پیچش‌ها و شگفتی‌ها همیشه در دنیای کمیک بوک رخ میدهند. اما در این بین، پیچش‌های تکان‌دهنده و شوکه کننده، بسیار خاص و ویژه هستند. این صحنه‌ها هواداران را بسیار شگفت زده میکنند. اسپایدرمن تاریخچه بسیار طولانی و پر باری در دنیای کمیک بوک های مارول دارد. او محبوب ترین کاراکتر این شرکت و حتی کل عالم کمیک بوک است. به دلیل محبوبیت هولناکش، با کاراکترهای دیگر تیم‌آپ میکند، به تیم های ابرقهرمانی مثل انتقا‌م‌جویان و چهار شگفت انگیز ملحق میشود، در داستان های بسیاری به عنوان کاراکتر مهمان حاضر میشود و همینطور برترین مجموعه اختصاصی ابرشروران و حتی کاراکترهای مکمل را دارد. از دلایل این محبوبیت شگفت انگیز این است که او کاراکتری بسیار واقعی و ملموسی است که در داستان های بیشماری حضور یافته است و بسیاری از این داستان‌ها، پیچش‌های به یاد ماندنی زیادی دارند که هواداران تا به حال آنها را فراموش نکردند. اسپایدی در این مقاله به معرفی ده پیچش داستانی شدیدا شوکه کننده در داستان های مرد عنکبوتی پرداخته است.

مقالات زیر هم فراموش نشود:

۱۵- دستیار مرد عنکبوتی

اندرو مگوایر الفا

همه ما مردعنکبوتی را به عنوان قهرمانی میشناسیم که دوست دارد تنها کار کند. اگرچه گاهی به گروه انتقام جویان (Avengers) یا چهار شگفت انگیز Fantastic Four)) پیوسته است، اما تنهایی را خیلی دوست دارد. او تنها راه میرود، تنها تاب می خورد، تنها مبارزه می کند و بیشتر از هر ابرقهرمان دیگری، در تنهایی با خودش صحبت می کند. تمام اینها به خاطر این دلیل است که مخفی نگه داشتن هویت مردعنکبوتی برای او بسیار مهم است. حالا اگر بشنوید که قرار است پیتر پارکر صاحب یک دستیار بشود چه حسی بهتان دست میدهد؟ در بازه‌ای از زمان، پسری ۱۵ ساله به نام “اندی مگوایر” (اسمش خیلی عجیبه و امکان دارد که تصادفی هم نباشد) به نوعی به دستیار اسپایدرمن بدل گشت. ماجرا از این قرار است : به نوعی میتوان گفت که خود پیتر پارکر مقصر بود که اندی به قدرت های فرای بشری دست یافت. این فرصت خوبی بود که او تبدیل به یک قهرمان شود، اما او چندان مسئولیت پذیر نبود و نمی‌دانست چطور از قدرت هایش استفاده کند. به همین دلیل اسپایدرمن که خودش را مقصر میدانست تصمیم گرفت که راه درست را به او نشان دهد. اما همانطور که خودتان هم میدانید این مورد خیلی جدی نبود و هیچوقت قرار نبود که او به مدت طولانی در داستان های مردعنکبوتی حضور یابد. اما این مورد به این دلیل در این مقاله قرار گرفته که حال و هوای شدیداً شوکه کننده‌ای ایجاد کرد که اصلا با خواندن تیتر این مقاله متوجه میشود که من چی میگم.

۱۴- والدین پیتر پارکر، جاسوس هستند

وقتی «پیتر پارکر» هنوز بچه بود، پدر و مادرش را از دست داد و تحت نظر عموی خودش یعنی «بن پارکر» و زن عمویش «می رایلی» بزرگ شد. برای مدتی فکر میکردیم که پدر و مادرش انسان‌های عادی بودند تا اینکه استن لی و لری لیبر، آمدند و در کمیک The Amazing Spider-Man Annual #5 نشان دادند که اینطور نبوده است. این اتفاق را نیز میتوان حرکتی شوکه کننده و غیر منتظره دانست. در واقع پیتر پارکر متوجه شد که زن عمویش زیاد از پدر و مادرش حرف نمیزند. تا اینکه پیتر در داخل یک چمدان کهنه در زیر زمین خانه شان، بریده هایی از روزنامه های قدیمی پیدا کرد که رویشان نوشته بود پدر و مادرش به کشورشان خیانت کرده اند! این اتفاق برای هوادارانی که آنها را انسان هایی عادی می‌دانستند واقعا بسیار عجیب و شوکه کننده بود. اما این اتفاق همینجا تمام نمیشد و یک شوک دیگر در راه بود. زیرا پیتر در ادامه با به دست آوردن سر نخ هایی میفهمد که پدر و مادرش مأمورانی بودند که به ظاهر برای رد اسکال کار میکردند اما در اصل مامورانی بودند که از طرف دولت ماموریت داشتند که از رد اسکال اطلاعات جمع آوری کنند.

یک داستان عجیب و غافلگیر کننده دیگر درباره والدین پیتر وجود دارد آن‌هم این است که آنها در بازه‌ای از زمان به زندگی پیتر برگشتند ولی بعداً معلوم شد که روبات‌هایی (!) بودند که توسط آفتاب پرست (به تشویق هری آزبورن) فرستاده شده بودند. این اتفاق نیز باعث حیرت هواداران شد.

۱۳- لباس سیاه مردعنکبوتی، یک سیمبیوت زنده است

یکی دیگر از داستان های شوکه کننده اسپایدرمن، مربوط به لباس سیاه رنگ و محبوب او می‌شود. این لباس اولین بار به طور رسمی در شماره ۲۵۲ کمیک “اسپایدرمن شگفت انگیز” بر تن اسپایدرمن رفت. البته اسپایدرمن پیشتر آن را در شماره ۸ از کمیک “جنگ های مخفی” Secret Wars)) پیدا کرده بود. در واقع اسپایدرمن به همراه برخی دیگر از ابرقهرمانان معروف مارول به سیاره‌ای فضایی رفته بود تا در مبارزاتی میان نیروهای خیر و شر شرکت کند. در جریان مبارزات لباس قرمز و آبی او پاره شد. بنابراین نزد دستگاهی فضایی رفت که لباس تولید میکرد. این دستگاه لباسی سیاه را به اسپایدرمن داد. این لباس سیاه فضایی میتوانست به طور نامحدودی تار عنکبوت تولید کند. ضمنا قدرت جسمانی اسپایدرمن را نیز افزایش داد و همچنین او را قادر ساخت به طور محدودی دست به تغییر ظاهر بزند و استتار نیز بکند! تا اینجا همه چیز عادی بود و هواداران فکر میکردند که این داستان برای اسپایدی چیز خاصی نیست و چندان از لباس جدید استقبال نکردند. ولی مارول بعداً مشخص کرد که این لباس یک نوع سیمبیوت فضایی است و روی ذهن و جسم پیتر تاثیر منفی میگذارد! در نتیجه هواداران شوکه شدند! هیچ کسی حتی فکرش را هم نمیکرد که مارول بتواند از همچین ایده ساده ای، داستانی مهم و عجیب خلق کند. این اتفاق در طول سالها پایه و اساس داستان ها و آرک های مهمی در سطح انتقا‌م‌جویان (!) بوده است و به نوعی علاوه بر اینکه هواداران را شوکه کرد، الان تبدیل به یک داستان مهم و ماندگار شده است.

۱۲- مردعنکبوتی کاپیتان یونیورس

همگی میدانیم که پیتر پارکر ابرقهرمانی است که قدرت توانایی های فوق بشری او کاملا معقول و متعادل هستند. یعنی او نه زیاد قدرتمند است و نه خیلی ضعیف. به همین خاطر در هنگام مبارزه نه آنقدر ضعیف است که با یک ضربه نقش بر زمین شود و نه آنقدر قوی که مخاطب کاملا از پیروزی اش مطمئن باشد. به همین دلیل قطعاً وقتی می‌شنوید که او به یکی از قوی‌ترین قهرمانان کیهانی مارول تبدیل شده است، قطعا شوکه میشوید. در واقع در بازه‌ای از زمان پیتر پارکر با نیرویی (شایدم سیمبیوتی) به اسم انگیما پیوند خورده و تبدیل به کاپیتان یونیورس شده است که از قوی ترین کاراکتر های کیهانی مارول است. او در اثر این نیرو میتوانست اشعه قوی از نوک انگشتانش ساطع کند و با یک مشت خسارات عجیبی به بار آورد. او حتی با کاراکتر قدرتمندی مثل «مگنتو» جنگید و از پس او بر آمد. این قدرت ها به افراد خاصی داده میشدند تا با خطرات بزرگی رو در رو شوند و به آنها «کاپیتان یونیورس» میگفتند. «انگیما» پیتر پارکر را برگزیده بود که با تهدیدی بزرگ به نام Tri-sentinel بجنگد Tri-sentinel)روباتی فوق العاده نیرومند بود که از ترکیب سه روبات sentinel به وجود آمده بود و از طرف «لوکی» ماموریت داشت تا جای ممکن خرابی به بار بیارد). پیتر در نهایت حریف قدرتمندش را شکست داد و پس از اتمام ماموریتش قدرت هایش رفتند و او به حالت عادی برگشت.

۱۱- مرگ بچه پیتر پارکر

راستش سرگذشت کلون دهه نود، کلا واسه خودش یک شوک بزرگ بود. به همین دلیل نماینده های زیادی در این مقاله دارد که در ادامه معرفی میشوند. در این داستان وقتی مارول دید که زورش به پیتر پارکر نمیرسد و نمی‌تواند به پدر آسیب برساند، تصمیم گرفت حرسش را سر بچه هنوز به دنیا نیامده او خالی کند. جریان از این قرار بود : در این داستان منفور پیتر پارکر و مری جین فهمیدند که قراره صاحب بچه بشوند. کم کم هوادان داشتند نقطه عطفی در داستان مزخرف سرگذشت کلون میدیدند. اما اوضاع بد پیش رفت و آنها حسابی شوکه شدند. درواقع وقتی ام‌جی در یک رستوران بود، پیشخدمت مرموزی به نام «الیسون مانگرین» (Alison Mongrain) یه چیزی داخل غذایش ریخت که باعث شد او به بیمارستان برود و به پیتر خبر دادند که بچه زودتر به دنیا می‌آید. ولی اوضاع ناجور بود و به همه گفتند که بچه مرده به دنیا آمده است. قطعاً هواداران حسابی از دیدن این همه بد شانسی و سختی که پیتر تحمل میکنه ولی بازم برمیگرده و با روحیه فوق‌العاده خودش دوباره به جامعه خدمت میکنه حسابی خوشحال و شوکه میشوند. این جریان یکی از تراژدی های بزرگی است که مردعنکبوتی تجربه کرده. البته این را هم بگویم که در ادامه معلوم میشه که این گابلین همیشه بهار، پشت قضیه بوده.

۱۰- گرین گابلین از هویت مردعنکبوتی باخبر میشود

در کمیک های اولیه مرد عنکبوتی ، گرین گابلین نقشه های ساده ای داشت : حکومت بر شهر و در دست گرفتن کنترل گروه های خلافکار شهر. او خصومت شخصی با مرد عنکبوتی نداشت ولی ازش به شدت متنفر بود چون جلوی نقشه هاش می ایستاد. تا اینکه در شماره ۳۹ کمیک مرد عنکبوتی شگفت انگیز، گرین گابلین دست به کاری زد که تا آن موقع هیچ کدام از دیگر دشمنان مرد عنکبوتی موفق به انجامش نشده بودند : دستگیر کردن مرد عنکبوتی، برداشتن ماسک از روی صورتش و پی بردن به هویت مخفی او! در حقیقت در این کمیک، گرین گابلین و مرد عنکبوتی هر دو از هویت مخفی یکدیگر آگاه شدند. همین جا نقطه آغازی شد بر سالها خصومت و کینه عمیق بین گرین گابلین و مرد عنکبوتی. شاید بهتره بگیم بین نورمن آزبورن و پیتر و پارکر و حتی خانواده های آنها. از این جا به بعد بود که نوع رابطه و تعامل بین آنها کاملا دگرگون شد و باعث شد تا گرین گابلین دشمن شماره یک مرد عنکبوتی شود و هر جا که میتونست و هر طور که میخواست به پیتر و نزدیکانش ضربه بزنه. به قول معروف دشمنی آنها دیگر بوی خون میداد! جالبه که از همون اول هم گابلین رفت سراغ یکی از نزدیکان پیتر (یعنی زن عمو می). در هر حال اگر این اتفاق نمی افتاد و گابلین از هویت اسپایدرمن آگاه نمیشد شاید دیگر بلاهایی که در این لیست به آنها اشاره شده، اتفاق نمی افتادند.

۹- خواهر پیتر پارکر

خواهر پیتر پارکر

قطعاً وقتی به وقتی هواداران اسپایدرمن می‌گویند که او یک خواهر دارد که خودش نمیداند، حسابی حیرت میکنند و شوکه میشوند. در واقع در داستانی به اسم Spider-Man: Family Business پیتر پارکر با خواهری که هرگز ندیده است به نام «ترزا» (Teresa) مواجه میشود! سالها قبل نویسنده این داستان به نام «مارک وید» در مصاحبه ای تمامی دلایل حیرت و شوک این داستان را توصیف کرده بود که در ادامه آن را میخوانیم : برای پیتر خیلی عجیب خواهد بود که چرا زن عمو می تا به حال درباره خواهرش به او چیزی نگفته بوده! در حالیکه خواهر پیتر تقریبا با او همسن است و از نظر ظاهری هم به او شباهت دارد. پیتر در طول داستان میخواهد بفهمد که موضوع واقعا از چه قرار است ولی او و خواهرش مرتب باید از دست یک گروه جنایتکاری فرار کنند پس وقت چندانی برای کشف حقیقت ندارد. بنابراین این داستان حس و حالی جنایی و جاسوسی خواهد داشت و بی شباهت به فیلم های جیمز باند نخواهد بود! البته داستان جوری جلو رفت که گفته شد او خواهر واقعی پیتر پارکر نیست ولی صفحه آخر داستان طوری بود که باز هم ما را به شک انداخت و احتمال اینکه ترزا خواهر پیتر باشد را مطرح کرد. تا اینکه در سری کمیک بوک های Spectacular Spider-Man بار دیگر شاهد حضور این شخصیت در داستان ها بودیم. در شماره ۳۰۳ این کمیک (که اینجا ترجمه شده) مدارکی پیدا شد که حاکی از این بود که ترزا واقعا خواهر پیتر پارکر است که این همه سال ازش خبری نبوده! از اون موقع به بعد آنها با هم تعاملات جالبی داشته اند زیرا ترزا هم مثل پدر و مادر مرحومشان جاسوس بوده و برای شیلد کار میکرده و نسبت به پیتر خشن تر و جسور تر است!

۸- فاش شدن هویت پیتر در جنگ داخلی

همگی پیتر پارکر رو به عنوان ابرقهرمانی میشناسیم که همیشه اهمیت خاصی نسبت به هویت پنهان خود قاعل بوده و در طول تمام مدت زندگی‌اش سعی کرده که هویت خودش را مخفی نگه دارد. هرچند در بعضی لحظات مصلحتی او هویت خودش را برای چند تن از دوستانش فاش کرده ولی قطعاً وقتی ببیند پیتر پارکری که ما میشناسیم جلوی دوربین ها و در معرض دید میلیون ها انسان، نقاب از صورت خودش برمیدارد، حسابی شوکه میشوید. کمیک “جنگ داخلی” (Civil War) نوشته «مارک میلار» پر بود از لحظات شوکه کننده ولی یکی از بزرگترین سورپریزهای این داستان مهم در پایان شماره ۲ اتفاق افتاد یعنی جایی که اسپایدرمن به عنوان ابرقهرمانی که همیشه به سختی تلاش کرده بود هویت واقعی خود را مخفی نگه دارد، جلوی دوربین خبرنگاران و شبکه های تلویزیونی ماسک از صورت خود برداشت تا حمایت خود را از قانون ثبت هویت ابرقهرمانان اعلام کند. او با این اقدام خودش را به سمت گروه «آیرون من» برد ولی به زودی فهمید که اشتباه کرده و به سمت مخالف یعنی گروه “کاپیتان آمریکا” پیوست. در هر حال فاش شدن هویت مرد عنکبوتی زندگی شخصی او را زیر و رو کرد و باعث شد تا ابرشرورهای مارول او و خانواده اش را هدف قرار دهند. به علاوه، ایرون من و همچنین دولت آمریکا هم او را تحت تعقیب قرار دادند (برای اینکه متوجه شوید خانواده پیتر آنموقع چقدر تحت فشار بود حتما این این کمیک زیبا را که ترجمه کرده ایم بخوانید). در هر حال، بعد ها دوباره اوضاع مثل سابق شد ولی این لحظه همیشه به عنوان لحظه ای تاریخی باقی خواهد ماند چون نشان داد که اگر هویت پیتر فاش شود چه مشکلات عدیده و پیچیده ای سراغش خواهند آمد.

۷- مرگ و بازگشت گرین گابلین

 مرگ و بازگشت گرین گابلین

مرگ گرین گابلین را نیز می‌توان از شوکه کننده ترین و البته ماندگار ترین داستان های مرد عنکبوتی برشمرد. زیرا آن زمان اتفاق نادری بود که برترین دشمن یک ابرقهرمان، که به دلایل زیادی کاراکتری مهم برای هواداران و پول ساز برای شرکت است، کشته شود. در واقع طی دو شماره (۱۲۲ و ۱۲۳ مردعنکبوتی شگفت انگیز) هواداران مرد عنکبوتی دو شوک بزرگ و پی در پی را تجربه کردند. بعد از مرگ دردناک گوئن استیسی (که در مورد ۳ به آن اشاره میشود) در شماره ۱۲۲ مرد عنکبوتی شگفت انگیز به دست گرین گابلین، پیتر پارکر با گریه‌ای دردناک بر سر جسم بی جان گوئن استیسی قسم خورد که گرین گابلین را مجازات می‌کند و انتقام مرگ معصوم ترین دختر زندگی‌اش را از او میگیرد. شماره بعد (شماره ۱۲۲ از “اسپایدرمن شگفت انگیز”) مردعنکبوتی چندین صحنه شوکه کننده و دردناک دیگر رقم میزند مثلاً به دلیل عصبانیت بهترین دوستش هری که نیاز به کمک داشت را ترک میکند، آن هم درحالی که هری التماس کنان به دنبال او میرود. بعداً او موفق می‌شود گرین گابلین را در ممخفیگاه‌اش پیدا کند. او به شدت گابلین را کتک میزند اما در نهایت نمیتواند خودش را راضی به کشتن گرین گابلین کند. او با این کار یک پانل ماندگار کمیک بوکی را رقم میزند و همینطور درس مهمی را یاد میگیرد که همواره به آن پایبند بوده : “انتقام هیچ مشکلی را حل نمی کند”. اما گابلین از این فرصت استفاده کرده، و گلایدر خود را میخواند تا از پشت سر به اسپایدرمن ضربه بزند. اما مرد عنکبوتی جاخالی میدهد و نورمن به وسیله گلایدر خودش، کشته میشود.

۲۰ سال بعد مارول تصمیم گرفت تا در داستان شوکه کننده‌ای دیگر، نورمن را دوباره برگرداند (در واقع داستان Clone Saga آنقدر جنجال به پا کرده بود و آنقدر هواداران مرد عنکبوتی را کفری کرده بود که فقط بازگشت نورمن میتوانست چاره کار باشد!) بدین ترتیب دیدیم که جناب نورمن آزبورن کل داستان clone saga را رهبری میکرده است. با وجود اینکه بازگشت نورمن باعث تقویت و جذاب تر شدن کمیک های مرد عنکبوتی شد، اما توضیحاتی که ارائه شد چندان با عقل جور در نمی آمد : نورمن در سردخانه جای خودش را با یک جسد عوض کرده و در تمام این مدت در اروپا زندگی و علیه پیتر پارکر دسیسه چینی میکرده! حالا یکی نیست بپرسد چرا نورمن وقتی هری در قالب گرین گابلین جدید مرتب از اسپایدرمن شکست میخورد هیچ عکس العملی نشان نداد؟ یا وقتی هری مرد، کجا بود ؟؟؟؟؟؟ چرا نیروهایش را نفرستاد تا هری مراقبت کنند ؟؟؟؟

۶- مرگ و بازگشت زن عمو می

بی تردید یکی از شوکه کننده ترین پیچش های داستانی، مرگ و زنده شدن عجیب زن عمو می بود. البته شاید میتوان گفت رتکانی که مارول با آن زنده بودن زن عمو می را نشان داد شاید از لحاظ شوکی که به خواننده وارد کرد با همین زندن شدن معروف ترین زن عموی کمیک بوک برابری کند! بیچاره زن عمو می! تا به حال بارها تا لب گور (و حتی داخل گور!) رفته ولی زنده برگشته. ولی بلاخره در شماره ۴۰۰ کمیک “مرد عنکبوتی شگفت انگیز” که توسط «جی ام دی متیوس» نوشته و توسط «مارک بگلی» طراحی شد دار فانی را وداع گفت. این داستان فوق العاده زیبا بود و هنوز هق هق گریه پیتر روی پیکر بی جان زن عمو می در ذهن و خاطره هواداران مرد عنکبوتی باقی مانده. ضمن اینکه زن عمو می قبل از مرگش به پیتر گفت که مدتهاست از رازش باخبره ولی در تمام این مدت چیزی بهش نگفته بوده. خیلی ها دیگه داشتند به نبود زن عمو می عادت میکردند که ناگهان معلوم شد زن عمو می زنده است! بله دوستان در داستانFinal Chapter که اواخر دهه ۹۰ میلادی چاپ شد مارول آمد و در شوکه کننده ترین حالت ممکن گفت که نورمن آزبورن یک بازیگر زن را استخدام کرده بوده و سپس با انجام جراحی پلاستیک او را به شکل زن عمو می درآورده!!! او حتی هویت مخفی مرد عنکبوتی را به این بازیگر گفته!!!! پس اونی که مرده بود زن عمو می نبوده، اون بازیگره بوده !!!!! در واقع، نورمن زن عمو می واقعی را ربوده و یک بمب ژنتیکی هم در سرش کار گذاشته تا اگر کسی سعی میکرد خارج اش کنه، منفجر بشه!!! در ادامه نقل قولی جالب از استاد ترابی عزیز را در این باره میخوانیم : فقط میتونم به مارول بگم : لعنت به تو… یعنی از این احمقانه تر نمیشد یکی رو دوباره زنده کرد. ضمنا، گند زدی به یکی از بهترین داستان های تاریخ مرد عنکبوتی (همون شماره ۴۰۰ amazing spiderman رو میگم!)

۵- معامله با شیطان

بی تردید، بی هیچ شکی تمامی هواداران دنیای کمیک بوک باهم هم نظر هستند که یکی از بد ترین و شوکه کننده ترین داستان‌های تاریخ مردعنکبوتی، نابودی خاطرات میلیون ها هوادار عاشق اسپایدرمن به وسیله دستان هنرمند مارل است. هواداران مرد عنکبوتی در طول سالها داستان های عجیب و غریبی خوانده اند و شوکه شده اند ولی هیچ کدام از آنها به اندازه داستان One More Day آنها را نارحت و خشمگین نکرده است. در واقع، مارول از مدتها قبل در صدد بود تا ازدواج بین پیتر پارکر و مری جین را از بین ببرد زیرا اعتقاد داشت ازدواج آنها از اول هم اشتباه بوده چون به عقیده روسای مارول ازدواج پیتر را پیر تر کرده و باعث شده تا خوانندگان نوجوان نتوانند با او به قدر کافی ارتباط برقرار کنند (!) مارول تصمیم گرفت مساله رو ریشه ای حل کنه! بنابراین داستانی نام One More Day چاپ شد که به بدترین و توهین آمیز ترین شکل ممکن ازدواج پیتر و مری جین را بر هم زد خلاصه داستان One More Day از این قرار است : پیتر پارکر برای نجات زن عموی سالخورده اش، با شیطان (که در عالم تخیلی مارول، «مفیستو» نام دارد معامله میکند! یعنی شیطان در ازای نجات جان زن عمو می، زندگی زناشویی پیتر و مری جین را از بین میبرد و کاری میکند که انگار آنها هرگز با هم ازدواج نکرده اند! یعنی هیچ کس (حتی خود مری جین و پیتر) یادشون نمیاد با هم ازدواج کرده اند!! بعد یه داستان دیگه به نام One Moment in Time چاپ شد و در آن نشان داده شد که مفیستو تاریخ را عوض کرده یعنی پیتر در اصل سر مراسم عروسیش دیر رسیده بوده و مری جین هم دیگه از تصمیمش برای ازدواج با او منصرف شده!!! بی تردید تمامی هوادارن مارول که این شرکت را سرای ایده ها (house of ideas) می‌دانستند از این داستان حسابی عصبانی و شوکه شدند با اینکه میتوان گفت این داستان از بیخ و بن اشتباه بود، ولی شاید اگر مارول در روش انجام این پروژه دقت بیشتری به خرج میداد یعنی کاری میکرد که فرد اخلاق گرایی مثل پیتر پارکر با شیطان معامله نکند، شاید شاید از این همه ناراحتی، اندکی کاسته میشد.

۴- ورود دکتر اختاپوس به ذهن و جسم پیتر پارکر

قطعاً بزرگترین و شوکه کننده ترین انفاق اخیری که برای اسپایدرمن افتاده است، مربوط به وقایع مرد عنکبوتی برتر میشود. اصلا کی فکرش رو میکرد مارول بزرگترین و محبوب ترین شخصیت خودش رو بکشه و بعد یک خبیث رو داخلش جسمش بذاره؟! در واقع اولین جنجالی که در دوره ای که دن اسلات نویسنده اسپایدرمن بود این بود که ذهن و حافظه پیتر پارکر با دکتر اختاپوس عوض شد. یعنی ذهن دکتر اختاپوس اومد داخل بدن پیتر پارکر/اسپایدرمن و برعکس! منتهی مساله این بود که بدن و جسم دکتر اختاپوس درب و داغون بود و در نتیجه پیتر در شماره ۷۰۰ از کمیک اسپایدرمن شگفت انگیز و در حالی که در آغوش دکتر اختاپوس بود، درگذشت! خود همین مرگ یه شوک بسیار عظیم و دردناک به دنیای اسپایدی فن ها بود. در حدی که استاد عزیزمان هم دیگر کمیکی از اسپایدی نخواند. در هر حال اتفاقات جوری رقم خورد که دکتر اختاپوس وارد جسم و ذهن و حافظه پیتر پارکر شد. او سپس هویت مرد عنکبوتی برتر را برای خود انتخاب کرد و تصمیم گرفت یک جور ضد قهرمان باشد که با روش های خاص خودش جنایت را سرکوب میکند. بدش هم نمیومد کسی را که فکر میکنه باید بکشه، بکشه! البته در نهایت پیتر پارکر دوباره به جسم خودش برگشت ولی شاید هیچ شوکی بد تر و بزرگتر از اینکه جسم و ذهن (!) ابرقهرمان محبوبمان مورد تجاوز یکی از بدترین دشمنانش قرار گرفته بود که زندگی شخصی اش علیرغم آنکه از نظر ظاهری بهتر و جذاب تر از قبل شده (مثلا اکتاویوس باعث شده بود او صاحب شرکتی به نام “صنایع پارکر” بشه) خیلی زود بدتر از قبل شد!

۳- مرگ گوئن استیسی

مرگ گوئن استیسی

مرگ دختر معصوم و پاک داستان‌های اسپایدرمن یعنی گوئن استیسی از ترداژدی های بزرگ و مهم ترین داستان های پیتر پارکر است. گوئن استیسی توسط گرین گابلین به قتل رسید و تلاش های اسپایدرمن برای نجات اولین عشق زندگی‌اش ناکام ماند. حتی فکر کردن به این اتفاق و تصور کردن آن دردناک است و اینقدر ماندگار و تاریخی است که به عنوان برترین داستان تاریخ مارول انتخاب شد. این داستان یک شوک بسیار بزرگ برای هواداران دنیای کمیک بود، در واقع وقتی پیتر پارکر به پای گوئن استیسی تار زد و او را بالا کشید، همه یک نفس راحت بسیار عمیق کشیدیم، حتی بد بین ترین هوادار مردعنکبوتی هم فکر میکرد که گوئن دیگر نجات یافته است. اما وقتی در ادامه بدن بی جان گوئن در دستان نیرومند اسپایدی را دیدیم از شدت شوکی که به ما وارد شده بود اشک در چشمانمان خشک شد. آخه کی فکرشو میکرد که در اوج معصومیت دنیای کمیک بوک، عشق نامبر وان محبوب ترین ابرقهرمان دنیای کمیک کشته شود؟ در طول سالها مقالات بسیار زیاد و بی نظیری برای این مرگ تاریخی نوشته شده است ولی هنوز هم میتوان گفت از آن صحنه‌هایی است که هر چقدر توصیفش کنیم باز هم نمیتوان کل اندوه و اهمیت این داستان را توصیف کرد. آری این داستان نه یک حقه بود، نه یک داستان خیالی و نه یک شوخی دردناک، بلکه نقطه عطفی به شدت شوکه کننده در زندگی مردعنکبوتی بود. بعد از همچین مرگ غیرمنتظره‌ای چطور میتوان به زندگی ادامه داد؟

۲- رابطه نورمن آزبورن با گوئن استیسی

رابطه نورمن آزبورن با گوئن استیسی

راستش وقتی عنوان مقاله رو دیدم، اولین چیزی که به ذهنم آمد این مورد بود. سال ۲۰۰۴ و در لابه لای صفحات شماره های ۵۰ تا ۵۱۴ کمیک مرد عنکبوتی شگفت انگیز داستانی عجیب و غیر قابل باور چاپ شد به نام “گناهان گذشته” (Sins Past) که در آن معلوم شد گوئن قبل از مرگ با نورمن آزبورن (گرین گابلین) رابطه نامشروع داشته و حتی از او بچه های دو قلو به دنیا آورده! سپس این بچه ها در صدد انتقام از پیتر پارکر برمیگردند چون فکر میکنند پیتر مقصر مرگ مادرشان است! قطعاً وقتی یک هوادار واقعی مرد عنکبوتی این داستان رو میخونه رگ گردنش میترکه! حالا بگذریم از اینکه چرا دختر پاک و معصومی مثل گوئن که عاشق پیتر است (و گفته میشود که رابطه اش با او در تمام آن مدتی که با هم بودند از حد خودش فراتر نمیرفته) بخواهد چنین عملی را با مردی خبیث و پلید مثل نورمن انجام دهد، ولی واقعا آدم از خودش سئوال میکنه که مگه نباید بچه های گوئن و نورمن مثلا حدود ۵ سال سن داشته باشند ؟ پس چرا جوان های ۲۰ ساله هستند؟! ظاهرا نورمن نوعی ماده خاص به DNA به اونا تزریق کرده بوده تا سریع رشد کنند. در هر حال این داستان غیر منطقی و مسخره خیلی جنجال درست کرد چون وجهه گوئن رو خدشه دار کرد و از اون مهم تر اینکه اصلا با عقل جور در نمی آمد البته نویسنده این داستان یعنی JMS بعدا گفت که اصلا قرار نبوده نورمن پدر اون بچه ها باشه چون در اصل میخواسته پیتر پدرشون باشه ولی خودش از وجود این بچه‌ها خبر نداشته باشه و بعد اونا بیان و از پدرشون انتقام بگیرن و… ولی مارول در لحظه آخر به JMS گفته اصلا اجازه همچین کاری نداره چون پیتر نباید قبل از ازدواج با کسی رابطه نزدیک میداشته و این بر خلاف شخصیت پردازی اونه. بنابراین JMS درست در دقیقه نود مجبور شده علیرغم میل باطنی خودش پای نورمن رو بکشه وسط و… و شاید عجیب تر از همه این مسائل این بوده که مری جین تمام این سالها از موضوع خبر داشته ولی به پیتر چیزی نگفته بوده تا اینجوری به روح گوئن احترام بگذاره. در هر حال این اتفاق یکی از مزخرف ترین و شوکه کننده ترین داستان های مارول بود که حتی الان هم که بهش فکر میکنیم عصابمان خورد میشود.

۱- پیتر پارکر یک کلون است

بی تردید این داستان از بد ترین و شوکه کننده ترین داستان های مرد عنکبوتی است. جریانات کلون ساگا خودش از بیخ و بن یه شوک بود. در واقع مارول با این داستان انواع متفاوتی از شوک ها را به هواداران داد و کلا شوک به شوک کرد. این داستان با سرگذشت کلون دهه هفتاد فرق میکند. البته همین داستان کلون ساگای دهه هفتاد هم شوک بزرگی به هواداران وارد کرد. و خلاصه مارول تصمیم گرفت ادامه این داستان رو در دهه ۹۰ میلادی چاپ کنه و در نتیجه یکی از جنجالی ترین داستان های تاریخ قهرمان محبوب ما شکل گرفت چون در نهایت معلوم شد در تمام این دوران پیتر پارکر یک کلون بوده و یه نفر دیگه به نام «بن رایلی»، مرد عنکبوتی واقعی بوده!!! یعنی تمام اون سالهایی که هواداران با اسپایدی خاطره داشتند و به نوعی او را دنبال میکردند نابود شد. از اون بدتر اینکه این داستان که ابتدا قرار بود فقط ۶ ماه به طول بیانجامه، بیش از ۴ سال طول کشید در این مدت اونقدر پیچیده شد به و اونقدر شخصیت های گیج کننده ازش سر در آوردند که آدم میخواست مارول رو خفه کنه! در هر حال بن رایلی مدتی مرد عنکبوتی شد و پیتر هم با زنش تصمیم گرفت بره جای دیگه و بازنشسته بشه. ولی هواداران بیکار ننشستند و کاری کردند تا مارول غلط کردن بیافته چون اونقدر کمیک های مرد عنکبوتی رو نخریدند تا در نتیجه ۶۰ درصد از فروششون کاسته شد و مارول مجبور شد پیتر رو برگردونه و بگه : “اشتباه شده بوده … همش زیر سر این نورمن آزبورن پدر سوخته بوده… اون بود که نتیجه آزمایشات رو دستکاری کرده بود تا پیتر به اشتباه فکر کنه یک کلونه!! آخرشم بن رایلی توسط گرین گابلین کشته شد که شاید زیباترین و احساسی ترین لحظه در این داستان بود. بنده خودم با خواندن آن دیالوگ ها حسابی احساساتی میشوم. و با همین مرگ بن رایلی همه چیز دوباره برگشت سر جای اولش. البته این مرگ هم خیلی دوام نداشت و اخیرا در داستان توطئه کلونی دیدیم که بن رایلی زنده و (تقریباً) سر حاله.

منبع