصلی جان ویک دوباره سری بلند کند. «سم» و «جولت» یاران فرعی هستند که راضی‌کننده به نظر می‌آیند اما به یادگار باقی نمی‌مانند.

منبع