• کارگردان: باب فاسی
  • بازیگران: لیزا مینه‌لی، مایکل یورک
  • محصول: ۱۹۷۲، آمریکا
  • امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
  • امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۹۳٪

عجب سال با شکوهی بود سال سینمایی ۱۹۷۲. در همان سال هم فیلم «بازماندگان» (deliverance) بر پرده افتاد، هم جان هیوستون فیلم «نون تو روغن» (fat city) را ساخته بود و هم فرانسیس فورد کوپولا یکی از نمادهای کمال در تاریخ سینما یعنی «پدرخوانده» (the godfather) را بر پرده داشت. اسکار بهترین فیلم به «پدرخوانده» رسید که کسی جرات مخالفت با آن را ندارد و اسکار بهترین کارگردانی را باب فاسی با همین فیلم «کاباره» دریافت کرد که البته می‌شد به فرانسیس فورد کوپولا اهدایش کرد.

باب فاسی استاد ساختن روابط پیچیده در موقعیت‌های ناجور بود. موقعیت‌هایی که شخصیت‌های داستان را مجبور می‌کرد که برای کنار آمدن با شرایط، دست به تصمیمات عجیب و گاهی غیرمنطقی بزنند. در چنین شرایطی او داستان عشق دو انسان ناجور را به آلمان دوران جمهوری وایمار و قبل از به قدرت رسیدن هیتلر برد، شخصیت‌هایی غریب با زندگی عجیب خلق کرد، موقعیت‌هایی پیچیده و تلخ در برابرشان قرار داد و در نهایت فیلمی ساخت به نام «کاباره» که گاهی خنده بر لبان مخاطب می‌آورد اما در اکثر مواقع، سیاهی قاب‌ها و شرایط همه چیز را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

البته که می‌توان فیلم را در ذیل ژانر موزیکال و کمدی دسته‌بندی کرد. از این منظر فیلم از توقعات ما از ژانر موزیکال عدول می‌کند. در اینجا تمام دیالوگ‌ها از طریق ترانه گفته نمی‌شود و البته قصه‌‌ هم چندان شباهتی به آن قصه‌های مرسوم سینمای موزیکال ندارد که شخصیت‌های داستان همه‌ی موانع را کنار بزنند و فضا هم پر از رنگ و نورهای شاد باشد و خیال مخاطب هم از رسیدن عشاق به یکدیگر راحت.

از طرف دیگر به لحاظ ژانرشناسی فیلم را می‌توان کمدی هم نامید اما از نوع سیاه آن. در تعریف این زیرژانر سینمای کمدی آمده است که اتفاقات خنده‌دار در بستر و موقعیت‌هایی اتفاق می‌افتد که طبیعتا خنده‌دار نیستند و حتی ممکن است سبب وحشت مخاطب شوند. اما فیلم‌ساز طوری وقایع را پشت سر هم ردیف می‌کند و صحنه را به گونه‌ای دکوپاژ می‌کند که از مخاطب خنده بگیرد. چنین کاری هم فیلم را تأثیرگذار می‌کند و هم لذت تماشای آن را افزایش می‌دهد.

پس زمینه‌‌ی سیاسی و اجتماعی داستان، تأثیر بسیاری بر رفتار شخصیت‌ها دارد. آن‌ها آدم‌هایی هستند که در برابر قدرت ویرانگر حوادث پیش رو توان مقابله ندارند. به همین دلیل در گردابی گرفتار آمده‌اند که آن دو را به هر سو که بخواهد می‌برد. اما لحظاتی ناب در فیلم وجود دارد که برای هر آدم اهل هنری، ماندگار است؛ لحظاتی ناب از حضور یک عشق صادقانه و زیبا که گرچه طوفان حوادث بر آن چیره می‌شود اما تا زمانی که شخصیت‌ها زنده هستند با آن‌ها می‌ماند.

یک فیلم موزیکال تلخ که داستانش در دل یکی از سخت‌ترین زمانه‌ها برای مردم کشور آلمان می‌گذرد. داستان بین سال‌های ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳ می‌گذرد یعنی زمانی که حکومت وایمار به پایان خود نزدیک می‌شد و هیتلر و نازی‌ها در آستانه‌ی ظهور بودند. در چنین فضایی مردی انگلیسی عاشق دختری می‌شود که در آرزوی بازیگری است اما این زمانه و فضای پر از آشوب راهی برای عاشقی باقی نگذاشته است. بازی لیزا مینه‌لی از نقاط قوت فیلم است.

محال است که فیلم را ببینید و به جز تصویر درخشانی که لیزا مینه‌لی از خود ارائه می‌دهد و جوری که صحنه را از آن خود می‌کند، تصویر دیگری در ذهن شما باقی بماند. او در بازی خود هم وحشت از دوران پر از آشوب را به خوبی ارائه کرده و هم نقش زنی عاشق و البته جاه طلب را به خوبی بازی کرده است. اما فراتر از همه‌ی این‌ها، او در سکانس‌های رقص و آواز بی نظیر است و باب فاسی هم این را می‌داند. البته که باب فاسی هم با توجه به پیشینه‌ای که دارد به خوبی می‌تواند از پس کارگردانی این سکانس‌ها برآید؛ به ویژه که کاباره‌ی فیلم و اتفاقاتی که در آن جا می‌افتد، نمادی از وضعیت آشفته‌ی شهر برلین در آستانه‌ی قدرت گرفتن نازی‌ها است و باید به خوبی ساخته شود.

اگر بتوان نقطه ضعفی برای فیلم پیدا کرد، باید به حضور نه چندان جذاب مایکل یورک در قالب نقش مرد داستان اشاره کرد. این درست که این فیلم بیشتر بر احساسات شخصیت زن خود تمرکز دارد اما مایکل یورک به طرز عجیبی غیرقابل باور ظاهر شده است. گرچه به نظر می‌رسد انتخاب او از همان ابتدا برای این نقش درست به نظر نمی‌رسد و آدمی با خصوصیات دیگری برای این نقش مناسب‌تر بود.

فیلم «کاباره» بر مبنای نمایش موزیکال موفق برادوی ساخته شده است.

«دختری به نام سالی در یک کاباره کار می‌کند و در پانسیونی زندگی می‌کند. وی مطرح‌ترین رقصنده و آوازخوان کاباره است. از سویی دیگر جوانی تحصیل‌کرده و انگلیسی به نام برایان که قصد دارد زبان آلمانی خود را تقویت کند وارد برلین می‌شود و در همان پانسیون سکونت می‌کند و با آموزش زبان انگلیسی روزگار می‌گذراند. در ابتدا این دو به دوستانی صمیمی تبدیل می‌شوند اما چیزی نمی‌گذرد که به هم دل می‌بازند. ولی شرایط رو به تغییر است و …»