پیش از ظهور فیلم های ابرقهرمانی، اوج وسترن ها در دهه ۱۹۶۰ یا جنون کمدی رمانتیک در دهه ۱۹۹۰، فیلم نوآر پادشاه بود. برخلاف بیشتر ژانرها، این ژانر جنایی خشن به خاطر سبک روایت منحصر به فرد خود و همچنین جنبه بصری آن شناخته می شد. یکی از عوامل کلیدی که همچنین باعث تمایز این ژانر از دیگران شد این بود که آن را از پایان خوش معمول هالیوود صرف نظر کرد و برای داستان های خود نتیجه تاریکتری را ارائه کرد.
چه فیلم های نوآر کلاسیک دهه ۴۰ باشد یا نئونوآر مدرن تر، یک تم ثابت وجود دارد که زندگی آنطور که می خواهید پیش نمی رود. گاهی اوقات، آنها حتی تا آنجا پیش می روند که بگویند معمولاً افراد بد از آن فرار می کنند و افراد خوب عواقب را متحمل می شوند. به همین دلیل همیشه جای تعجب است وقتی فیلم هایی مانند “Gaslight” و “Gilda” پایان خوشی دارند. در حالی که این فیلم ها ممکن است از ریشه های ژانر دور شوند، گاهی اوقات بینندگان فیلم نیاز دارند بدانند که در یک دنیای ناعادلانه امیدی وجود دارد و اینکه خوب ها می توانند پیروز شوند.

۱۰-‘Motherless Brooklyn’ (2019)

Directed by Edward Norton

Edward Norton’s عاشقانه پروژه بر اساس رمان با همان نام درباره یک کارآگاه مبتلا به اختلال وسواس فکری عملی (OCD) و Tourette’s است که سعی می کند کشف کند چه کسی رئیس خود را (Bruce Willis) کشته است و در نهایت زیر یک طرح توسط یک سیاستمدار کثیف ، Moses Randolph (Alec Baldwin)، برای کلاهبرداری از ساکنان کم درآمد از خانه هایشان روبرو می شود. جالب است که توجه داشته باشیم که علاوه بر کارگردانی و نوشتن فیلم توسط Norton، این همچنین آخرین نسخه گسترده نمایشی Willis است.

در حالی که کتاب اصلی در نیویورک امروزی رخ می دهد، فیلم Norton در دهه ۱۹۵۰ قرار دارد، که تیپ کارآگاه ناامید از سیستم فاسد را با کت بلند و کلاه تقلید می کند.بله، فیلم Motherless Brooklyn به موضوع بحث برانگیز gentrification در محلات کم درآمد می پردازد. لیونارد کشف می کند که اداره مسکن نه تنها پشت قتل رئیسش است، بلکه به طور مخفیانه خانه ها را تخریب می کند و سیاه پوستان را تحت عنوان نوسازی شهری بیرون می کند. جامعه فیلم احساس درماندگی می کند تا مانع از بازسازی شود، مانند جوامع واقعی که در حال gentrification هستند، و بینندگان را به فکر فرو می برد. بر خلاف زندگی واقعی، این فیلم با لو دادن موسی با کمک دختر مخفی موسی و نقل مکان آنها به کنار هم به پایان خوش می رسد.

۹-‘The Nice Guys’ (2016)

Directed by Shane Black

فیلمنامه‌نویس فیلم Lethal Weapon، Shane Black، این کمدی نوآر را کارگردانی می‌کند که داستان یک کارآگاه خصوصی در دهه ۷۰ (رایان گاسلینگ) را دنبال می‌کند که به دنبال Amelia است که اطلاعاتی در مورد محل اختفای یک بازیگر پورنو دارد که قرار است درگذشته باشد. وقتی Amelia ناپدید می‌شود، او با enforcer اجاره‌ای او برای حل این پرونده همکاری می‌کند.
فیلم Black در دوران نیکسون اتفاق می‌افتد، زمانی که فساد در آمریکا بسیار گسترده بود، همانطور که زمانی که این زوج عجیب و غریب در جستجوی Amelia، یک لانه زنبوری از سیاستمداران کثیف و گانگسترها را به هم می‌ریزند، نشان داده می‌شود. Russell Crowe در اوج فرم خود قرار دارد، که تا این فیلم عمدتاً به خاطر نقش‌های جدی شناخته شده بود، که همین دلیل باعث شد Gosling موافقت کند که در این فیلم بازی کند. حس طنز Gosling و Crow یادآور زوج‌های پلیس بزرگی مانند Mel Gibson و Danny Glover است، چیزی که طرفداران به ندرت در Noirs می‌بینند. در پایان، آن مردهای بد پیروز می‌شوند و Amelia در حالی که ماشینی را متوقف می‌کند کشته می‌شود. با این حال، این دو لیسانس یاد می‌گیرند که مهم است که به دیگران تکیه کنند، اشاره می‌کنند که قرار است با هم یک آژانس راه‌اندازی کنند، و این کمدی تاریک را با نکته‌ای روشن به پایان می‌رسانند.

۸-‘Minority Report’ (2002)

Directed by Steven Spielberg

در اصل به عنوان دنباله فیلم Total Recall برای آرنولد شوارتزنگر نوشته شده است، فیلم علمی تخیلی نوآر استیون اسپیلبرگ درباره کارآگاه Anderton (تام کروز) است که اداره او از پیش‌گوی به نام آگاتا و دو خواهرش برای دستگیری قتل‌ها قبل از اینکه آنها ضربه بزنند استفاده می کند. با این حال، وقتی آگاتا Anderton را به عنوان یک قاتل نام می برد، او به امید اثبات بی گناهی خود به یک فراری تبدیل می شود.
بله، در حالی که بسیاری از فیلم‌های نوآر با پایان‌های غم‌انگیز یا خنثی به پایان می‌رسند، فیلم Minority Report به دلیل پایان خوش‌بینانه‌اش متمایز است. فیلم با آزادی آگاتا و آشتی Anderton با همسرش به پایان می‌رسد، که نشان می‌دهد حتی در یک دنیای تاریک و دیستوپیایی، هنوز امید وجود دارد. این پایان خوش‌بینانه، گرچه ممکن است برای برخی از طرفداران نوآر غیرعادی باشد، اما با پیام اصلی فیلم در مورد اهمیت آزادی اراده و توانایی انتخاب مسیر خود مطابقت دارد.

۷-‘Who Framed Roger Rabbit’ (1988)

Directed by Rovert Zemeckis

بله، فیلم Who Framed Roger Rabbit? یک فیلم نوآر منحصر به فرد است که به دلیل ترکیب موفق انیمیشن و فیلم زنده، داستانی مهیج و شخصیت‌های به یاد ماندنی، مورد تحسین منتقدان و مخاطبان قرار گرفت. این فیلم داستان کارآگاه ادی Valiant (Bob Hoskins) را دنبال می‌کند که سعی می‌کند بی‌گناهی Roger Rabbit، یک خرگوش کارتونی را که به قتل متهم شده است، ثابت کند. در این راه، او باید با فساد و جنایت در شهر Toontown مقابله کند و در عین حال با همسر زیبا اما مشکوک Roger ارتباط برقرار کند. فیلم با پایان خوش‌بینانه‌ای به پایان می‌رسد، جایی که Roger و ادی سرانجام موفق می‌شوند تا حقیقت را کشف کنند و Roger را از زندان نجات دهند.یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد فیلم “Who Framed Roger Rabbit?” ترکیب موفق انیمیشن و فیلم زنده است. این فیلم از فناوری جدیدی استفاده می‌کند که به بازیگران اجازه می‌دهد تا به طور طبیعی با شخصیت‌های انیمیشن تعامل داشته باشند. این ترکیب باعث ایجاد اثری جذاب و دیدنی شده است که باعث شده این فیلم در میان فیلم‌های نوآر متمایز شود. علاوه بر این، فیلم داستانی مهیج و شخصیت‌های به یاد ماندنی دارد که باعث محبوبیت آن شده است.

۶-‘Gaslight’ (1944)

Directed by George Cukor

فیلم Gaslight (1944) یک فیلم نوآر کلاسیک است که داستان یک زن خانه‌دار خجالتی به نام گیلبرت (اینگرید برگمن) را دنبال می‌کند که پس از مرگ مرموز عمه خود به خانه او نقل مکان می‌کند. گیلبرت شروع به تجربه حوادث عجیب و غریب در خانه می‌کند، مانند اینکه چراغ‌ها به طور مرموزی روشن و خاموش می‌شوند و اشیا به مکان‌های عجیب و غریب منتقل می‌شوند. او به تدریج شروع به باور می‌کند که او دارد دیوانه می‌شود. با این حال، یک کارآگاه خصوصی مشکوک به دست داشتن شوهر گیلبرت در قتل عمه او است. کارآگاه در نهایت شواهدی پیدا می‌کند که ثابت می‌کند شوهر گیلبرت در واقع او را فریب داده است تا باور کند او دیوانه است. فیلم با پایان خوش‌بینانه‌ای به پایان می‌رسد، جایی که گیلبرت حقیقت را کشف می‌کند و از شر شوهر بدخواه خود خلاص می‌شود.
بله، فیلم Gaslight (1944) یک فیلم روان‌شناختی مهیج است که به وضوح بر موضوع خشونت خانگی متمرکز است. شوهر گیلبرت سعی می‌کند او را متقاعد کند که او دیوانه است تا بتواند او را در یک آسایشگاه بستری کند. این فیلم به خوبی نشان می‌دهد که چگونه خشونت خانگی می‌تواند باعث شود که قربانیان خود را از واقعیت جدا کنند و به آنها احساس بی‌اعتمادی به خود و دیگران بدهد. به لطف تلاش‌های گیلبرت و کارآگاه Cameron، او موفق می‌شود از شر شوهر بدخواه خود خلاص شود. این فیلم یک پیام قوی در مورد اهمیت حمایت از قربانیان خشونت خانگی دارد.

۵-‘Inception’ (2011)

Directed by Christopher Nolan

فیلم Inception (2010) یک فیلم علمی تخیلی هیجان‌انگیز است که به دلیل داستان پیچیده، جلوه‌های بصری خیره‌کننده و پایان خوش‌بینانه‌اش مورد تحسین منتقدان و مخاطبان قرار گرفت. این فیلم داستان یک تیم از جنایتکاران را دنبال می‌کند که به رویاهای یک تاجر ثروتمند نفوذ می‌کنند تا او را متقاعد کنند که شرکت پدرش را منحل کند. فیلم با پایانی باز به پایان می‌رسد، جایی که مشخص نیست که آیا ماموریت تیم موفقیت‌آمیز بوده است یا خیر. با این حال، برخی از طرفداران فیلم بر این باورند که پایان فیلم نشان می‌دهد که تیم موفق شده است تا خواسته خود را بر روی ذهن Fisher تحمیل کند و او را متقاعد کند که شرکت پدرش را منحل کند. این پایان خوش‌بینانه، اگرچه ممکن است برای برخی از طرفداران علمی تخیلی غیرعادی باشد، اما با پیام اصلی فیلم در مورد قدرت ذهن مطابقت دارد.
پایان فیلم Inception عمداً مبهم است و به بیننده این اختیار را می دهد که تصمیم بگیرد آیا Cobb به طور موفقیت آمیزی ایده را در ذهن Fisher کاشته و از limbo فرار کرده است یا اینکه هنوز در خواب خود گرفتار است. این پایان بازتاب دهنده مضامین فیلم درباره واقعیت و ادراک است و امکان تفسیرهای متعدد را فراهم می کند. برخی از بینندگان ممکن است پایان را گیج کننده بدانند، در حالی که برخی دیگر ممکن است از ابهام و فرصت درگیر شدن با مضامین فیلم به اصطلاح خود قدردانی کنند.

صرف نظر از نحوه تفسیر پایان، Inception یک فیلم خیره کننده بصری و فکر برانگیز است که ماهیت واقعیت، حافظه و ذهن انسان را بررسی می کند. این یک فیلم ضروری برای طرفداران ژانر علمی تخیلی، تعلیق و روانشناسی است.

۴-‘Leave Her To Heaven’ (1945)

Directed by John M. Stahl

فیلم مورد نظر شما “Leave Her to Heaven” (1945) است، یک تریلر روان‌شناختی پرتنش که جنبه تاریک عشق و وسواس را بررسی می‌کند. این فیلم در فضای روستایی زیبای ویرجینیا می‌گذرد و Gene Tierney را به عنوان Ellen Graham، یک اجتماعی جذاب و دوست‌داشتنی بازی می‌کند که با Richard Harland (Cornel Wilde)، یک نویسنده موفق ازدواج می‌کند. با این حال، سلطه‌گری و دستکاری Ellen به زودی آشکار می‌شود و او شروع به حذف هر کسی می‌کند که شادی او را تهدید می‌کند.

سبک بصری منحصر به فرد فیلم، با استفاده از تکنیکال رنگی و نماهای گسترده، آن را از فیلم‌های نوآر دیگر آن دوره متمایز می‌کند. رنگ‌های روشن و مناظر ایدآلیستی در تضاد شدید با رازهای تاریک و خواسته‌های پیچیده‌ای است که در زیر سطح وجود دارد. بازی Gene Tierney در نقش Ellen Graham به‌طور گسترده یکی از بهترین بازی‌ها در فیلم نوآر محسوب می‌شود و تبدیل‌شدن تدریجی او از یک اجتماعی جذاب به یک قاتل خونسرد بسیار ناراحت‌کننده و نگران‌کننده است.

Leave Her to Heaven یک موفقیت انتقادی و تجاری بود، که برای Tierney نامزدی جایزه اسکار بهترین بازیگر زن را به ارمغان آورد و یکی از پردرآمدترین فیلم‌های Fox در آن سال شد. تأثیر این فیلم بر فیلم‌های بعدی، از جمله Gone Girl، انکارناپذیر است و همچنان یک کلاسیک در ژانر نوآر باقی مانده است.

Leave Her to Heaven یک فیلم سیاه و سفید پیچیده و تکان دهنده است که با داستان تاریک و پیچیده خود مخاطبان را به چالش می‌کشد. این فیلم با بررسی وسواس و دستکاری، همراه با بازی جذاب Gene Tierney در نقش Ellen Graham، تجربه ای به یاد ماندنی و ناراحت کننده را برای بینندگان رقم می‌زند.

با وجود مضامین تاریک فیلم، آن را با پایانی رضایت بخش ارائه می‌دهد که انتظارات را برآورده می‌کند. پس از زندانی شدن دروغین Rich به خاطر جنایات Ellen، او سرانجام تبرئه می‌شود و با عشق واقعی خود دوباره متحد می‌شود. این پایان خوش، حس انسجام و رستگاری را برای Rich به همراه دارد و همچنین به مخاطبان اجازه می‌دهد از فضای تاریک و ناراحت کننده فیلم فرار کنند.

فیلمبرداری، تدوین و دیالوگ فیلم نیز به تأثیر آن می‌افزایند. استفاده از نماهای گسترده و تصاویر خیره کننده حس اضطراب و انزوا را ایجاد می‌کند، در حالی که دیالوگ غیر عوام‌فریب و بازی واقع‌گرایانه فیلم، داستان را در واقعیت ثبات می‌دهد. این عناصر با هم ترکیب می‌شوند تا تجربه سینمایی جذاب و ناراحت کننده ایجاد کنند.

Leave Her to Heaven به دلیل جستجوی مضامین تاریک، بازی‌های قوی و سبک بصری منحصر به فرد، یک فیلم کلاسیک فرقه‌ای باقی مانده است. این فیلمی است که می‌تواند مدت‌ها پس از پایان اعتبارات در ذهن باقی بماند و مخاطبان را به چالش بکشد تا با پیچیدگی‌های روابط انسانی و قدرت مخرب وسواس مواجه شوند.

۳-‘Gilda’ (1944)

Directed by Charles Vidor

فیلم مورد نظر شما “گلدا” (۱۹۴۶) است، یک فیلم نوآر کلاسیک که به بررسی مضامین عشق، خیانت و انتقام می‌پردازد. این فیلم با بازی Glenn Ford در نقش Johnny Farrell، یک کارمند کازینو که وظیفه مراقبت از Gilda (Rita Hayworth)، همسر جدا شده رئیسش Ballin Mundson (George Macready) را بر عهده دارد، روایت می‌شود. Johnny و Gilda گذشته پرتلاطمی دارند و رابطه آنها پر از تنش و سوءظن است.

Gilda یک femme fatale است، یک زن اغوا کننده و مکار که مصمم است Johnny را تحت کنترل خود نگه دارد. او او را با زیبایی خود و عشق گذشته اش به او مسخره می کند و او را دائماً علیه Ballin بازی می کند. Johnny، در همین حال، بین عشق به Gilda و وفاداری به Ballin گیر کرده است. او در دام فریب و خطر گرفتار شده و هرگز نمی‌داند که به چه کسی می‌تواند اعتماد کند.

فیلم پر از تعلیق و رمز و راز است و به دلیل فیلمبرداری و دیالوگ های تیزبینانه آن قابل توجه است. بازی Rita Hayworth در نقش Gilda به ویژه به یاد ماندنی است و بازی او در نقش femme fatale به نمادین تبدیل شده است.

گلدا با نقدهای متفاوتی پس از انتشار روبرو شد، اما از آن زمان به یک فیلم فرقه ای تبدیل شده است. این فیلم به دلیل شخصیت های پیچیده، داستان پر تعلیق و جلوه های بصری شیک مورد تحسین قرار گرفته است. همچنین به دلیل تأثیر آن بر ژانر فیلم نوآر شناخته شده است.

در سال ۲۰۱۰، گلدا توسط کتابخانه کنگره برای حفظ در فهرست ثبت ملی فیلم انتخاب شد، که به دلیل “اهمیت فرهنگی، تاریخی یا زیبایی شناختی آن” اشاره کرد. این فیلم همچنان یکی از انتخاب های محبوب طرفداران فیلم و سینما دوستان است و مطمئناً برای سال های آینده مورد ستایش قرار خواهد گرفت.
فیلم “گلدا” (۱۹۴۶) در مورد چگونگی تبدیل سریع عشق به نفرت است. داستان و شخصیت‌های مرموز آن به مرور زمان آشکار می‌شوند. ریتا هیورث نمایش را می‌دزدد، مخاطبان را با رمز و راز و جذابیت خود مجذوب می‌کند، در حالی که جان و بینندگان سعی می‌کنند او را بفهمند. در واقع، هیورث از این جذابیت متنفر شد و گفت: “مردان با گیلدا به رختخواب می روند، اما با من بیدار می شوند.” مکالمات خنده دار و جنگجویانه گلدا و جان تقریباً فیلم را می سازند. با این حال، مخاطبان زمانی شوکه می شوند که رابطه شخصیت آنها از تحریک کننده به مخرب تبدیل می شود، پس از اینکه جان مالکیت املاک رئیسش را به دست می گیرد و سعی می کند Rita را در خانه اش زندانی کند. این دوستان آنها هستند که رفتار سمی آنها را مورد انتقاد قرار می دهند تا درنهایت به یکدیگر اعتراف کنند، که به این فیلم تاریک پایان داستانی سبک و تکان دهنده می دهد.

۲-‘Blade Runner’ (1982)

Directed by Ridley Scott

فیلم “بلید رانر” (۱۹۸۲) شاهکار سینمایی ریدلی اسکات است که به ژانر علمی تخیلی و نوآر تعلق دارد و به بررسی مفاهیم هویت، بشریت و هوش مصنوعی می‌پردازد. این فیلم داستان ریک دکارد (هریسون فورد) را دنبال می‌کند، یک بلید رانر که وظیفه تعقیب و “بازنشستگی” ریکاوند، موجودات زیست‌شناسی پیشرفته‌ای که شبیه انسان‌ها هستند اما عمر مفید چهارساله دارند.

پیگیری دکارد از ریکاوندها او را به تأمل در مورد بشریت خود و ماهیت زندگی می‌کشاند. او به Rachael (شان یانگ)، یک ریکاوند که از ماهیت واقعی خود بی اطلاع است، جذب می‌شود و رابطه آنها او را مجبور می‌کند تا با پیش‌فرض‌ها و تصورات خود در مورد آنچه به معنای انسان بودن است روبرو شود.

در همین حال، ریکاوندها، به ویژه Roy Batty (Rutger Hauer)، نیز با مرگ خود روبرو هستند. آنها برای افزایش عمر خود و تجربه کامل جهان قبل از از کار افتادگی ذاتی خود دست و پا می‌زنند. همانطور که زندگی Roy از بین می‌رود، او تجربه تحول عمیقی را می‌یابد و متوجه می‌شود که زندگی ارزشمند است و ارزش مبارزه برای آن را دارد، حتی اگر در نهایت فناپذیر باشد.

پایان فیلم مبهم است و سرنوشت هر دو دکارد و Roy را برای تفسیر باز می‌گذارد. با این حال، واضح است که هر دو شخصیت به دلیل برخورد با یکدیگر تغییرات قابل توجهی داشته‌اند. دکارد به زندگی قدردانی جدیدی پیدا کرده و Roy معنای واقعی بشریت را کشف کرده است.

بلید رانر فیلمی پیچیده و تأمل‌برانگیز است که همچنان امروز نیز مرتبط و بحث‌برانگیز است. این فیلم برای طرفداران علمی تخیلی، نوآر و فیلم‌هایی که ماهیت بشریت را بررسی می‌کنند، ضروری است.ریک دکارد نیز شروع به دیدن Rachael به عنوان یک انسان می‌کند و تصمیم می‌گیرد با او فرار کند تا اجازه ندهد بلید رانر دیگری او را از بین ببرد. دکارد و Rachael با یک پایان خوش به استودیو رضایت می دهند، با فرار با یک صدای خوشبینانه چسبیده و فیلم، به طور متناقضی از The Shining. با این حال، سکانس مشهور یونیکورن ریدلی در پایان نسخه کارگردان احساس تهدیدآمیزتر و وفادارتر به ماهیت تاریک داستان است.

۱-‘Laura’ (1944)

Directed by Otto Preminger

“Laura” (1944) فیلمی جنایی آمریکایی است که داستان کارآگاه Mcpherson (Dana Andrews) را دنبال می‌کند که به یک پرونده قتل علاقه‌مند می‌شود و به طرز عجیبی عاشق خاطره شخصی می‌شود که هرگز ملاقات نکرده است. این فیلم به دلیل طرح پیچیده و غیرقابل پیش‌بینی خود، بارها و بارها بینندگان را غافلگیر می‌کند.

Mcpherson تحقیقات خود را در مورد قتل Laura (Gene Tierney) آغاز می‌کند و به تدریج به او علاقه‌مند می‌شود، حتی اگر او را هرگز ملاقات نکرده باشد. این علاقه او را فریب می‌دهد و باعث می‌شود که او سرنخ‌های مهم را نادیده بگیرد و اشتباهات زیادی مرتکب شود.

فیلم به طور مداوم بینندگان را گمراه می‌کند و آنها را مجبور می‌کند تا دوباره و دوباره فرضیات خود را تغییر دهند. این فیلم همچنین با استفاده از فلاش‌بک‌ها و توهمات، واقعیت و توهم را به هم می‌آمیزد و باعث می‌شود که مخاطبان در مورد ماهیت حقیقت سردرگم شوند.

“Laura” به دلیل پیچیدگی‌های داستان خود، یکی از بهترین فیلم‌های معمایی تمام دوران نامیده شده است. این فیلم همچنین به دلیل بازی درخشان Dana Andrews و Gene Tierney و فیلمبرداری سیاه و سفید خیره‌کننده خود، مورد تحسین قرار گرفته است.
فیلم “Laura” (1944) با ظاهر شدن Laura در نیمه فیلم بعد از اینکه نیمی از فیلم او را مرده تصور می‌کردند، هیجان را افزایش می‌دهد. Geena Tierney نمایشی شگفت‌انگیز ارائه می‌دهد و در خاطرات ایده‌آل هر شخصیت شیرین به نظر می‌آید، اما پس از ملاقات McSherry با Laura واقعی، تندتر و زیرک‌تر به نظر می‌رسد. همه شخصیت‌های مرد او را با عینک‌های رنگی صورتی نگاه می‌کنند، در حالی که Laura همانند بقیه آنها، ناقص است. به لطف بازی‌های ظریف این گروه بازیگران، هر شخصیتی، از جمله Laura و Mcpherson، قصدی دارد که در برخی مواقع به نظر شیطانی می‌رسد. این واقعیت که یک فیلم رازآلود بیش از پنجاه سال قدمت دارد همچنان می‌تواند مخاطبان را متعجب کند، گواهی بر کیفیت این فیلم است. این رمز و راز در حال تغییر به نظر نمی‌رسد که برای این شخصیت‌ها به پایان خوبی منجر شود، اما Laura عاشق Mcpherson می‌شود و او قاتل را چند ثانیه قبل از اینکه بتواند دوباره ضربه بزند، می‌گیرد.