تصویر زندگی یک سامورایی در سینما، تصویرگری اسطورهی شکست است. اسطورهای که آموزش دیده تا جان بستاند و از ارباب محافظت کند اما با پا نهادن در این راه، بسیاری از نیازهای طبیعی خود را قربانی میکند و گاهی زندگی اطرافیانش را هم به تباهی میکشاند.
ساموراییها در دوران جنگهای داخلی (مصادف با قرون وسطا در اروپا) قدرت گرفتند و به طبقهای مهم و ممتاز در کشور ژاپن تبدیل شدند که وجودشان هم تضمین کننده امنیت بود و هم بر هم زنندهی آن. آهسته آهسته با رسیدن دوران صلح و به وجود آمدن نظم نوین، آنها از جنگیدن دست شستند و به هیأت حافظان این نظم درآمدند. در این زمانه راه رفتنشان در شهر، به رخ کشیدن قدرت «شوگانها» بود.
داستان بسیاری از فیلمهای سامورایی در همین دوران صلح پس از به قدرت رسیدن خاندان توکوگاوا (۱۶۰۳ – ۱۸۶۸) روایت میشود. زمانی که آنها دلیل وجودی خود را -همان جنگیدن و مبارزه- گم کردند و زندگی را به سردرگمی و حفاظت از منافع اربابها میگذراندند.
چنین زندگی بی هدف و یکنواختی ایشان را به سمت جنگیدن با دیوهای درون خویش سوق داد تا شاید هدفی برای معنا کردن زندگی بیابند. هدفی که گاهی مانند فیلمهای کوروساوا کمک به طبقهی ضعیف جامعه است و زمانی مانند سینمای کوبایاشی حفاظت از شرافت خانواده در برابر ظلم ارباب. البته هستند ضد قهرمانهایی که بر تمام اصول و مرامنامهی سامورایی میشورند تا طرحی نو دراندازد.
آیین زندگی آنها، آیین «بوشیدو» است. آیینی که طلب هر روزهی مرگ و آمادگی برای مواجههی با آن و پذیرفتن بی چون و چرایش، غایت آن است. زندگی چونان مرده اما مردهای سرافراز، زندگی تحت لوای خدمت به قدرت حاکم اما به عنوان پیش مرگ. ترس آخرین چیزی ست که یک سامورایی میخواهد و خیانت جز آبروریزی نتیجهای ندارد.
آبروی رفته را هم فقط «هاراکیری» بر میگرداند یا «سهپوکو»؛ چسباندن تیغه چاقو به سمت چپ شکم و بیرون ریختن اجزای بدن در حالی که سامورایی دیگری با شمشیری بُرَنده، آماده است تا گردن را قطع کند.
حال این جهان پر از قانون و نشانه در دستان فیلمسازان فرصت مناسبی برای واکاوی امروز و گذشته به وجود آورده. چرا که هر جامعهی رو به پیشرفتی برای شناخت امروزش نیازمند نقد گذشته است. پس دوربین فیلمساز جای شمشیر سامورایی را میگیرد تا تاریخ را بکاود. این کاوش و نقد گذشته دیگر مشخصهی سینمای ساموراییها ست.
در ژانرشناسی، سینمای ژاپن به دو دسته کلی تقسیم میشود. «جیدای گِکی» و «جِندای گِکی». جیدای گکی به فیلمهای تاریخی اطلاق میشود و جندای گکی به داستانهای معاصر اختصاص دارد. فیلمهای ژانر «چامبارا» یا شمشیرزنی زیر مجموعهی اولی ست. پس تمام فیلمهای سامورایی را به این شکل میتوان صورتبندی کرد.
در نهایت اینکه در انتخاب فیلمهای این لیست سعی کردهام نگرشهای مختلف به زندگی ساموراییها را لحاظ کنم و این اولویت اول فهرستم بود. بنابراین ممکن است شاهکاری در فهرست نباشد اما به دلیل نزدیکی تماتیک به یکی از این فیلمها حذفش کردم. اولیویت دیگر انتخاب فیلمهایی از سینماگران نسل جدیدتر سینمای ژاپن در لیست بود که با وجود تعلق خاطرم به ساموراییهای دهههای ۵۰، ۶۰ و هفتاد میلادی، سه فیلم از این روزگار را در لیست قرار دادم.
نکتهی آخر بر میگردد به چرایی یازدهتایی شدن فهرست، چون در ابتدا قرار بود لیست مشتمل بر ۱۰ فیلم باشد؛ با توجه به وحدت تماتیک سانجورو با یوجیمبو میشد سانجورو را فراموش کرد چرا که هم دنبالهی یوجیمبو ست هم از شهرت کمتری برخوردار است اما شخصا سانجورو را نمونهی متعالی حضور یک سامورایی در تاریخ سینما میدانم. پس بگذارید پای علاقهی شخصی. ضمن آنکه فیلم محبوبم در فهرست هم هست و تماشایش بسیار لذتبخش.
۱. هفت سامورایی (seven samurai)
- کارگردان: آکیرا کوروساوا
- بازیگران: تاکاشی شیمورا، توشیرو میفونه، دایسوکه کاتو
- محصول: ۱۹۵۴
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۱۰۰٪
عبور جهان و نگاه ساموراییها از فیلتر ذهنی آکیرا کوروساوا به آنها خلق و خوی یکهای میبخشد که متفاوت از ساموراییهای دیگر در سینمای ژاپن است.
انسان های برگزیدهی او هم توان خندیدن و خنداندن و بذلهگویی داشتند و هم به موقع تبدیل به همان ساموراییهای عصاقورت دادهی آشنا میشدند. جهان با تمام مصیبتهایش برای آنها محل گذر است و اگر دستاویزی برای حیات نداشته باشند، خود دست به کار میشوند و یکی میجویند.
آنها قوانین سختگیرانهی بوشیدو را با همین نگاه منعطف میکنند و گاهی مانند رهبر ساموراییهای همین فیلم حاضرند به خاطر نجات انسانی توهینی چون بریدن گیس موی خود را به جان بخرند تا به ندای دل خود گوش کنند.
پیدا شدن سر و کلهی اهالی یک دهکدهی فلکزده که از دست راهزنان و دزدان جان به لب شدهاند، زندگی ۷ رونین (سامورایی بدون ارباب) را زیر و رو میکند. اهالی دهکده از این هفت رونین میخواهند تا در دفاع از روستا به آنها کمک کنند و قبول این مسؤلیت و پذیرش ارباب جدید، آنها را به ساموراییهای شرافتمند و متفاوتی تبدیل میکند.
رفته رفته تحت تأثر زندگی این روستاییان چیزی درون ساموراییها تغییر میکند. آنها دیگر نه به خاطر پول یا کسب افتخار و شهرت بلکه به خاطر آرمانی والاتر میجنگند که به هیچ عنوان فری یا خودخواهانه نیست. این ساموراییها اولین ساموراییهایی هستند که نه به شوگان خدمت میکنند و نه به اربابی مقتدر.
ارباب آنها عدهای روستایی ست و دستمزدشان سه وعده غذای روزانه و یک جای خواب و زندگی در کنار مردمانی که تمام دلخوشی و شادی و زندگیشان کاشت و برداشت محصول و عشقهای پایدار به خانواده است. در واقع این مردم گرچه عدهای انسان معمولی با دغدغههای معمولی هستند اما برخوردارند از تمام چیزهایی که ساموراییها آرزویش را دارند.
کوروساوا حین ساخت فیلم آنقدر آگاه است تا بداند چنین داستانی که تفکرات چپ از سر و رویش میبارد، نیاز به تلطیف دارد تا شعارزده نشود. بنابراین پایان فیلمش را با حال و هوایی فردگرایانه و قائم به فردانیت ساموراییهای دوباره رونین شده میبندد. فضایی دست راستی که تعدیل میکند همه چیز را.
بازی توشیرو میفونه در نقش کشاورز زداهای دست و پا چلفتی که یاد میگیرد سامورایی باشد، از نقطههای اوج بازیگری تاریخ سینما ست و تاکاشی شیمورا در نقش رهبر معنوی ساموراییها خوش میدرخشد.
فیلم بلافاصله به پدیدهای جهانی تبدیل شد و از آمریکا (هفت دلاور) تا هند (شعله) مورد بازسازی قرار گرفت.
۲. هاراکیری (hara-kiri)
- کارگردان: ماساکی کوبایاشی
- بازیگران: تاتسویا ناکادایی، آکیرا ایشیهاما
- محصول: ۱۹۶۲
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۱۰۰٪
نگاه کوبایاشی به آن دوران و زندگی ساموراییها، نگاهی تیره و پردرد و توأم با غمخواری ست. کوبایاشی ساموراییها را انسانهای دربندی میبیند که آداب و رسوم و قانونهای غیرقابل انعطاف زمانه دست و پایشان را بسته و آنها را به غلامی حلقه به گوش در خدمت اربابان جاه طلب تبدیل کرده است.
حضور نادیدنی ارباب بالای سر سامورایی همچون قانونی نانوشته که جز خود چیزی نمیخواهد و فقط اطاعت محض طلب میکند. کوبایاشی از طریق این قهرمان به جامعهی معاصر کشورش میرسد و سیستم سرمایهداری افسار گسیخته و مردمان بردهی آن را هدف قرار میدهد. در چنین قابی دو نوع سامورایی در فیلمهای او وجود دارد.
دستهی اول غلامانی منفعت طلب هستند که جز رضایت ارباب نمیخواهند تا از این راه کیسهای از زر و طلا برای خود بدوزند و دستهی دوم یا همان قهرمانان او، آدمهایی پایبند به اصول و عاشق هستند که خط قرمزی به نام ظلم به کانون گرم خانواده دارند.
تنها این دستهی دوم هستند که توان ایستادگی در برابر زورگوییهای مداوم اربابان قدرت را دارند تا حماسهای از خون خود بسازند و زمین زیر پای خود را همچون فرشی سرخفام کنند. قدرت پاکیزگی و حمایت همه جانبهی آنها از سمت خوب و روشن زندگی همیشه هم ختم به خیر نمی شود و گاهی مانند طوفانی میآید و ویران میکند و میرود تا فقط قصهای از آن در یادها باقی بماند.
اما این قصه میتواند مسیری باز کند برای امید آنها که برای حفظ شرافت و درک خویشتن از زندگی، نمایش بردهوار و تا کمر خم شدن در برابر قدرت را پس میزنند و علیه ستم و زور قیام میکنند؛ گرچه این قیام به قیمت جانشان تمام شود.
هاراکیری داستان یکی از همین مردان است. یک سامورایی پس از سالها زحمت برای نجات خانوادهاش از فقر و بدبختی و شکست در این راه به خدمت اربابی میرود تا از او برای ستاندن جان خودش در محوطهی قصر کسب اجازه کند.ساموراییهای قصر به دلیل زیاد شدن فقر در میان ساموراییها این حربه را راهی برای کسب چند ریو (واحد پول ژاپن در آن زمان) میدانند. غافل از آنکه سامورایی ستم دیده فکر انتقامی خونین در سر دارد.
فیلم به محض نمایش، جوایز بسیاری را برنده شد و بازی تاتسویا ناکادایی در نقش اصلی در کنار بازیهای توشیرو میفونه به یکی از شمایلهای ماندگار جان بخشیدن به قامت ساموراییها تبدیل شد.
۳. شمشیر مجازات (the sword of doom)
- کارگردان: کیهاچی اوکاموتو
- بازیگران: تاتسویا ناکادایی، توشیرو میفونه، میچیو آراتاما
- محصول: ۱۹۶۶
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۸۰٪
شمشیر مجازات را باید تصویرگر پلیدی ریشه دوانده در تن رنجور و تیپا خوردهی ساموراییهایی دانست که در نبود یک زندگی متمدن و در پرتو هرج و مرج فقط آدم میکشند تا تأثیر مخدرگونهی چنین عملی، دمی آنها را به آرامش برساند. در واقع فیلم نمایش درندهخویی مردی ست که از آستانهی حیوان بودن گذشته است.
نمایش مردانی که نفس عمل کشتن دلیل وجودیشان شده و راهی جز آن نمیشناسند. مردانی مغرور به توانایی در شمشیرزنی که نه آیینهای باستانی بوشیدو را باور دارند و نه به سنتهای ساموراییها احترام میگذارند و نه به خاطر شهرت و کسب پول و مقام و عوض کردن سبک زندگی نکبتبارشان میاندیشند.
مردانی عصیانگر که انگار با غرق کردن هر چه بیشتر خود، در جستجوی راهی هستند تا هر چه سریعتر کلک خود را بکنند؛ حال اگر این رفتن از دنیا درست و حسابی هم نبود و به غرق شدن شبیه بود، چه باک.
زنی برای نجات جان شوهرش در یک دوئل به سراغ رقیب میرود تا او از جان شوهرش بگذرد و در مقابل خود را تسلیم این مرد میکند. مرد پس از تصاحب زن نه تنها زیر قول خود میزند بلکه شوهر را هم میکشد. این سرآغاز ماجرایی ست که روح این سامورایی را میخراشد و میخورد.
داستان فیلم در اواخر دوران شوگانهای توکوگاوا و هرج مرج منتهی به قدرت گرفتن خاندان «میجی» میگذرد. زمانی که ژاپن پوست انداخت و راه مدرن شدن را پیش گرفت. این تحولات آغازِ پایانِ دوران ساموراییها هم بود.
در چنین بستری زندگی شخصیت اصلی به اتمام یک دوران پیوند میخورد تا به سر آمدن شیوهی زندگی یک سامورایی آینهای تمام عیار از سپری شدن یک دوران باشد. در تلاش برای حفظ موجودیت خود، طبقهی سامورایی چنان خود را از پیشرفت زمانه عقبتر دید که راهی جز فروپاشی مقابلش نبود.
این دست و پا زدن نهایی، تحت لوای خدمت به شوگان فقط بازماندگان را به غرق شدن نزدکتر میکرد و همه چیز را پشت سر خود از بین میبرد. حال این پیش زمینهی تاریخی، محیطی فراهم میکند تا فیلمساز بساط قصهی به شدت تاریک خود را پهن کند.
بساطی که یک سرش به شرافت چند انسان متکی به اصول گره خورده و سر دیگرش مردی قرار دارد که تا انتهای غار تنهایی رفته و همه راههای پشت سرش را نابود کرده است.
فیلم چند تا از بهترین سکانسهای شمشیرزنی تاریخ سینما را در خود جای داده است. از جمله سکانسی که شخصیت اصلی در برفی جانسوز به تماشای تهور یک استاد شمشیزنی (توشیرو میفونه) میایستد و زمانی دیگر در سکانس درخشان پایانی که این شخصیت کمر به نابودی خود میبندد.
فیلم با انتظار جدال میان دو تن از شمایلهای سینمای سامورایی به اتمام میرسد: جدال میان تاتسویا ناکادایی و توشیرو میفونه. جدالی که در فیلم شورش سامورایی به سرانجام میرسد.
۴. شورش سامورایی (samurai rebellion)
- کارگردان: ماساکی کوبایاشی
- بازیگران: توشیرو میفونه، تاتسویا ناکادایی، یوکو سوکاسا
- محصول: ۱۹۶۷
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۱۰۰٪
از جهان کوبایاشی گفته شد و از مردانش؛ از نگاه تیره و تار و تلخ او بر این مردمان که تلاش میکنند در اوج ظلمت سرافراز بمانند. اما او پهنهی دیگری هم برای کاوش در روان آدمی دارد، محیطی که خیانت اعضای خانواده هم میتواند دلیلش باشد. گرچه قهرمانش تغییری نکرده و همان قهرمان است؛ سامورایی زخمخوردهای که جز خدمت کاری نکرده اما چیزی عذابش میدهد. چیزی که او را آماده میکند تا خون به پا کند.
فقط تلنگری لازم است. در سینمای او این تلنگر ظلم به خانواده است. خانواده دوستی و پیوندهای خونی قدرت تفکر مستقل را به آنها میدهد تا رها شوند از بله قربانگویی سیاستمداران کلاهبردار اطراف خود. حفظ آبروی خانواده چیزی ست که باعث میشود سامورایی ماساکی کوبایاشی قیام خود را بر پا کند . قیامی که دامان همه را خواهد گرفت.
یک شمشیرزن سرشناس پس از سالها خدمت به ارباب باید فرزندش را بفرموده به عقد ازدواج با همسر سابق حاکم درآورد. پس از شک و تردید فراوان میپذیرد و در کمال شگفتی میبیند که پسرش از این ازدواج خرسند است و زندگی شادی دارد. زندگی آرام این تازه عروس و داماد با منصرف شدن حاکم از تصمیم خود به هم میریزد و شورش تمام عیار این سامورایی بر علیه ظلم به خانوادهاش آغاز میشود. ظلمی که سکوت خباثت بی پایان اطرافیان خود او باعثش شده است.
قهرمان داستان دوستی در کنار خود دارد. این رفیق خرده پیرنگ شاهکاری را به خود اختصاص داده است. خرده پیرنگی که کنار داستان اصلی حرکت میکند اما خود جذابیت یک فیلم کامل را دارد. نقش قهرمان داستان اصلی را توشیرو میفونه بازی میکند و نقش این رفیق را تاتسویا ناکادایی؛ درست بر عکس فیلم قبلی فهرست یعنی شمشیر مجازات.
همه در شمشیرزنی فقط این دو را همتای هم میدانند. هر دو سالها در خدمت ارباب بودهاند اما هر دو عاصی از وضع موجود. حمایت از هم تنها چیزی ست که برایشان باقی مانده اما آنچه که تفاوت را در سینمای کوبایاشی رقم میزند، تفاوت تصمیم آنها در در بزنگاه نهایی ست.
زمانی که قهرمان از پیروی کورکورانه چشم میپوشد و مقام انسانی را ارجح میداند، رفیقش توان کندن از سنتها را نه از ترس حاکم بلکه از ترس بیآبرویی به خاطر عدول از آرمان سامورایی ندارد. نبرد این دو، نبرد میان انسانهای برگزیدهی کوبایاشی ست، چرا که نگاه او به هر دو غمخوارانه است.
۵. یوجیمبو (yojimbo)
- کارگردان: آکیرا کوروساوا
- بازیگران: توشیرو میفونه، تاتسویا ناکادایی، تاکاشی شیمورا
- محصول: ۱۹۶۱
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۹۵٪
حضور سه غول بازیگری سینمای ژاپن در یک فیلم. یکی رهبر آغازین سینمای سامورایی، دیگری قهرمان لوطی مسلک و عیّار و دیگری نماد روان رنجور و سمت تاریک زندگی آنها.
تصویر کوروساوا از ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم و آغاز زندگی مبتنی بر مصرفگرایی در این کشور، سیاه و تاریک است. تصویری که به روشنی میتوان آن را در این فیلم سراغ گرفت. قهرمانی نیاز است تا طرفین راست و چپ را به سمت انسانیت بکشاند و قدرت را به مردم بازگرداند.
گرچه تیغ تند اعتراض و نقد او متوجه شیوهی زندگی همین مردمان هم هست؛ ترسوها و نظارهگرانی صرف که شجاعتی ندارند و چشم انتظار قهرمان نشستهاند.
یوجیمبو رندنامهای ست که یک توشیرو میفونهی جذاب در مرکز خود دارد و دو دستهی دیوانه در طرفینش. او برای یک شهر آشوبزده مانند طوفانی عمل میکند که از جا میکند و میبرد تا بازماندگان نفسی تازه کنند و زندگی جدیدی را از سر بگیرند.
رونین آس و پاسی به شهری بی قانون و بختبرگشته وارد میشود که اهالی آن در یک نبرد ناتمام و فرسایشی میان دیوانگان در حال نابودی هستند. او برای درآوردن چند سکه پول مدام جای خود را میان طرفین عوض میکند تا در عین حال درسی هم به اهالی بدهد.
مدتی در خدمت این ارباب است و مدتی در خدمت ارباب آن سوی شهر. اما با شکلگیری پیشامدی که بوی خیانت میدهد همه چیز برایش جنبهی شخصی پیدا میکند تا انتقام خود را بستاند.
این بازی یک نفره با اضافه شدن طعم دلنشین طنزی جذاب قوت میگیرد تا کمی تلخی را کاهش دهد. قهرمان یکه و تنها همه را سر جای خود مینشاند تا در پایان نظمی نوین به وجود آورد.
قاببندی، بازیها، دکور و میزانسن شهرهای وسترن را در آنسوی اقیانوس آرام به یاد میآورد و منش قلندر داستان، قهرمانهای آرمانخواه آن سینما را. شش لول بندهایی که با نجات شهر یا زنی از خطر در افق گم میشوند تا ماجرایی تازه آغاز کنند. انگار آدم زمان صلح و خوشی نیستند و فقط آمدهاند تا شادی برقرار کنند.
یوجیمبو وسترن تمام عیاری ست که داستانش در آستانهی پیوستن ژاپن به تمدن جهانی میگذرد و به همین دلیل تشابه بسیاری به سرگذشت همتایانش در قارهای دیگر دارد. پس عجیب نیست که سرجیو لئونه داستان او را برای ساخت اولین وسترن اسپاگتیاش با قرار دادن کلینت ایستوود به جای توشیرو میفونه، انتخاب کند.
۶. سامورایی آدمکش (samurai assassin)
- کارگردان: کیهاچی اوکاموتو
- بازیگران: توشیرو میفونه، کیجو کوبایاشی، میچیو آراتاما
- محصول: ۱۹۶۵
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۸۲٪
داستانی پیچ در پیچ که گرچه در دوران فئودال ژاپن میگذرد و با مبارزهی میان مخالفان و حامیان خاندان توکوگاوا سروکار دارد اما حال و هوای روایت پر فراز و فرود آن یادآور فیلمهای جاسوسی / سیاسی دههی هفتاد میلادی در آمریکا ست. داستانهایی که در آنها عدهای در حال توطئه برای انجام کاری شوم هستند و ترس از لو رفتن و پارانویا، آنها را مدام به جان هم میاندازد تا لحظهای از دسیسهچینی دست برندارند و شبها با چشمانی باز بخوابند.
روایت کلاسیک فیلم با شخصیتپردازی مدرن آن در هم میآمیزد تا داستان عدهای شمشیرزن را روایت کند که چونان جاسوسان جنگ سرد در خفا زندگی میکنند. آنها به جای اینکه سلاح گرم حمل کنند، شمشیر بر کمر میبندند وگرنه سایههایی هستند که مانند همتایانشان در سایه زندگی میکنند و در تاریکی به ملاقات هم میروند. از این جنبه با فیلمی متفاوت نسبت به تمام فیلمهای فهرست روبهرو هستیم.
یک گروه از ساموراییهای ناراضی به دلیل آنچه که عدم توانایی نخست وزیر در ادارهی کشور مینامند، قصد جان او را دارند. در همان ابتدا نقشهی مرگبارشان لو میرود و آنها مجبور به عقب نشینی میشوند. ترس از اینکه چه کسی مأموریت حساب شده و دقیقشان را خراب کرده و جاسوس طرف مقابل میان آنها ست مانند خوره به جان رهبری گروه میافتد. تمام آنچه که گفته شد تازه تا دقیقهی ۱۰ فیلم است.
هر چه فیلم جلوتر میرود، دو روایت فرعی در دل این قصه پر رنگ میشود تا در پایان به نظر برسد که این دو مهمتر از نقشه و داستان اصلی و چگونگی حل معمای ترور است. اول زندگی نکبتبار شخصیت اصلی با بازی توشیرو میفونه که هم مانند یک قصهی پریان به داستانی عاشقانهی توأم با خیانت گره خورده و هم مثل یک تراژدی از دل نمایشنامهای از شکسپیر بیرون آمده؛ قصهای که به هویت او ارتباط دارد و پیدا کردن ریشهاش در گذشته.
دوم خبث طینت اعضای گروه در عدم فهم روشنفکری یکی از اعضا و حسادت آنها به جایگاه طبقاتی او که زمینهساز خیانتی درون گروهی میشود و نتیجهای جز افزایش حس عدم اعتماد در بین افراد ندارد تا جایی که هر کس دیگری را خطری برای خود میبیند.
سکانس پایانی و نحوهی مبارزه و برخورد دو طرف در ورودی قصر باستانی ادو، از درخشانترین سکانسهای رزمی تاریخ سینما ست. سکانسی که هم خطوط مختلف داستان را به هم وصل میکند و هم با سؤالی بزرگ دربارهی اهمیت ادامهی زندگی شخصیت اصلی پایان مییابد.
۷. سامورایی گرگ و میش (the twilight samurai)
- کارگردان: یوجی یامادا
- بازیگران: هیرویوکی سانادا، ری میازاوا، رن اوسوگی
- محصول: ۲۰۰۲
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۹۸٪
داستان فیلم مانند «شمشیر مجازات» در دههی ۱۸۶۰ میلادی و همزمان با فروپاشی حکومت سلسلهی توکوگاوا روایت میشود.
یک سامورایی فقیر پس از مرگ همسرش باید به تنهایی دو دختر کوچکش را بزرگ کند و همزمان از مادری پیر که به فراموشی مبتلا ست، مراقبت کند. دست روزگار شرایط را هر روز برایش سختتر میکند اما او سعی در حفظ شرافت خود دارد.
روایت شاعرانهی یوجی یامادا از زندگی یک سامورایی چیزی ست که این فهرست بدون آن کامل نمیشد. داستان زوال و نابودی خاندان قدر قدرت حاکم بر ژاپن در فیلم سامورایی گرگ و میش بسیار متفاوت از آن چیزی ست که دیگر کارگردانهای سینمای ژاپن از آن دوران تصویر میکنند.
زندگی یک خانوادهی مصیبتزده در دل این تباهی و از هم گسستن پایههای قدرت، قرار گرفته تا شاهدی باشد بر مصیبتی که حاکم نادان برای نجات خود بر یک جامعه آوار میکند.
راوی یکی از دخترهای شخصیت اصلی ست که اکنون در زمانهی شکوفایی حکومت میجی زندگی میکند اما نمیخواهد با فراموشی شیوهی زندگی ساموراییها میان نسل جوانتر که آن عصر را زندگی نکردهاند و پیشرفتهای اکنون را میبینند، پدرش نیز فراموش شود. مردی که از همه چیزش میگذرد تا دخترانش را با عشق بزرگ کند.
پدر در طول فیلم آنچنان آرام است که همکارانش در قصر به او لقب سامورایی گرگ و میش دادهاند. رفته رفته با خرابتر شدن اوضاع مالی مرد، وضعیت زندگی و ظاهر او هم تغییر میکند و لباسها و کفشش مندرس میشود. با حضور زنی از میانههای ماجرا همه چییز طوری پیش میرود که این سامورایی آرام و سر به زیر به سمت دوئلی که خواهانش نیست کشیده شود. حال باید برای ادب کردن طرف مقابل چارهای بیاندیشد.
عشق و محبت و حفظ محکم کانون گرم خانواده به شکلی شرافتمندانه در کنار تلاش برای پاسداری و عدم عدول از باورهای یک سامورایی، فیلم را به اثری جستجوگر در باب روحیهی صلحجوی یک انسان خیرخواه تبدیل کرده است.
دوربین فیلمساز برای نمایش این جلوهگری متفاوت یک سامورایی تمام تلاش خود را میکند تا این وقار را به شکلی شاعرانه و با چشماندازهایی خیره کننده از کوه فوجی و زیباییهای اطرافش به تصویر بکشد.
با دیدن شخصیت اصلی فیلم بر خلاف تمام آثاری که به زندگی ساموراییها میپردازند، اول یک انسان را میبینیم و بعد یک شمشیرزن. موردی که دستاورد کمی برای یامادا نیست.
۸. زمانی که آخرین شمشیر کشیده شد (when the last sword is drawn)
- کارگردان: یوجیرو تاکیتا
- بازیگران: هیچی ناکایی، کیوچی ساتو
- محصول: ۲۰۰۲
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۸۷٪
همزمان با فیلم «سامورایی گرگ و میش» ساخته شده و روایتگر زندگی یک سامورایی در زمان پایان حکومت توکوگاواها ست. در اینجا هم زندگی یک سامورایی فقیر به تصویر در میآید اما تفاوتش در نوع نگاه فیلمساز به آن دوران است.
زمانی که آخرین شمشیر کشیده شد فیلم غریبی ست. از سویی نگاهی واقعگرایانه به زندگی یک سامورایی در پایان عصر یکهتازی آنها دارد و از سویی دیگر، این پایان را پر افتخار و با نمایش یک سلسله جنگهای دلاورانه همراه میکند. از سویی شخصیتی خلق میکند بذلهگو و خندان و از سوی دیگر بساطی پهن میکند تا لباسی قهرمانانه تن او کند. قهرمانی اساطیری با تمام فراز و فرودش.
فیلم روایتگر زندگی سامورایی بخت برگشتهای ست که با آغاز هرج و مرج در قصر ادو، ننگ ترک روستای زادگاهش را به جان میخرد و به پایتخت سفر میکند تا خانوادهاش را از خطر مرگ ناشی از گرسنگی نجات دهد. او ابتدا به خدمت بدنامترین گارد حفاظت از امپراطور در میآید و سعی میکند تا میتواند پول دربیاورد. موضوعی که در نیمهی اول فیلم از او انسانی حقیر میسازد.
آشنایی وی با یک سامورایی تلخاندیش و بدگمان با اعتقاد راسخ به باورهای سنتی، مشکلاتی پیش پای او قرار میدهد؛ چرا که تلاش بی وقفهاش برای کسب در آمد مشکوک به نظر میرسد. رفته رفته دو طرف با هم رفاقتی را شروع میکنند که فقط مرگ توان گسستن آن را دارد.
اگر در سامورایی گرگ و میش با یک اثر شاعرانه روبهرو هستیم که تلاشش را بر کاوش درونیات شخصیت اصلی میگذارد، در این فیلم قهرمانی مقابل ما است که باید سهم خود از زندگی را با قدرت شمشیرش بستاند. گرچه خواهان کشتن نیست اما مخاطرات زندگی، او را وارد مسیرهایی پر پیچ و خم کرده که چارهای جز ابراز خشونت برایش باقی نمیگذارد.
کل داستان فیلم در یک فلاش بک میگذرد. سالها از زندگی این مرد گذشته و مانند قهرمان فیلم قبلی، داستان زندگی او در دل گرد و غبار تاریخ گم شده است. حال دو انسان بدون اینکه از قبل یکدیگر را بشناسند روایت آن دوران را دوباره بازگو میکنند تا روح مردان خاکستر شده، ققنوسوار برخیزد و تاریخ را به شهادت گیرد.
«شمشیر مجازات»، «سامورایی گرگ و میش» و این فیلم به یک دوره اشاره دارند؛ یک دوره با سه نگاه متفاوت.
۹. شمشیرزن نابینا: زاتویچی (the blind swordman: zotoichi)
- کارگردان: تاکاشی کیتانو
- بازیگران: تاکاشی کیتانو، تادانوبو آسانو، یوکو دایکه
- محصول: ۲۰۰۳
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۸۷٪
داستان قلندر دیگری که با ورود به یک شهر و دهکده بساط فساد را از آنجا جمع میکند. اما این قهرمان آرمانخواه یک تفاوت ظاهری دارد؛ او نابینا ست و در نگاه اول خطری برای طرف فاسد دهکده ندارد. ورود این پیرمرد نابینا به روستا ولولهای در میان اهالی بر پا میکند.
دلیل این سردرگمی مردم عدم شناسایی عامل قتلهای تازه در زادگاهشان است. آنها هرگز نمیتوانند تصور کنند که پیرمردی کور و بی آزار توانایی انجام چنین اعمال متهورانهای را داشته باشد.
شیوهی مبارزهی او شبیه به ترور کردن است و همانطور که گفته شد موفقیتش به مخفی ماندن هویتش بستگی دارد. افراد قدرتمند و پر نفوذ فاسد را در گوشهای گیر میاندازد. تا آنها از شوک پی بردن به هویت اجل خود دربیایند، او کارشان را تمام میکند. توانایی پیرمرد در وارد کردن ضربهی اول همزمان با بیرون کشیدن شمشیر از غلاف است.
در چنین قابی رویاهای اهالی روستا با کاهش نفوذ و قدرت حاکمان ظالم دوباره جان میگیرد و زنده میشود و ترانههای شادی و جشن و آزادی آهسته آهسته از گوشه و کنار روستا شنیده میشود. امید به جامعه بازمیگردد و مردمان نفسی از سر آسودگی خیال میکشند.
جدال میان طرفین این مبارزهی پنهان و بازی در نقش یک پیرمرد مهربان، بیآزار و خاموش، طرف روبهرو را به صرافت مخفی شدن میاندازد تا رییس قدرتمندش را جایی پنهان کند که کسی توقع آن را ندارد. شکل هرمی و اعمال قدرت از بالا توسط این شبکهی در هم تنیده، شناسایی فرد اصلی را به کاری غیرممکن برای مخاطب تبدیل میکند تا اینکه رفت و برگشت پیرمرد به خانهی دختری همه چیز را برایش روشن میکند.
شمشیرزن نابینا: زاتویچی یکی از قلههای تصویرگری یک سامورایی در جهان پست مدرن امروز سینمای ژاپن است. شمایل پیرمرد داستان شبیه به هیچ سامورایی دیگری نیست و حتی در نگاه اول نمیتوان او را یک سامورایی به حساب آورد. اما شیوهی نگاه او به جهان و راه و رسم زندگیاش در کنار داشتن آرمان برای وقف تواناییهای خود در راه خدمت به مردم طاعونزده، او را به یک سامورایی تمام عیار تبدیل میکند.
پایان غافلگیر کنندهی فیلم هنوز هم از پایانهای ماندگار یک فیلم با محوریت داستان زندگی یک سامورایی ست.
۱۰. سه گانهی سامورایی (samurai trilogy)
- کارگردان: هیروشی ایناگاکی
- بازیگران: توشیرو میفونه، کوتورو یاشیگوسا
- محصول: ۱۹۵۴، ۱۹۵۵، ۱۹۵۶
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۸۵٪، ۸۵٪، ۸۸٪
شاید انتخاب یک سه گانه در لیستی اینچنین و به عنوان یک فیلم، تقلب به نظر برسد. اما سه گانهی سامورایی را باید یک فیلم ۶ ساعته در نظر گرفت. چون علاوه بر اینکه شروع هر قسمت به لحاظ داستانی بلافصل بعد از پایان قبلی ست، سر و شکل اجرا هم با تغییر گام به گام شخصیت اصلی در طول داستان به شکلی پیوسته تغییر میکند. پس انگار با فیلمی با زمانی بیش از ۳۰۰ دقیقه رو بهرو هستیم نه با سه گانهای مانند پدرخوانده که هرکدامش فیلمی مستقل با جهانی خودبسنده است.
سه گانهی سامورایی از یک منظر اساسی کاملا با بقیه فیلمهای فهرست متفاوت است و همین تفاوت حضورش را در این لیست ضروری میکند. اگر بقیهی فیلمها به داستان زندگی عدهای سامورایی بعد از رسیدن به چنین مقامی میپردازند، در این مجموعه از فیلمها قرار است با داستان زندگی یکی از آنها از ابتدا آشنا شویم. از قبل از تبدیل شدن به یک سامورایی.
فیلم روایتگر زمانی ست که شمشیرزن توانای آینده هنوز یک جوان بی دست و پا است و باید مراحل رشد را یکی یکی با موفقیت پشت سر بگذارد و جا نزند تا به قهرمان خیرخواه و متواضع پایانی تبدیل شود.
داستان با دو جوان بی دست و پا آغاز میشود که تصور میکنند صرف حضور در یک جنگ بزرگ آنها را به کسب مقام و شهرت میرساند و میتوانند از آن پس با احترام یک سامورایی بلند مرتبه زندگی کنند. اما بلافاصله متوجه میشوند که چنین چیزی ممکن نیست و به سالها ممارست و تلاش و خون دل خوردن نیاز است. از همان ابتدا یکی از همراهان پا پس میکشد و قهرمان داستان سفر دور و درازی را آغاز میکند که باید آن را به تنهایی پشت سر گذارد.
نحوهی پیشرفت گام به گام قهرمان داستان یادآور آموزههای اساطیری جوزف کمبل در «سفر قهرمان» است. داستان قهرمانی که با دیوهای درون و بیرون خود یک به یک گلاویز میشود و سر بلند بیرون میآید تا به جوهرهی اصیل دلاوری برسد.
از سویی دیگر سه گانهی سامورایی برای ما ایرانیان جذابیت بیشتری نسبت به دیگران دارد؛ راهی که سامورایی فیلم میرود از لحاظد درونی (نه جلوههای بیرونی) بسیار شبیه به هفت خان رستم است. این نزدیکی دو فرهنگ شرقی فیلم را قابل لمس و دیدنی میکند.
توشیرو میفونه در فیلمهای بسیاری در نقش یک سامورایی ظاهر شده است. اما بازی در نقش یک سامورایی از ابتدای آموزش تا اوج شکوفایی ست که او را لایق نشان نماد یک سامورایی میکند.
۱۱. سانجورو (sanjuro)
- کارگردان: آکیرا کوروساوا
- بازیگران: توشیرو میفونه، تاتسویا ناکادایی، تاکاشی شیمورا
- محصول: ۱۹۶۲
- امتیاز در راتن تومیتوز: ۱۰۰٪
در مقدمه نوشتم که سانجورو را غایت عرضهی اندام یک سامورایی در سینما میدانم. در اینجا سعی خواهم کرد چرای این موضوع را روشن کنم.
سانجورو به معنای گل کاملیا ست و به درختی در فیلم اطلاق میشود که گلهای آن گره اصلی فیلم را باز میکند. فیلم ادامهی فیلم یوجیمبو ست و داستان دیگری ست از دلاوری رند بدون نام آن فیلم.
۹ جوان کودن که کلهای پر از باد دارند، دور هم جمع شدهاند تا بساط یک فساد بزرگ را در شهر خود جمع کنند. قهرمان فیلم به طور اتفاقی صدای آنها را میشنود و خود را در یک دوراهی میبیند: یا باید موضوع را رها کند و از دردسر دور بماند یا باید مانند یوجیمبو بازی موش و گربهی خود را با فاسدان شهر آغاز کند.
تفاوت فیلم با یوجیمبو در شکل نمایش واقعگرایانهی شهر است. شهر این فیلم شبیه به برزخی نیست که بتواند به هر پادآرمانشهری تعبیر شود. قهرمان فیلم هم آن قهرمان کله خراب تیپا خورده نیست. در اوج تنگدستی وقاری دارد و حاضر به سر خم کردن در برابر کسی نیست. او آگاهانه زندگی به شکل یک رونین را انتخاب کرده و حتی برای لحظهای به خدمت اربابی در نمیآید.
هوش فراوان و قدرت شمشیرزنی به کارش میآید و بازی را آغاز میکند. اما تفاوت این سامورایی با همهی ساموراییهای تاریخ سینما در تلفیق نبوغآمیز هوش و ذکاوتش با رواقیگری و رهایی او ست.
گرچه اهالی او را مانند خدایی میپرستند و گوش به فرمانش هستند اما یک لحظه هم از این قدرت سواستفاده نمیکند. کمک او به دیگران بر خلاف فیلمهای قبلی کوروساوا نه به خاطر آرمانی بزرگ و نه به خاطر خودش است. در سرتاسر فیلم نه تغییر میکند و نه چیزی پاهایش را سست میکند.
هیچ گرهای نیست که به دست توانای او باز نشود و هر جا که لازم است شمشیر میکشد و آنچنان متواضع هست تا برای نجات جان پیرزنی بدنش را ستون کند و او را از دیواری عبور دهد. خطری نیست که آشفتهاش کند و چیزی نیست که او را وابستهی زندگی دنیوی کند. فقط خودش را میشناسد و شمشیرش. شمشیری که فقط برای کمک به سمت خیر از غلاف بیرون میآید. او حتی کینه از دشمن خود به دل نمیگیرد.
محو شدن پایانی او در افق اجتناب ناپذیر است، چرا که با حضورش در هر شهری حضور دیگران را حقیر جلوه میدهد.