پیرنگ داستانی، نیروی پیشبرنده فیلمنامه شماست، بنابراین اگر مشغول نوشتن طرحی کلی برای فیلمنامه خود هستید، لازم است مهارتهای خود را در طراحی پیرنگ داستانی آن افزایش دهید. حتی اگر جذابترین شخصیت داستانی دنیا را خلق کنید، مطمئن باشید تماشاگران بدون داشتن یک پیرنگ داستانی متناسب با آن، حاضر نخواهند بود ۹۰ تا ۱۲۰ دقیقه از وقت خود را با او سپری کنند. مثلاً برای بسیاری، ممکن است گفتوگو کردن یا خواندن مطلبی کماهمیت درباره شخصیت خودویرانگر و پیچیده چارلی شین، جذاب به نظر برسد. اما آنها هرگز یک ساعت و نیم از وقت و زندگی خود را صرف تماشای شخصیتی نخواهند کرد که بیش از اندازه الکل مینوشد، مواد مصرف میکند و به عیاشی مشغول است، اما فقط کافی است به این شخصیت هدفی برای دنبال کردن ببخشید. مثلاً میتوانید به او فرصتی دوباره برای پیوستن به سریال موفق دو مرد و نصفی که از آن کنار گذاشته شده است بدهید و این بار ترک مصرف بیرویه الکل و مواد را به عنوان هدف برای او در نظر بگیرید. بدین گونه تماشاگران ممکن است به تماشای آن بنشینند، چراکه برای دیدن نتیجه تلاش او کنجکاو هستند. البته شاید این کنجکاوی در آن حد نباشد که بخواهند ۱۰ دلار برای تماشای آن بپردازند. اما اگر قرار باشد این فیلم را در تلویزیون و به شکل سریال هفتگی تماشا کنند، چرا که نه؟! در صورتی که به دنبال ترسیم طرحی کلی برای فیلمنامه خود هستید، همیشه این نکته را در نظر داشته باشید که: «صرف نظر از استثناها، همه فیلمها ساختاری کاملاً شبیه به هم دارند». بله، کاملاً درست شنیدید. فیلم مهیجی مانند هویت بورن همان ساختاری را دارد که فیلم کمدی- خانوادگی داستان اسباببازی.
هر فیلمنامهای صرفنظر از ژانر یا داستان آن، دارای هشت نقطه عطف داستانی است که باید به آنها توجه داشته باشید. به بیان سادهتر هنگامی که این هشت نقطه عطف داستانی را داشته باشیم، ترسیم طرحی کلی و نوشتن فیلمنامهای تمام و کمال، کاری بیاندازه آسان خواهد بود و از آنجا به بعد دیگر خود را در مقابل ۱۲۰ صفحه خالی فیلمنامه نمیبینید و کورکورانه نوشتن جای خود را به مسیری مستقیم به سمت هدف میدهد. بنابراین به شدت توصیه میکنم که پیش از نوشتن حتی یک کلمه، وقت خود را صرف یافتن این هشت نقطه عطف داستانی بکنید. آنها ستون فقرات طرح کلی فیلمنامه شما خواهند بود و با صرفه جویی در وقت، درنهایت شما را از گرفتار شدن به سردردهای احتمالی نجات خواهند داد. برای درک بهتر این نقاط عطف، قسمت اول از سه گانه ارباب حلقهها یعنی «یاران حلقه» را بهعنوان مصداق اصلی در نظر خواهیم گرفت. برخی از شما شاید تا کنون این فیلم را تماشا نکرده باشید. بنابراین به تشریح افراد و مکانهایی که ممکن است با آنها آشنایی نداشته باشید نیز خواهم پرداخت.
نقاط عطف اول؛ صحنه آغازین و پایانی
صحنه آغازین هر فیلمی داستان آن را به تماشاگران معرفی میکند. بنابراین سعی کنید تصویری مناسب به نمایش بگذارید. صحنه آغازین فیلم ارائه کننده نمایی کلی از داستان شما و به ویژه مضمون آن است. صحنه پایانی فیلم نیز باید بسیار مستحکم خلق شود، زیرا این صحنه به معنای آخرین ارتباطی است که با بیننده برقرار میکنید. به عنوان یک سکانس پایانی مناسب میتوان صحنه فرفره (توتم) در حال چرخش در پایان فیلم تلقین (inception 2010) را مثال زد که حتی تفسیر نهایی بیننده را از فیلم به کلی تغییر میدهد. پیش از آنکه در مورد صحنههای آغازین و نهایی فیلمنامه خود تصمیمی بگیرید، بهتر است پیشنویسی منسجم از آن و درک روشنی از مضمونی را که قصد دارید به بیننده منتقل کنید، از پیش در خاطر داشته باشید.
برای درک بهتر این مسئله، خواندن کتاب فیلمنامه نویسی بلیک اسنایدر را با عنوان گربه را نجات بده به شدت توصیه میکنم. صحنه آغازین و پایانی در ارباب حلقهها: یاران حلقه. صحنه آغازین یاران حلقه، بوته فلزکاری خوش رنگ و لعابی را انباشته از فلزی مایع و در حال گداختن به نمایش میگذارد. این صحنه عالیترین تصویر برای آغاز این فیلم است، زیرا در آن حلقهای که کنترل حلقههای دیگر را در اختیار دارد، در حال شکلگیری است و دقیقاً همان نقطهای است که همه داستان آغاز میشود. از آنجا که هدف اصلی هابیت قهرمان داستان ما یعنی فرودو از بین بردن حلقه شیطانی مورد نظر در آتشفشان کوه موردور است، تصویر آغازین نماد و نمایانگر آرمان و هدف شخصیت اصلی داستان و سفر اوست. از همان ابتدا فرن والش، فیلیپا بوینس و پیتر جکسون، مهارت خود را در اقتباس از چنین اثر ادبی ارزشمندی به رخ میکشند و بیدلیل نیست که جوایز اسکار بسیاری را فتح کردهاند. صحنه نهایی نیز فرودو و همدم او سم را نشان میدهد که خرامان به سوی مواجهه با بخش بعدی سفر خود پیش میروند. این تصویر به نیرومندی صحنه آغازین فیلم نیست، اما مقصود خود را به خوبی به بیننده منتقل میکند و نشان دهنده آن است که گرچه فرودو و سم هنوز در ابتدای سفر خویش قرار دارند، اما در کنار یکدیگر آماده هستند تا با هر مانعی که بر سر راه آنها قرار میگیرد، مقابله کنند. بنابراین صحنه پایانی، بیانیهای را در راستای قدرت دوستی یعنی همان مضمون تکرارشونده در سه گانه ارباب حلقهها صادر میکند و با ایجاد حس کنجکاوی در بیننده در مورد موفقیت نهایی شخصیتهای آن، اشتیاق او را برای تماشای قسمت بعدی برمیانگیزد.
نقطه عطف دوم؛ حادثه محرک
حادثه محرک، رویدادی است که روند عادی زندگی شخصیت اصلی داستان شما را تغییر میدهد و باعث میشود این شخصیت، مسیر دیگری را در پیش بگیرد و درنتیجه روند فیلمنامه نیز شکل متفاوتی پیدا کند.
ورود حلقه به زندگی فرودو
فرودو، قهرمان فیلم، برای کاری به شایر، محل زندگی هابیتها میرود. در این نقطه از فیلم، مشاهده میکنیم که اگر عموی او بیلبو تصمیم به ترک شایر و سپردن حلقه شیطانی به او نگرفته بود، زندگی او روندی طبیعی را طی میکرد. به محض اینکه حلقه وارد زندگی او میشود، سرنوشت او به کلی تغییر میکند، به گونهای که آیندهای مملو از درد و رنج و خطر را پیش روی خود میبیند.
نقطه عطف سوم؛ پایان پرده اول
با پایان پرده اول، مقدمه چینیهای فیلمنامه شما به پایان میرسد. یعنی فیلمنامه شما به نقطهای رسیده است که در آن اغلب قریب به اتفاق شخصیتهای کلیدی داستان را معرفی کردهاید. در این نقطه، بیننده با شخصیت اصلی داستان و اهداف و موانعی که قرار است بر سر راه او قرار بگیرند، کاملاً آشنایی دارد و او برای وارد شدن به میدان کاملاً آماده است. در بسیاری از پیرنگها، شخصیت اصلی باید سفری را برای دستیابی به هدف خود پشت سر بگذارد. به همین دلیل اغلب اوقات، پایان پرده اول با تغییر فیزیکی مکان همراه است. یک فیلمنامهنویس آماتور، با تشریح بیش از اندازه مسائل و جزئیات در پرده اول، آن را بیشتر از حد معمول طولانی میکند. گرچه هیچگونه قوانین الزامآوری برای پایان پرده اول وجود ندارد، اما معمولاً این اتفاق بین صفحات بیست و پنجم تا سیام فیلمنامه رخ میدهد. این مسئله را هنگام ترسیم طرحی کلی برای فیلمنامه خود در نظر داشته باشید.
ترک شایر و تغییر فیزیکی مکان
گرچه فرودو علاقهای به پذیرش مسئولیت حلقه ندارد، اما جادوگر بزرگ گاندولف، در نهایت او را قانع میکند تا دستکم حلقه را از شایر خارج کند. هنگام ترک شایر، سم بهترین دوست او و دو هابیت دیگر به نامهای پیپ و مری به او میپیوندند. در پایان پرده اول، آغاز شکل گیری جمع یاران حلقه را میبینیم، اما این شکلگیری هنوز حالت غایی و نهایی به خود نگرفته است. توجه داشته باشید که پایان پرده اول با تغییر فیزیکی مکان همراه است. هابیتها باید شایر را پشت سر بگذارند و به دیگر بخشهای خطرناکتر سرزمین میانی قدم نهند.
نقطه عطف چهارم؛ نقطه عطف میانی
این نقطه عطف، همانطور که از نام آن پیداست، دقیقاً در میانه فیلمنامه و پرده دوم آن قرار دارد و مسیر داستان شما را به شکلی اساسی تغییر میدهد. داستانهایی را که در آنها نیروهای خیر و شر مقابل یکدیگر قرار میگیرند، در نظر داشته باشید. در اینگونه داستانها نیروهای خیر از ابتدای داستان مرتب شکست و عقب نشینی را تجربه میکنند، اما با اتفاقی که در نقطه عطف میانی رخ میدهد، بخت و اقبال دوباره به آنها روی میآورد و برای اولین بار، موفقیت یک احتمال ممکن به نظر میرسد. در یک کمدی یا درام که در آنها انسانهایی با خصوصیات شخصی متفاوت و برخلاف تمایل قلبی خود، در کنار یکدیگر قرار میگیرند، نقطه عطف میانی نمایانگر آن لحظهای است که آنها دیگر خصومت آمیز به یکدیگر نگاه نمیکنند و معمولاً این نقطه با دستیابی به هدفی کوچک اما مهم همراه است که از همکاری و همیاری شکل گرفته بین آنها حاصل میشود.
تشکیل گروه یاران حلقه
در میانه فیلم فرودو داوطلب رساندن حلقه به آتشفشان کوه موردور میشود. تصمیمی که در دو سوی مختلف، باعث تغییر روند داستان فیلم است. اول از همه، فرودو مسئولیت بزرگی را به گردن گرفته که پیش از ترک شایر توانایی پذیرش آن را در خود نمیدیده است. درواقع او در این نقطه، بیش از آنکه در مواجهه با مسائل از خود واکنش نشان دهد، حالتی کنشپذیر به خود گرفته است. هنگامی که عموی او بیلبو، حلقه را به او واگذار میکند، او واکنشی از خود نشان نمیدهد و در ادامه او را میبینیم که برای رساندن حلقه به مقصد داوطلب میشود. آنچه از سوی دیگر مشاهده میکنیم، کامل شدن جمع یاران حلقه، با اضافه شدن یک اِلف، یک کوتوله و دو انسان به گروه هابیتها و گاندولف است. میتوان گفت معرفی شخصیتهای کلیدی فیلم بدین گونه، روش بسیار پرمخاطرهای است. در داستانهای ماجراجویانه و حادثهای، معمولاً در پایان پرده اول تمامی شخصیتهای قهرمان فیلم به بیننده معرفی شدهاند. اما ارباب حلقهها که از منبع درخشان خود به عنوان یک شاهکار ارزشمند ادبی بهره میبرد، این ریسک را پذیرفته و خصوصیات یک فیلمنامه استاندارد را نادیده میگیرد.
نقطه عطف پنجم؛ تعهد
در این نقطه، شخصیت اصلی داستان، مجدداً پایبندی به هدف خود را اعلام میکند. برای یافتن اطلاعاتی بیشتر در مورد این نقطه عطف، خواندن کتاب فیلمنامه نویسی ویکی کینگ با عنوان چگونه در ۲۱ روز یک فیلمنامه بنویسیم را به شما پیشنهاد میکنم. بر اساس آنچه در این کتاب آمده، نقطه عطف تعهد، حدود صفحه ۶۰ فیلمنامه و دقیقه شصتم فیلم رخ میدهد. از آن جایی که به شخصه علاقه زیادی به روانشناسی و محرکات انسانی دارم، به نظرم گنجاندن این نقطه عطف در طرح کلی فیلمنامه میتواند جذاب باشد، اما توصیه میکنم وقت زیادی را صرف آن نکنید. اغلب اوقات بدون آنکه آگاهانه و از پیش قصد انجام چنین کاری را داشته باشد، یک نقطه عطف تعهد در فیلمنامه خود خواهید یافت.
تجدید میثاق فرودو
فرودو دچار وسوسه خلاصی از بار سنگین حلقه شده است. اگر او با ملکه قدرتمندی به نام لیدی گالادریل ملاقات نمیکرد، ممکن بود از بار این مسئولیت شانه خالی کند. لیدی گالادریل در حوضچهای جادویی، آینده تاریکی را که در صورت شکست او برای شایر پیش خواهد آمد، به او نشان میدهد؛ آیندهای که در آن سرتاسر شایر سرسبز در آتش میسوزد و هابیتها با از دست دادن آزادی خود، به عنوان برده به یکدیگر زنجیر شدهاند. برای همین فرودو برای اولین بار درمییابد که باید به هر قیمتی شده، حلقه را نابود کند. در غیر این صورت تمامی موجودات سرزمین میانه، زندگی آزادانه خود را از دست خواهند داد. توجه داشته باشید که در این فیلم، نقطه عطف تعهد پس از نقطه عطف بعدی که به آن خواهیم پرداخت، قرار گرفته است. بنابراین در حقیقت هیچ گونه قواعد دست و پاگیری در ترتیب به کارگیری این نقاط عطف وجود ندارد.
نقطه عطف ششم؛ همه چیز از دست رفته است
در این لحظه، شخصیت اصلی داستان ما شکستی بزرگ را تجربه کرده و به قدری از هدف خود فاصله گرفته است که دستیابی به آن برایش ناممکن جلوه میکند. این لحظه معمولاً نمایانگر پایان پرده دوم است.
مرگ گاندولف
نقطه عطف «همه چیز از دست رفته است» در ارباب حلقهها، همان لحظهای است که شلاق هیولای آتشین بالراگ، گاندولف را با خود به قعر دره میکشاند. مرگ گاندولف قدرتمند، ضربه سنگینی را به جمع یاران حلقه وارد میکند، به طوری که آنها بدون کمک او، خود را در دورترین فاصله از موفقیت میبینند. تنش احساسی این سکانس به دلیل آنچه درست پیش از آن اتفاق افتاده، بسیار بالاست. گاندولف، بالروگ را میشناخت و از قدرت او باخبر بود. او از این میترسید که مبادا قدرت کافی برای محافظت از دیگران را در برابر حمله او نداشته باشد. اما با وجود تردیدی که نسبت به خود دارد، با او به مقابله میپردازد و درنهایت پیروز میشود. این لحظه باشکوه پیروزی، فرازی هیجان انگیز را برای یاران حلقه رقم میزند. اما درست در لحظهای که همه یاران حلقه احساس موفقیت میکنند، شلاق بالروگ به شکل مارپیچی بالا میآید و به دور پای گاندولف حلقه میشود. این لحظه سرشار از غم و اندوه، تنش احساسی فراوانی را به دلیل لحظه شادی و خوشحالی پیش از آن با خود به همراه میآورد. میتوان از این تکنیک هنگام طراحی طرح کلی برای فیلمنامه بهره برد. یعنی میتوان با قرار دادن فرازهای هیجان انگیز مثبت پیش از فرودهای عاطفی منفی، تنش احساسی آنها را افزایش داد.
نقطه عطف هفتم؛ اوج داستان
شخصیت اصلی داستان در نقطه اوج آن، تمام قوای درونی و بیرونی خود را جمع کرده است تا در مقابله با زورآزمایی نهایی و سرنوشت ساز داستان، جوهره وجودی خود را در برابر نیروهای متخاصم در محک آزمون قرار دهد. اگر او دچار کاستی و نقصی تراژیک باشد، در نقطه اوج داستان، فائق آمدن به این نقص و کاستی را آشکارا فریاد خواهد زد. حاصل تجربیات و آموختههای او در طی پرده دوم داستان، در نقطه اوج آن خود را نشان خواهند داد.
نبرد نهایی یاران حلقه
در نقطه اوج، اوراک-هایهایی که ملازمان جادوگر شرور هستند، خود را به یاران حلقه میرسانند و نبرد سختی بین آنها درمیگیرد که در آن یاران حلقه شجاعت خود را به نمایش میگذارند. یکی از انسانها به نام برومیر که به نظر میرسد تنها کسی باشد که به فرودو خیانت خواهد کرد، با قربانی کردن جان خود و فراری دادن او، بار دیگر ارزشهای خود را اثبات میکند.
نقطه هشتم؛ گره گشایی
تقریباً کار ما به پایان رسیده است. اگر فیلمنامه شما با پایان خوشی همراه باشد، گره گشایی بهترین بخش داستان برای قهرمان آن است. او در این نقطه، حاصل دسترنج خویش را میچشد و دنیای او دوباره به حالت توازن بازمیگردد. اما اگر مانند فیلمنامههای اروپایی، پایانی نه چندان خوش را برای فیلمنامه خود در نظر بگیرید، نقطه گره گشایی در آن، طعم تلخ و شیرین را در کنار هم برای قهرمان شما به دنبال خواهد داشت. این قهرمان شاید به اهداف خود دست نیافته باشد، اما به طریقی میتوان گفت او اکنون در جایگاه بهتری نسبت به ابتدای سفر خویش قرار گرفته است.
گره گشایی در سه گانه های دنباله دار
همانطور که میدانید، ارباب حلقهها یک سه گانه سینمایی است. بنابراین فرودو، قهرمان داستان در پایان قسمت اول با حاصل دسترنج خود مواجه نمیشود. در حقیقت او باید سفر دیگری را در کنار همدم همیشگی خود، سم، آغاز کند. گرچه یاران حلقه به چند گروه جداگانه تقسیم شدهاند، اما امید هنوز به قوت خود باقی است.
این مطلب اولین بار در ماهنامه فیلم نگار به قلم احمد خوزانی منتشر شده است.