فهرست آثار او بسیار بلندبالاست اما در کل ربع قرن فیلمسازی، کار او به سبب نوعی لذت و موفقیت فراگیر متمایز بوده است «هیجانانگیز نیست؟ اینکه همه این کارها مقبول بودهاند فوقالعاده نیست؟» اعتراف میکند که از موش هراس دارد؛ «اگر دست بر قضا یکیشان وارد اتاق شود جست میزنم بالای صندلی. چون با فاضلاب و بیماری مربوطاند. ناچار بودهام دویدنشان روی صورتم را تحمل کنم و البته از این وضع اصلاً خوشم نمیآید» اما دیگر جانوران خزنده و لیز و لزج حالش را به هم نمیزنند و او تنها کارآمدیهای تحسینبرانگیز آنها را میبیند. اَتِنبورو تهیه کنندهای محبوب است. وقتی شبکه بیبی سی دو به راه افتاد، تقریباً کسی نبود که با انتصاب او به مقام ممیزی مخالف باشد. تا پایان این دوره از برنامهسازی دست کشید و تمام هم و غم خود را عرضه تلویزیون رنگی به اروپا قرار داد «شبکهای کاملاً خالی بود، موهبتی که در عالم تلویزیون تا آن زمان کمتر کسی داشت. چهار سال تمام من از این آزادی ورای تصور برخوردار بودم که بگویم: من این ایده عالی را در ذهن دارم که روزهای یکشنبه را با یک فیلم حیات وحش، مثلاً، برای کودکان آغاز کنیم. عنوانش را چه بگذاریم؟ دنیای اطراف ما؟ سال به سال مجال بیشتری برای بازی کردن با ایدهها و البته پول بیشتری در اختیار داشتم». تهیه کنندگان (برنامه سازها) به یاد میآورند که او در سلف سرویس بیبیسی با همه حرف میزد، با آنها مشورت میکرد و در مورد ایدهها نظر میخواست «شبکه قویاً بر این باور است که فرد تأثیرگذار در هر گروه و دستهای فرد خلاق است و آنها در بیبیسی دریافته بودند که تنها راه ممکن برای بهرهمندی از وفاداری کارکنان خلاق این بود که کسی را در رأس آن کار بگمارند که دربارهاش اینگونه بیندیشند”خب، شاید آدم عوضیای باشد ولی دست کم مدیر فیلمبرداری بوده. از مشکلات کار آگاهی دارد، پس شاید بتوانیم کار کنیم.”» او ابداع کننده سریالهای سیزده قسمتی بیبیسی است که به موفقترین فرم رسانهای این شبکه بدل شد.
مستند «تمدن» محصول اندیشه اوست (هرچند حواسش هست که خاطرنشان کند این کنت کلارک بود که سبب عملی شدن این ایده شد). بعد ارتقای شغلی گرفت که البته با رضایت کاملش توأم نبود «نه، متأسفانه آوریل در تایلند خواهم بود… شرمنده، ماه ژوئن میروم ارتفاعات هیمالیا… خب، راستش آگوست زمانی است که عازم جنوبگان میشوم و.»… در مقام مدیر برنامههای هردو شبکه (بیبیسی)، رابطهاش با کسبوکار برنامهسازی قطع شد؛ آدم مهمی بود ولی در حد یک مدیر اجرایی نه بیشتر. همانگونه که از شخصیتش انتظار میرفت، بازهم به بهترین نحو از این فرصت استفاده کرد «اندیشیدن به راههای دستوپنجه نرم کردن با یک مشکل جدید، خیلی جالب است»؛ اما این آن چیزی نبود که او مایل به انجامش باشد. درحالیکه مشغول گفتوگو با سیاستمداران و چانهزنی با اتحادیههای صنفی و نگران مسائل مالی و تأمین بودجه بود، گروه بیبیسی دو میکوشیدند در هر یک از بخشهای سیزدهگانه سریالها با مسئله تجربه انسانی دستوپنجه نرم کنند. «عروج انسان، آمریکا، عصر عدم قطعیت» کفگیر دانش بشری بدجور داشت به ته دیگ میخورد. «اگر کسی سرسوزنی دقت میکرد به روشنی درمییافت که یکی از نامزدهای مسلم برای رفع این معضل، جهان طبیعت است. چیزی که مرا نگران میکرد این بود، درحالیکه من آن بالا در مقام مدیر اجرایی نشستهام و پیش از آنکه مجال و فراغتی بیابم، فرد دیگری آن کار را به دست خواهد گرفت.
و من مطمئناً تا آن زمان نتوانستهام از بروز این وضع جلوگیری کنم.» البته این کابوس تعبیر نشد. او دو سال پیش از پست اجراییاش استعفا داد و درست سر بزنگاه به نیروهای همراه کریستوفر پارسونز، رئیس بخش فیلمهای حیاتوحش بیبیسی، برای «حیات بر کره زمین» پیوست. اَتِنبورو به برنامهریزی قبلی اعتقاد ندارد و میگوید هرگز شغلی را صرفاً برای بالا رفتن از نردبان (ترقی) انجام نداده است مگر آنکه از هر پلهای که روی آن ایستاده بهرهای و لذتی برده باشد؛ حداکثر تا دو سال آینده از آنچه انجام خواهد داد آگاهی دارد. زمانی که پیش او بودم، خانمی به او زنگ زد و از او تقاضا کرد هنگام صرف ناهار گفتوگو کنند. قاعدتاً پاسخی که شنیده او را مأیوس کرده است: «نه، متأسفانه آوریل در تایلند خواهم بود… ببخشید، ژوئن به ارتفاعات هیمالیا میروم… خب، راستش آگوست زمان عزیمت من به جنوبگان است.»… او طرح سریال جدیدی را با موضوع اکوسیستمها میریزد، یعنی همان شبکههای پیچیده روابط (متقابل) که به واسطه آنها گیاهان و جانوران به یکدیگر وابستهاند. از معتقدان راسخ به این اصل موضوع است که اطلاعات (یا دانش،) نور است و او دست از جستوجو و اطلاعرسانی نخواهد کشید و تا آینده قابل پیشبینی همچنان لذتی را که در این فرایند (پویش) نهفته است به ما منتقل خواهد کرد. عشق او به دنیای گیاهان و جانوران فارغ از احساسات سطحی و بسیار مسئولانه است. با شور و شعف، بیاهمیت بودن عمر حضور انسان را در کل مقیاس زمان (حیات زمین) خاطرشان میکند. «حتی گلها، این گلبرگهای نرم و لطیف چون خامه، آن رایحههای بینظیر، صدها میلیون سال پیش از برآمدن ما بر کره زمین، محض خاطر حشرات تکامل یافتند.» چنین تأملاتی مایه رضایت خاطر اوست.
او در پیکار دائمی با تکبر جماعتی است که میگویند به ما چه مربوط است که این روزها کواگا، موجودی که کمتر کسی آن را دیده است، در خطر لک انقراض است. «قرار نیست دنیا یکسر به کام ما انسانها باشد. رزها، سوسنها و ارکیدهها مطلق ما نیستند. صرف اینکه قادریم آنها را نابود کنیم به معنای آن نیست که حق چنین کاری را داریم. دنیا برای آن نیست که به کام ما مصرف شود».
این مطلب اولین بار در ماهنامه سینما حقیقیت به قلم امیرحسین شهبازلو منتشر شده است.