- کارگردان: هوارد هاکس
- بازیگران: کری گرانت، جین آرتور و ریتا هیورث
- محصول: ۱۹۳۹، آمریکا
- امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۷ از ۱۰
- امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۱۰۰٪
«فقط فرشتگان بال دارند» همواره در اکثر نظرسنجیها از بهترین فیلمهای دههی ۱۹۳۰ میلادی و از بهترینهای تاریخ سینما است. فیلمی که نماد درخشان و معرکهای برای قبول پایان یک دوران و آغاز جهانی تلختر برای انسان آمریکایی است؛ دورانی که همه چیز آن با ورود به جنگ دوم جهانی به هم میریزد و هوارد هاکس هم به عنوان یکی از اعضای کشورش باید با تلخی آن مقابله کند.
در سال ۱۹۳۹، فیلم «برباد رفته» (gone with wind) به کارگردانی ویکتور فلمینگ جایزهی اسکار بهترین فیلم را دریافت کرد، در حالی که فیلم «دلیجان» (stagecoach) جان فورد هم به عنوان یکی از شاهکارهای بزرگ تاریخ سینما نامزد دریافت جایزه بود.
اثری در چارچوب جهان آرمانی هوارد هاکس که افراد آن در تقلا هستند تا با چسبیدن به یکدیگر و نگه داشتن پشت هم، خطرات پیش رو را یکی یکی کنار بگذارند و علاوه بر تلاش برای رسیدن به انگیزهای شخصی، جمع خود را به جایی بهتر تبدیل کنند. چنین تصویری هیچگاه در هیچ فیلمی چنین در کمال نبوده است. تصویر مردان و زنانی که فقط جمع خود را درک میکنند و غمها و شادیهایشان با همه چیز و همه کس فرق دارد. در چنین دنیایی حتی آن مرد تک افتاده در ایستگاهی در نوک کوه هم فقط حال رفقایش در جمع خودی را میفهمد و به کسی جز آنها فکر نمیکند.
حال حلقهی زنان و مردان این جمع قرار است با عضو جدیدی روبهرو شود. زنی که باید راه و رسم این جمع را ببیند، بشناسد و درک کند و خود را با آن تطبیق دهد تا شایستگی عضو شدن در آن را پیدا کند. نکتهی جالب اینکه حضور این زن در جمع دوستان باعث نمیشود تا جمع رفقا به هم بریزد بلکه این زن است که به هم میریزد، به هدفش شک میکند و سپس به درک جدیدی از زندگی میرسد؛ او برای درک عشق مرد اول باید نحوهی زندگی او را فهم کند.
در چنین چارچوبی و با چنین مردان و زنانی هوارد هاکس سرگرمکنندهترین و در عین حال عمیقترین فیلم خود را میسازد. شاید هیچ فیلمسازی در تاریخ سینما نتوانسته باشد به اندازهی او روابط صمیمانهی مردان و زنان را درخشان و عالی تصویر کند اما خود او هم هیچگاه دیگر به اوج این فیلم نرسید.
در فیلم «فقط فرشتگان بال دارند» زنی در مرکز قاب فیلمساز حضور دارد که خودش برای خودش تصمیم میگیرد و هیچ مردی نمیتواند حضور خود را بر او دیکته کند. حتی دختر دیگری که قبلا رابطهای عمیق با شخصیت اصلی درام داشته و حال ازدواج کرده، اختیار زندگی خود را در دست دارد. برای زنان هاکس عشق پدیدهای است که آنها را از گمگشتگی خارج میکند و هدفی برای آنها به وجود میآورد تا برای رسیدن به آن تلاش کنند و فصل مهمی از زندگی خود را آغاز کنند؛ آنها از ناکجا وارد قاب فیلمساز میشوند و پس از عاشق شدن برای همیشه در آن میمانند.
در آن سو مردان هاکس همواره میدانند از زندگی خود چه میخواهند و فقط تغییرات کوچکی در طول درام از آنها سر میزند اما همین تغییرات کوچک چنان جذاب به تصویر در میآید که گویی زیباترین و مهمترین اتفاقات است. اگر جان وین در «ریو براوو» چنین چیزی را تجربه میکند و سرانجام در فیلمی وسترن عاشق میشود و بدون آنکه آن را بر زبان بیاورد، قبولش میکند، «کری گرانت» این فیلم هم با وجود حضور در نقش یکی دو جین افراد عاشق پیشه، بدون اعتراف به گیر افتادن در بند عشق زن، حضور او را میپذیرد تا طعم خوشبختی را بچشد.
طنز ظریف و ملایم هوارد هاکس در جای جای فیلم جاری و ساری است و مخاطب در عین برخورد با وقایع تلخ، گاهی شلیک خنده سر میدهد. هوارد هاکس استاد تعریف درامهایش با ته مایههایی از طنز ناب بود و حتی در وسترنهایش هم میشد این را عمیقا حس کرد اما شاید هیچگاه در هیچ فیلمی نتوانست حضور توأمان غم و شادی را چنین باشکوه به تصویر بکشد و ما را غرق در خیال و رویاهای آدمهای فیلمش بکند تا لذت عمیق مواجهه با زندگی را درک کنیم؛ چنین دستاوردهایی دلیل حضور فیلم «فقط فرشتگان بال دارند» در این رتبه را آن هم در لیستی این چنین توضیح میدهد.
کری گرانت و جین آرتور در قالب دو شخصیت اصلی فیلم درخشان هستند و به ویژه گرانت حضوری بیرقیب بر پرده دارد و چنان شخصیتاش را با طیف وسیعی از صفات مختلف و رنگارنگ، رنگآمیزی کرده که غم و شادی، عشق و تنفر، رهایی و مسئولیت پذیری شخصیتش به درستی و استادی به تصویر آمده است.
«در شهری ساحلی، استوایی، گرم و همواره بارانی واقع در آمریکای جنوبی، گروهی از خلبانان آمریکایی یک شرکت کوچک پستی را میگردانند. آنها در این آب و هوای خراب مجبورند به طور مرتب پرواز کنند تا شرکت ورشکست نشود. در این راه برخی زنده میمانند و برخی نه. حال زنی آمریکایی از کشتی پیاده میشود و در یک رفت و برگشت با رییس این شرکت هواپیمایی آشنا میشود و به او دل میبازد؛ اما زن قصد دارد با کشتی فردا صبح از آنجا برود …»