خوک (Pig) مانند اغلب آثاری که با بازی نیکلاس کیج در سالهای اخیر ساخته شده، کاملاً بیسروصدا تهیه و بدون تبلیغات منتشر شد. اثری که انتظار میرفت یک فیلم معمولی دیگر در کارنامه کیج باشد اما با رویکردی کاملاً متفاوت تمام مخاطبینش را غافلگیر کرد. اثری که میتوان آن را به شکلی، «جان ویک» معنوی عنوان کرد که شخصیت اصلی داستانش نه دست به اسلحه میبرد و نه حوصله حرفزدن دارد!
راب (نیکلاس کیج) مرد میانسالی است که سالهاست زندگی شهری را رها کرده و به جنگل پناه آورده و در کنار یک خوک زندگی میکند. راب با اینکه از وضعیت کنونیاش راضی به نظر میرسد، اما پس از دزدیده شدن خوکش مجبور میشود به شهر بازگردد و در پی یافتن خوکش باشد اما …
پس از شیوع ویروس کرونا، سرویسهای استریم محبوبیت فوقالعادهای کسب کردند. آن ها تمام تلاش خود را به کار بستند تا آثاری مهیج و هیجانانگیز ساخته و به مخاطبین عرضه کنند تا سهم بیشتری از بازار داشته باشند. در این بازار پر از اسلحه و آخرالزمان و اَبَرقهرمان، فیلم خوک (Pig) رویه متفاوتی دارد و متعلق به سینمایی است که در سالهای اخیر کمتر به آن توجه شده است.
«خوک» مانند آثاری همچون «Her»، روایتی درباره تنهایی انسان در دنیای مدرن است. راب، شخصیت اصلی داستان درگذشته خود شخصیت مطرحی بوده که ظاهراً زندگی بسیار خوبی نیز داشته اما پس از مشکلاتی که نمیدانیم چه بوده، سر از جنگل و زندگی با امکانات اولیه درآورده است. ورود رابین به شهر پس از سالها، همان موضوعی است که قرار است ما را با واقعیتهای جامعه مدرن آشنا کند. جامعهای که برای ما آشنا است و در آن رقابت و ثروت و تظاهر نقشبرجستهای در ارتقا جایگاه اجتماعی افراد دارد.
«Pig» خوشبختانه اثر پر حرفی نیست و نمیخواهد یک مانیفست لوس درباره زندگی انسانها دهد. شخصیت اصلی داستان در این جا بهندرت صحبت میکند و به نظر میرسد به چنان آگاهی رسیده که ترجیح میدهد کنار بایستد و تنها نظارهگر وضعیت انسانها باشد. شاید اگر مبحث عشق، آن هم به یک موجود غیرانسانی نبود، راب حتی رغبتی برای اینکه به شهر بازگردد نمیداشت. در واقع، تنها قدرت عشق است که او را وادار میکند به شهر بازگردد و در رستوران و باشگاه مبارزه به دنبال گمشده خود بگردد. ما میدانیم که عشق با ایثار همراه است و راب هم این مسئله را خوب میداند. به همین دلیل در باشگاه مبارزه در مقابل نیرویی که ابداً نه عشق را میشناسد و نه انسانیت، ایثار کرده تا یکقدم به معشوق خود نزدیک شود.
سکانس رستوران نیز کنایه تمام و کمالی است به وضعیت زندگی انسان در عصر مدرن. جایی که انسانها بهندرت میتوانند خود واقعیشان باشند و همواره در پوستهای پوشالی و دروغین از کلاس اجتماعی پنهان میشوند. لحظهای که راب سرآشپز را که با اشتیاق در حال توضیح درباره دستاوردهایش است به چالش کشیده و او را به یاد خود واقعیاش میاندازد و مخاطب میداند که انسان وقتی با خود واقعیاش مواجه میشود تا چه حد احساساتی و شکننده خواهد شد. فیلم بهخوبی در چند مرحله این نکته را به مخاطب یادآوری میکند که انسانهای فانی اهمیتی به وجود دیگری نمیدهند و این صرفاً یک قرارداد نانوشته اجتماعی است که ما در ذهن آن را باور کردهایم که افرادی که نمیشناسیم به ما اهمیت میدهند.
البته فیلم در مقاطعی دچار زیادهروی در تفهیم معنویات به مخاطب میشود. بهعنوانمثال، در مواجه راب با پدرِ امیر، آنچه که تا آن لحظه تداعی شده قدرت غلبه او به شرایط اجتماعی موجود و باقیماندن در رقابت است. در این جا نشانی از شکنندگی در رفتار پدر مشاهده نمیشود. او به بخشی از قواعد دنیای مدرن تبدیل شده و نشانی از اهمیت به عشق در او به چشم نمیخورد. نحوه به چالش کشیدن او توسط راب، تا حد زیادی شعاری و شده و دراماتیک نمیشود.
دیگر ایرادی که میتوان به «Pig» وارد دانست، عدم تمایل به بررسی شخصیت راب و مشخصاً گذشته اوست. ما میدانیم که راب از یک غم بزرگ فرار و به جنگل پناه آورده است اما هرگز متوجه نمیشویم که میزان این درد چقدر بوده و چرا راب را تبدیل به یک جنگلنشین کرده است. ایده احتمالی سازندگان این بوده که گذشته راب اهمیتی ندارد و آنچه که در او باقیمانده و اهمیت دارد، اهمیت به عشق است اما برای فیلمنامهنویسی و به طور مشخص شخصیتپردازی، پرداخت به جزئیات از اهمیت فراوانی برخوردار است و این مخاطب است که پس از تماشای جزئیات میتواند درباره شخصیت یا فیلم قضاوت کند. اینکه مخاطب را کنجکاو نگهداشته و به او اطلاعات قطره چکانی دهیم، همیشه به معنای حفظ تعلیق در قصه نیست.
شاید مهمترین نکته مثبت فیلم، بازگشت نیکلاس کیج به عرصه بازیگری است! بازیگری که سالهاست با بازی در فیلمهای سطح پایین و حتی آماتوری، خود را از سطح اول سینما جدا کرده است اما با «Pig» بازگشت باشکوهی به دوران ستارگی خودش داشته است. انتخاب کیج بهعنوان ستاره اصلی فیلم بهنوعی کنایهای است به وضعیت خود این بازیگر در عرصه سینما. او مانند شخصیت راب، سالهاست که از قواعد ستارههای هالیوود به دور بوده و در شرایطی متفاوت به بازیگری ادامه داده است. کیج در نقش راب یکی از بهترین بازیهای دو دهه اخیر خود را در سینما تجربه کرده که اگر کمی خوششانس باشد میتواند امیدوار باشد که در فصل جوایز بتواند به موفقیتهایی هم دست پیدا کند. در فیلم «Pig» بسیاری از شخصیتها فکر میکنند که راب سالهاست از دنیا رفته و این وضعیت در مورد کیج نیز صادق است! بسیاری از تماشاگران دوران نیکلاس کیج در سینما را پایانیافته تلقی میکردند اما او با «Pig» نشان داده که هنوز هم میتوان روی او بهعنوان یک بازیگر عالی حساب باز کرد.
«Pig» در مجموع اثری قابلتأمل است که مخصوصاً باید آن را در خلوت و با آرامش کامل نگاه کرد. «خوک» بهخوبی وضعیت انسان در عصر حاضر را شرح میدهد او را لایهای غیرواقعی از قراردادهای اجتماعی معرفی میکند که خود واقعی در آن گم یا حتی فراموش شده است. انسانی که دیگر نمیتواند خودش باشد و مجبور است به مناسبات اجتماعی مدرن تن دهد تا بتواند در شهر زنده بماند و دیگران هم به او اهمیت دهند. برای راب اما در نهایت همان نوار کاست از دوران گذشته اهمیت دارد. جایی که تنها حرفهای ضبط شده همسرش میتواند التیامبخش دردهای او باشد. عشقی که هم میتواند سبب آرامش راب شود و هم باعث درد و و حتی کتک خوردن او شود؛ خاصیت عشق همین است و فیلم هم بهخوبی آن را به تصویر میکشد.